تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس براى اصلاح خود، خويشتن را به زحمت بيندازد، خوشبخت مى‏شود هر كس خود را در لذت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830589834




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انديشه - يك پيوند شگفت


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: انديشه - يك پيوند شگفت


انديشه - يك پيوند شگفت

نويسنده: ويكتور آرموني/ ترجمه: عابدين محرمي‌نژاد:بي‌شك پوپوليسم ويژگي ماندگار و ثابت سياست آمريكاي لاتين است. اگرچه پوپوليسم اغلب يا به عنوان يك گونه «آسيب‌شناسانه» از رفتار سياسي (مبتني بر باورهاي غيرعقلاني يا غلط) يا ابزاري ماكياوليستي است (كه اعتقادات و باورهايي را براي هدفي پنهاني به كار مي‌بندد)، اما قطعا چيزي فراتر از پديده‌اي مصنوعي و بي‌دوام است. در واقع پوپوليسم با الگوي تكراري رهبري پدرمآبانه - منجي كشور- كه در برابر توده‌ها نمايش بازي مي‌كند به نظر در فرهنگ سياسي آمريكاي لاتين تجسد يافته است. حقيقتا كسي ممكن است ادعا كند كه ارزش‌هاي فرهنگي مشخص (مردانگي و وفاداري شخصي، يك مفهوم ارگانيستي و ناتوراليستي از مليت و سلسله مراتب اجتماعي، و ايده‌اي جبرگرايانه از تاريخ) به توسعه پيوندهاي پوپوليستي با رهبري (بي‌وجدان و غيراخلاقي) كه مدعي نمايندگي «مردم عادي»، «مردم يكدل» و اساسا «مردم ما» را دارد كمك كند. با اين حال ما بايد از تبيين‌هاي فرهنگ‌شناسانه‌اي كه بيش از اندازه روي «روان‌شناسي‌ جمعي» (يعني اينكه آمريكاي لاتين مستعد افتادن در دام رهبران قوي، كليشه‌هاي عاطفي و گفتمان عوام‌فريبانه است) بيمناك باشيم. در كشور‌هايي كه ساختار‌هاي سياسي به شدت نابرابر است (بر حسب توزيع درآمد و همچنين قشربندي قوميتي، جنسيتي و پيشينه فرهنگي)، جامعه به شدت فاسد است و كنترل خارجي منابع كليدي اقتصادي با هماهنگي و از طريق نخبگان محلي انجام مي‌شود، تعجب‌آور نيست كه پوپوليست‌ها از طريق «متحجر نشان‌دادن نهادهاي قبلي به مردم و نظرخواهي عمومي» (كانووان، 1999:14) موفق شوند. پوپوليسم داراي ريشه‌هاي ساختاري و فرهنگي است. آنهايي كه از رهبران پوپوليست حمايت مي‌كنند افراد منفعل و ساده‌لوحي نيستند كه با سخنان توخالي و قول‌هاي مبهم تحميق شده‌اند. ما بايد اين گونه فرض كنيم كه آنها براي اين انتخاب خود دلايل خوبي دارند. اين بدان معنا نيست كه تصاوير، نمادها و روايت‌ها نقشي كليدي در نگرش‌ها و رفتارهاي سياسي‌شان بازي نمي‌كنند. پيروان آنها عليه آنچه رهبران به عنوان «پشتيبان حفظ وضع موجود» مي‌دانند بسيج مي‌شوند: سيستم حزبي، اقليت‌هاي داراي حق ويژه، گروه‌هاي ذي‌نفع ويژه، طبقه حاكم و نظاير آن. اين درك بر اساس بازنمايي‌هايي از گذشته، حال و آينده كشورحاصل مي‌شود: ما چه نوع كشوري داريم؟ چه نوع كشوري مي‌توانيم داشته باشيم؟ چه نوع كشوري بايد داشته باشيم؟ در عين حالي‌كه رهبران پوپوليست محتاج به دست آوردن نتايج كوتاه‌مدت‌اند اما مجبورند تا به اين مسائل گسترده نيز بپردازد تا بتوانند از حمايت مردمي برخوردار شوند (به ويژه هنگامي كه نتايج كوتاه مدت به نظر نفعي براي مردم «عادي» ندارد). آنها مجبورند تا يك پروژه محتمل و امكان‌پذير (البته نه لزوما واقع‌گرايانه) را براي «جهش كشور» پيشنهاد دهند. بدين معنا پوپوليسم نمونه جوامعي است كه زير بار «آرمان‌هاي تمام‌ناشدني» قرار دارد (ادلمن، 1998). اتفاقي نيست كه رهبران پوپوليست در كشور‌هاي ثروتمندي (برخوردار از موهبت‌ها و نعمات طبيعي و ميراث و تاريخ ملي، فرهنگي و قومي) كه «مردماني فقير» دارند سربرآورند. همان‌طور كه كانووان (1992:12) اشاره مي‌كند «پوپوليسم از اين شكاف بين قول و عمل در دموكراسي سوءاستفاده مي‌كند.» مواردي چون آرژانتين، برزيل، مكزيك، پرو و ونزوئلا همگي معمولا جزء آن دسته از كشور‌هايي انگاشته مي‌شوند كه در استفاده از تمامي پتانسيل خود و نايل شدن به اهداف خود با شكست مواجه شده‌اند. اين نوشتار به احياي دوباره پوپوليسم در آمريكاي لاتين به ويژه به بنيان‌هاي ايدئولوژيكي اين پديده مي‌پردازد. به دنبال اصلاحات فراگير نئوليبرالي به شكلي كاملا غيرمنتظره پوپوليسم در چندين كشور دوباره سر بر آورده است. اين وضعيت جديد تفسيري مجدد از پديده پوپوليستي را ضروري مي‌سازد. آيا ما بايد بين پوپوليسم «جديد» و نمونه «قديمي» آن تمايز قائل شويم؟ كدام پيوندهاي اقتصادي بين نئوپوپوليسم و نئوليبراليسم وجود دارد؟ آيا اين پيوندها تصادفي، محتمل و يا ضروري‌اند؟ آيا نئوپوپوليسم پديده‌اي مختص آمريكاي لاتين است يا ما مي‌توانيم خطي موازي با پوپوليسم اروپايي و آمريكاي شمالي ترسيم كنيم؟ آيا پوپوليسم خطري آشكار و موجود براي دموكراسي محسوب مي‌شود يا اينكه «مرحله‌اي» در فرآيند نهادينه شدن سياسي به حساب مي‌آيد؟ پر واضح است كه ما نمي‌توانيم همه موارد ياد شده را در اينجا مورد بررسي قرار دهيم؛ هر چند به شكلي گذرا به تمامي آنها اشاره‌اي خواهيم داشت. تمركز مباحث‌مان روي سوالات ذيل خواهد بود: آيا پيوندي ايدئولوژيك بين نئوليبراليسم و نئوپوپوليسم وجود دارد؟ نخست اين سوال را به شكلي جامعه‌شناختي و مفهومي مورد بررسي قرار مي‌دهيم تا ارتباط آن را هنگامي كه به دنبال درك جنبه‌هاي مشكل‌آفرين گذار دموكراتيك در آمريكاي لاتين هستيم، توجيه و تبيين نماييم. متعاقب آن به مثال آرژانتين به ويژه درعصر «كارلوس منم» پرداخته و گفتمان رئيس‌جمهوري وي را با گفتمان «راي آلفونسو» مورد مقايسه قرار مي‌دهيم. در مرحله بعد به تشريح ابعاد نئوپوپوليستي- نئوليبراليستي خواهيم پرداخت. در بخش سوم اين نوشته به بررسي پيوند‌هاي ايدئولوژيك بين گفتمان نئو‌پوپوليست و مفاهيم نئوليبرال جامعه و افراد خواهيم پرداخت. ما در پايان بدين نتيجه خواهيم رسيد كه اين پيوندها حائز اهميت‌اند، نه تنها بدين خاطر كه رهبراني چون كارلوس منم از ابزارهاي پوپوليستي به منظوركسب رضايت مردمي براي انجام اصلاحات اقتصادي بهره برده‌اند بلكه بدين خاطر كه خود ليبراليسم نيز تمايل دارد تا به‌گرايش‌هاي پوپوليستي در جامعه دامن بزند.

نئوپوپوليسم و نئوليبراليسم
تركيب نئوليبراليسم و نئوپوپوليسم در آمريكاي لاتين به مثابه نوعي «همگرايي غيرمنتظره» (ويلند، 1999) و «پارادوكسي جديد» (رابرتز، 1995) توصيف شده است و پيوندي بين دو گزينه سياسي است كه به نظر به گونه‌اي بنيادين با هم در تضادند. در حالي‌كه فرضيات مختلفي براي تبيين موفقيت «كارلوس منميسم» در آرژانتين و فوجي موريسم در پرو مطرح شده‌اند (نمونه‌هاي برجسته «نئوپوپوليسم»)، اما هر دو مطابق با دو فرضيه اساسي بوده‌اند:
الف) اصلاحات كنوني پوپوليسم متمايز از اصلاحات «كلاسيك»اند (نئوپوپوليسم)؛
ب) عنصر پوپوليستي اختصاصا بايد به استراتژي سياسي بپردازد در حالي‌كه عنصر نئوليبرال بيشتر به عرصه اقتصادي مي‌پردازد (تمايز بين سياست نئوپوپوليستي و اقتصاد نئوليبراليستي، ويلند،1996).
به كمك اين دو فرضيه مي‌توان تناقضي را كه بين ليبراليسم و پوپوليسم وجود دارد تبيين كرد: صورت‌هاي «نوين» اما نه مانعه الجمع (همانند صورت‌هاي كلاسيك‌شان)، و اين دو در دوقلمرو مجزا، اما در ارتباط متقابل با يكديگر، عمل مي‌كنند. بنابراين نئو‌پوپوليسم ديگر به عنوان ذاتا جمعي، شركتي، ملي و توزيع مجدد‌كننده ديده نمي‌شود، جنبه‌هايي كه بعيد بتوان در يك محيط نئوليبرال آنها را عملي كرد. بعد نئوپوپوليستي به نظر يك ابرساختار است كه به‌كارگيري اصلاحات هزينه بر بازار- محور را تسهيل مي‌كند و مقاومت اجتماعي را در برابر اين اصلاحات كاهش مي‌دهد. ما نشان خواهيم داد كه پوپوليسم و ليبراليسم در شكل كلاسيك‌شان از منظر فلسفي در تضاد با يكديگرند در حالي‌كه ليبراليسم به عنوان تيپ ايده‌آل از اصل پيوند جهانشمول، اختياري و قراردادي حمايت مي‌كند، پوپوليسم معمولا با مفهوم رمانتيك، ارگانيك و ناتوراليستي نظم اجتماعي همراه است. البته اين تضاد در سراسر جامعه ساري و جاري است. به عبارت ديگر ليبراليسم و پوپوليسم را نبايد صرفا اقتصادي يا سياسي بيانگاريم. آنها به شكلي دوسويه در مفهوم‌سازي‌شان از مليت (مدني در برابر قومي)، دولت (خرد در برابر بزرگ)، عدالت (برابري آيين‌نامه‌اي در برابر خير ذاتي و جوهري)، عامليت انساني (اراده آزاد در برابر جبرگرايي اجتماعي)، جايگاه و منزلت اجتماعي (كسب شده در برابر اطلاق شده) و موارد اينچنيني عمل مي‌كنند. اگرچه گونه‌هاي تاريخي ليبراليسم و پوپوليسم هرگز ناب نبوده‌اند اما تمايز بين آنها تا ظهور مجدد تركيب ليبرال- پوپوليست كماكان پا برجا بود. اين سخن بدان معنا نيست كه ليبراليسم را نمي‌توان به مسائل اقتصادي محدود در يك جامعه محدود ساخت. سياست‌هاي بازار آزاد در جوامع از نظر اجتماعي محافظه‌كار و حتي ديكتاتوري (مثل شيلي) به اجرا درآمده است. با اين همه ليبراليسم كلاسيك و پوپوليسم به مثابه دو ايدئولوژي- يعني به عنوان روش‌هاي سيستماتيك درك جامعه به عنوان ابژه تجربه و عمل- به شكلي ذاتي مانعه الجمع‌اند. به عنوان مثال نمي‌توان پيشينه مقدس ملي و اتحاد هميشگي و ماندگار رهبر و مردم را به منظور بسط و توسعه يك بازار كار رقابتي، باز و انعطاف‌پذير فراخواند و به كار گرفت. از سوي ديگر نئوليبراليسم و نئوپوپوليسم ضرورتا در تضاد با يكديگر نيستند. چگونه مي‌توان اين تغيير را تبيين كرد؟ چند تن از صاحب‌نظران مدتي است كه به بررسي تركيب به نظر بي‌تناسب پوپوليسم سياسي و ليبراليسم اقتصادي‌اي پرداخته‌اند كه در دهه در 1990 كشورهاي آمريكاي لاتين رخ داده است. با تحليل مثال فوجي موري در پرو، كاي عنوان مي‌دارد كه احياي سياست پوپوليستي در بافت و زمي نه نئوليبرالي را نبايد به عنوان يك «انحراف تاريخي» بيانگاريم بلكه بايد آن را به مثابه استراتژي «سياسي و اقتصادي» بدانيم كه با دقت از بالا رهبري مي‌شود و هدف آن هم تقويت دولت و در عين حال بازار است. از اين منظر تبيين [نئو‌ليبرال و نئو]پوپوليسم نسبتا ساده و آسان است: به منظور حمايت از دستورالعمل‌هاي اقتصادي نخبگان (يعني آزادسازي اقتصادي) اقتدارگرايي رياست‌جمهوري به‌كار گرفته مي‌شود تا نهادهاي دموكراتيك تضعيف شود. در نتيجه احزاب مخالف و سازمان‌هاي جامعه مدني قادر نيستند به شكلي موثر سياست‌هاي اقتصادي را به چالش بكشند در حالي‌كه توده‌هاي فقير «رئيس‌جمهوري را كه كشور را از آستانه بحران نجات داده است» مورد حمايت و پشتيباني قرار مي‌دهند(كاي 1996، :90-91). اين ايده كه نئو‌ليبراليسم و نئوپوپوليسم مي‌توانند با هم همزيستي داشته باشند و حتي يكديگر را تقويت كنند توسط نايت در مورد مكزيك مطرح شد. ساليناس نشان داد كه يك پوپوليسم اقتصادي با اقتصاد نئو‌ليبراليستي سازگار است» (1998:246). نايت اين چنين فرض مي‌كند كه تركيب موفق نئوپوپوليسم و نئو‌ليبراليسم ناشي از احتياج به ايجاد «پيوند نزديك بين رهبران و رهبري‌شوندگان» (به كمك قدرت شخصيتي، سياست‌هاي هدفمند اجتماعي و نفوذ) در مواقع ناآرامي‌ها و بحران‌هاي اقتصادي و بسيج سريع دارد. نايت به پوپوليسم به مثابه سبكي سياسي مي‌نگرد تا ايدئولوژي‌اي خاص و يا نتيجه گونه‌اي خاص از اتحاد طبقاتي. به عبارت ديگر نئوپوپوليسم پديده‌اي است كه مي‌تواند در موقعيت‌هاي بسيارمتفاوت ظاهر شود و مي‌توان آن را با انواع مختلف سياست‌هاي اقتصادي و سياسي تركيب كرد. اما همان‌طور كه زرمو (1993) هشدار مي‌دهد اين ديدگاه مي‌تواند به تبييني «ذات‌گرايانه» منتهي شود:توده مردم به فوجي موري و ساليناس راي مي‌دهند چرا كه اين مردم ماهيتا و به‌طور خودجوش مستعد و راغب فريفته شدن به سبك پوپوليستي هستند تا حدي كه براي پذيرفتن اصلاحات ضدنئوليبرالي مورد دستكاري قرار مي‌گيرند. در اينجا ما بايد چنيدن سوال كليدي را مطرح كنيم: آيا نئوپوپوليسم صرفا يك بسته(1) است؛ يك بسته‌بندي پذيرفتني كه به وسيله نخبگان استفاده مي‌شود تا سياست‌هاشان براي «مردم عادي» بيشتر اغواكننده باشد ؟ اگر چنين است آيا نئوپوپوليسم (به عنوان يك «گونه» يا ظاهر يا ابزار سياسي براي نئو‌ليبراليسم (به عنوان «محتوا» يا ماده يا هدف سياسي) در آمريكاي لاتين عملي است؟ البته اين سوال را بايد بر عكس مطرح كرد. آيا نئوليبراليسم (به عنوان يك توافق پراگماتيستي و فرصت‌طلبانه) براي رهبران نئو‌پوپوليست ضروري است تا قدرت را براي خود حفظ كنند؟ اين ايده كه نئوپوپوليسم يك سبك است يا حتي يك صورت ظاهري است ضرورتا بدين معنا نيست كه براي دموكراسي زيانبار است. به عنوان مثال فيليپ(1998) خاطر نشان مي‌سازد كه طي مراحل نخستين اصلاحات مبتني بر بازار، دوره‌اي كوتاه از رياست‌جمهوري‌گرايي افراطي ضروري است تا از پيامد‌هاي سياسي كه ممكن است ثبات دموكراتيك را تهديد كند جلوگيري شود. همان‌طور كه وي اشاره مي‌كند «عامل كليدي به نظر توانايي بعضي افراد براي تقويت قدرتي است كه در نهاد رياست‌جمهوري به‌طور بالقوه وجود دارد.» (فيليپ،1998:91). براي اينكه چنين اتفاقي رخ دهد اين افراد بايد از سوي مردم به عنوان «اصلاح‌گران صادق» نگريسته شوند كه اقدامات آنها «يك واكنش صادقانه اراده عمومي» است (فيليپ،1998:91). مجددا اين امر مي‌تواند به عنوان نوعي مسئله مربوط به «سبك» سياسي مطرح شود: هم به عنوان ابزار يا متد (رياست‌جمهوري قوي و متمركز) و هم به منزله يك صورت يا ظاهر.
مفهوم ارتباط بين نئو‌ليبراليسم و نئوپوپوليسم شامل مجموعه‌اي از فرضيات است: الف) در شرايط كلي ارتباط محتمل است (اهداف نئوليبرال مي‌تواند به وسيله ابزار‌هاي پوپوليستي پيگيري شود و استراتژي‌هاي پوپوليستي را مي‌توان براي پروژه‌هاي نئو‌ليبرال بيشتر به‌كار برد) اما اين وضعيت تنها در شرايطي خاص و معين كه فرهنگ سياسي الگوهاي پوپوليستي را تشويق مي‌كند احتمالا رخ مي‌دهد.
ب) چه نئوليبراليسم وچه نئوپوپوليسم اساسا به عنوان ديدگاه‌ه‌هايي پراگماتيك و انتخابي در نظر گرفته مي‌شوند؛ اين امر بر سرشت فرصت‌طلبانه و دستكاري‌كننده هر دو رويكرد تاكيد دارد. فرضيات الف (تمايز بين پديده‌هاي جديد و كلاسيك) و ب (پيوند محتمل و كمو بيش ممكن) تلويحا به اين نكته اشاره دارند كه نئو‌ليبراليسم و نئو‌پوپوليسم تا حد زيادي آزاد از محدوديت‌هاي هنجاري هستند در حالي‌كه فرضيات ديگري چون «آزادي حوزه اقتصادي و سياسي» و «راگماتيسم» دربردارنده مفهوم رفتار اجتماعي و تعاملات بر اساس عقلانيت ابزاري است. خلاصه اينكه بيشتر توضيحاتي كه براي تبيين اين پديده جديد مطرح مي‌شوند مايل‌اند تا عامل ايدئولوژيك را ناديده انگارند. از اين منظر آنهايي كه از رويكردهاي نئوليبرال و نئوپوپوليست حمايت مي‌كنند و از آن بهره مي‌برند به نظر مي‌رسد يا بر اساس حداكثر‌سازي عقلاني سود يا درك غيرعقلاني و اشتباه و ارزشيابي غلط از واقعيت عمل مي‌كنند. به بيان ساده 1) يا مردم توجهي به ايدئولوژي ندارند و فقط راي مي‌دهند تا از آن منتفع شوند يا2) مردم به وسيله ايدئولوژي كور مي‌شوند و به ايماژها، نمادها و توهمات راي مي‌دهند. نخستين فرض بيان مي‌دارد كه چرا مردم آگاهانه و عقلاني راي مي‌دهند و آن هم راي دادن به خاطر «ثبات جامعه» است كه ممكن است برايشان مفيد باشد يا ممكن است اين گزينه «انتخاب بد به جاي بدتر» باشد. از اين منظر راي‌دهندگان در آرژانتين واقعا توجهي به گفتمان كارلوس منم نداشتند و توجه‌شان معطوف به اين نكته بود كه دولت وي چه كاري مي‌تواند انجام دهد. فرض دوم نشان مي‌دهد كه چرا مردم طبقات پايين برخلاف منافع‌شان راي مي‌دهند: آنها توسط سخنان رئيس‌جمهورشان كور و كر مي‌شوند تا باور كنند كه كارلوس منم يك انسان وطن‌پرست صادق است و هر آنچه كه وي انجام مي‌دهد واقعا براي خير و صلاح مردم و كشور است. در اين ديدگاه نيز مردم در دام همان ابزار ايدئولوژيك گرفتار آمده‌اند كه به رئيس‌جمهور «هويت ميهن‌پرست» صادق مي‌دهد. هر دوي اين فرضيات محدودند. ازيك سو بيان اين مطلب كه «مردم كاملا غافل از ايدئولوژي‌اند» حاكي از آن است كه افراد به عنوان عاملين، منافع- محور هستند و كساني‌اند كه بيش از هر چيز دراين كار هزينه - فايده را محاسبه مي‌كنند. اين فرض اشاره‌اي بدين نكته ندارد كه ممكن است مشكلات زيادي در كاربردش در تحليل‌هاي جامعه‌شناسانه قلمرو ايده‌اي به وجود آيد. مردم دلايل خوبي دارند تا به هر يك از اين دو روش عمل كنند اما اين دلايل براي آنها بايد از نظر فرهنگي و ذهني معنادار باشد. از سوي ديگر بيان اين نكته كه مردم توسط عقايد و باورهاي جزمي مقامات به‌گونه‌اي سيستماتيك مدهوش مي‌شوند به معناي بيش از اندازه اهميت قائل شدن براي عناصر غيرعقلاني رفتار اجتماعي است. در عين حال ما بايد بپذيريم كه هر دو تبيين بخشي از واقعيت را با خود دارند. افراد براساس منافع و ديدگاه‌شان از قدرت ارزيابي عقلاني برخوردارند؛ اما در عين حال آنها دريافت‌كننده تصاوير شوق‌برانگيز و جاذبه‌هاي عاطفي نيز هستند. يعني ما نمي‌توانيم موفقيت تجربه كارلوس منميستي (آرژانتين) و فوجيموريستي(پرو) را بيان كنيم اگر اين احتمال را نپذيريم كه رهبر پوپوليست به‌گونه‌اي موفقيت‌آميز يك گفتمان منسجم و قانع‌كننده‌اي را توليد كرده و انتقال داده كه به مفاهيم و باورهايي كه عميقا در ذهن جمعي ريشه دارند متعلق است. حتي اگر كارلوس منم بر صورت و شكل بيش از محتوا تاكيد ورزيده باشد و حتي اگر او‌ گرايشي نسبتا بي‌تفاوت و خونسرد در قبال زبان سياسي و بحث عقلاني نشان داده باشد و حتي ما نيز تصديق كنيم كه مردم آرژانتين نيز از كارلوس منم به‌گونه‌اي واقع‌بينانه و منافع محور حمايت كرده باشند بايد اين واقعيت را بپذيريم كه دولت به عنوان مهم‌ترين دستگاه قانوني دائما بازنمايي هنجاري خاصي از نظم اجتماعي را مورد حمايت قرار مي‌داده است. اين بازنماي ضرورتا پيش پا افتاده و بي‌مزه نيست به وسيله ايده‌آل‌سازي كردن، شيطاني‌سازي، به شكلي گزينشي مسائل و رويدادها را يادآوري كردن و يا فراموش كردن، دولت «هنجاري ايدئولوژيكي» را مي‌سازد. همان‌طور كه پاكاك (1984:39) مي‌گويد گفتمان سياسي «اجرايي» است، بدين معنا كه براي آنها كارهايي را انجام مي‌دهد. اين گفتمان مردم را با تغيير ساختاربندي جهان مفهومي كه در آن به درك از خود مي‌پردازند، «خودشان» و «ديگران» را تعريف مي‌كند. از اين ‌رو است كه ما معتقديم كه نئوليبراليسم و نئوپوپوليسم پيوندي محكم را در سطح ايدئولوژيكي به وجود مي‌آورند.
 چهارشنبه 22 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن