واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: انسانتوسعه و بهداشت رواني
اميرعباس ميرزاخاني
تاريخچه:
پيدا كردن آغازهرنهضتى به خصوص نهضتهاى علمى به علت داشتن منابع گوناگون وچند جانبه مسئله مشكلى است، در حقيقت روانپزشكى را مى توان قديمى ترين حرفه وتازهترين علم به شمارآورد . قديمى ترين ازاين لحاظ كه بيمارى هاى روانى ازقديم وجود داشته است. وبقراط در377 تا 460 سال قبل ازميلاد عقيده داشته كه بيماران روانى را مانند بيماران جسمى بايد درمان كرد. علل سرشتى وفرضيه مزاج ها ازهمان زمان بقراط وجالينوس وجود اهميت تاريخى داشته است .
مى گوييم بهداشت رواني، تازه ترين علم است براى اينكه تقريبا ازسال1930 ميلادى بعد ازتشكيل اولين كنگره بين المللى بود كه روانپزشكى به صورت جزئى ازعلوم پزشكى پذيرفته شد وسازمان هاى روانپزشكى ومراكزپيشگيرى دركشورهاى مترقى يكى بعد ازديگرى فعاليت خود را شروع كردند. ازفعاليت هاى اين سازمانها درجريان جنگ جهانى دوم عملا كاسته شد وبدين ترتيب مى توان روانپزشكى را به صورت تازه ترين علم بعد ازجنگ جهانى دوم به حساب آورد.
ازمدارك موجود چنين استنباط مى شود كه تا اواخر قرن هجدهم وهمزمان با انقلاب كبيرفرانسه ازتاريخچه بهداشت روانى اطلاعات كافى دردست نيست. به علت جهل وبى سوادى ازبروزبيمارى هاى رواني، اختلالات رفتارى وبيمارى هاى روانى را به دخالت ارواح خبيثه وشياطين، قدرت هاى ماوراى انسانى ونفوذ عوامل طبيعى مانند خورشيد، ماه ورعد وبرق در بدن مى دانستند وعقيده داشتند كه اين بيمارىها با نيروهاى ماوراالطبيعه ووساطت افراد مقدس درنزد خدا بهبود مى يابند. واين شفاعت موقعى اتفاق مى افتاد كه بيماردرخواب باشد. اولينباربقراط فيلسوف مشهوريونانى بودكه خرافات را درباره بيمارى هاى روانى كنارگذاشت واختلالات روانى را به طرف پزشكى كشانيد، درباره ماليخوليا وجنون زايمانى تعريف وتوصيف كرد و مغزرا مركزاصلى روان دانست. جالينوس علت بيمارى هاى روانى را اختلال عمل مغزمى دانست. دراوايل قرن سيزدهم واوايل رنسانس، ارتباط جسم وروان ويكپارچگى واكنش آنها مورد بحث قرارگرفت وعلاوه برفرضيه ابوعلى سينا مسئله اين ارتباط به اسپانيا وكشورهاى ديگركشانده شد واين موضوع، زمينه اى براى فرضيه جديد درباره بيمارى هاى روان تنى شد. اين قرن را بايد قرن سحروجادو، دخالت شياطين وارواح درايجاد بيمارى هاى روانى دانست. اولين روانپزشك به نام”جان وى ير”كه درسال1515 دردهكده اى درمرزآلمان وهلند به دنيا آمده بود پس ازاتمام دوران پزشكى درپاريس علاقه مند به مطالعه درباره رفتارانسانى وبيمارى هاى روانى شد ودرسال1563 كتابى درسوئيس نوشت كه امروزاهميت زيادى درباره تاريخچه روانپزشكى دارد .
“جان وى ير” به علت علاقه مندى درنوشتن رساله هايى درباره تشخيص بيمارى هاى رواني، صرع، وحشت شبانه، علائم هيستريك، توهمات افسردگى وساير پديده هاى روانى مرد قرن16 نام گرفت. اگرچه نوشته هاى اوبا مخالفت وطرد او ازطرف گروه زيادى ازاطباء ونويسندگان آن زمان روبروشد ولى با رشد روانشناسى پويا مجددا نوشته هاى تاريخي”وى ير “ ارزش خود را درروانپزشكى پيدا كرد. اولين روانپزشك كشورانگلستان” ويليام بتى “ درسال1753 ميلادى بود واطلاعات جسته وگريخته وجود دارد كه تا قرن چهاردهم مكان هايى براى مواظبت ونگهدارى بيماران روانى درمونت كاسينوايتاليا و بيمارستانى درليون فرانسه وجود داشته است. در اسپانيا اولين بيمارستان روانى در سال 1409 در شهر والانسيا به وسيله يك كشيش اسپانيايى ايجاد ايجاد شد و علت آن رفتار استهزاآميز و آزار دهنده افراد نسبت به بيماران روانى در ملاء عام و خيابانهاى آن زمان بوده است. بيماران روانى در ملاء عام و خيابانهاى آن زمان بوده است. بيماران روانى خفيف به صورت فقرا وولگردان در كوچه وبازار ،به وسيله خنده وتمسخر بچه ها وآلت دست بزرگتران مىشدند. دربيمارستانتبلم لندن تا قرن 19 خوراك وپوشاك وجاى كافى براى بيماران وجود نداشت و مسئولان بيمارستان بيماران را درروزهاى يكشنبه درمعرض ديد وتماشاى مردم در مقابل دريافت مختصر پول قرارمى دادند وازاين راه ساليانه400 پوند انگليس عايد بيمارستان مى شد تا كمبود بودجه را جبران كنند .
بهداشت روانى دردورانهاى مختلف :
1. بهداشت روانى و پيشگيرى اوليه در دوران قبل از تولد و زمان تولد
دراين دوره سهم عوامل ارثى و مادرزادى در ايجاد اختلالات روانى بيش از سايرعوامل است . علاوه برعوامل بالا عوامل محيطى ، شرايط اقتصادى خانواده ، نگرانى ها و اضطرابهاى دوران حاملگى ، بيمارى هاى مادر در دوران حاملگى ، ضربه هاى قبل از تولد و ضربه هاى زايمانى وساير عوامل جسمانى و روانى مادر همگى ممكن است درتعيين سرنوشت كودك موثر واقع شود وصدمات جبران ناپذيرى به وجود آورد. ازنظر بهداشت روانى وپيشگيرى ازاين عوامل به اين شرح است: ممانعت از ازدواج خويشاوندان نزديك و ازدواج هاى زودرس ، تشخيص و تعيين عوامل ارثى بيمارىزا و جلوگيرى از ازدواج افرادى كه نسل معيوب به وجود مى آورند ، مراقبت ازسلامتى مادردردوران حاملگى وجلوگيرى ازكمبود مواد پروتئيني، ويتامين ها ،ابتلا به بيمارى ها وعفونت ها ،همكارى با متخصصان بيمارى هاى زنان وزايمان درباره اجراى موازين بهداشتى دردوران حاملگى وبالاخره تنظيم طرح هاى لازم به منظور دادن آموزش كافى به مردم و آشنا ساختن آنان به زيان هاى جبران ناپذيرى كه ممكن است در نتيجه كوچكترين اهمال دراين دوره به وجود آيد . جلوگيرى ازحوادث زايمان وصدمات مغزى كه هنگام تولد ممكن است پيش آيد ازنظر بهداشت روانى بسيارمورد توجه است. بايد مراقبت پيش آيد از نظر بهداشت روانى بسيارمورد توجه است . بايد مراقبت كامل ازنظرحفظ كودكان درمقابل ضربه ، كمبود اكسيژن وخفگى وغيره بهعمل آيد.
2. بهداشت روانى در آغاز كودكى
دردوران شيرخوارگي، مسائل مربوط به بهداشت وواكسيناسيون كودك، تغذيه، شيردادن ورعايت نظم وترتيب دراين مورد و زيان هاى ممانعت ازاستفاده از شيرمادر بايستى مورد توجه قرارگيرد .
بايد دانست كه مادراولين كسى است كه نوزاد با او رابطه عاطفى برقرارمى كند واگردرنحوه ايجاد اين رابطه اختلالى حاصل شود ، اثرات آن دردوران زندگى درنحوه همسازى كودك ويا نوجوان با محيط و برقرارى مناسبات صحيح با افراد ديگر آشكارمى شود.
بديهى است كه اساس و بناى روانى فرد در دوران كودكى پى ريزى مى شود . وظيفه پزشكان خانواده ، پرستاران ، مددكاران اجتماعى و مشاوران مراكز بهداشت روانى است كه به عنوان بيماريابى رفتارهاى غيرطبيعى اين كودكان راكشف و در رفع علل مولد آن كوشش كنند و همكارى لازم را با خانواده بيمار بنمايند . در غير اين صورت ممكن است كودك درآينده به بيمارىهاى روانى و رفتارهاى غير طبيعى يا ضد اجتماعى كه مولد محيط نامساعد و ناسالم خانواده است ، گرفتار شود . در دوران كودكى عدم مناسبات صحيح بين پدر و مادر و مناقشات ميان آنها ، تبعيض وتشويق بى جهت ميان كودكان روان كودك را نامتعادل مى كند .
كودك براى پايه گذارى بناى روانى و عاطفى و ايجاد شخصيت صحيح احتياج به محبت والدين و احساس امنيت در خانواده دارد .كودك بايد بتواند پايه هاى زندگى روانى آينده خود را بر اساس عواملى مانند احساس محبوب بودن و امنيت در خانواده ، همسازى و انطباق صحيح با محيط خانواده و خارج ، ارضاى تمايلات بطور منطقى و مطلوب پى ريزى كند.
اگر پدر و مادر به اين ضروريات توجه نكنند، احتياجات كودك به نحو كامل درك نمىشود و ثبات عاطفى در خانواده به وجود نخواهد آمد ، در اين صورت كودكى كه در حال رشد است دچار نابسامانى هاى روانى خواهد شد.
3. بهداشت روانى در دوران بلوغ
بلوغ را مى توان يكى از مهمترين دوره هاى زندگى دانست كه ازنظر فيزيولوژيكي، فيزيكى وروانى تحولات بسيارعميقى در فرد ايجاد مى كند و باعث مى شود كه نظم جسمانى و روانى نوجوان به هم بخورد. نوجوان در اين مرحله ا زنظر جسمانى در حال رشد ، از لحاظ عاطفى نارس ، از نظر تجربه محدود و از لحاظ فرهنگ اجتماعى بسيار شكننده و تحت تاثير است .
بلوغ يك دوران بى سر و سامان و به عبارت ديگر دوره اى از زندگى است كه شخص غالبا دستخوش كشمكش هاى گوناگون است . از نظر بهداشت روانى شناخت اين تحولات به خصوص در آن قسمت ها كه تغييرات چشمگير در رفتار و كردار نوجوانان آشكار مى شود ، بسيار پر اهميت است و براى آموزش و آماده كردن نوجوانان ، پدران ومادران براى رويارويى با مسائل و مشكلات مربوط به اين دوره از زندگى امرى است كه مورد قبول همه روانپزشكان وروانشناسان قرار گرفته است . عدم آشنايى و توجه به تغييرات روانى در اين دوره ممكن است منجر به بروز مناقشات خانوادگى و اجتماعى شود و منشاء بسيارى از انحرافات اخلاقى ، پناه به اعتياد ، دزدى و انواع تبهكارى در نوجوانان شود .
معمولا اكثر پزشكان فقط به سلامت جسمى فرد بيمار توجه مى كنند و همچنين معلمان مدارس مرتكب چنين اشتباهى مى شوند و به جاى توجه به رفتار و عكس العمل هاى نوجوان فقط به رشد جسمانى ، پيشرفت و معدل او توجه دارند و به هيچ وجه مشكلات عاطفى و روانى او را در حل مشكلاتش ، مدنظر قرار نمى دهند . مراقبت از رشد روانى نوجوانان توسط پزشك و آموزگار امرى ضرورى است و بايستى رفتارهاى غير طبيعى به موقع تشخيص داده شود تا از بروز هرگونه ناراحتى روانى جلوگيرى شود.
براى درك دنياى روانى نوجوان و مشكلات او توجه به دو نكته اساسى زير لازم است :
1.طرز فكر نوجوان نسبت به خود ، همكلاسىها ، همبازى ها ، افراد بزرگ تر ، افراد كوچكتر ، برادران ، خواهران ، پدر و مادر.
2.طرز فكر او درباره كار ، هدف هاى آينده، آرزوها و اميالى كه در سر مى پروراند و طرحهايى كه براى زندگى آينده خود پى ريزى مى كند.
در بسيارى ا زموارد كه تفاهم مطلوب و صحيحى ميان پدر و مادر وجود ندارد ، نوجوان به طور خود آگاه يا ناخود آگاه متوسل به ايجاد جبهه بندى هاى مختلف در خانواده مى شود و افراد خانواده رابه دو يا چند گروه تقسيم و به جان يكديگر مى اندازد .
در هيچ دوره اى از زندگى به اندازه دوران بلوغ ، فرد احتياج به حمايت ، كمك و تفاهم ندارد . در اين سنين مسائل مهمى نظير ارتباط با ديگران ،ادامه تحصيل پيدا كردن كار و حرفه مورد علاقه و مسئله ازدواج مطرح مى شود كه نتيجه و تاثير آن عوامل از نظر بهداشت روانى خيلى مورد توجه قرار مى گيرد .
هدف بهداشت رواني
وظيفه و هدف اصلى بهداشت روانى ، تامين سلامت فكر و روان افراد جامعه است . براى رسيدن به اين هدف احتياج به نيروى انسانى فعال و كاردان ،همكارى سازمانهاى دولتى ، برنامه ريزى ، بودجه براى ايجاد و گسترش سازمانهاى روانپزشكى و بالاخره آموزش بهداشت همگانى در سطح جامعه داريم .
به طور خلاصه و فهرست وار اهداف و نتيجه كلى از بهداشت روانى را در2 بخش اصلى برمى شماريم .
1. بخش خدماتى :جهت تامين سلامت فكر و روان افراد جامعه ، پيشگيرى از ابتلاء به بيمارى هاى روانى ، بيماريابى و پيگيرى بيماران مبتلا به اختلالات عصبى روانى به طور سرپايى و يا بسترى ، كمك هاى مشورتى به افرادى كه دچار مشكلات روانى ، اجتماعى وخانوادگى شده اند .
2. بخش آموزشى :آموزش بهداشت روانى به افرادى كه با بيماران عصبى سروكاردارند وهمچنين آموزش بهداشت روانى همگانى وآشناكردن مردم جهت همكارى واستفاده ازسرويس هاى موجود درصورت مواجه با استرس ها ومشكلات روانى ،آموزش روانپزشكى به دانشجويان پزشكى وپيراپزشكي، تنظيم برنامه هاى بازآموزى كوتاه مدت روانپزشكى براى پزشكان عمومى جهت آشنايى بيشترعلوم روانپزشكى ونظايرآن .
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 370]