واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: يك حادثه سياه الهام بخش رمان جديد اردريخ
فرهنگ و انديشه،آسوشييتد پرس- «لوئيز اردريخ» نويسنده سرخپوست تبار در رمان جديد خود به نام «مصيبت كبوتران» يك معماى سياه را در تاريخ ايالت «داكوتاى شمالي» مىكاود; اين حادثه تاريك خره كش كردن سه سرخپوست در سال 1897 بود كه يكى از آنها يك پسر بچه 13 ساله بود. اردريخ كه خود از تبار آلمانى و سرخپوستى (اجيبوا) است درباره كشتار اين سرخپوستان در ايالت محل سكونتش مىگويد: «مىخواستم جانب عدالت در مورد اين حادثه رعايت شود. اين اتفاق براى من بسيار غم انگيز بود.» اردريخ با نوشتن اين كتاب در واقع مىخواسته بگويد كه وقتى حس انتقام جويى ارضا مىشود ولى عدالت رعايت نمىشود، چه اتفاقى مىافتد. نتيجه نوشته شدن رمان «مصيبت كبوتران» بود كه منتقدان نقدهاى بسيار مثبتى بر آن نوشتهاند و از زمان انتشار آن در ماه آوريل تاكنون به چاپ سوم رسيده است.
در رمان «مصيبت كبوتران» پس از آنكه يك خانواده كشاورز در مرز اقامتگاه سرخپوستان در «داكوتاى شمالي» در سال 1911 به قتل رسيدند; سه سرخپوست كشته مىشوند. هر سه اين سرخپوستها بىگناه بودند و قاتل واقعى آن خانواده كشاورز وقتى در پايان كتاب نامش فاش مىشود از بازجويى و مجازات مىگريزد. ارديخ نام يكى از شخصيتهاى داستانى خود در اين رمان را براساس نام واقعى يكى از اين سه قرباني، «پل هولى تراك» گذاشت. ارديخ كه در يك ساندويچى در نزديكى كتابفروشى «بريكبارك» با خبرنگار آسوشييتد پرس گفتوگو مىكند، مىگويد: «مىدانيد، يك آدم 13 ساله بچه است. چطور مىتوان يك بچه را خرهكش كرد؟» لوئيز ارديخ بين عطش انتقام جويى كه در پى قتل شش نفر از اعضاى يك خانواده بيش از يك قرن پيش در داكوتاى شمالى به وجود آمد و عواقب حادثه يازده سپتامبر، ارتباطاتى مىبيند. او مىگويد: «ما دست به انتقام جويى مىزنيم به جاى اينكه سر جاى مان بنشينيم و اجازه بدهيم كه عدالت با گذشت زمان در مورد يك حادثه بخصوص اعمال شود. اين حس انتقام جويى بخش زيادى از تاريخ ما را تشكيل مىدهد. متاسفانه اين انتقام جويى در تاريخ امروز ما آمريكايىها نيز وجود دارد. چنين حسى پس از هر حادثه مخوفى يك امر عادى است. عطش وحشتناكى براى اين وجود دارد كه تقصيرها را گردن كسى بيندازيم و اينكه كسى دستگير شود و بلافاصله مجازاتش كنند. ما اين حس را پس از حادثه يازده سپتامير ديديم. خود من هم در قلبم همين حس را داشتم.
نام رمان «مصيبت كبوتران» از روى نام كبوتراننامهبر كه اكنون ديگر وجود ندارند، برداشته شده است. بسيارى از فصلهاى اين رمان به صورت داستانهاى كوتاهى در مجلات منتشر شدهاند. اردريخ در ابتدا مىخواست يك داستان علمى تخيلى بنويسد ولى تعداد صفحات اين كتاب عملا به 400 صفحه رسيد و در اينجا بود كه رو كرد به داستانهايى كه رمان «مصيبت كبوتران» را به وجود آورد: «سرانجام به آن داستانها نگاهى انداختم و متوجه شدم كه همه آنها با هم مرتبطاند. احساس عجيبى به من مىگفت كه يك رمان معمايى نوشتهام. بعد هم دست به كار شدم و سرنخها را در داستانها وارد كردم.»حادثه خره كش كردن اين سه سرخپوست در واقعيت به اينگونه بود كه گروهى متشكل از 40 اراذل و اوباش به زندانى كه آن سه سرخپوست در آن زندانى شده بودند حمله ور شدند. آن سه سرخپوست را در حالى كه طناب به دور گردن شان انداخته بودند از يك چرخ چاه كه مخصوص آويزان كردن لاشه گوسالهها بود، دار زدند. از اين سه قربانى كه خرهكش شدند يك نفر شان يك سرخپوست هندى تبار بود كه يك محاكمه جديد در انتظارش بود، ديگرى «هولى تراك» نام داشت و آن سومىهم يك سرخپوست تمام عيار بود. هيچ يك از آن اراذل و اوباش مورد پيگرد قانون قرار نگرفتند و دو مشكوك كه مايلها آن سوتر زندانى شده بودند، پس از انجام مراسم ! خره كشى آزاد شدند! اردريخ محل وقوع داستانهاى كتاب حاضر را در شهر تخيلى «پلوتو» قرار داد. او تمايلى به اين ندارد كه جغرافياى داستان خود را آشكار كند. هرچند جغرافياى حاضر ربطى به داكوتاى شمالى ندارد.
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]