تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833243440
سه روز در كشور آلثانيها
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: سه روز در كشور آلثانيها
گزارشي از نشست منتدي المشرق در قطر
رسول جعفريان
روز پانزدهم خرداد 1387 صبح ساعت 6 از فرودگاه امام خميني پرواز كرديم. هواپيماي قطري ما يك ساعت و نيم پس از آن در فرودگاه دوحه به زمين نشست و معلوم شد كه جمعا افراد ما به جز بنده عبارتند از: آقايان سيد محمدهاشمي ـ كه زماني رايزن فرهنگي در همين دوحه بود ـ محمدعلي مهتدي، احمد موسوي، دكتر متقي و شمس الواعظين.
آقاي احمدي، رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي در فرودگاه به ديدن ما آمد و همگي به هتل شرايتون آمديم. اين هتل، زيباترين هتل دوحه است كه سمينارها و نشستهاي علمي در آنجا برگزار ميشود و آمارهاي آنها در سال گذشته، بالاي نود مورد بوده است. يك ساعتي طول كشيد تا اتاق ما معين شد. پس از آن به خاطر كمبود خواب ديشب، استراحت كرديم. ساعت يك نماز را خواندم و پايين آمده به رستوران آمدم و ناهار صرف شد. سپس ساعتي در حيات بيروني هتل كه در ساحل خليج فارس است، قدم زدم.
عجالتا بايد تا شب ساعت هشت كه نشست مختصري براي معرفي و اعلام برنامههاست منتظر بمانيم. آقاي احمدي گفت: ديشب آقاي ابوالحسن نواب براي سخنراني ايام رحلت امام، برنامهاي براي ايرانيها داشت و امشب هم مراسم شب شعر است، اما به دليل همين دعوت، ما امكان شركت در آن را نداريم؛ تا چه پيش آيد.
عصري يك كيف از طرف مسئولان نشست آوردند كه چند كتاب در آن بود. اين كتابها منشورات مركز «الجزيره للداراسات» بود. اين مركز، يك مركز پژوهشي است كه شبكه الجزيره آن را راهاندازي كرده و منتدي الشرق عنوان نشستي است كه قرار است به طور دايمي كاري را در زمينه تفاهم سه قوم ترك و عرب و ايراني دنبال كند. همچنين دكتر «مصطفي المرابط»، رئيس مركز تحقيقات است.
امشب ساعت هشت جلسه معارفه و شام بود. دكتر مرابط را ديديم. دكتر رفيق عبدالسلام هم از اعضاي مركز در آنجا بود. اندكي بعد «وضاح خنفر»، مدير الجزيره هم آمد. من چند ماه پيش، او را در هتل استقلال ديده بودم و گفتوگويي با او داشتم. او در آن شب گفت كه در دوران دانشجويي، با آثار شريعتي و مطهري و شهيد صدر آشنايي داشته و از تجربه عملي جمهوري اسلامي سخن ميگفت.
امشب با چندين نفر ديگر هم آشنا شديم؛ از جمله شيخ مسفر، استاد دانشگاه قطر و سردبير روزنامه الرايه. امروز نسخهاي از اين روزنامه را در هواپيماي قطري ديدم. يك مصاحبه با محمد ارگون داشت كه گفته بود، آتاتورك به زور علمانيت را به تركيه تحميل كرد. همچنين گفته بود كه او به مسائل سياسي و اقتصادي بيش از مسائل فرهنگي اهميت داد.
امشب پس از شام، به رايزني فرهنگي رفتيم. مراسم رايزني كه شب شعر به مناسبت رحلت امام بود، تمام شده بود، اما مسؤولان هنوز بودند: سفير كشورمان جناب رباني، آقاي نواب، حجتالاسلام حق شناس روحاني مقيم و تعدادي ديگر. ساعتي گفتوگو كرديم و ساعت دوازده شب بود كه به هتل برگشتيم. قبلا مقاله كوتاهم را براي رايزن محترم ميل كرده بودم تا اگر ممكن شد آن را به عربي ترجمه كند. ايشان گفتند كه مترجم رايزني رفته و اگر ممكن شد به مترجم سفارت ميدهم. ديشب معلوم شد كه شرايط ترجمه فراهم نشده است. آقاي سفير هم گفتند كه هشت صفحه بوده و امكان ترجمه آن نبوده و نيست! انتظار اين برخورد را نداشتم. اي كاش، اعتماد نميكردم و از ايران فكري ميكردم. طبعا خودم مقصر هستم. حالا بنا دارم اگر فرصت شد با همان عربي ايراني مطالب را بيان كنم.
امشب كه برنامه سخنرانيها را ديدم چند نفر از افراد شناخته شده اينجا هستند؛ «فهمي هويدي» و «منير شفيق» دو مورد بود. دومي با ما از ايران آمد و معلوم شد براي مراسم رحلت امام دعوت شده بوده است. اما بيشتر چهرهها ناشناخته و جوان هستند.
از صبح روز پنجشنبه جلسات برگزار شد. ساعت آغاز برنامهها ده صبح بود. اينجا خواب از همه چيز مهمتر است و آقاي احمدي رايزن ما هم گفت كه افراد بدون استرس و با خواب كافي، ساعت ده زندگي را شروع ميكنند. يك ميز گرد با حضور 27 نفر كه دو نفر يكي مصطفي المرابط، رئيس مركز تحقيقات الجزيره و ديگري وضاح خنفر، مدير شبكه الجزيره اداره جلسه را بر عهده دارند. يك نوبت هم آقاي بشير نافع، جلسه را اداره كرد. ابتدا آقاي وضاح خنفر صحبت و تأكيد كرد كه قرار نيست در اينجا تسويه حسابهاي تاريخي صورت گيرد، بلكه قرار است با نگاه به آينده مسائل موجود مورد بررسي قرار گرفته و راهكارهايي براي تفاهم ميان اين اقوام و مقابل با تهديدهاي موجود ارايه شود.
به ترتيب سخنرانيها به صورت ده دقيقه اي آغاز شد. پس از هر بخش كه در بخش اول شش نفر و بعدها هفت نفره شد يك ساعت يا كمتر براي بحث و نظر گذاشته ميشد. روز پنجشنبه سه بخش را پشت سر گذاشتيم و سخنرانان به طور پراكنده ديدگاههاي خود را بيان كردند. غالبا چند صفحه اي قلمي كرده بودند، اما بسياري فيالبداهه مطالبي را كه يادداشت كرده بودند بيان كردند.
موضوع اصلي بحث عبارت بود از اين كه سه قوم ترك و عرب و ايراني چگونه ميتوانند در برابر تهديدهايي موجودي كه براي شرق ميانه يا به اصطلاح قلب حهان اسلام هست، با يكديگر تفاهم و همكاري كنند.
برگزاري اين كنفرانس كه در زمان بالاگيري اختلافات ميان عرب و ايراني در حوزه عراق است جالب است. آقاي خنفر همان ابتدا گفت كه اين لحظه «لحظة نادرة» است؛ يعني نقطه اي حساس كه ما به اين مسأله رسيدهايم.
آنچه مهم بود مهمترين فاكتورها بحث از فسلطين و عراق و نقش ايران و تركيه در اين امور و مسائل ديگر از خاورميانه بود. عربهاي تند جلسه، مرتب از هواجس و مخاوف ناشي از حضور ايران سخن ميگفتند! يك بار هم بحث اسكندرون و موصل و مباحث مربوط به تركيه مطرح شد.
قرار بود اين بحث شكل عميقتري داشته باشد. برخي از ديدگاهها، تأكيد روي مباحث اقتصادي برخي سياست و برخي هم روي نهادها و سازمانهاي بينالمللي اسلامي بود و برخي هم مثل فهمي هويدي، تنها چند پرسش را مطرح كردند.
جسته گريخته بين صبحتها، مطالبي عليه يكديگر هم ميگفتند. از جمله عبدالوهاب قصاب در يكي از بحثهاي حاشيه اي براي نخستين بار اشاره به تعلل دولت ايران در زمان تشكيل دولت پادشاهي عراق پس از جنگ اول به مدت هشت سال اشاره كرد كه ايران دير به رسميت شناخت. يا اشاره به بحث اسكندرون كرد كه تركها عوض دست برداشتن از ادعاي موصل آنجا را گرفتند. اين بحث آغاز اختلاف در كنفرانس شد. به مرور عصر درباره بحث دخالت ايران در امور عراق كه مهمترين معضل روز عراقيها در دو سه سال گذشته است، صحبت شد.
كساني سعي ميكردند بحث را به سمت تفاهم پيش ببرند و استدلالشان اين بود كه به هر حال اختلافات خيلي عميق و زياد است. ما آمده ايم تا راجع به مشتركات صحبت كنيم.
در ميان سخنرانان ايراني، آقاي سيد محمدهاشمي، نسبت به مطالبي كه گهگاه مطرح ميشد موضع ميگرفت. صحبتهاي وي عاطفي و احساسي و گاه مشتمل بر نكات جالب بود و ديگران را هم به واكنش وا ميداشت.
آقاي شمس الواعظين راجع به سياست ايران در مورد فلسطين صحبت كرد و اين كه ايران در اين سياست متفرد است و نه اعراب و نه تركيه؛ با آن موافق نيستند. برخي از سخنرانان ايراني از جمله خود من راجع به اين مسأله ايراد گرفتند. من گفتم ايران متفرد نيست و تودههاي مسلمان همراه هستند و اشاره كردم كه حتي شبكه الجزيره هم همداستان موضع ايراني است! به نظرم لااقل بايد جناب شمس؛ دولت حماس را آدم حساب ميكرد كه آن هم موضع ما را دارد. اين تحليلها شبيه همان حرفهايي است كه گاه در همين نشست هم مطرح شد كه ايران براي ادامه دادن نفوذش در منطقه از حماس حمايت ميكند؛ تحليلي كه بسيار سبك است. ايران اگر دنبال نفوذ باشد، ميتواند با ساخت و پاخت با همين دولتها كارهايش را پيش ببرد و چگونه ميتواند با حمايت از يك دولت كوچكي مثل حماس بر نفوذش در منطقه بيفزايد.
پس از جلسه كه خدمت آقاي شمس صحبت كردم، گفتند: هدف من از گفتن اين حرفها اين است كه چرا شما عربها نميآييد از ايران حمايت كنيد؟ يك بار هم گفته شد كه اگر ميخواهند ايران را بزنند به خاطر مسائل هسته اي است و ربطي به دفاعش از فلسطين ندارد؛ اين گونه طعنهها گهگاه گفته ميشد.
عصر روز پنج شنبه در بخش سوم، من دومين سخنران بودم. به عربي شكسته صحبت كردم، اما به هر حال مفهوم بود. اين تجربه سوم من بود. يك بار در لندن يك بار در رياض و اكنون هم در اينجا به عربي صحبت ميكردم. اول موضوع بحثم را ارتباط مدنيت و قومگرايي در تاريخ شرق اسلامي گذاشته بودم. اما احساس كردم طرح آن سودمند نخواهد بود.
اما از ظهر در انديشه بحث ديگري برآمدم و آن اين بود كه صورت شرق اسلامي شكسته شده؛ هرچند ماده آن از اسلام و ديگر ميراثهاي فكري و فلسفي باقي مانده است. گفتم كه ما بايد براي درست كردن صورت شرق، فلسفه را احيا كنيم و فيلسوف داشته باشيم كه نداريم. هم در بخش كليات يعني الهيات و هستي شناسي و هم علوم سياسي. عرض كردم كه ما بعد از انحلال خلاقت، يك نظريه سياسي مدون نداشتيم. در نتيجه كشورهاي متعدد شديم. برخي قومي و برخي به قول عربها قٌطري و منطقهاي. مثل خود عربها كه نزديك بيست و چند كشور شدند. به هر حال، مشكل نداشتن فلسفه با تقويت مناسبات اقتصادي و سياسي حل نخواهد شد. غربيها نيز اختلافاتي دارند، اما فلسفه غربي يك انسجام دارد. اشاره به تركها كردم كه تمام كتابهاي دكتر نصر را ترجمه كرده اند و دنبال يك فلسفه جديد هستند و اين امتياز آنها به ويژه در مقابل عربهاست چون در كشورهاي عربي جريانهايي حاكم است كه اصلا فلسفه را قبول ندارد.
بعد كه صحبت من تمام شد، مدير جلسه اشاره به اقبال كرد و اشارتي به اين كه به هر حال فلسفه در ميان ديگران هم هست. طبعا او بايد توجه ميكرد كه فلسفه اقبال يك فلسفه ايراني است. يا اگر در كشوري مانند مصر، معتزله جديد پديد آمدهاند، به دنبال رفتن افرادي مانند سيد جمال و البته به بن بست رسيدن انديشههاي ضد فلسفي پيشين است.
ملاحظات كه شروع شد، غازي صلاح الدين اشاره اي به سخنان من كرد و گفت كه با آن موافق است و ديگر بحثي راجع به سخنان من نشد.
ملاحظات آخر هر جلسه غالبا محل طرح مطالب متفرقهاي بود و گاه سر يك نكته كه معمولا هم اختلافي ميشد و بيشتر جنبه سياسي داشت، چندين نفر صحبت ميكردند.
يك سعودي كه بعدا شنيدم زماني زنداني بوده و بعد لندن رفته و اكنون هم پناهنده سياسي در قطر است، نكته جالبي گفت. وي گفت: ايران و تركيه يك تفاوت عمده با كشورهاي عربي دارند و آن اين است كه در آنجا دولت و ملت آنان با يكديگر متحد است؛ يعني بالاخره انتخاباتي هست و مردم آنها را روي كار ميآورند، اما در كشورهاي عربي، چنين رابطه اي بين دولت و ملت نيست. يك هموطن او اعتراض كرد كه اين مربوط به شماست كه با دولت خودت اختلاف داري. تو هم مثل اين جماعت كه از طرف دولتهايشان آمدهاند برو و رابطهات را با دولتت درست كن.
آقاي مهتدي پاسخ داد كه ما از طرف دولتمان نيامدهايم. به نظرم اساسا خلط مبحث شد اما به هر حال نكته جالبي گفت. همان سعودي معترض گفت كه تئوريسينهاي انقلاب ايران از اول دنبال وحدت شيعه و سني بودند به حدي كه گاهي افراطيهاي خودشان آنها را وهابي ميخواندند. البته بعدها كه جنگ عراق و ايران پديد آمد و عربها در كنار عراق قرار گرفتند، آن تئوريسينها هم مجبور به عقب نشيني شدند.
ديشب بعد از تمام شدن جلسه در ساعت هفت و نيم، آقاي احمدي رايزن محترم آمد و با يكديگر به سراغ خريد كتاب رفتيم. يك كتابفروشي بسيار بزرگ با عنوان «دارالثقافه» بود. در واقع آثارجديد چنداني نداشت اما در جمع من يك كارتن كتاب خريداري كردم.
بعد از آن به ديدن بازارچهاي كه به سبك سنتي عربي درست كرده اند رفتيم. جمعيت زيادي در آنجا بود. موسيقي سنتي هم در وسط بازار در فضاهايي كه باز بود در حال اجرا بود و صدها جوان قطري نشسته مشغول گوش دادن و تفريح بودند.
از آنجا به يك رستوران ايراني كه شبيه رستوران هتل عباسي ساختهاند رفتيم. ساختماني در نهايت زيبايي كه كمتر از دو سال است كه افتتاح شده و چند ايراني آن را اداره ميكنند.
اين رستوران با خواست و ميل امير قطر به مدت دو سال ساخته شده و خود آنان هزينهاش را دادهاند. ساختمان ياد شده در نهايت زيبايي و به سبك معماري اصفهان و آرايش ديوارها و نقاشيها و مجسمهها همه عالي است. به طور قطع در اين ديار هيچ چيزي از اينجا بيشتر شبيه ايران نيست. ذوق هنرمندان اصفهاني در بناي اين ساختمان واقعا قابل تحسين است.
ميهمانان سطح بالاي قطري و خارجي براي صرف غذا به اينجا ميآيند. ساختمان به اندازهاي قشنگ بود كه از ديدن آن اصلا خسته نشديم. ميهماندار هم نهايت پذيرايي را كرد. ساعتي نشستيم و بيرون آمديم. يك سالن در اين رستوران، مخصوص خود امير بود. مهماندار گفت كه فرزندان امير مرتب براي سرو غذا به اينجا ميآيند. علاوه بر اين كه در فرصتهاي ديگر نيز از اينجا غذا به قصر ميبرند.
ساعت هفت و نيم صبح جمعه با يكي از دوستان به بيرون هتل لب دريا رفته، قدم زديم. هيچ كس نبود و من بيست دقيقه اي در آب خليج هميشه فارس شنا كردم. ايننخستين بار بود كه تنم با آب خليج فارس برخورد ميكرد. بعدا قدري پياده روي كرديم و به هتل برگشتيم. صبحانه ميل شد و به تدريج همه دوستان ايراني آمدند و تا ساعت يازده درباره سياست (اين موضوع عجيب و شگفت) صحبت ميكرديم. از روزگار خاتمي تا عصر احمدي نژاد. دوستان همه در بحث وارد بحث شدند. به هر حال تفريح ماها همين بحثهاي غالبا بي خاصيت است. وقتي وارد ميشويم مثل اين كه در ورزشگاه در حال تمرين و نرمش هستيم.
عصر جمعه جلسه اخير برگزار شد. يكي از سخنرانان، احمد داود اوغلو، مشاور نخست وزير تركيه بود. همچنين «طلال عتريسي» كه به رغم آن كه انتظار داشتم صحبت خوبي درباره ايران داشته باشد، فقط طرح موضوع كرد. عبدالوهاب قصاب از بعثيهاي مقيم قطر، طبق معمول طعنه به ايران زد. البته در پايان صحبت گفت كه دو خطر عمده همچنان اشغال عراق توسط آمريكا و اسرائيل است. من اشاره كردم كه اين نوعي توبه نسبت به مطالب قبلي شماست. شايجي هم كه يك آمريكايي به تمام معناست صحبت كرد. هرچند اشاره به تفاهم هم داشت. در واقع اصل اين نشست براي تفاهم است، اما اينها از فرصت براي صحبت عليه ايران استفاده كردند. با اين حال جلسه در مجموع نگاه مثبتي داشت.
واقعيت آن است كه مديران الجزيره مثل وضاح خنفر و همين طور احمد الشيخ كه رئيس سايت الجزيره است مواضع بسيار خوبي دارند. بشير نافع نيز كه آدم جالبي است. اينها همه فلسطيني هستند و الجزيره را روي خط خاصي هدايت ميكنند كه سبك خاص خود آنهاست. بايد گفت شبكه الجزيره، خودش بزرگتر از كشور قطر است، اما قطر دوست دارد كارهاي بزرگ بكند تا جبران كمي جمعيت و كوچكي كشورش را در جهان كرده باشد. حالا چطور است كه كشوري كه بزرگترين پايگاه آمريكا در آن است، بزرگترين دشمن خبري آمريكا هم در ميان عربها در آنجاست؛ نقطه ابهامي است كه شايد فهم آن در گروه فهم نظامات امنيتي و سياسي عالم جديد باشد.
دو ساعت آخر پيشنهادهايي براي برگزاري نشستهاي آتي و همين طور انجام اقدامات عملي براي ايجاد تفاهم بود. من هم دو سه دقيقه پيشنهاد تشكيل يك دانشگاه با دانشجويان و استاداني مركب از اين سه قوم را در زمينههاي علوم سياسي و تاريخي و اجتماعي مطرح كردم و تجربه تأسيس دانشگاه مذاهب اسلامي ايران را دادم. ديگران هم شبيه آن را مطرح كرده بودند. بعد هم حديث امام سجاد (ع) را خواندم كه وقتي از ايشان خواستند عصبيت را تعريف كنند. فرمودند: عصبيت نامطلوب آن است كه شخصي شرورترين اشخاص قوم خود را بهتر از ديگران بداند، اما عصبيت اين نيست كه كسي قوم خود را دوست بدارد. عصبيت بد آن است كه كسي از قوم خودش در حالي كه ستم ميكنند حمايت كند.
بحث اصلي احمد داود آن بود كه بايد در چند مرحله اين منتدي الشرق را جدي گرفت و پيش برد. مسلما براي تفهيم موقعيت ايران و تركيه در ميان عربها كار سودمندي خواهد بود. رياست جلسه اخير را خود وضاح خنفر بر عهده داشت.
شب ساعتي با برخي از دوستان بيرون رفتيم و خريد مختصري كرديم. سپس برگشتيم كه تا ساعت دوازده با دوستان صحبت در جريان بود. آخر وقت استاد احمد داود آمد و بحثهايي درباره ايران شد. گفت كه نصر سالي بيش از يك بار به تركيه ميآيد. استاد ديگري از اين كه من اشاره كرده بودم كه افكار نصر در تركيه ترويج ميشود، ياد كرد و گفت: همين طور است. احمد داود گفت كه در زمان انقلاب ايران در لندن بوده و در تظاهراتهايي كه عليه شاه برگزار ميشده شركت ميكرده است. يك استاد ترك هم كه فعلا در استانبول است گفت پايان نامه دكتري خود را با دكتر نصر گرفته و بحث او درباره مفهوم حركت نزد ملاصدرا بوده است. يك استاد ديگر ترك هم كه مشاور اربكان بوده است اطلاعات جالبي درباره وضعيت تركيه داد. او به طنز جدي گفت كه ما هرچه ميكشيم، به خاطر مسائل ايران است كه لائيكها از ترس ايران شدن تركيه، حساسيت نشان ميدهند. به هر حال رابطه اين افراد با فكر ايراني بسيار نزديك و جالب است و معمولا اطلاعات زيادي از ايران دارند و معلوم است كه رفت و آمد زياد است.
صبح روز شنبه ساعت هفت به دريا رفتم و ساعتي با طلال عتريسي و آقاي متقي شنا كرديم. صبحتهاي فراواني با طلال شد. ذهن فعالي دارد. چهار سال رئيس دانشگاه علوم اجتماعي دانشگاه لبنان بوده است و اكنون بيشتر كار تحقيقي دارد. ميگفت هر هفته نوشته اي براي روزنامه العرب چاپ قطر دارد. موضع بسيار خوبي دارد چنان كه فهمش هم خوب است، اما در جلسه جدي صحبت نكرد. بعد براي صبحانه آمديم و تقريبا همه جمع بوديم. منير شفيق هم نشسته بود.
بعد از صبحانه من به اتاق آمده، قدري يادداشتها را تنظيم و وسائل را جمع و جور كردم. ساعت يازده بود كه پايين آمده و به فرودگاه آمديم. ساعت 2 پرواز ما بود و يك ساعت و چهل و پنج دقيقه بعد (به وقت ايران ساعت 5 و ده دقيقه) وارد تهران شديم.
در يك جمع بندي بايد درباره اين نشست چند نكته را يادآور شوم:
1 ـ به دليل آن كه اين نشست از طرف شبكه الجزيره برگزار شده بود، بيش از همه متشكل از تعدادي از تحليلگران برنامههاي تلويزيوني و مطبوعاتي بود كه نامشان براي مؤسسه الجزيره شناخته شده بود. نمونههايي را كه نامشان مطرح شد، ميتوان بهترين افراد موجود دانست. عزمي بشاره كه سابقا نماينده فلسطينيها در كنست اسرائيل بوده و حالا به خون او تشنه هستند، از اين زمره و از بهترينهاست. همين طور عتريسي يا منير شفيق يا شايجي و ديگران.
البته كساني كه از تركيه آمده بودند افراد دانشگاهي بودند و به نظرم كلاس آنها متفاوت بود. طبعا كلاس اهميتي ندارد؛ آنچه هست سازگاري ميان آنان با ديگران بود كه نوع تخصص شان متفاوت بود.
نمونههايي كه از ايران انتخاب شده بودند، تقريبا شبيه وضعيت عربها بود. دوستان ما آقايان مهتدي يا هاشمي يا موسوي و همين طور آقاي شمس الواعظين از اين دست بودند. نويسنده اين نوشتار همهرچند يادداشتهاي سياسي پراكنده اي در اين سالها داشته، اما نه تحليلگر بود و نه محقق و نويسنده در زمينه مسائل استراتژيك خاورميانه. حضور نداشتن آقايان محمد جواد لاريجاني و سيدهادي خسروشاهي محسوس و به نظرم وجودشان سودمند بود.
2 – موضوع بحث چندان روشن نبود. ظاهرا اصل طرح براي ايجاد تفاهم بين اين سه قوم تمدن اسلامي ساز، از خود آقاي وضاح خنفر و بشير موسي نافع بوده كه با امير قطر در ميان داشته و رضايت او را براي برگزاري اين نشست فراهم كرده بودند. اما هيچ طرح روشني وجود نداشت و به طور كلي بحث بر سر تفاهم صحبت بود. اين كه از قبل زمينه خاصي مانند سياست يا اقتصاد يا فرهنگ مورد توجه قرار گرفته باشد مطرح نبود. به نظرم حتي اگر در ذهن خود بانيان نشست مسأله حل شده بود اما براي بسياري از مخاطبان اين مسأله روشن نبود. چندين نفر به اين امر اعتراف اعتراض گونه كردند. پاسخ اين بود كه اين جلسه مشورتي است و در آينده جلسات ديگر با موضوعات روشن برگزار خواهد شد. البته هرچه بود مفيد بود. قرار شد در تابستان بار ديگر برخي از مسئولان سفري به ايران و تركيه داشته و در اين باره گفتوگو كنند.
3 – اشاره كرديم كه انتخاب اين تحليلگران بر پايه شناختي بود كه شبكه الجزيره به عنوان يك شبكه خبري از آنان داشت. صرف نظر از آن كه اين انتخاب، ميتواند به طور دقيقتر از ميان محققان برجسته دانشگاهي يا دست كم تركيبي از آنها با تحليلگران مسائل خاورميانه باشد. يك نكته مهم انتخاب افراد موجود از دو جناح عربگراي افراطي و افراد متمايل به بهبود روابط با ايران بود. براي مثال، وجود عبدالوهاب قصاب كه از افراد بعثي و از تحصيل كردگان شوروي زمان بعثيهاست، فردي به شدت ضد ايراني بود. همين طور شايجي از افراد آمريكايي موجود در جلسه بود كه حتي در اين نشست كه موضوع آن تفاهم بود، يكسره نغمه اختلاف سر ميداد. در عين حال، غالب افراد موجود به نوعي هوادار ايران تلقي شده و دست كم درك ميكردند كه جلسه براي تفاهم است. آنچه از مخالفت افراد مخالف ايران به دست ميآمد، مسأله ايران و عراق بود. اين امر زلزله عجيبي در ميان عربها بر پا كرده و آنان نتوانستهاند حتي ذره اي از آن را هضم كنند. برخي از اينان از دولت كنوني عراق به عنوان عميل آمريكا ياد ميكردند. به هر حال اين وضعيتي بود كه در آنجا حاكم بود.
جز كنفرانس چند نكته ديگر را هم درباره قطر دريافتم.
الف) نكته ديگر داستان فرغونهايي است كه در بازار قطر ديديم. خاطرم هست كه كلمه فرغون را در سفرنامههاي دوره قاجاري از سوي كساني كه از روسيه به حج ميرفتند ديدهام. به نظرم اين كلمه اي روسي است و البته ميتوان به منابع و فرهنگها مراجع كرد. شمار زيادي فرغون به همين سبك و سياقي كه ميان ما هست، شب بعد از تعطيلي بازار در گوشه اي ديدم. گفتند كه ايرانيها عمدتا در اينجا عامل حمل و نقل بار در بازار با اين فرغونها هستند. جستجو و پرسش ادامه يافت و معلوم شد كه وضع ايرانيها در قطر به هيچ وجه رضايت بخش نيست. علاوه بر اين كه دولت قطر كه به هر بنگلادشي و هندي و پاكستاني و فيليپيني، ويزاي كار ميدهد، به ايرانيها هرگز ويزاي كار نميدهد و سالهاست كه اين در را به روي ايرانيها بسته است. به علاوه نبود حمايت از آنها توسط محافل رسمي و احتياطاتي كه صورت ميگيرد، سبب شده است تا همان دسته اي هم كه هستند يكسره به كارهاي فرغون راني بپردازند. البته در ميان ايرانيها به ويژه اهالي فارس كه از دهها بلكه صدها سال است در آنجا هستند. ثروتمندان فراواني حضور داشته و بسياري در بازار مغازههاي پر رونقي دارند. با برخي از ايرانيان كه صبحت شد، از عدم حمايت سفارت از ايرانيها در قطر سخن به ميان آمد و اين كه اينجا وضع ايرانيها به عكس امارات است. در آنجا عزت بيشتري دارند. اين ادعاي اين افراد بود كه بايد درباره آن تحقيق شود.
ب) نكته سومي كه به مسائل سياسي مربوط است، اين كه بعد از سقوط صدام در سال 2003 تعداد فراواني از بعثيها به يمن و امارات و قطر رفتند. اين افراد در درجه اول از ترس جانشان آمدند، زيرا آن قدر در سالها ستم به مردم عراق كرده بودند كه اگر دست عراقيها به آنان ميرسيد تكه بزرگشان گوششان بود. تا اينجا مشكلي نداشت. اما اين بعثيها پس از ورود به اين كشورها با استفاده از امكانات بي حسابي كه در اختيارشان گذاشته شد، به تحريك اين دولتها عليه ايران و دولت عراق پرداختند. يكي از اصليترين دلايل جو منفي عليه ايران در منطقه ريشه در همين نكته دارد. جالب است بدانيم كه پسر شيخ حارث ضاري، رئيس جماعت علماي عراق كه اصل و اساس كشتارهاي شيعيان و از حاميان القاعده هستند، در همين قطر است و هر روز با اين نشريه و آن تلويزيون صحبت ميكند. روشن نيست سياست ايران براي روشنگري در اين زمينه تا چه اندازه است و آيا اساسا كسي در وزارت خارجه در انديشه اين قبيل امور هم هست يا نه. به هر حال خنثي كردن اين فعاليتهايي نياز به مراودات مفصل و معاملات سياسي درخور دارد. ممكن است فعاليتهاي پس پرده باشد كه صاحب اين قلم از آن بي اطلاع است، اما وزارت خارجه اي كه ما كارنامه اش را در اين سي ماه ديده ايم بعيد است توانسته باشد قدمي در اين زمينه بردارد يا اساسا به آن توجهي داشته باشد. مهم آن است كه اگر هم فعاليتي بوده، هيچ اثر نكرده و بعثيها با شدت هرچه تمام به فعاليت مشغول هستند.
جالب است بدانيم همين روزها گزارشي در مجلس نمايندگان آمريكا در انتقاد از دولت اين كشور انتشار يافت كه مواضع دولت آمريكا برابر ايران را بنا بر اطلاعات نادرستي ميدانست كه دشمنان آمريكا به دروغ درباره ايران در اختيار آمريكا قرار داده اند. اين دروغ پردازيها كار همين بعثيها و سرويسهاي اطلاعاتي عربي است كه در حال حاضر بعثيها در آنها نفوذ فراواني دارند.
اگر اين فعاليتها همواره ادامه يابد، نبايد ترديد كرد كه كار دولت عراق را مشكل كرده و براي ما هم در منطقه دشواري ايجاد ميكند. به نظرم اين روزها كه بدترين روابط را با كشورهاي حاشيه خليج فارس داريم و گاهي افراد ناداني از آنان ما را تشبيه به اسرائيل هم ميكنند، يكي از عوامل اصلياش همين بعثيها هستند. چه كسي با چه ديپلماسي اين امور را رصد و با آنها برخورد ميكند؟
منبع: كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران
دوشنبه 20 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]
-
گوناگون
پربازدیدترینها