واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: شايد بتوانيم از عشق به عنوان قديميترين مفهوم بشري ياد كنيم و حتي ممكن است گاهي در حيوانات نيز رفتارهايي ببينيم كه بشود آنها را عشق تلقي كرد. عشق از آن واژههايي است كه ابهامات زيادي دارد و تعاريف بسياري از آن كردهاند. يكي از مباحثي كه با عشق مطرح ميشود، بحث دوست داشتن است و برخي اين دو را يكي ميدانند، ولي به نظر ميرسد كه عشق چيزي فراتر و بيشتر از دوست داشتن باشد، چرا كه ما خيليها را دوست داريم اما عاشق آنها نيستيم و خيليها هم هستند كه نسبت به آنها كشش داريم ولي لزوما آنها را دوست نداريم و وقتي نيستند براي ما مهم نيست. به همين دلايل ميتوانيم بگوييم بين دوست داشتن و عشق تفاوت وجود دارد. اصغر فروعالدينعدل، دكتراي روانشناسي و خانوادهدرمانگر در اين باره ميگويد: عشق؛ احساس يا هيجان مثبتي است كه اگر انسان تجربهاش كرده باشد، آن را دوست دارد. انسانها هم از عاشق شدن و هم از معشوق بودن لذت ميبرند، چرا كه هيجان عشق خوشايند است. برخي عشق را يك پديده ناسالم ميدانند و فكر ميكنند اين مقوله فرا رفتن يا خارج شدن از هنجارهاست، اما بايد گفت كه هم عشق سالم وجود دارد و هم عشق ناسالم. انسانها دوست ندارند تنها باشند و اين حس انسان را از تنهايي ميرهاند، چرا كه تنهايي احساس ناامني به ما ميدهد، ولي با كسي بودن و حتي فكر با كسي بودن به ما آرامش ميدهد. نياز به صميميت و ارضاي نيازهاي عاطفي ما را به سمت ارتباط با افراد ميكشاند. عدل ميافزايد: بخش رواني انسان از تفكر و هيجان و رفتار تشكيل شده است و در عشق اين سه با هم به شكل پيچيدهاي تركيب شدهاند و كار ميكنند. هم جنبههاي شناختي و فكري و هم جنبههاي هيجاني و هم ابعاد رفتاري عشق بشدت اين سه حوزه را درگير ميكند و زندگي ما را تحتتاثير قرار ميدهد. ما وقتي ميتوانيم عاشق شويم كه با احساسهاي خودشيفتگي و خودفريفتگيمان كنار بياييم و بر آنها غلبه كنيم تا بتوانيم به كسي فكر كنيم و او را وارد زندگي خود كنيم. اگر ميخواهيم عشق سالم داشته باشيم بايد بتوانيم تنها هم زندگي كنيم. انساني كه ميتواند تنها زندگي كند و با تنهايي خود كنار بيايد، بهتر ميتواند در روابط خود با عشق وارد شود و اگر كسي تنهايي برايش يك فاجعه باشد، ممكن است در رابطه عاشقانهاي ناسالم وارد شود. دكتر عدل، عشق را قابليت دروني اهداي بخشي از وجود خود به افراد يا حتي به عقايد و آرمانها به جاي خودخواهي و حفظ همه چيز براي خود ميداند. در اين تعريف عشق فراتر از انسانها رفته و ممكن است انسان عاشق يك آرمان يا عقيده باشد. جنبههاي جذابيت وقتي صحبت از عشق و دوست داشتن ميشود يعني دو نفر به طرف هم جذب ميشوند. جذب افراد به هم داراي جنبههايي است كه هر چه در انسانها بيشتر باشد احتمال جذب شدن آنها به هم بيشتر خواهد بود. عدل اين جنبهها را اينگونه ميشمرد: اول، جذابيت جسماني: دو فرد بايد براي هم جذابيت ظاهري داشته باشند كه اين جذابيت لزوما زيبايي نيست، ممكن است فردي كه زيبا نيست به دل فردي بنشيند و به اصطلاح دلنشين باشد. انسانها به افرادي كه برايشان جذابيت جسماني دارند بدون اينكه اطلاعات ديگري از آنها داشته باشند، ويژگيهاي مثبتتري را نسبت ميدهند و بيشتر به سمت آنها جذب ميشوند. دوم، مجاورت: انسانهايي كه در يك منطقه زندگي ميكنند، احتمال اينكه به هم علاقهمند شوند بيشتر است. اشتراك در محل زندگي، محل تحصيل، محل كار با تعداد ديدارها و برخوردها و امكان علاقهمند شدن رابطه مستقيم دارند. البته امروز با وجود اينترنت و... اين جنبه تحتتاثير قرار گرفته است اما با اين حال باز هم از جنبههاي جذابيت محسوب ميشود. سوم، شباهت: هرچه انسانها از لحاظ جسمي، عاطفي، اخلاقي، عقيدتي، هوشي، فرهنگي و... شباهتهاي زيادي به هم داشته باشند به احتمال بيشتري جذب همديگر خواهند شد. جنبههاي ديگري نيز نظير باكفايتي، باهوشي، جايگاه اجتماعي و تحصيلات بالا، طي كردن اوقات خوش با هم، داشتن مهارتهاي شنيدن، محبوبيت و دلنشيني و گاهي متفاوت بودن هم ميتواند در جذابيتتاثير داشته باشد. چند نكته راجع به عشق عشق ويژگيهايي دارد كه در همه مشترك است و به قول دكتر عدل اين ويژگيها عبارتند از: 1ـ دلبستگي و نياز به يكديگر (زندگي بدون او برايم سخت است). 2ـ اهميت داشتن (حاضرم هر كاري برايش انجام دهم). 3 ـ ايجاد تحمل براي خطاهاي يكديگر (با اين كه از كارش ناراحت شدم اما چون عاشقش هستم او را ميبخشم). 4ـ اعتماد و امنيت بهطوري كه ميتواند رازهايش را براي او بگويد (من هر حرفي را به او ميگويم و در كنارش احساس امنيت ميكنم). به گفته اين روانشناس، اينها ويژگيهايي است كه وقتي عاشق ميشويم در ما ايجاد ميشود. اما به غير از اين ويژگيها عاشق شدن در ما احساسهاي مثبت و منفي نيز ايجاد ميكند كه ميتوان احساسهاي مثبت را مانند شادي و شور و نشاط كه معمولا در اوايل عاشق شدن اتفاق ميافتد، تجربه كرد و احساسهاي منفي نيز مثل دلتنگي و بيقراري و عدم تمركز بر كار و درس و... گاهي نيز احساسهاي دوسوگرا و متناقض مثل عشق و نفرت كه بيشتر در زنها پيش ميآيد اتفاق ميافتند. عدل ميگويد: معمولا افراد عشقشان را به اين اشكال به هم ابراز ميكنند؛ ابراز محبت، تبادل پاداشها و كارهايي كه براي هم ميكنند، حمايتهاي عاطفي و اخلاقي و صبر و تحمل در قبال كارهاي ناخوشايند طرف مقابل. با اين حال با توجه به معاني و تعابيري كه ما از عشق داريم، ميتوانيم با اين خطرات نيز مواجه شويم كه شامل هوس، درگير شدن با فرد نامتناسب، نديدن عيوب، ماجراجويي، تبديل كردن رابطه به يك درام و ادامه دادن رابطه به رغم بدرفتاريهاي طرف مقابل ميشود. عشقهاي ناسالم دكتر عدل اظهار ميكند كه بيشتر عشقها ناسالم است. به دليل اينكه بيشتر آدمها گرهها و كمبودهايي در درون خود دارند كه باعث افتادن آنها در روابط ناسالم ميشود. در عشقهاي ناسالم ابراز عشق يا نياز فرد نسبت به رابطه بسيار شديد است. عشقهاي زودهنگام و شدت يافته معمولا مشكل ايجاد ميكنند. فردي كه فكر ميكند اگر معشوق كسي نشود، بسيار بدبخت و بيچاره است معمولا گرفتار عشقهاي ناسالم ميشود. فردي كه به طرف مقابلش حكم ميكند كه تو بايد فقط عاشق من باشي و نميتواني حتي به اشيا يا فعاليتهاي خود عشق بورزي نيز عشقي ناسالم را تجربه خواهد كرد. عدل همچنين ادامه ميدهد: عشق بيقيد و شرط به طوري كه (هر كاري كردم بايد مرا دوست داشته باشي)، عكسالعملهاي تند در مواقعي كه با عدم عشق متقابل روبهرو ميشويم، سيري ناپذيري در انتخاب عاشق و معشوق به طوري كه فرد به يك نفر اكتفا نكند، ناتواني در عشق ورزيدن بهطوري كه فرد بهرغم داشتن عشق نتواند آن را به شكل مناسب ابراز كند، ترس از پذيرفته نشدن و اين تفكر كه من ارزش عشق را ندارم، ترس از وابستگي، اجبار در عشق متقابل به اين صورت كه (چون من عاشق توام پس تو نيز بايد عاشق من باشي)، جلب ترحم و دلسوزي در رابطه مثلا با مريض جلوه دادن خود، توسل به تهديد در اجبار فرد به ايجاد رابطه مثل تهديد به خودكشي و... خواسته من به خواستههاي تو و ديگران ارجحيت دارد (بايد هميشه مرا در اولويت قرار دهي) و من هميشه مهمترين فرد در زندگي تو هستم همه اينها از مصاديق عشقهاي ناسالم است. اين روانشناس، ريشه عشقهاي ناسالم را در بچگي و روابط ما با والدينمان ميداند و اضافه ميكند: وقتي نيازهاي ما در رابطه با والدين بخوبي ارضا نشود و محبت كافي نديده باشيم، بهطور ناخودآگاه عشق به والدين را در بيرون جستجو ميكنيم و ميخواهيم كمبودها و معايبي كه در روابط با والدينمان داشتهايم، در روابط عاشقانه خود جبران كنيم. رابطه بين ما و والدينمان دلبستگي است. دلبستگي يك اتفاق است كه بين كودك و مراقب مستقيمش كه معمولا مادر است، ميافتد. اين دلبستگي ميتواند به اشكال مختلف باشد و نسبت به شكل آن در ما مشكلاتي ايجاد كند يا باعث رشد ما شود. عدل انواع دلبستگي را اينگونه توضيح ميدهد: دلبستگي ايمن: وقتي ما با والدين خود دلبستگي ايمن پيدا ميكنيم كه محبت و مراقبت و صميميت و اعتماد بين ما برقرار است و والدين تمام نيازهاي عاطفي كودك خود را ارضا ميكنند (البته اين روند در سنين مختلف متفاوت است و تقريبا تا 2 سالگي به تمام نيازها بايد پاسخ مثبت داد و بعد از آن شكل پاسخ به نيازها متفاوت ميشود) در اين حالت ما در بزرگسالي بهطور مناسبي وارد روابط ميشويم، چرا كه با والدين خود مشكلي در زمينه دلبستگي نداريم. دلبستگي دوري جو: اما اگر والدين پر توقع، بياعتنا و عيبجو داشته باشيم در روابط خود نيز دچار شك و ترديد به محبت و احساس افراد ميشويم، چرا كه همواره به احساس والدين خود نيز نسبت به خودمان مشكوك بودهايم. دلبستگي مقاوم: اگر والدين غيرقابل پيشبيني و غيرمنصف باشند، احساسهاي شديد كه در پس آن حسادت و ترس و خشم است در بزرگسالي حاصل ميشود. هرگونه مشكلي در روابط ما با والدينمان در دوران بچگي روي روابط ما در بزرگسالي تاثير ميگذارد. اگر كسي در ارتباط عاشقانهاش دچار مشكل است، بايد ارتباطش را با والدينش در كودكي و بزرگسالي بررسي كند و مشكلات را حل كند، حتي گاهي نياز به رواندرماني و بررسي گرههاي روحي در خردسالي لازم ميشود كه بايد از يك متخصص كمك گرفت. باورهاي غلط و عشقهاي بيسرانجام دكتر عدل ميگويد: بسياري از افراد درباره عشق اشتباه فكر ميكنند و باورهاي غلطي در مورد آن دارند كه باعث بروز مشكل در روابط آنها ميشود كه برخي آنها عبارتند از: 1ـ عشق حقيقي بر همه چيز فائق ميآيد. (عشق كه باشد همه چيز مهياست و هر اختلافي را ميتوان حل كرد). 2ـ عشق در نگاه اول. (من با اولين نگاه عاشق او شدم). 3ـ عشق فقط يك بار. (فقط يك فرد وجود دارد كه نيمه گمشده من است و اگر رابطهام با معشوقم به هم بخورد ديگر كسي نيست كه بتوانم با او ارتباط برقرار كنم). 4ـ معشوق مسوول برآورده كردن همه نيازهاست. (معشوق من بايد تمام نيازهاي من را بر طرف كند و بايد جاي همه كس را برايم در زندگي پر كند، بهطوري كه من ديگر نيازي به دوست و خانواده و... نداشته باشم). 5 ـ جاذبه جنسي همان عشق است. اين روانشناس ميگويد: برخي عشقها بي سر انجامند مثل عشق نابرابر و يكطرفه. عاشق تواناييهاي بالقوه شدن (فردي كه با هوش است ولي بيكار)، عشق به عنوان نجات طرف مقابل (عاشق افراد ناتوان شدن براي كمك به آنها مثل يك فرد معتاد)، عشق به عنوان معلم و شاگردي (يادگيري يك طرفه از يك فرد)، عشق به دلايل بيروني (تحت فشارهاي اجتماعي و خانوادگي)، عشق با حداقل تفاهم (بدون هيچ چيز مشترك)، انتخاب براساس كمبودهاي روابط قبلي (مقايسه با رابطههاي قبلي)، عشق بدون دسترسي به معشوق (عاشق كسي شدن كه در كشور ديگري زندگي ميكند)، اين عشقها به احتمال زياد به سرانجام نميرسند و افراد را دچار مشكلات متعددي در روابط و زندگي ميكنند. وقتي به عشق فكر ميكنيم هميشه داستانهاي زيبا و افسانههاي عاشقانه به يادمان ميآيد، اما بايد به ياد داشته باشيم كه عشق در زندگي واقعي با عشق در فيلمها و داستانها متفاوت است و ممكن است گاهي زندگي ما را بسيار لذتبخش يا بسيار زجرآور كند، پس كمي آهستهتر و محتاطتر در مسير پر خطر عشق گام برداريم. www.jamejamonline.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 576]