محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826135433
نويسنده: رحيم لطيفي ولايت، مهمترين مبناي انديشه مهدويت (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: رحيم لطيفي ولايت، مهمترين مبناي انديشه مهدويت (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: سخن گفتن از مهدويت، بدون توجه به جايگاه و تاريخ امامت، ناتمام است و سخن گفتن از امام و امامت، بدون توجه به مهمترين شاخصة آن «ولايت» ناتمام است؛ بنابر اين، بازخواني مباني انديشة مهدويت، بايد از امامشناسي و ولايتشناسي آغاز شود.
انسان، از ديدگاه عرفان و حكمت متعاليه «كون جامع» است و همه مراتب هستي بالقوة در او تحقق دارد. كمالات وجودي انسان، مانند علم، اراده، خلاقيت؛ ابداع و... محصول درجات وجودي او است.اين كه انبيا وحي را از باطن خود ميگيرند، يعني به سبب جنبة كمالات ولايت و قرب آنان به خدا است. نه تنها وحي بلكه همة هنرها و خلاقيتها و...از باطن ميجوشد.
بنابراين، انسان درعين اين كه يك موجود مادي است، امكان عبور از مرز ماده را دارد؛ چون در وجود او در پي كسب يا اعطاي كمالات، تولد دوباره انجام ميگيرد؛ يعني از بطن ماده، يك موجود مجرد زاييده ميشود.[64]
تن چو مادر، طفل جان را حامله مرگ، دردزادن است و زلزله[65]
انسان، در سير تكاملي خود، به مرتبة برتري از وجود دست مييابد و چون به مرتبة جديد و كامل تري از وجود دست يافت، طبعاً به خاصيت و آثار جديد متناسب با اين مرتبه نيز نايل ميشود.هرگاه مرتبة وجود، يك مرتبه و درجة غيرعادي باشد، خاصيت وآثار آن نيز خارق العاده و معجزه خواهد بود.اين جااست كه معرفت در حد اعجاز (وحي والهام) و تأثير در حد اعجاز (معجزه و كرامت و اراده) و رفتار در حد اعجاز (خُلق عظيم وعصمت) به هم ميپيوندند. اين پيوند و ارتباط، پيوند كلامي و اعتباري نيست؛ بلكه يك پيوند فلسفي و حقيقي است؛ پيوندي بر اساس هستي و واقعيت و ـ به اصطلاح ـ پيوندي بر اساس «هست ها»، نه «بايدها». اين است مبناي فلسفي ارتباط و پيوند صفات امامان با وجود امام و پيوند صفات آنها با يكديگر.[66]
جان نباشد جز خبر در آزمون
هركه را افزون خبر، جانش فزون
جان ما، از جان حيوان بيشتر
از چه زآن روكه فزون دارد خبر
پس فزون ازجان ما،جان ملك
كو منزّه شد ز حسّ مشترك
از ملك جان خداوندان دل
باشد افزون، تو تحير را بهل
زآن سبب آدم بود مسجودشان
جان اوافزون تراست از بودشان
جان چو افزون شد، گذشت ازانتها
شد مطيعش جان جمله چيزها[67]
اين كمال وجودي، منشأ اوصاف وآثار متناسب ميشود.
علم برتر، موجب حاكميت برجامعه و ملازم تصرف
حكومت بر اجتماع نيز از مظاهر ولايت تكويني است؛ يعني رهبري اجتماع و رياست حكومت سياسي به معناي واقعي آن، تنها با داشتن ديگر شؤونات الهي (امامت) ميسور است.در مقام مقايسه، ميان دانايي (علم)، توانايي (قدرت) و فرمانروايي (حكومت) درجهان خارجي و عيني، توالي و ترتب هست؛ به اين معنا كه دانايي بر توانايي و توانايي بر فرمانروايي مقدم است. تقدم دانايي بر توانايي، يك مفهوم ظاهري و عرفي دارد كه بر همگان روشن است؛ همان مفهوم كه فردوسي ميگويد: «توانا بود هر كه دانا بود» وهمان مفهوم كه ميگويند: «دانستن، توانستن است» .بي ترديد علم، به نوعي، سرچشمة قدرت و توانايي است و يك معنا و مفهوم باطني و حقيقي دارد. در زبان قرآن و احاديث تقدم علم بر قدرت، از لحاظ عليت، مورد تأكيد قرار گرفته است؛ يعني قدرت و توانايي معصوم، محصول علم وآگاهي او است.[68]
عليت و منشأ بودن علم، براي قدرت را ميتوان بر اساس اصول و مباني حكمت متعاليه، چنين تبيين كرد: همان طور كه در بحث صفات حق تعالي مطرح شده است، علم حق تعالي، علم فعلي است، نه انفعالي و مبدأ و منشأ پيدايش پديدهها ميباشد و به اصطلاح، خداوند «فاعل بالعناية» است،[69] بنابراين چون امام، از نظر درجة وجودي، نزديكترين وجود عصر خود به حق تعالي است و در نتيجه، وجود و آثار وجودش، جنبة الهي دارد، علمش نيز همانند علم خدا، علم فعلي است، نه انفعالي؛ لذا عين قدرت و اراده است؛[70] يعني علم امام نيز بر حوادث جهان تقدم دارد و حوادث پديدههاي جهان، بدان گونه پديد آمده و جريان مييابند كه امام، از پيش بر آن آگاه بوده است. صدرالمتألهين، در اين باره ميگويد:
بدان كه علم و قدرت و نفس، جدا از يكديگرند؛ ولي در عالم الهي و قلمرو عقل، علم، عين قدرت و قدرت عين علم است؛ يعني علم آنان، عين ايجاد پديدهها است. چون انسان، كامل شود و از جهان ماده رها گردد، علم و قدرت او هم، عين يكديگر شده، فرمانش در ملك و ملكوت،جريان يافته و همة مراتب بهشت و ملكوت آسمانها را در بر ميگيرد.اين سلطه و حاكميت گسترده، در عينيت واصالت، به انسان كامل تعلق دارد و حاكميتهاي ديگر، سايه و مثالي از آن حكومت تكوينياند.[71]
مقام انسان كامل وخليفه الله ملازم ولايت و تصرف
قيصري، شارح زبردست تعاليم ابن عربي، دربارة حاكميت تكويني خليفه الله ميگويد:
خليفه بايد جز صفت وجوب ذاتي، به تمام صفات حضرت حق، موصوف باشد و استثناي وجوب ذاتي، بدان سبب است كه فرقي ميان خليفه و ذات واجب باشد كه ذات واجب، داراي صفت وجوب، و ذات خليفه داراي صفت امكان است.[72]
صدرالمتألهين، با ترسيم دو جنبه بشري و الهي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در جايگاه ولي خدا، تصرفات او را اين گونه مستند ميسازد:
وهذه الربوبية من جهه حقيقته لا من جهة بشريته...ولما كانت هذه الحقيقة مشتملة علي جهتين الالهية والعبودية لا يصح لها ذلك بالاصالة بل بالتبعية وهي الخلافة، فلها الاحياء والاماتة واللطف والقهر و جميع الصفات ليتصرف في العالم...والحاصل أنّ ربوبيته وتصرفه في العالم بالصفات الالهية التي له من حيث مرتبته و قربه... .[73]
از نظر امام خميني قدس سره امامان عليهم السلام پردههاي ظلمت و نور را دريده و به معدن عظمت الهي رسيده و داراي خلافت كلي الهياند كه خلافتي است تكويني و به سبب آن،جميع ذرات، برابر«ولي امر» خاضعند.[74]
تذكر: تا اين جا مباني و علل تصرفات ولي بيان شد، اما اين كه گستره و دايرة تصرفات تا كجا است، پرسشي است كه پاسخ آن مشكل است. شهيد مطهري در اين باره ميگويد: مجموع قراين قرآني و علمي كه نزد ما است، اجمالاً وصول انسان را به مرتبهاي كه اراده اش بر جهان حاكم باشد، ثابت ميكند؛ اما در چه حدودي، مطلبي است كه از عهدة ما خارج است.[75]
فصل ششم: تطبيق ولايت بر امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
اصل لزوم واستمرار ولايت از عقل و نقل اثبات شد. اما اين كه ولي الله چه كساني بوده اند و در حال حاضر چه كسي است؟ يك بحث نقلي و درون ديني است. توضيح اين كه:اثبات مقام ولايت ساير انبيا عليهم السلام و رسول مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مورد ترديد واختلاف نيست. آنچه نيازمند بحث است، اثبات مقام ولايت براي حضرت علي عليه السلام و يازده فرزند او است. جايگاه اين بحث، در علم كلام و بخش امامت خاصه است كه از رسالت اين مقاله خارج است؛ ولي اين جا فشرده مطلب بيان و مشروح آن به منابع مربوط واگذار ميشود. شايان ذكر است براي اثبات ولايت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف اثبات دو امر، بسيار مهم است: يكي استمرار ولايت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پس از او و ديگري اثبات اين مقام براي حضرت علي عليه السلام؛ چون استمرار واثبات ولايت براي ديگر امامان، از سخنان خود مولا حضرت علي به دست ميآيد.اثبات اين امر، با برهان و عقل امكان ندارد، چون بر امور جزئي برهان اقامه نميشود، بلكه از دو راه ميسور است؛ يكي برهان مركب عقلي و نقلي و ديگري از راه نقل:
راه اول: برهان مركب از عقل و نقل
اين راه تحت عنوان برهان سبر و تقسيم قابل پي گيري است.[76] بيان شد كه اثبات اصل ولايت، لزوم و استمرار آن با شيوة عقلي و نقلي قابل اثبات است؛ همان گونه كه اثبات اصل، لزوم و استمرار نبوت و امامت با شيوة عقلي و نقلي ممكن است، اما تعيين مصداق ولي يا نبي يا امام، كار عقل صرف نيست، چون بر امور جزئي برهان عقلي صرف اقامه نميشود.
پس از اثبات لزوم و استمرار ولايت، براي يافتن مصداق آن در افراد امت اسلامي، جست و جو ميشود و با بهره گيري از برهان سبر و تقسيم، شخص ولي معين ميشود.توضيح اين كه ميان مدعيان مقام خلافت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اوصاف و مراتب علمي و عملي هر يك بررسي ميشود. پس از آن معلوم ميشود ميان آنان تنها امامان اهل بيت عليهم السلام هستند كه از علم عالي و مقام عصمت برخوردارند و اجماع امت نيز همين است كه در حق غير آنان كسي ادعاي عصمت نكرده است.[77]
بروز كرامات و كارهاي خارق العاده از ناحيه امامان اهل بيت عليهم السلام بهترين گواه مطلب مذكور است.[78]
راه دوم. دليل نقلي كه همراه قرآن و روايات قابل پيگيري است.
قرآن
ولايت، به حقيقت، به اصالت و بالذات از آن خداوند است : الله ولي الذين آمنوا[79] فالله هو الولي[80] مالكم من دون الله من ولي و لا نصير[81] والله ولي المؤمنين[82]
وليّ به صورت مطلق و بدون قيد و شرط، از صفات خداوند است؛ اما خداوند، گاهي برخي اوصاف يا شؤون خود را در مراتب ضعيف و مناسب حال ممكنات به برخي انسانهاي برگزيده ميدهد؛ مانند مقام و شأن شفاعت[83] و علم غيب.[84]
مقام ولايت نيز به اذن خداوند، به انبيا و اوليا داده شده است و ولايت غيرخداوند، مقيد، محدود، مأذون و در طول ولايت خداوند است .
انسان در مقام نبي، ولي و امام، شايستگي دريافت مقام ولايت را مييابد. از آنجا كه تفاضل ميان انبيا،رسولان و اوليا مسلم است، مراتب ولايت آنان نيز متفاوت است. برترين مراتب ولايت امكاني، از آنِ برترين انبيا (خاتم آنان) ميباشد؛ چون مقام خاتميت، يك جايگاه واقعي و برتر است.
طبق صريح قرآن، خداوند، مرتبهاي از ولايت خويش را به پيامبر داده است: النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم[85]. علامه طباطبايي، با استدلالي زيبا اثبات ميكند ولايت نبي… بر مردم، از نوع ولايت تصرف و دوستي است، نه به معناي ياوري و ياري رساني.[86]
ازآن جا كه مودت و محبت، سبب قرابت و نزديكي ميان ولي و مولي عليه (آن كس كه بر او ولايت دارند) ميشود، قرآن مجيد، به صراحت از انسانها، مودّت آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم را خواسته است، تا به اين ترتيب، پايههاي ولايت تحكيم يابد: قل لا أسئلكم عليه أجراً الّا المودة في القربي[87] درآيه ديگر قرآن مجيد، از ملازمه محبت و پيروي كه مهمترين اثر ولايت است، پرده برمي دارد: إن كنتم تحبّون الله فاتبعوني يحببكم الله[88].
در غدير نيز پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر اثبات ولايت خود از مردم اعتراف گرفت: «ألست أولي بكم من أنفسكم؟ قالوا: بلي».[89]
قرآن مجيد، از استمرار و واگذاري اين مقام ولايت پس از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خبر ميدهد:
انّما وليّكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكاة و هم راكعون[90]
در اين آيه، ولايت پيامبر و ولايت برخي مؤمنان، بر ولايت خدا عطف شده است كه نشان ميدهد اين ولايت، يك شأن و مقام الهي و مهم است. و از آنجا كه خداوند،اين ولايت را به نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان خاص و معلوم با صفات مذكور داده است، معلوم ميشود اين ولايت، غير از ولايت عمومي مؤمنان است لفظ «انّما» كه براي قصر و حصراست بهترين گواه است.
قراين و شواهد مسلم و قطعي ميگويد: در اين آيه، مراد از مؤمنان كه در طول ولايت نبوي و الهي دريافت كرده است حضرت علي عليه السلاماست.[91]
بنا به روايات متواتر دربارة غدير، نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نخست به ولايت اشاره ميكند: «ألست أولي بكم؟» و پس از اعتراف مردم، ميفرمايد: «من كنت مولاه فعلي مولاه». بر اساس احاديث متواتر ميان فريقين، ولايت الهي، در اهل بيت و امامان معصوم عليهم السلام استمرار دارد. خداوند، تمام زحمتهاي دوران رسالت پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم را منوط بر ابلاغ ولايت ميكند: يا ايها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فمابلّغت رسالته والله يعصمك من الناس[92]، پس ازانجام اين فرمان الهي، دين اسلام كه زبدة همة شرايع پيشين است، كامل ميشود: اليوم أكملت لكم دينكم.[93]
اطاعت، تبعيت و پيروي مهمترين شاخصة ولايت است. خداوند كه ولي مطلق است، مؤمنان را به اطاعت مطلق از رسول خود و از اولي الامر فرا ميخواند. به اين ترتيب، شاخصة ولايت براي پيامبران و اولي الامر ثابت ميشود: يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول واولي الامر منكم[94].
از آن جا كه دستور پيروي از اولي الامر در رديف دستور پيروي از خدا و رسول او قرار گرفته و اين دستور مطلق، شامل تمام امور دنيايي و آخرتي است، به خوبي عصمت و الهي بودن اولي الامر را ثابت ميكند،[95] وگرنه خداوند بندگان را به سوي خطا و جهالت سوق داده است.
بر اساس روايات متواتر در منابع شيعه و رواياتي در برخي منابع اهل سنت، مصداق اولي الامر، امامان اهل بيت‰ معرفي شدهاند.[96]
روايات
روايات، در حقيقت تفسير كنندة مواضع قرآن است كه همنوا با قرآن، ولايت حضرت علي عليه السلام و فرزندان معصوم او را ثابت ميكند.
ابوهريره از پيامبر… روايت ميكند كه فرمود: روز حساب، روزي است كه همه از همديگر فرار ميكنند جز كساني كه بر محور ولايت علي بن ابي طالب حركت كردهاند.[97]
شيعه و سني از پيامبر… نقل كرده اند:
هر كس بر دوستي[ولايت] آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم بميرد، شهيد مرده است.[98]
در روايات، ولايت ـ به ويژه ولايت حضرت امام علي عليه السلام ـ يكي از فرايض مهم الهي دانسته شده است كه خداوند، اصل اين فرض را در آية ولايت بيان فرموده و تفصيل آن را بر عهده رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم گذاشته است؛ مانند ديگر واجبات و فرايض. و رسول اكرم نيز اين فريضه مهم را در حجة الوداع توضيح داد كه به دنبال آن، دين اسلام به كمال واتمام رسيد.[99]
در روايات، سخن از عرضة ولايت پيامبر… و علي8 بر تمام موجودات (انبيا، فرشتگان، انسانها، حيوانات وجمادات) است و اين كه خداوند (در عالم ذر) از همة انسانها ـ از جمله انبيا ـ پيمان گرفت تا ولايت حضرت علي عليه السلام و اولاد او عليهم السلام را بپذيرند. ولايت حضرت علي عليه السلام در همة صحف انبيا درج شده است.[100]
در روايات، پذيرش ولايت حضرت علي(ع) بر اهل زمين وآسمان واجب شده است.[101]
اين جا به همين مقدار از دلايل قرآني و روايي دربارة اثبات مقام ولايت براي امامان‰ بسنده ميكنيم مشروح اين بحث را به منابع مربوط ارجاع ميدهيم.
فصل هفتم: ويژگيهاي ولايت
رسالت و نبوت، ختم و قطع ميشود، اما ولايت، استمرار دارد.[102] «ولي» از اسماء الله است: «و هو الولي الحميد»[103] و اسماءالله همچون ذات خدا پاينده و باقي هستند؛ پس مقام ولايت نيز باقي و دائم است: «فاطر السماوات والأرض أنت وليّي في الدنيا والآخرة».[104]
اما رسالت و نبوت، از صفات مكاني و زماني است كه با انقطاع زمان و مكان، قطع ميشود؛ پس ولايت، همواره هست و چون شامل رسالت و نبوت تشريعي و نبوت عامه غير تشريعي ميباشد، از آن، به فلك محيط عام تعبير شده است.در فص عزيزي فصوص الحكم آمده است:
واعلم الولاية هي الفلك المحيط للعالم ولهذا لم ينقطع ولها الإنباء العالم وأما النبوة تشريع الرسالة منقطعه و في محمد صلي الله عليه و آله و سلم قدانقطعت فلا نبي بعده مشرعاً.
ولايت از نبوت و رسالت برتر است. در انبيا، جنبة ولايتي از جنبة نبوتي آنان برتر است.[105] اين برتري، از دو جنبه قابل تحريراست:
الف. جهت ظاهري؛ لازمه ولايت، رياست و سرپرستي جامعه و هدايت مستعدان است؛ اما لازمه نبوت، تنها ابلاغ وحي و معارف غيبي است كه در بسياري موارد، نبي ولي و امام هم هست.[106]
ب. جهت باطني: ولايت، باطن نبوت است و هر پيامبري با جنبة ولايتي، حقايق و معاني را از حضرت حق ميگيرد و با جنبه نبوتي،آن را به مردم ابلاغ ميكند؛ پس ولايت، روي ارتباط با خالق و نبوت روي ارتباط با مخلوق است.ولايت، باطن نبوت و رسالت است.[107]
نتيجه
محدود كردن شأن و وظيفه خليفة پيامبر در رهبريت سياسي و حكومتي، تلاشي است كه در صدر اسلام توسط برخي انجام شد و بيشتر متكلمان اشعري و معتزلي به مبناسازي آن پرداختند. امامت در اين قالب تنگ، يك مقام دنيايي، اعتباري و از فروع دين محسوب ميشود كه هر انساني ميتواند كانديداي آن شود.
از نظر برخي ياران پيامبر در صدر اسلام و نيز متكلمان اماميه كه مستند به قرآن و روايات است، امام افزون بر رهبري سياسي داراي اين نوشتار با توجه به حكمت ابتلاء الهي و اشتراك انسانها در عوامل هدايت و ضلالت به لزوم وجود امامي كه داراي اوضاف پيامبر ـ جز دريافت وحي ـ باشد، رسيده است.
ولايت، برترين شاخصه است كه ديگر شئونات را در بردارد و ما در اين نوشتار طي هفت فصل به اثبات و تحليل اين شاخصه پرداختيم و ثابت نموديم كه مستندات مهم اين نوشتار بر اثبات مقام ولايت براي ائمه عليهم السلام؛ در گام نخست قرآن و روايات و در گام بعدي فلسفه و كلام و عرفان است.
والسلام
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. بقره (2): 30: واذ قال ربك للملائكةاني جاعل في الارض خليفة؛ ص (38): 26: ياداود انّا جعلناك خليفة في الارض.
[2]. سجده (32): 24: وجعلنا منهم ائمة يهدون بأمرنا لمّا صبروا وكانوا بآياتنا يوقنون؛ انبياء (21):72: وجعلنا هم ائمه يهدون بأمرنا؛ شأن مرجعيت ديني و تفسير معصومانة دين كه از شئون نبي6 بود در قالب همين رهبريت به امام منتقل ميشود (ر ـ ك؛ شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج4، ص848.
[3]. انعام (6):89: أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ .
[4]. مائده (5): 67: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ .
[5] . مائده (5):15: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ؛ مائده (5):19: قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ؛ نحل (16):44: بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ.
[6] . مائده (5):64: و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبيّن لهم الّذي اختلفوا فيه؛ و يسئلونك عن الاهلة.
[7] . احزاب (33): 21: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .
[8] . تمام آياتي كه دستور حكومتي دارند، از مقام سرپرستي و حكومتي رسول خدا حكايت دارد؛ مانند اجراي حدود، برپايي عدالت و… .
[9] . بقره (2):151: رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَF؛ آل عمران (3):164؛ مائده (5):15و16.
[10] . مائده (5):55: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَF؛ احزاب (33):6: Gالنَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ احزاب (33):36؛ نساء (4):65.
[11]. ر، ك: بقره (2): 125؛ زخرف (43): 26-28؛ اسراء (17): 71-72 ؛ رعد (13):7 .
[12]. ازهري، تهذيب اللغة، ج15، ص321-326؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، ج 6، ص141؛ ابن منظور، لسانالعرب، ج15، ص312-411؛ زبيدي، تاج العروس، ج 20، ص310.
[13]. ابن فارس، مقاييس اللغة، ج 6، ص141؛ طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص462.
[14]. آل عمران (3): 68.
[15]. طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص462.
[16]. راغب اصفهاني، مفردات، ص533؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، ج6، ص141؛ طباطبايي، الميزان، ج6، ص11-12.
[17]. طريحي، مجمع البحرين، ص455.
[18]. طباطبايي، الميزان، ج 6، ص10.
[19]. همان، ج6، ص9-10.
[20]. مريم (19): 5 و6Gفهب لي من لدنك وليّا يرثنيF؛ شريف مرتضي، انتصار، ص285: «وأيما امرأة نكحت بغير اذن وليها فهو باطل».
[21]. عنكبوت (29):41.
[22]. فراهيدي، كتاب العين، ج8، ص365؛ ابن فارس، مقاييس اللغه، ج6، ص141.
[23]. ر، ك: طباطبايي، الميزان، ج6، ص43؛ قمي، تفسير القمي، ج1، ص17؛ سيوطي، الدر المنثور، ج2، ص298؛ آلوسي، روح المعاني، ج6، ص195-193.
[24]. تفتازاني، شرح العقايدالنسفيه، ج1، ص189.
[25]. احمد نگري، جامع العلوم، ج3، ص465 .
[26]. شيخ طوسي، تلخيص الشافي، ج2، ص10.
[27]. فخر رازي ، البراهين في علم الكلام، ج2، ص251.
[28]. تفتازاني، شرح المقاصد، ج 1، ص175 و203؛ قيصري، شارح فصوص ابن عربي و تائيه ابن فارض، در باب ولايت بسيار منسجم و مشروح سخن گفته است. ر.ك: قيصري، اصول تصوف (مقدمه شرح تائية ابن فارض)، مقصد دوم، فصل دوم.
[29]. آملي، مقدمات بركتاب نص النصوص، 168. سخن مشروح صدرالمتألهين و علامه طباطبايي در اين زمينه بسيار خواندني است.ر. ك: صدرالدين شيرازي، مفاتيح الغيب، 484- 485 ؛ طباطبايي، در محضر طباطبايي، 103-105؛ همو، رسالة الولاية، ص4 و همو، تفسير الميزان، ج 10، ص89 .
[30]. نائيني غروي، المكاسب والبيع، ج2، ص332: فاعلم انّ لولايتهم مرتبتين: احدهما الولاية التكوينية التي هي عبارة عن تسخير المكونات تحت ارادتهم ومشيتهم بحول الله وقوته كما ورد في زيارة الحجة ـ ارواحنا فداه ـ بانه مامنا شئ الا وانتم له سبب و ذلك لكونهم: مظاهر اسمائه وصفاته تعالي فيكون فعلهم فعله وقولهم قوله وهذه المرتبة من الولاية مختصة بهم وليست قابلة للاعطاء الي غيرهم لكونها من مقتضيات ذواتهم النورانية والنفوس المقدسة التي لاتبلغ الي دون مرتبتها مبلغ وثانيتهما الولاية التشريعية .. و لااشكال عندنا في ثبوت كلتا المرتبتين من الولاية للنبي6 وللاوصياء من عترته: ويدل عليه الادلة الاربعة.
[31]. سيدمحمدهادي ميلاني، صد و ده پرسش، 161-159 .
[32]. مطهري، ولاءها و ولايتها، (مجموعه آثار، ج3، ص285-286) .
[33]. مائده (5):111.
[34]. حسن زاده، يازده رساله، 173.
[35]. درادامه روشن خواهد شد.
[36]. طباطبايي، الميزان، 6، ص10.
[37]. يحيي يثربي، فلسفه امامت، 263-267.
[38]. آل عمران ( 3 ):49 .
[39]. علي رباني گلپايگاني، شاخصهاي امامت در تفكر شيعي، ص 6.
[40]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج25، ص346 .
[41]. علي رباني گلپايگاني، شاخصهاي امامت در تفكر شيعي، ص 6.
[42]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 25، ص329.
[43]. اثبات برخي مقامات و تصرفات در تكوين، براي امامان: با توحيد و اقسام آن، منافاتي ندارد؛ چون اين گونه تصرفات، در طول فاعليت خدا و نه در عرض آن و نيز به اذن الهي است، و اين بر مشرب امر بين امرين است كه آياتي از قرآن مؤيد همين ديدگاه است (وما رميت إذ رميت ولكنّ الله رمي).
[44].براي مشاهدة مشروح اين موضوع، ر.ك:طبرسي، احتجاج، ج 2، ص233 و علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 25، ص261.
[45]. مطهري، امامت و رهبري، ص 50.
[46]. همان.
[47]. مولوي، مثنوي معنوي، چاپ نيكلسون، ص 102.
[48]. شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج6، ص107- 114؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص76 -370.
[49]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 102، ص 144.
[50]. براي مشاهدة مشروح روايات، ر.ك: منذرابوالحسني، شيخ ابراهيم زنجاني، ص 464 .
[51]. كليني، اصول كافي، باب زيارة قبرالحسين7، ج4، ص576؛ شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج6، ص55.
[52]. ابن سينا، شفاء، طبيعيات، فن 6، مقاله 4، فصل 4.
[53]. براي مشاهدة مشروح مطالب، ر. ك: ابن سينا، الاشارات والتنبيهات، ج3، ص395-400.
[54]. بهمنيار، التحصيل، ص 581.
[55]. سهروردي، حكمة الاشراق، (مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص242).
[56]. همو، تلويحات (مجموعه مصنفات، ج 1، ص113 وج2، ص63).
[57]. ر.ك: صدرالدين شيرازي، شرح اصول كافي، كتاب الحجه، باب الفرق بين الرسول والنبي، ج 2، ص440-442.
[58]. حويزي، تفسير نور الثقلين، ج4، ص556؛ فيض كاشاني، تفسير صافي، ج4، ص 365. همچنين يك حديث قدسي نيز به اين بيان نقل شده است:« ماتقرب اليّ عبد بشئ أحبّ إلي مما افترضت عليه وإنه ليتقّرب إلي بالنافلة حتي أحبّه فاذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به...». (كليني، اصول كافي ج2، ص352 ؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص12؛ بخاري، صحيح بخاري، ج7، ص190).علامه طباطبايي ذيل اين حديث ميفرمايد: «هومن الاحاديث الدائرة بين الفريقين» به عنوان نمونه، صحيح بخاري، ج8، ص131 باب ماجاء في الزكات. ر.ك: منذرابوالحسني، شيخ ابراهيم زنجاني، 463 .
[59]. يحيي يثربي، فلسفه امامت، 193.
[60]. صدرالدين شيرازي، الحكمة المتعالية، ج1، ص38-67؛ ملاهادي سبزواري، شرح منظومه حكمت، 10-15؛ علامه طباطبايي، نهاية الحكمة، مرحله اول، فصل دوم.
[61]. همان، ص71 به بعد ؛ همان، ص43-44؛ همان، فصل سوم. .
[62]. همان، ص67-38 ؛ همان، ص 10-15؛ همان، فصل چهارم .
[63]. همان.
[64]. يحيي يثربي، فلسفة امامت، 193-196.
[65]. مولوي، فيه ما فيه، فصل5.
[66]. يثربي، فلسفه امامت، 197.
[67] . مولوي، مثنوي معنوي.
[68]. آياتِ Gكل شيئ احصيناه في امام مبينF (يس (36):12)؛ Gوعلّم آدم الاسماء كلّهاF (بقره (2): 31)؛ Gوزاده بسطه في العلم والجسمF (بقره ( 2 ):247)؛ ميرساند كه علم، يكي از ابزارهاي توانايي و توانمندي خليفه الله است كه خداوند، آن را دراختيار او قرار داده است، تا در راستاي ولايت از آن ها بهره گيرد. درآيه40 سوره نمل، كار فوق العاده، وزير حضرت سليمان، به بهره مندي او از دانايي علم كتاب مقدس ارتباط يافته است. امام كاظم7 ميفرمايد: «پيامبراسلام از پيامبران پيشين دانا تر بود.و ما وارثان علومي هستيم كه ما را افزون بر كارهاي انبياي پيشين، بر كارهاي ديگر نيز توانا ميسازد، ما وارث قرآني هستيم كه ميتوان با آن، كوه ها راحركت داد و شهرها را درنورديد و مردگان را زنده ساخت» (كليني، اصول كافي، ج1ص266).
[69]. ابن سينا، شفا، الهيات، مقالة 8، فصل6؛ همو، نجات، الهيات، مقالة 2، فصل18؛ همو، اشارات و تنبيهات، نمط7، فصل 13و14و22؛ صدرالدين شيرازي، الحكمةالمتعالية، ج9، ص6 و ص176 و ج 7، ص57.
[70]. دربارة وحدت علم، و ارادة واجب، ر.ك: صدرالدين شيرازي، الحكمةالمتعالية، ج6، ص331 و يحيي يثربي، فلسفه امامت، ص 105.
[71]. صدرالدين شيرازي، شرح اصول كافي، كتاب حجت.
[72]. قيصري، مقدمه شرح فصوص، مقصد3، فصل3.
[73]. صدرالدين شيرازي، شرح اصول كافي، كتاب حجت، ج2، ص462. اين پروردگاري [كه براي پيامبر به اذن خدا و از طرف خدا داده شده است] ناشي از جهت و سوي حقيقت [نوري] پيامبر است نه از جهت و جنبة بشري او...و از آنجا كه جنبة حقيقي [پيامبر] مشتمل بر دو جنبة ربي و عبدي است اين مقام بالاصالة و بالذات براي پيامبر نيست بلكه بالتبع است و آن همان خلافت است پس براي پيامبر قدرت زنده گردانيدن و ميراندن و لطف و قهر و همة صفات است تا در عالم تصرف كند...حاصل سخن اين كه پروردگاري و تصرفات پيامبر در عالم به سبب داشتن صفات الهي است كه به دنبال مرتبه و مقام قرب پيامبر به خدااست.
[74]. منذرابوالحسني، شيخ ابراهيم زنجاني، ص 459 به نقل از حكومت اسلامي، ص 67.
[75]. مطهري، ولاءها و ولايت ها (مجموعه آثار، ج 3، ص186).
[76]. از برهان سبر و تقسيم به «طريقة الدوران و برهان الاستقصاء» نيز تعبير شده است، ر.ك: مظفر، المنطق، ج3 ص283.
[77].[77] براي ملاحظة مشروح دليل، ر. ك: رباني گلپايگاني، مهدويت، ص77.
[78]. براي ملاحظة گوشههايي از اين كرامات، ر. ك: كليني، اصول كافي، كتاب الحجة، باب ما يفعل به، ح8.
[79]. بقره (2):257 .
[80]. شوري (42):9 .
[81]. بقره (2):107 .
[82]. بقره (2):257.
[83]. بقره (2):255: Gمن ذا الذي يشفع عنده إلّا بإذنهF.
[84]. جن (72): 26 و 27: Gفلايظهرعلي غيبه أحداً إلا من ارتضي من رسولF.
[85]. احزاب (33):6.
[86]. طباطبايي، الميزان، ج6، ص5 .
[87]. شوري (42): 23.
[88]. آل عمران (3):31.
[89]. شيخ صدوق، الهداية، تحقيق مؤسسة الامام الهادي، نشر موسسة الامام الهادي، چاپ اول، قم 1418 ق؛ ص149؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ص14؛ همو، مسند احمد، ج1، ص119 و ج4 ص373؛ قزويني، سنن ابن ماجه، ج1، ص43.
[90]. مائده (5):55؛ دانشمندان شيعه اتفاق نظر دارند كه اين آيه، در شأن حضرت علي7 نازل شده است، همچنين بيشتر بزرگان اهل سنت بر همين نظر هستند مانند: زمخشري، كشاف، ج1، ص5؛ فخررازي، تفسير كبير، ج12، ص30.
[91]. سيوطي، الدر المنثور، ج2، ص 293؛ طباطبايي، الميزان، ج6، ص5.
[92]. مائده (5): 67.
[93]. بيان مشروح جريان غدير، خارج از رسالت اين نوشتاراست؛ مطالعه بيشتر، ر.ك: سمرقندي، التفسير، ج1، ص332؛ علامة اميني، الغدير ج1 و ج2.
[94]. نساء ( 4 ): 59.
[95]. فخر رازي، تفسير كبير، ج4، ص 113.
[96]. حاكم حسكاني از علماي اهل سنت كه ذهبي او را تمجيد كرده و او را استاد علم حديث ميداند، در تفسير آية «اولي الامر» به اسناد خود از مجاهد نقل كرده كه اين آيه در حق علي، امير المؤمنين7 نازل شده است، آن جا كه پيامبر او را جانشين خود در مدينه گذاشته و به دنبال حديث منزلت آمده است (حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، ج2، ص 190). حاكم نيشابوري هم حديثي نقل ميكند كه پيامبر فرموده است:«اطاعت از علي، اطاعت از من است» (المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص 195).
[97]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج7، ص176.
[98]. زمخشري، كشاف، ج4، ص221-220 و فخررازي، تفسير كبير، ج27، ص166-165.
[99]. در كتاب الميزان، ج6، ص14: رواياتي در اين زمينه نقل شده است .
[100]. منذر ابوالحسني، شيخ ابراهيم زنجاني، ص466، به نقل از: كليني، اصول كافي، ج1، ص413؛ شيخ مفيد، امالي، ص 156؛ همو، اختصاص، ص81و239 و343؛ بحارالانوار ج23، ص275 و ج75 ، ص280.
[101]. منذرابوالحسني، شيخ ابراهيم زنجاني، ص468؛ به نقل از: ابن شاذان، مناقب، ص50؛ شيخ مفيد، امالي، ص73.
[102]. دماوندي، شرح اسرار (منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران ج3، ص869 تا 870 و 818).
[103]. شوري (42): 29.
[104]. يوسف (12):102 .
[105].دماوندي، شرح اسرار (منتخباتي از آثار حكماي ايران) ج3، ص869؛ حسن زاده آملي، يازده رساله، ص175 .
[106]. شيخ طوسي، رسائل عشر، الفرق بين النبي والامام، ص112
[107]. مطهري، امامت و رهبري (مجموعه آثار، ج4، ص917).
............................................................................
منبع: فصلنامه انتظار موعود ، شماره 23
يکشنبه 19 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 553]
-
گوناگون
پربازدیدترینها