واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: خودكفايي، واژهاي منسوخ
حميد بوستانيفردر بسياري از اظهارات سياستمداران و يا اهداف بلندمدت سياستي كه در كشور بيان ميشود، اگر دقت كنيم ردپايي از خودكفايي و استقلال ديده ميشود. در اين مقاله سعي ميشود تا حدامكان راجع به اين مفهوم و مقولات مرتبط با آن و تبعات حاصله بيشتر بدانيم. چند سوال زير در اين مبحث بسيار حائز اهميت هستند كه به آنها پاسخ داده خواهد شد.
1 - خودكفايي چيست ؟ آيا علت يا معلول توسعه يافتگي است؟
2 - با توجه به آنچه از علم اقتصاد ميدانيم آيا بهدنبال «خودكفايي» رفتن اصولا پديدهاي مثبت است يا مذموم؟
3 - آيا از اينكه ما سوزن خياطي توليد نميكنيم، ميتوانيم به اين نتيجه برسيم كه «ما حتي قادر به توليد سوزن خياطي نيستيم» و از اين مساله به عنوان ناتواني و بدبختي كشور ياد شود؟
4 - آيا اينكه ما جزو چند كشور دارنده يك تكنولوژي شدهايم، ميتواند به عنوان معياري از پيشرفتگي ما محسوب شود و از اين جهت خود را در رده كشورهاي برتر دنيا بدانيم؟
خودكفايي در مفهومي كه بهكار برده ميشود به اين معنا است كه درهاي اقتصاد را ببنديم و آنچه كه موردنياز مردم در كشور است را خود توليد كرده و مصرف كنيم و به تعبيري «نياز به كشورهاي ديگر نداشته باشيم و مستقل باشيم» كه بي راه نيست اگر گفته شود همين تعبير اساس برخي تصميمگيريهاي مهم اقتصادي در كشور است.
واقعيت اين است كه خودكفايي به عنوان يك هدف، در زمان مركانتاليستها در قرون 17و 18 مورد توجه بود و پس از پيدايش علم اقتصاد و ظهور اقتصاددانان كلاسيك، به انزوا كشيده شد. در واقع اقتصادداناني از جمله ريكاردو نشان دادند كه تجارت و مبادله كالا موجب افزايش رفاه براي هر دو طرف ميشود. نكته بسيار جالب توجه اين بود كه آنها ثابت كردند كه حتي در صورتي كه يك كشور امكان توليد ارزانتر همه كالاها را نسبت به كشور ديگر داشته باشد، باز هم امكان انجام مبادله و حصول رفاه بالاتر براي آنها امكانپذير است.
ايده خودكفايي بار ديگر تحت لواي سياست جايگزيني واردات در دهه 60 در برخي محافل مطرح شد كه با شكست اين سياست هدفي تحت عنوان خودكفايي از بعد علمي به تاريخ پيوست.
از طرف ديگر در بحث مربوط به تجارت، نشان داده ميشود كه بهترين وضعيت از جهت سياستهاي توليدي زماني حاصل ميشود كه هر كشور به توليد كالاهايي بپردازد كه در آنها مزيت نسبي دارد و كالاهاي مابقي را از كشورهاي ديگر تامين نمايد.
اگر به وضعيت كشور خودمان توجه كنيم مشاهده خواهيم كرد كه ما نه تنها تخصصيسازي نكردهايم، بلكه از آنجا كه در تكاپوي خودكفايي بودهايم به دنبال توليد كالاهايي رفته و هزينههاي گزاف صرف كرده ايم كه اگر اندكي تدبر و تعقل به خرج ميداديم متوجه ميشديم كه به بيراهه ميرويم. زعفراني را كه در آن مزيت داريم و ميتوانيم با كيفيت خوب توليد و بستهبندي كنيم، رها كردهايم و از توليد اتومبيل حمايت ميكنيم و نتيجه اين شده كه ميبينيم. زعفران ما با قيمت بسيار ارزان به اسپانيا ميرود و آنها هستند كه با اندكي تغيير در اين ماده، ارزش افزوده قابل توجهي به آن افزوده و سود گزافي را نصيب خود ميكنند. از صنعت اتومبيل هم كه در آن مزيت نسبي نداريم انتظاري بيشتر از اين نميتوان داشت. در واقع «از اينجا رانده و از آنجا مانده شدهايم». البته اين امر تبعات بدتري نيز دارد. از آنجا كه اين كالايي كه در كشور توليد ميكنيم و نام اتومبيل را بر آن مينهيم، امكان رقابت با كالاهاي مشابه خارجي را ندارد، مجبوريم ورود چنين كالاهايي را نيز ممنوع كنيم و مصرف كنندگان مظلوم را در حالي كه امكان دستيابي به محصولات با كيفيتتر حتي با قيمت پايينتر را دارند، محروم كنيم. اين محروميتها، اين فقر و بدبختيها و اين عقبماندگيها همه و همه ريشه در چنين طرز تفكري دارند. طرز تفكري كه ما را متقاعد ميسازد كه بايد استقلال داشته باشيم، بدين مفهوم كه با هر وسيله اي و با هر قيمتي كه شده كالاهايي را كه ديگران توليد ميكنند بسازيم. طرز تفكري كه اگر ما اتومبيل يا هر دستگاهي كه نمادي از دنياي مدرن و تكنولوژي امروزي هستند را توليد كرديم در رده كشورهاي پيشرفته قرار گرفتهايم و همين است كه تمام هم و غم خود را براي توليد چنين كالاهايي صرف ميكنيم.
اگر چه همانطور كه ذكر شد از بعد علمياستقلال و خودكفايي بدين معني كه «درهاي كشور را ببنديم و سعي كنيم همه چيز را خود توليد كنيم»، ساليان درازي است كه ايدهاي منسوخ شده محسوب ميگردد، با اين حال با اندكي دقت مصداقهاي اين موضوع را هم ميتوان مشاهده كرد. بهطور مثال با تعريف فوق كشورهايي چون كره شمالي، ونزوئلا، و پاكستان مستقلترين كشورها و در عوض ژاپن، كره جنوبي و مالزي جزو وابستهترين كشورها محسوب ميشوند، بنابراين بهدنبال استقلال بودن (با مفهوم فوق) ما را در خوشبينانهترين وضعيت به روزگار كشوري چون كره شمالي نزديك خواهد كرد.
احتمالا هيچ فرد عاقل و بالغي را نتوان يافت كه دوست داشته باشد كشورش استقلالي از اين نوع داشته باشد بلكه برعكس، همه متقاضي داشتن كشوري وابسته خواهند بود!
بنابراين ملاحظه ميكنيم كه اگر قرار است استقلال بار معنايي مثبتي داشته باشد قطعا بايد تعريف ديگري را شامل شود. در دنياي امروز و در عصر جهاني شدن، كشوري مستقلتر است كه در عرصه اقتصاد و سياست جهاني حرف بيشتري براي گفتن داشته باشد. كشوري چون كرهجنوبي كه اكنون برخوردار از يك اقتدار اقتصادي و به تبع آن يك اقتدار سياسي شده، موقعيتي را در عرصه جهاني به دست آورده كه بسياري از محافل اقتصادي و سياسي دنيا خواهان حضورش هستند. بنابراين ميتوان گفت كه هر چقدر يك كشور سهم بيشتري در اقتصاد و سياست جهاني را به خود اختصاص دهد به اين مفهوم است كه قدرت نقش آفريني و حضور بيشتري در عرصه جهاني داشته و از اين بابت مقتدرتر خواهد بود. كشوري كه مقتدر باشد در تعاملات و تصميمگيريهاي جهاني نيز اصطلاحا «سمبهاش پرزورتر است» و ميتواند تاثيرگذار باشد و بنابراين ميتوان گفت كه از استقلال برخوردار است. در عوض كشوري را فرض كنيد كه درهاي خود را بسته، ضعيف و منزوي شده و عضو موثري در اقتصاد جهاني نباشد. اين كشور اگر چه به زعم خود چنين ميپندارد كه مستقل است اما در مفهوميگستردهتر در بعد جهاني بسيار شكننده است بهدليل اينكه بود و نبودش تاثير چنداني در روند وضعيت جهان ندارد. در اينجا لازم است، توجه شود كه يكي از دلايل اصلي كه در لزوم تحقق خودكفايي ذكر ميشود امكان ايستادگي در مقابل تحريم است، غافل از اينكه هر چه در سطح جهاني كمرنگتر باشيم پتانسيل تحريم شدنمان بيشتر ميشود.
بنابراين شايد بهتر باشد كه ابتدا اقتدار يا استقلال خود در سطح جهاني را به دست آوريم و سپس حق خود را طلب كنيم. در اينصورت است كه «استقلال» به ما امكان بهتر زندگي كردن را ميدهد نه اينكه چون ما اعتقاد داريم كه «مستقل هستيم بدين معني كه ميتوانيم بدون رابطه با ديگران از گرسنگي هلاك نشويم»، پس هر وقت كه دوست داشتيم با دنيا قطع رابطه كنيم.
از طرف ديگر اخيرا افتخاراتي از قبيل اينكه «ما جزو پنج كشور توليدكننده ماهواره هستيم»، «ما جزو سه كشور توليد كننده فلان دارو هستيم» و ... نيز در پرونده كشور عزيزمان ثبت شده است. نفس اينكه ما ميتوانيم به چنين رتبههايي دست يابيم شايد ستودني باشد، اما لازم است ملاحظاتي را در اين زمينه مد نظر قرار دهيم و در واقع هوشيار باشيم كه از عبارات فوق و ديگر موارد مشابه در بسياري مواقع نتايجي كه در نگاه اول ميگيريم، قابل حصول نيستند. اول اينكه اگر تنها چند كشور كالايي را توليد ميكنند دليل بر اين نيست كه ديگران قادر به توليد آن نيستند. بلكه قطعا بسياري از كشورها پس از يك تحليل هزينه - فايده به اين نتيجه رسيدهاند كه توليد آن توجيه اقتصادي ندارد. (آيا بهراستي ما چنين كاري را ميكنيم؟). ثانيا اصطلاحا خودكفايي در توليد اينگونه موارد همانطور كه گفته شد چيز زيادي براي ما به ارمغان نخواهد آورد و نبايد انتظار داشت چون ماهواره ميسازيم آينده خوبي در انتظارمان است مگر اينكه در توليد آنها مزيت نسبي داشته و از آن طريق بتوانيم رفاه مردم خود را به سطح بالاتري برسانيم (عموما كشورهايي چون كشور ما در چنين تكنولوژيهاي نويني مزيت نسبي ندارند و لازم است در مورد كشورمان بهطور دقيق بررسي شود). ثالثا آنطور كه مشخص است يكي از دلايل قابل توجه در اينگونه موارد اين است كه چنين موفقيتهايي غرور و افتخار ملي براي ما در بر دارند. بدون شك كسب غرور و افتخار ملي امري بس پسنديده است ولي اينكه آيا با تحقق موارد فوق اين امر عملي است يا خير جاي بحث دارد. مبادا به وضعيت خانوادهاي دچار شويم كه براي كسب افتخار، تمام دارايياش را براي زراندود كردن در خانه اش صرف كرد در حاليكه فرزندانشان در فقر و بدبختي در حين جان كندن بسر ميبردند.
در پايان در سه بند مهمترين نتايج مقاله را خلاصه ميكنم:
1 - هدفهاي منتهي به خودكفايي سالها است كه از مباحث علمي و به تبع آن از حوزههاي سياستگذاري طرد شدهاند و لزوم انحراف تفكر سياستمداران ما از رويكرد خودكفايي كاملا احساس ميشود.
2 - دست يافتن به تكنولوژيهاي مدرن اگر چه بهنظر جاي تحسين دارد (البته تنها در صورتي كه تحليل هزينه - فايده دقيقي راجع به آن صورت گرفته باشد)، چون در آنها مزيت نسبي نداريم اگر واقعبينانه بنگريم احتمالا نشاني از افتخار و غرور ملي با خود به همراه ندارند. در مقابل، بدون شك ساماندهي وضعيت زعفران، پسته يا خرماي كشور افتخاري بس گرانبهاتر از توليد ماهواره براي كشورمان به ارمغان خواهد آورد.
3 - در نهايت اينكه اثربخشي هر سياستي را بايد در چگونگي ظهور نتايج آن در رفاه جامعه سنجيد و حتي همان افتخار ملي نيز معلولي از افزايش رفاه است نه برآمده از يدك كشيدن تعدادي نام و نشان بيهوده. پس بهعنوان يك نتيجه اخلاقي چه خوب است اگر سياستهايمان بهنحوي اتخاذ شوند كه بر رفاه مردم بيفزاييم نه اينكه جهت تعقيب سياستهايمان از رفاه عموم مايه بگذاريم.
لازم به ذكر است كه در مواردي كه جملات به عنوان يك گزاره كلي ذكر شدهاند (از جمله بند 3 فوق) منظور نگارنده اين نيست كه در كشور ما چنين معضلي وجود دارد بلكه سعي شده خط مشي صحيح بيان شود و اينكه آيا كشور ما دچار چنين وضعيتي است يا خير به خواننده واگذار گردد.
منبع: Rastak.com
يکشنبه 19 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 483]