تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816529548




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

صفحه آخر - شب از من خالي‌ست...


واضح آرشیو وب فارسی:ایران اسپورت: صفحه آخر - شب از من خالي‌ست...
صفحه آخر - شب از من خالي‌ست...

پدرام رضايي‌زاده : به روزهاي اندوهباري بينديش كه تسليم‌شدگي را نفرين خواهي كرد.

و به روزهايي كه هزار نفرين، حتي لحظه‌اي را بر نمي‌گرداند. (۱)
مي‌گفتند دنبال گفت‌و‌گو نباش، بيمار است و ضعيف، حضور ذهن ندارد و چيزي را به ياد نمي‌آورد. دوست نداشتند تصوير نويسنده طناز و خوش‌صحبت از ذهن مخاطبان آثارش پاك شود. گرم چانه زدن با فرزانه منصوري بودم كه آمد، با همان لبخند هميشگي نشسته روي لب‌ها. چشم‌هايش هشيار بودند و بازيگوش و درخشان، آن‌قدر كه فكر مي‌كردي همه اين‌ حرف‌ها شوخي است و بازي، پايت را كه از خانه بيرون بگذاري همه چيز شكل ديگري پيدا مي‌كند و تو مي‌شوي سوژه خنده آن هفته.
- دروغ چرا آقاي ابراهيمي، حالا كاري به بقيه ندارم، ولي بعضي از كارهايتان عجيب با خاطرات من گره خورده‌اند و دوستشان دارم.
- واقعا... كدام‌شان را دوست داري؟
- مثلا همين «بار ديگر شهري كه دوست مي‌داشتم.»
- هوم... يك تكه‌اش را بخوان ببينم.
مي‌خنديد و با لذت به كلمات و تركيب‌هاي خودش گوش مي‌داد، به «دستمال‌هاي مرطوب» كه هرگز «تسكين‌دهنده دردهاي بزرگ» نبوده‌اند، به «هليا» و «تقدير» و «شب» و «نفرين» و «خواب».
- چه خوب... اين‌ها را من نوشتم؟

نادر ابراهيمي پنج‌شنبه گذشته و در يكي از روزهاي تلخ خردادماه، سرانجام تسليم توموري شد كه سال‌ها او را آزار داده بود. ابراهيمي كه نقش مهم و غيرقابل انكاري در تاسيس كانون نويسندگان ايران (دوره اول) داشت، درست در سالروز درگذشت هوشنگ گلشيري، به او، شاملو، جلال آل‌احمد و به‌آذين پيوست. در سايه تلاش‌ها و پيگيري‌هاي او بود كه محمود اعتمادزاده(به‌آذين) و ديگر شاعران و نويسندگان متمايل به حزب توده در اسفند ۴۶ به حمايت از اتحاديه نويسندگان ايران (كه بعدها به كانون نويسندگان ايران تغيير نام داد) پرداختند و هسته اوليه كانون نويسندگان ايران را در كنار جلال‌آل‌احمد، داريوش آشوري، محمدعلي سپانلو، بهرام بيضايي، هوشنگ وزيري، غلامحسين ساعدي و... شكل دادند. اين موضوع آنجا اهميت مي‌يابد كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ابراهيمي همواره به دليل بعضي باورها و اعتقاداتش، از سوي برخي روشنفكران، به حاشيه رانده شده و مورد انتقاد قرار گرفته بود؛ روشنفكراني كه در اين سال‌ها سعي داشته‌اند با پررنگ كردن جنبه‌هاي عامه‌پسند و عاشقانه آثار ابراهيمي، تعهد اجتماعي و سياسي حاكم بر آثار او را بي‌اهميت نشان دهند.
ابراهيمي در چهاردهمين روز از فروردين ۱۳۱۵ در تهران متولد شد. در نوجواني و به دليل گرايش‌هاي سياسي و چپ‌گرايانه آن زمان خود به زندان مي‌افتد، سپس از دارالفنون ديپلم ادبي مي‌گيرد و سال‌ها بعد- پس از آنكه تحصيل در دانشكده حقوق را در سال دوم ناتمام مي‌گذارد- در رشته زبان و ادبيات انگليسي فارغ‌التحصيل مي‌شود. ابراهيمي داستان‌نويسي را با نوشتن قصه‌هايي از زبان حيوانات آغاز مي‌كند و با بهره‌گيري از تكنيك شخصيت‌بخشيدن به اشياء و حيوانات مشكلات روز جامعه را تصوير مي‌كند. با اين وجود يأس و نااميدي حضوري هميشگي در آثار ابراهيمي دارند و گرايش به ادبيات تمثيلي و آميخته با استعاره هم تنها ترفندي بوده است براي انتقاد از خفقان حاكم بر جامعه. جملات قصار در داستان‌هاي اين دوره ابراهيمي حضوري پررنگ دارند و از اين زمان كاربرد خود را به ديگر عناصر داستان تحميل مي‌كنند. حتي در دوره‌اي كه به دليل تغيير شرايط اجتماعي نويسنده ديگر قادر نيست با قطعيت در خصوص بحران‌ها و مسائل اجتماعي ـ سياسي راه درمان نشان دهد، ابراهيمي همچنان به استفاده از جملات حكيمانه پايبند مي‌ماند و آثارش به دليل استفاده مكرر نويسنده از همين جملات از چارچوب‌ها و تعريف‌هاي رايج ادبيات داستاني خارج مي‌شوند؛ گرچه نمي‌توان تبحر او در ساخت چنين جملاتي را نيز ناديده گرفت. ابراهيمي در تمامي آثارش نثري پرداخته و زباني سالم و گاه آهنگين دارد؛ مسئله‌اي كه حتي منتقدان داستان‌هاي او نيز آن را انكار نمي‌كنند. با اوج‌گيري فشار رژيم شاهنشاهي بر نويسندگان و روشنفكران در اوايل دهه پنجاه كه همراه با افزايش سانسور، تعطيلي كتابخانه‌ها و توقيف كتاب‌ها، مجلات ادبي و روزنامه‌ها است، ابراهيمي نيز همچون برخي ديگر از نويسندگان - مانند ميرصادقي و گلشيري - به نقد روشنفكران و سكوت، انفعال و وابستگي‌هايشان مي‌پردازد. اهميت آثار اين دوره ابراهيمي در آن است كه ابراهيمي در دوره‌اي به نقد جريان روشنفكري مي‌پردازد كه جو غالب نه‌تنها عليه روشنفكران نبوده است كه هرگونه انتقادي از اين جريان، تعبيري جز طرفداري از رژيم و وابستگي به آن نداشت. جالب آن است كه بعضي روشنفكران كه ابراهيمي را به بهانه آثاري چون «سه ديدار با مردي كه از فراسوي باور ما مي‌آمد» (براساس زندگي رهبر فقيد انقلاب اسلامي) و «مردي در تبعيد ابدي» (بر اساس زندگي ملاصدرا) از خود مي‌رانند و آثارش را بي‌رحمانه نقد مي‌كنند، در آن دوره تنها سكوت پيشه مي‌كنند تا قلم‌شان نشكند! ابراهيمي در مجموعه «هزارپاي سياه و قصه‌هاي صحرا» و رمان هفت جلدي «آتش بدون دود» با بهره‌گيري از افسانه‌ها و آيين‌هاي كهن قوم تركمن – به ادعاي خود- دست به آفرينش «تاريخ خلق قوم تركمن» مي‌زند و با همين رمان است كه سرانجام به جايزه نويسنده برگزيده ۲۰ سال پس از انقلاب مي‌رسد.‌

من خيلي خسته هستم آقا. خواب... تنها خواب... بخواب هليا، دير است. دود ديدگانت را آزار مي‌دهد. ديگر نگاه هيچ‌كس بخار پنجره‌ات را پاك نخواهد كرد... چشمان تو چه دارد كه به شب بگويد؟
شب از من خالي‌ست هليا...
شب از من، و تصوير پروانه‌ها خالي‌ست...(۲)
براي ما كه سرخوردگي‌ها و عاشقانه‌هايمان را با «چهل‌نامه كوتاه به همسرم»، «يك عاشقانه آرام»، «در حد توانستن» و «بار ديگر شهري كه دوست مي‌داشتم» ورق زديم، براي ما كه با «ابوالمشاغل» و «ابن‌مشغله» حيرت‌زده شديم از سماجت و ايستادگي آدمي، براي ما كه با «حكايت آن اژدها» زمزمه‌كرديم آنچه را نمي‌توانستيم- و شايد نمي‌خواستند- بگوييم، داستان ناگفته‌اي هنوز مانده است، قصه ما و خاطرات‌ و آرمان‌خواهي‌هاي نسل‌مان و روياهاي آقاي نويسنده؛ نويسنده‌اي كه دلش مي‌خواست سياستمدار بشود، «يك سياستمدار واقعي؛ سياستمداري كه به مردم راست بگويد و به خاطر آزادي همان‌قدر بجنگد كه به خاطر رفاه، به خاطر وطن همان‌قدر كه به خاطر اعتقاد.»(۳) افسوس اما كه ديگر گذشته است و تابوتش را بر سر دست مي‌برند.
پي‌نوشت‌ها:
(۱و۲) از «بار ديگر شهري كه دوست مي‌داشتم»
(۳) از مجموعه «حكايت آن اژدها»
 شنبه 18 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایران اسپورت]
[مشاهده در: www.iransport.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 310]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن