محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831453039
امام خميني و زندگي
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: امام خميني و زندگي
اشاره: دربارة زندگي امام خميني زياد سخن گفته شده است، اما در باب زندگي از ديدگاه امام خميني سخني گفته نشده است. در اين راستا به سراغ يكي از نزديكترين ياران و شاگردان امام رفتيم: آيتالله دكتر سيّدمحمد موسوي بجنوردي.
ايشان كه داراي رتبهاي جهاني در حوزة حقوق است، زادة يكي از بيوت مرجعيت شيعه در عتبات عاليات است.
پدر استاد از مدرسين بزرگ حوزة علميه نجف اشرف بود كه اثر معروف او «القواعد الفقهيه» از جايگاهي خاص در تحقيقات فقهي و اصولي برخوردار است.
آيتالله بجنوردي علاوه بر 14 سال تلمذ فقهي و اصولي در نزد حضرت امام ـ به هنگام اقامت در عراق ـ اين افتخار را داشته است كه بعد از انقلاب نيز در خدمت امام راحل و اهداف انقلاب باشد. آنچه در پي ميآيد، پاسخهاي ايشان به سؤالهاي ما درخصوص زندگي و تعريف و جايگاه آن در منظومه علمي و عملي امام خميني (ره) است. تا چه قبول افتد و چه درنظر آيد.
***
* پيش از هر چيز، ابتدا خلاصهاي از زندگي امام خميني را بيان بفرماييد تا بنده سؤالهاي بعدي را مطرح كنم.
ـ اعوذبالله منالشيطانالرجيم. بسماللهالرحمنالرحيم.
زندگي حضرت امام، زندگي ويژهاي است كه ابعاد مختلف و گوناگوني دارد. هر شخصيت بزرگي كه در تاريخ، نقش بزرگي در جامعه و اصلاح و حركت جامعه دارد، اين چنين است. امام خميني ـ رضوانالله تعاليعليه ـ يكي از بزرگترين شخصيتهايي است كه در جهان اسلام، حركت ويژه و تحول ويژهاي را پديد آورد و طبيعتاً زندگي ويژه و خاصي دارد.
ميتوانيم زندگي حضرت امام را در ابعاد اخلاقي، علمي، تربيتي، عبادتي و در ابعاد دوستي و محبت خانوادگي تقسيم كنيم. امام از دوران كودكي يتيم بزرگ شد؛ چون پدر و مادرش را در سن بسيار كم از دست داد و با سرپرستي برادر بزرگش مرحوم آيتالله پسنديده و عمهاش بزرگ شد. اين دو نقش زيادي در تربيت امام داشتند تا امام دوره كودكي را پشت سر نهاد و وارد دوران علمي خود شد كه در حوزة علميه اراك در زمان حضور آيتالله شيخعبدالكريم حائري صورت گرفت. ايشان مقدار زيادي از علوم را در همان محل فرا گرفت و بعد با هجرت مرحوم آيتالله حائري به قم، ايشان هم به قم آمد و از استادان زيادي بهره برد.
در فقه و اصول عمدتاً از مرحوم آقاي حائري، در فلسفه و عرفان از مرحوم آقاي شاهآبادي، همچنين از فلسفه از حضور مرحوم آقاي سيدابوالحسن رفيعي قزويني استفاده كرد و مهمتر از همه، استعداد و ذكاوتي است كه خود ايشان داشت و هميشه از استاد بالاتر ميزد. ايشان شعلهاي از ذكاوت بود و هوش و استعداد سرشاري داشت. از كساني بود كه بعد از مدتي كاركردن، مرتباً رشد ميكنند و از اساتيد خويش پيش ميافتند.
امام در قم از رشد علمي برخوردار شد و به موازات رشد علمي، از ابتداي نوجواني و جواني به عبادت روي آورد و با اعمالي چون نماز شب و خودسازي، در مسير سير و سلوك قرار گرفت.
ما يك عرفان نظري داريم، يك عرفان عملي. عرفان نظري با چند سال زحمت و با يادگرفتن اصطلاحات عرفاني حاصل ميشود. اما آنچه در عرفان مهم است، عرفان سيروسلوك و عرفان عملي است. اگر اين دو با هم تقارن پيدا كنند، از شخص، فرد ويژهاي ساخته ميشود. از خصوصيات امام همين بود كه همزمان با سير و سلوك، عرفان نظري را نيز به نحو اكمل و اتم ياد گرفت و در همة مسائل عرفاني صاحبنظر شد. اين چيز مهمي است. ما در تاريخ عرفان، كم افرادي را داريم كه در هر دو قلمرو به طور موازي متخصص باشند.
* سؤال بعدي من تعريفي است كه امام خميني از زندگي ارائه ميدادند.
زندگي عبارت است از: تعامل فرد در روزگار خودش در ابعاد مختلف. زندگي آن نيست كه در يك بعد مطرح شود. انسان در زندگي بايد عواطف داشته باشد با خانواده و زن و فرزند و آشنايان كه اين خود يك بُعد از زندگي است. بُعد ديگر تعاملي است كه با فراگرفتن علوم ايجاد ميشود. بُعد ديگر زندگي مسئله سير و سلوك و بُعد ديگر آن عبادت است و كارهايي مثل نمازشب و اذكار و تلاوت قرآن و مناجاتها و ادعيه. امام به اين مسائل مقيد بود. هم تلاوت قرآن و هم تلاوت مناجاتهايي مثل مناجات شعبانيه و دعاي ابوحمزه و... امام اينها همه را داشت و به موازات آنها از سير و سلوك هم برخوردار بود. وقتي سير و سلوك با تلاوت قرآن و نماز شب و عبادت و خواندن دعاهايي مثل ابوحمز و دعاي كميل و مناجات شعبانيه و غيرذلك عجين شود، فرد ويژهاي ساخته ميشود كه ميتواند براي جهان اسلام الگو شود. در واقع اين كارها پيروي از سيرة پيامبر اكرم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) است.
ما ميبينيم كه اميرالمؤمنين همين ويژگيها را داشت: در عين حال كه به فقرا رسيدگي ميكرد و در عين حال كه در جنگهاي اسلام شركت ميكرد، در همان حال به نحو احسن عبادت مينمود، مناجات ميكرد، گريه مينمود و سير و سلوك هم به نحو اتم و اكمل داشت. چرا كه آن حضرت، انسان كامل بود. انسان وقتي پيامبر اكرم و عليبن ابيطالب را الگو قرار بدهد، طبيعتاً ميتواند يك مولاي كوچك باشد، به نظر من امام خميني اين ويژگي را داشت.
* سؤال بعدي اين است كه نگاه امام خميني به زندگي، فلسفي بود يا عرفاني؟
ابعاد مختلف داشت. امام هيچ وقت به تمام زندگي به چشم فلسفه نگاه نميكرد. همچنان كه به چشم عرفان هم نگاه نميكرد، بلكه نگاه ايشان ابعاد مختلفي داشت. جاهايي كه به عرفان و سير و سلوك و خودسازي مربوط بود، عرفاني نگاه ميكرد. در بعد سياستها، اجتماعي نگاه ميكرد. در محيط خانواده و فرزندان، با بُعد عاطفي مينگريست. نبايد گفت: نگاه امام به زندگي تنها يك بُعد داشت، بلكه ابعاد مختلف داشت و لهذا وقتي انسان ابعاد مختلف داشته باشد، انسان در همة دوران زندگياش موفق ميشود. چون نگاه يك بعدي درست نيست. اينكه بنده در گوشهاي بنشينم و به زندگي عرفاني نگاه كنم و يا منعزل بشوم و در كناري گوشهگير بشوم، صحيح نيست.
امام در عين حال كه در مسائل عرفاني، واقعاً عرفاني نگاه ميكرد، در مسائل سياسي به عنوان يك سياستمدار نگاه ميكرد. وارد صحنه سياست ميشد و مبارزه ميكرد. پيش از ايشان عرفا خيال ميكردند كه بروند و كنار بايستند و با ترك خلق، از خلق جدا باشند. امام اينگونه نبود. او در عين عارفبودن يك سياستمدار بزرگ هم بود. او يك جامعهشناس حسابي بود. روانشناس عجيبي هم بود. از همه مهمتر اينكه: يك فقيه بزرگ هم بود. يك آدم ظريف هم بود. شاعري هم بود كه ظرافتهاي شاعري داشت و غزليات ديوانش اين را نشان ميدهد. چون شخصي كه ميخواهد غزل بگويد، بايد بسيار انسان ظريفي باشد. اين كه عرض ميكنم «شخصيت ويژه»، باتوجه به اين جنبههاست.
نگاه امام به زندگي يك بعدي نبود، ابعاد داشت. بنابراين دربارة نگاه امام به زندگي نبايد بگوييم كه فلسفي بود، يا عرفاني و جامعهشناسي و روانشناسي بود. نه، در ابعاد مختلف ايشان داراي نگاههاي مختلف بود.
* جايگاه فقه در نگاه امام خميني به زندگي را تشريح كنيد.
فقه اساساً فلسفه زندگي بشر در جهان اسلام است. فقه زيربناي همة مسائل است. امام در فقه يك فقيه بزرگ و افقه و اعلم بود و به عنوان يك مجتهد اعلم، تمام شخصيتهاي علمي او را قبول داشتند. او در عين حال كه عارف و فيلسوف بود، مرجع تقليد هم بود. چه كسي ميتواند مرجع تقليد باشد؟ كسي كه اعلم و افقه از ديگران باشد. بنابراين امام پيش از هر چيز يك فقيه بود. او اوّل فقيه بود و بعد اگر بخواهيم حساب كنيم، عارف و چيزهاي ديگر شناخته ميشد. مسئله فقه در نزد ايشان خيلي اهميت داشت. وقتي در نجف بودند، 14 سال فقط فقه درس ميدادند و من به درس ايشان ميرفتم.
در اين 14 سال فقه، ايشان نه طرح مسئله از فلسفه ميكرد و نه از عرفان نام ميبرد، بلكه فقط به عنوان يك فقيه ممّحض در فقه نگاه ميكرد.
بعضي ازافراد كه ذوابعاد هستند، وقتي وارد ميدان ميشوند، ابعاد مختلف را به ميدان ميآورند. فرض كنيد ميخواهند فقه درس بدهند، فلسفه و عرفان را نيز به فقه داخل ميكنند. اين اشتباه است و فقه را خراب ميكند. نبايد در تدريس فلسفه، عرفان را به آن داخل كنيم و برعكس. امام اينگونه نبود. وقتي وارد بحثهاي فقهي ميشد، صرفاً فقيه بود و اگر كسي ايشان را نميشناخت، خيال ميكرد نه فلسفه بلد است و نه عرفان ميداند! علتش اين بود كه ايشان فقيه به تمام معنا بود. وقتي هم كه وارد مباحث عرفاني ميشد، فكر ميكردند كه ايشان فقه بلد نيست! به نظر من چيزي كه شخصيت امام را ويژه كرد، همين بود. چون معمولاً وقتي انسان در چند علم استاد باشد، وقتي در علمي بحث ميكند، دوست دارد ديگر علوم را نيز به آن مقوله داخل نمايد. در حالي كه اين كار، علم مورد بحث را آلوده ميكند. خصوصيت امام خميني اين بود كه علمها را به همديگر وارد نميكرد.
* در واقع امام خميني قائل به زندگي فقهي بود؟
بله، دقيقاً اينگونه است. دليلش را هم عرض كردم؛ چون ايشان يك فقيه بود و در عين حال افقه و اعلم و اعدل بود.
* بفرماييد كه ويژگيهاي زندگي فقهي چيست؟
ويژگي زندگي فقهي اين است كه انسان از شريعت تخطي نكند و در عين حال انسان بايد نوانديش هم باشد؛ يعني با جامعه جلو برود و همگام با رشد جامعه حركت كند. اين گونه نبايد باشد كه انسان در موضوعي خاص جامد باشد. وقتي من ميبينم موضوعات جديدي در جامعه پديد ميآيد و جهان در حال رشد است، من هم همراه آن حركت ميكنم، چون فقه، فلسفة علمي جهان اسلام است. چيزي كه فلسفة عملي است، هميشه بايد جوابگو باشد.
از طرف ديگر بايد به اسلام با عينكي ديگر نگاه كرد، نه با عينك ايران و عينك شبه جزيرةالعرب. چرا؟ چون اسلام از حيث جغرافيا محدود به يك نقطه نيست و از حيث زمان هم محدود نميباشد، بلكه تا قيام قيامت، اين دين هست. در ديني به اين گستردگي، نگاه و قرائت ما بايد به گونهاي باشد كه هميشه قابل پيادهكردن در همه جا باشد. و اسلام به عقيدة من اين گونه است و امام هم از اين شخصيتها بود كه به اسلام با عينك خاص شبهجزيرةالعرب و ايران نگاه نميكرد و به اسلام از منظر جهاني و ديني كه تا قيام قيامت هست مينگريست. ولذا مسئله مهم عنصر زمان و مكان كه كه فرمودند داخل در اجتهاد است، مقصودشان همين بود: يعني ما نبايد خودمان را از زمان و مكان كه جدا كنيم. ما بايد باورمان اين باشد كه وقتي به فقه نگاه ميكنيم، در چه زماني هستيم و در چه مكاني به سر ميبريم را نيز بايد مدنظر خودمان قرار دهيم و نبايد آنها را كنار بگذاريم.
* مهمترين مسئله زندگي از نظر امام خميني چه بود؟
عرض كردم خدمتتان كه امام يك بُعدي نبود تا بتوانيم فقط به يك بعد
اشاره كنيم.
* مقصودم اين است كه حضرت امام در فرآيند زندگي خودشان به چه چيزي بيش از چيزهاي ديگر اهميت ميدادند؟
آنچه براي امام اصل بود، رضايت خدا بود و آنچه كه خداوند ميخواست. در هر كاري كه امام انجام ميداد، خدا محور بود. يعني «خدا محوري» امام اصل و اساس زندگياش بود. در همة ابعادي كه عرض كردم. در همه اين ابعاد امام خدا محور بود. اين موضوع است كه فرد را ممتاز ميكند. درخصوص اميرالمؤمنين آمده است: لاتأخذه فيالله لومةلائم». امام هم بر اين اساس، وقتي تشخيص ميداد كه رضايت خدا در اين مسأله است، به آن عمل ميكرد. اگر قرار باشد انسان به رضاي خدا نظر داشته باشد، از هيچ كس و هيچ چيز نميترسد. در اينجا ترس ديگر مفهومي ندارد. ملاحظات جنبي نيز بيمفهوم است. همچنين خوشآمدها و بدها نيز مفهومي ندارد.
ما وقتي به سيرة پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) نگاه ميكنيم، اين موضوع را ميبينيم. امام وقتي ميديد تكليف شرعياش اين است كه در مقابل رضاخان و مقابل محمدرضا پهلوي و يا در مقابل آمريكا بايستد، به آن عمل ميكرد و اصلاً اهل ملاحظه نبود. اصلاً به اين فكر نميكرد كه كسي خوشش ميآيد يا بدش ميآيد، بلكه جلو ميرفت. توكل به خدا ميكرد و خدا هم نصرت ميداد.
امام هميشه ميگفت: رضايت خدا. از اين رو وقتي خرمشهر آزاد شد، فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد كرد». او اين مسأله را از صميم قلبش ميگفت و از منظري خدامحور حرف ميزد. البته به نقش جوانها هم اشاره ميكرد ولي ميرفت سر اصل قضيه و ميگفت كه خرمشهر را خدا آزاد كرد.
*ويژگيهاي زندگي سالم از نظر امام خميني چه بود؟
ـ براي زندگي سالم، انسان بايد به گونهاي باشد كه وقتي با زن و بچهاش است، آنجا نه سياسي ميبيند، نه عرفاني، فلسفي و نه فقهي. طوري عمل ميكند كه روابط زن و شوهري و روابط پدر و فرزندي و روابط برادر و برادري اقتضاء ميكند. در زندگي سياسي هم بايد به مصالح عامه نگاه كرد و ديد كه مصلحت عامه چيست و مصلحت اسلام و حكومت در چه امري است؟ مسائل فردي را در اينجا بايد كنار گذاشت. همانگونه كه عرض كردم در هر بخشي بايد به حوزة آن توجه كرد. در زندگي نبايد يك بعدي نگاه كرد، چون در اين صورت آدم موفق نميشود.
*جايگاه انسان از نظر امام خميني چگونه بود؟
ـ انسان به عنوان خليفة الله و بنده خدا چه كاري بايد انجام بدهد كه موجب رضايت خداوند واقع شود؟ اين نگاه امام به انسان است. بايد به وظايفي نگاه كنيم كه خداوند برعهدة انسان نهاده است: آيا خداوند از انسان خواسته است كه بخورد و بخوابد يا نبايد به سختيها اعتنا كند؟ آيا نبايد به فقرا كمك كند؟ آيا وقتي كشور مورد تهاجم و تجاوز قرار ميگيرد، بايد بيتفاوت بماند؟ وقتي دين در معرض خطر است، انسان بايد بيتفاوت باشد؟
انسان مسئوليت دارد. خصوصيت انسان اين است كه داراي مسئوليت است. وقتي مسئوليت دارد، بايد به انسان به عنوان يك مسئول نگاه كرد. وقتي پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته»؛ اين معنايش آن است كه همه مسئول هستند. پس انسان يك موجود مسئول است؛ يعني فردا از او سؤال ميشود كه: چرا اين كار را انجام دادي و چرا آن كار را انجام ندادي؟
وظايفي كه براي انسان در دين تعريف شده است، انسان را مسئول ميكند. يعني بايد پاسخ بدهد و پاسخگو باشد. مسئول يعني: پاسخگو. اين چنين نيست كه بنده به چيزي عمل كنم كه تمايلات شخصي من ميخواهد؛ بلكه انسان مسئول است. بنده اگر تمكن مالي داشته باشم و همسايهام مريض و گرسنه باشد، مسئولم و فردا بايد جواب بدهم. اگر من علم و سواد دارم و جامعه من استاد ميخواهد، نميتوانم بگويم: به من چه ارتباطي دارد؟! بلكه من مسئولم. بايد به مقدار توانم كمك كنم و مردم را آگاه كنم. وقتي دشمن حمله كند، من نبايد در جاي امن بنشينم بلكه مسئولم كه از كشورم دفاع كنم و همچنين است در ابعاد مختلف. جامع اين است كه: انسان موجودي است مسئول. آدم مسئول هميشه بايد در حركات و سكناتش جوابگو باشد.
*هدف زندگي از نظر امام خميني چه بود؟
ـ هدف زندگي، همان چيزي است كه اسلام تعيين كرده است. هدف فقط خوردن و خوابيدن نيست. قرآن ميفرمايد: «و ما خلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون» اي: «ليعرفون». هدف شناخت خداست. چون اگر انسان خدا را بشناسد، همه چيز را ميشناسد: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». از جمله شناختها، شناختن جامعه و شناخت خود است و اينكه: فردا من بايد نسبت به حركاتم جوابگو باشم.
اساس و هدف خلقت، شناخت خداست. چون همه چيز در شناخت خداوند است. آيه در مقام حصر است و ميفرمايد: «و ما خلقت» و بعد ميفرمايد: «الاّ ليعبدون» يعني بشناسد. يعني هدف خلقت انسان شناخت خداست و همه چيز در اين موضوع خوابيده و هدف خلقت است.
*جايگاه اخلاق در زندگي امام به صورت خاص چه بود؟
ـ در اسلام بايد تمام احكام و قواعد در بستر اخلاق شكل بگيرد. ما نبايد اخلاق را جداي از قانون و قانون را جداي از احكام شرعي در نظر بگيريم. چرا؟ چون خود پيامبر اكرم ـ صلوات الله عليه ـ ميفرمايد: «انّي بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق» ؛ يعني من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را به اتمام برسانم. و لذا حضرت هدف بعثتش را اين امر ذكر ميكند. يا در جايي ديگر ميفرمايد: «علمّوا اولادكم لامية العرب لانها تعلمهم مكارم الاخلاق: به فرزندانتان لامية العرب را ياد بدهيد، براي اينكه براي آنها مكارم اخلاقي را آموزش ميدهد.». لامية العرب قصيدهاي از قصايد جاهلي است كه در دوران جاهليت سروده شده است، ولي چون اخلاق ياد ميدهد، پيامبر ميگويد كه آن را بياموزند. در اسلام اخلاق خيلي مسئله مهمي است. امام هم از افرادي بود كه تمام فتواها و احكامي كه صادر ميكرد، در بستر اخلاق بود. ما نبايد اخلاق را جداي از قانون بدانيم. ارسطو حرفي خوب دارد. ميگويد: «حكمت عملي سه شاخه دارد: سياست مدن، تدبير منزل و اخلاق.» سياست مدن را ميتوانيم به حقوق بينالملل تطبيق كنيم. تدبير منزل را هم ميتوانيم با حقوق خانواده تطبيق بدهيم. باقي احكام را هم ميتوانيم با اخلاق منطبق كنيم؛ چون اخلاق مسئله بسيار مهمي است كه به نظر ما كوچك ميآيد.
امام ـ رحمة الله عليه ـ به اين مسئله اعتقاد داشت كه نبايد اخلاق، قوانين و تمام روشهاي زندگي ما جداي از اخلاق در نظر گرفته شود، بلكه بايد در بستر اخلاق باشد.
*به نظر شما زندگي را چگونه ميتوان سرشار كرد؟
سرشار كردن زندگي به اين است كه شما زندگي را در بستر اخلاق پياده كنيد. زندگي شما اگر زندگي يك مسئول و يك خدا محور و زندگي كسي باشد كه عدالت اجتماعي را با زندگي عجين ميكند و جدا از عدالت اجتماعي در نظر نميگيرد، اين خودش بهترين سرشار بودن زندگي است.
*به نظر شما چه تفاوتي ميان زندگي قديم و زندگي جديد وجود دارد؟
ـ ببينيد! اگر رشد جامعه كم باشد و محدود باشد، زندگي هم محدود ميشود. طبيعي است كه اگر جامعه رشد كند و توسعه پيدا كند، زندگي هم توسعه پيدا ميكند. زندگي در ابتدا يك زندگي بدوي و قبيلهاي بود، ولي زندگي مدرن در بستر عدالت اجتماعي است؛ در حالي كه در آن زندگي، نه عدالت اجتماعي مطرح بود و نه اخلاق و نه مدنيّت. امروز ميبينيم كه زندگي ما در بستر جامعه مدني جريان دارد. شما امروز نميتوانيد زندگي را از جامعه مدني جدا كنيد، چون زندگي امروز به نهادهاي مدني نياز دارد؛ چرا چون انسان موجودي مدني است.
معلم اوّل ارسطو ميگويد: «الانسان مدني بالطبع»؛ يعني ويژگي انسان اين است كه به طبيعت اولي خودش مدني است؛ يعني قانونگرا، جامعهگرا، قانونمند و عدالت خواه است و در بستر اخلاق زندگي ميكند. جامعة مدني مگر چيست؟ جامعة همين مسائل است. شما اگر بخواهيد در جامعة مدني زندگي كنيد، در جامعهاي هستيد با اين اوصاف: قانونگرا، قانونمند، اخلاقي و داراي عدالت اجتماعي. در يك جامعة مدني قهراً نهادهاي مدني وجود دارد. نهادهايي كه هميشه بايد در مسير صلاح جامعه و صلاح مردم حركت كنند.
*به نظر شما چه چيزي ميتواند زندگي را تهديد كند؟
ـ فاصله گرفتن از يك جامعه مدني. شما اگر از جامعة مدني فاصله بگيريد، در يك جامعة غيرمدني زندگي خواهيد كرد. اين چنين جامعهاي، زندگي را نابود ميكند. زندگياي ميشود كه در آن اخلاق و عدالت اجتماعي يافت نميشود. چنان جامعهاي فاقد عدالت اجتماعي است و چون عدالت اجتماعي ندارد، خصايص انساني نيز در آن از بين ميرود. خصيصه انساني كه من خدمت شما عرض ميكنم خصيصة مدني بالطبع انسان است. طبيعت انسان عدالت خواه است. اخلاق را طبيعت انسانطلب ميكند. وقتي شما ميآييد ميان اينها فاصله ايجاد ميكنيد، در واقع زندگي را تهديد به نابودي ميكنيد.
*وقتي زندگي تهديد شود، چيزي كه بر جاي ميماند چيست؟
ـ جامعهاي بر جاي ميماند پر از هرج و مرج كه ظلم و فساد بر آن حاكم ميشود و در نهايت ميشود جامعهاي غيرمدني و اينجاست كه به ملت و جامعه ظلم ميشود و ستم ميرود.
*تأثيري كه امام خميني بر زندگي در ايران و ايرانيها گذاشت چه تأثيري بود؟
ـ حضرت امام آمد و زندگي ايرانيها را جامعة مدني كرد. در هر چيزي گفت انتخابات برگزار شود. با اينكه نظريه علمي و فقهي در خصوص مسائل داشت، اما چون ميخواست در ايران جامعة مدني درست كند،گفت هر كاري كه مردم ميگويند، بايد همان انجام بشود، امام خميني از بعد قانوني و روش، ايران را به جامعة مدني تبديل كرد و از آن حالت خودخواهي و استبدادي سابقش خارج كرد.
ما بايد سعي كنيم اين ايده و فكر حضرت امام را هميشه زنده نگاه بداريم. اگر بخواهيم جامعهاي موفق داشته باشيم و اگر بخواهيم جامعهمان هميشه مدني باشد، بايد به ايدة امام خميني عمل كنيم. در هر چيزي قائل به انتخابات باشيم؛ براي ملت ارزش قائل شويم؛ رأي ملت را ارزشمند بدانيم و در مسائل عمومي ، ملت را اساس بدانيم و همه ملت را هميشه در حاكميت شركت بدهيم.
ملت هيچ وقت نبايد از حاكميت جدا باشد. حاكم و حكومت وقتي موفق است و وقتي ميتواند با اقتدار باشد كه ملت با او باشند؛ چون حكومت پديدة قدرت است. قدرت نيز پديدة مقبوليت است؛ يعني تا مردم كسي را و نظامي را قبول نداشته باشند، آن نظام نميتواند قدرت داشته باشد. وقتي قبول داشته باشند، قدرت به وجود خواهد آمد و با قدرت، حكومت با اقتدار به وجود ميآيد. شما ببينيد كه ما اين را بالعيان ديديم كه در هشت سال دفاع مقدس، تمام دنيا تقريباً عليه ما بود: شرق و غرب و اروپا و ... با اين حال چرا نتوانستند كاري انجام بدهند؟ با اين كه در آن زمانها قيمت نفت به 10 دلار هم رسيد، ولي ايران عقبنشيني نكرد؛ چون ملت همراه دولت بود. كل ملت دنبالهرو رهبر بود. اگر كسي شهيد ميشد، ميگفتند: فداي رهبر.
هر نظامي كه اينگونه باشد، هيچ قدرتي نميتواند آن را از بين ببرد. از اينجا بود كه دشمن را به زانو درآوردند. دشمنان تمام زور و قدرتشان را به كار بردند، اما شكست خوردند. درست است كه ضايعات زيادي به ما وارد كردند و بسياري از جوانهاي عزيز ما را شهيد كردند، ولي نظام نتوانست متزلزل بشود. از طرف ديگر منافقين شخصيتهاي بزرگ مؤثري را هم از ما ترور كردند، ولي باز نيز تزلزلي در نظام ايجاد نشد.
*به عنوان آخرين سؤال بفرماييد كه نظر امام خميني دربارة زيباييهاي زندگي چه بود؟
ـ انسان در طبيعت خودش به جمال مطلق عشق طبيعي دارد و كمال مطلق را دوست دارد. اين طبيعت انسان است. پس انسان هميشه به دنبال زيبايي و جمال است و ميخواهد زندگياش هميشه زيبا و جميل باشد. وقتي طبيعت انسان اين است، پس جامعه هم به دنبال زندگي زيباست. انسان نميتواند زيبايي زندگي را از زندگي جدا كند.
طبيعت انساني چنين است. امام هم كه خودش الگوي جامعة خودش بود. از اين قانون مستثني نبود و نيست. ايشان هميشه به دنبال زندگي زيبا بود. نه به اين معني كه به دنبال زرق و برق باشد، بلكه زيبايي در همة ابعاد زندگي. زندگي در همة ابعاد بايد زيبا باشد. همان چيزي كه عقل جمعي بشر به آن «زيبايي» ميگويد. آن چيزي كه خردمندان و عقلاي جامعه به آن ميگويند زيبا، هم طبيعت انسان دنبالهرو آن است و هم حضرت امام ـ رحمة الله عليه ـ در پي آن بود.
سه شنبه 14 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 275]
-
گوناگون
پربازدیدترینها