واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: "اختر چرخ ادب"
پروین فرزند مرحوم یوسف اعتصامی آشتیانی(اعتصام الملک) بود و روز 25 اسفند 1285 ه.ش در محله ششکلان در تبریز زاده شد. ابراهیم، پدراعتصام الملک در جوانی با سمت مستوفی آذربایجان از آشتیان به تبریز رفت ویوسف پدر پروین در همانجا به دنیا آمد و پس از طی مدارج تحصیلی در زبان های ترکی استامبولی، عربی و فرانسه به عالی ترین مراحل دست یافت چندان که وی را یکی از ائمه و ارکان زباندانی و ترجمه و دبیری به شمار آوردند وازنظر احاطه بر لغت عرب، نه تنها در ایران، بل در مصر و عراق و شام، کم نظیر نامیدند. اعتصام الملک آنگاه به تهران آمد و به ریاست کتابخانه سلطنتی و دارالتألیف وزارت معارف نایل گردید و در دوره دوم مجلس شورای ملی به وکالت برگزیده شد. از وی آثار ارزنده بسیار- از جمله دوره مجله بهار و اولین ترجمهLes Miserables اثر جاویدان ویکتورهوگو به عنوان "تیره بختان" - باقی مانده است.صمد سرداری نیا در روزنامه ایران نوشته است:مادر پروین، خانم اختر الملوک، دختر میرزا عبدالحسین شوری بخشایشی- ملقب به قوام الدوله – ازمنشیان و سخنوران عهد ناصرالدین شاه بود. "شوری" طبعی روان و خطی شیوا داشت و دیوان دستنوشته اشعارش در کتابخانه ملی تبریز محفوظ است.اما یعقوب اژدرپناه می گوید:مادر پروین از خانواده فتوحی تبریزی است. خانمی مدبر، صبور، خانه دار و عفیف است. یک دختر و سه پسر به وجود آورده است... (یادنامه، ص 15، تاریخ تحریر مقاله مشخص نشده است)علامه دهخدا که با خانواده اعتصامی بسیار نزدیک بوده و حشر و نشری صمیمانه با آنان داشته، نام اصلی این شاعره... را در لغتنامه "رخشنده" نوشته است. بنابراین"پروین" یا نام ثانوی اوست که در بسیاری خانواده های ایرانی این گونه تسمیه ها عادی و مرسوم است یا تخلص شعری او.پروین دردامان خانواده ای بالید و پرورش یافت که از همه نظر برای رشد احساسات و پیشرفتهای فکری او مستعد و مساعد بود ؛ وی ادبیات فارسی وعربی را نزد پدر فرا گرفت سپس دوره مدرسه دخترانه آمریکایی تهران را به پایان رسانید و از همان اوان کودکی به شعر و شاعری پرداخت.او در تیرماه 1313 با پسر عموی پدرش – که افسر شهربانی بود – ازدواج کرد و شوهر، او را به کرمانشاه برد. اما وی مردی عیاش وشب زنده دار بود پس این وصلت نامتناسب، بیش از چند ماه نپایید و پروین بعد از متارکه، به خانه پدرش بازگشت.استاد محمد حسین شهریار در شعر واره ای که برای پروین ساخته و پرداخته است می گوید:... از آن پس من و او آشنای هم بودیمخیال می کنم او بیست سال کمتر داشتتولد من و او هر دو در یکی سال استمتاع او هم عقل و متاع من همه عشقبه زیر چادر مشکی و پیچه ماهی بودقیافه بود عفیف و موقر و سنگیننبوغش از وجنات و نگاه پیدا بودهزار حیف که من رشد عقلیم کم بوددر آن زمان و دلم نیز بند جای دگروگرنه عقد من و او به عرش می بستندچه چاره بود که دیگر نوشته بود قضابرای هر دوی ما سرنوشت ناکامی...پروین در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت. علی الظاهر زنی خجول، گوشه گیر، درون گرا، مردم گریزو بسیار کم حرف بود، اما ازاشعارتوفنده اش پیداست که دلی مواج و روحی متلاطم در پس این دریای آرام، زیرو رو می شد.استاد نفیسی می گوید: پروینی که من دیدم وبارها دیدم بدین گونه بود: قیافه ای بسیارآرام داشت. با تأنی و وقارخاصی جواب می گفت ومی نگریست. هیچ گونه شتاب وبی حوصلگی دراو ندیدم، چشمانش بیشتربه زیرافکنده بود. یاد ندارم دربرابرمن خنده کرده باشد...هرگز یک کلمه خودستایی از اونشنیدم و رفتاری که بخواهد اندک نمایش برتری بدهد از او ندیدم.(یادنامه.ص 487)پروین شاعرعصرانقلاب مشروطیت و بارآمده چرخه ای از تاریخ دیرپا و پر فراز و نشیب ایران است که سرزمین عزیز ما ازیک دوران لاابالیگری و سست عنصری به دوره انحصار قدرت و خودکامگی انتقال یافته بود. با این همه پروین درهیچ یک از سروده های خود به این گونه مسائل التفات و توجهی نکرده ؛ چنین می نماید که او به جای بررسی مظاهر قدرت و جبرو درگیری با عاملان ستم و بیداد، استعداد خارق العاده خود را صرف بیان حال دردمندان، ستم کشیدگان و از پای درآمدگان کرده است. او ضمن بیان احوال این تیره روزان، زخمه دردناک انتقاد را بر پیکر زورمداران و چپاولگران می نوازد و هرگز اعتنا نمی کند که بیدادگران جامعه، دارای چه باور و اندیشه و چه مقام و منزلت ظاهر فریب و چه موقعیت سیاسی- اجتماعی هستند: ظالم در هر لباسی ظالم، و یغماگر درهر پوستینی تاراجگر است.باری شاعره حساس قرن چهاردهم ایران پس از دوازده روز ابتلا به بیماری حصبه، نیمه شب شنبه 16 فروردین 1320 ه.ش در تهران درگذشت و در مقبره خانوادگی صحن جدید قم- در جوار آرامگاه پدرش- به خاک سپرده شد. روان هر دُوان شاد باد."اثری نویافته از پروین"غزل (2)ترسم که تا سیه شب هجران سحر شود جان به لب رسیده ام از تن بدر شودگریم ز درد و یار جفا بیشتر کند نالم ز رنج و ناله من بی اثر شوددر خون خویش بال و پر آهسته می زنم کز خون مباد دامن صیاد تر شودزان عارض چو آتش و زان خال چون سپند هر لحظه آتش دل من بیشتر شوددر بحر عشق، چاره میسر نشد مرا هنگام آن رسد که آبم به سرشودگم گشته ام، روم ز که جویم سراغ خویش از خود که دیده ای که چو من بی خبرشود؟رفتی زدست و رهرو کوی بلا شدی ای نوسفر دلم، سفرت بی خطر شودقصد کمان ابروی تو گر هلاک ماست تیر آنچنان بزن که به دل کارگر شودمیرم بدان امید که بر من گذر کنی روزی اگر گذارت ازین رهگذر شودیک سو کن از رخ آن سر زلف دراز را بگذار تا که قصه ما مختصر شوداز ترکتازی مگسی ای شکر فروششکّرستان حسن تو کی بی شکر شودمی خور، غم نیامده فردا چه می خوری هرچ آن شود به حکم قضا و قدر شودخیز ای پسر که مادر ایام را بسی باید درنگ تا پسری چون پدر شودبسیار روزگار کند صبر، باغبان تا خرد شاخکی، شجری بارور شودچندین هزار سال خورد کوه خون دل تا سنگریزه ای به درونش گهر شودفرصت شمار عمر که این مرغ نیک فال ناگه ز سنگ حادثه بی بال و پر شوداکنون بکوش کاین ره بی اعتبار راآسوده بسپری چو زمان سفر شوددر آستان عاطفت پیر می فروش ای بس گدا که خسرو زرین کمر شودخشتی ز سقف میکده هرگز نیوفتد گر صد هزار صومعه زیر وزبر شوداز تیشه و تبر شنود ماجرای خویش فرجام، آن درخت که بی برگ و برشودمفتون چنان مشو که در این تیره خاکدانقدر تو پست و چشم تو کوته نظر شودایام عمر و موسم گل پنج روزه است گل از دمی و عمر زخوابی هدر شودپروین، چو روزگار، کسی را نشانه کرد بی حاصل است کوه گر آنجا سپر شود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1277]