تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار ركعت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828689001




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خود کولونیالیسم(بردگی اختیاری)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: kambiz198421st April 2011, 04:20 PMخود کولونیالیسم(بردگی اختیاری) فردي كه از استقرار سلطه در جامعه ي خود سرخورده است با سه تهديد مواجه مي شود: نخست از ديدگاه عاطفي در معرض تهديد قرار دارد. دوم از ديدگاه فعاليت اجتماعي مورد تهديد است. سوم از ديدگاه تعلق به جامعه با تهديد مواجه است. اين سه تهديد سرآغاز واكنشي است از يك انسان در يك محيط جغرافيايي مشخص كه در نهايت يا به "مقاومت در برابر تهديد"منجر خواهد شد و يا با متزلزل شدن استوارترين و پاي گرفته ترين اعتقادات،آن را دگرگون نموده،مناسبات،روابط و ضوابط جديدي استوار خواهد ساخت.تاريخ نشان مي دهد كه رژيم هاي كولونياليست پس از پايان فتح نظامي،با نشانه رفتن فرهنگ بومي،تلاش خود را براي"ايجاد يك نوع احتضار دايم"در فرهنگ،و "نه مرگ كامل"آن آغاز كرده اند.فرهنگ بومي كه از اين سياست تاثير مي پذيرد هم هست و هم نيست،هم زنده است و هم موميايي شده و به عبارتي در شرايط بود و نبود قرار گرفته است. فرهنگ موميايي چنانكه از نامش پيداست،كالبدي است سالم اما در عوض فاقد روح است.در فرهنگ موميايي،فرد دچار جمود فكري مي شود و چون علت انديشه مند خود را از دست داده، در اعماق ذات و جوهر خود از پا درمي آيد و ميل تداوم خود را نيز از دست مي دهد.او كه در هويت بومي خود به بن بست برخورده است،دربرابر خود چهره ي فريبنده و ظاهر فرهنگي را مي بيند كه به ادعاي سلطه،داراي تحرك و شكفتگي و عمق و جنبش و تجديد دايمي است و او خود شاهد متورم شدن آن بر اثر تبليغ است،از اين رو نقطه اتكاي خود را از دست مي دهد و نسبت به فرهنگ اوليه ي خويش احساس نفرت و انزجار مي كند.او مي پذيرد كه بدبختي و مصايبي كه گريبانگير اوست معلول فرهنگ كهن اوست و با محكوم و مطرود نمودن فرهگ خود،به تدريج به سوي فرهنگ تحميلي حركت مي كند.او كه فرهنگ خود را از دست رفته مي بيند براي جايگزيني سريع،روشي شتاب آميز اختيار مي كند و باقيمانده ي فرهنگ خود را به دست خود از ميان مي برد.از هنگامي كه او اين جريان را آغاز مي كند،خود را آگاهانه به بردگي مي كشاند و"خودكولونياليسم"را برمي گزيند.خودكولونياليسم يا "بردگي ارادي"،پذيرش تسلط بيگانه از روي اراده و اختيار و تن دادن آگاهانه به سلطه است. اين گفتار كه براي نخستين بار به تعريف واژه ي خودكولونياليسم و ابعاد آن مي پردازد،شامل معرفي واژه ي خودكولونياليسم،مراحل تكوين آن،ويژه گي هاي عام خودكولونياليست،تعريف واژه ي روشنفكر،روشنفكر خودكولونياليست و در نهايت،ويژه گي هاي روشنفكر خودكولونياليست است. خود خود در فلسفه‌ي نو معاني متعدد دارد: 1ــ معناي رواني و اخلاقي: در فلسفه‌ي تجربه‌گرا، “خود” بيان‌كننده‌ي خودآگاهي واقعي فرد است، بنابراين كاربرد آن در مورد موجودي است كه همه‌ي حالت‌هاي “خودآگاهانه” به وي منتسب است. واژه‌ي “خود” در مورد اعمالي كه فرد از روي عادت انجام و به خود نسبت مي‌دهد نيز داراي كاربرد است مانند: من انجام دادم، من ديدم. 2ــ معناي وجودي: “خود” ، جوهر حقيقي ثابتي است كه اعراض تشكيل دهنده‌ي خودآگاهي واقعي، بر آن حمل مي‌شوند، خواه اين اعراض با هم وجود داشته باشند و خواه به دنبال هم. 3ــ معناي منطقي: واژه‌ي “خود” بيان‌گر “مدرك” است، از اين نظر كه وحدت و هويت آن، دو شرط ضروري به شمار مي‌آيند و تركيب متفاوت در شهود، ارتباط تصورات ذهن، آن دو را در بر مي‌گيرند. 4ــ “خود” از ديدگاه جامعه شناختي: خود اساساً ساختاري اجتماعي است كه در تجربه‌ي اجتماعي به ظهور مي‌رسد. از ديدگاه جامعه‌شناختي به تصور در آوردن “خود”ي كه خارج از تجربه‌ي اجتماعي به ظهور برسد، غير ممكن است و اين تجربه‌ي اجتماعي، موجد رفتاري است كه “خود” در چارچوب آن به ظهور مي‌رسد. “خود” در شكل كامل، وحدت و ساختار كل فراگرد اجتماعي را منعكس و هر يك از “خود”هاي عنصري و اوليه كه كل مذكور از تركيب آن‌ها به وجود آمده، به نوبه‌ي خود وحدت و ساختار يكي از جنبه‌هاي گوناگون فراگردي را كه فرد در آن دخيل است، منعكس مي‌سازند. اما در مرحله‌ي حركت “خود” به “خود كامل” يا اصطلاحاً “رشد جامع خود”، دو مرحله‌ي عمومي وجود دارد: در اولين مرحله؛ خويشتن فرد به طور ساده با سازمان يافتن رفتارهاي خاص افراد ديگر در جهت او و در جهت يكديگر، در اعمال مشخص اجتماعي كه مابه‌الاشتراك وي هستند، به وجود مي‌آيد، اما در دومين مرحله، آن خويشتن فقط از سازمان‌يافتگي اين رفتارهاي خاص فردي تشكيل نمي‌شود، بلكه از سازمان‌يافتگي رفتارهاي اجتماعي كل گروه اجتماعي كه فرد بدان تعلق دارد نيز به وجود مي‌آيد. رسيدن خود به رشد جامع به اين ترتيب صورت مي‌گيرد كه رفتارهاي فردي ديگران را به صورت رفتار اجتماعي يا گروهي سازمان مي‌دهد و به صورت بازتاب فردي رفتار اجتماعي در مي‌آيد. بر اساس تعاريف فوق، “خود” داراي دو ويژگي اساسي است: 1ـ ظهور در تجربه‌ي اجتماعي. 2ـ “خودِ”آگاه. بنابراين “خود” انعكاسي از يك فراگرد اجتماعي و مشروط به انديشه‌ورزي و اعمال اراده بوده و عنصر آگاهي بر آن حاكم است. خودكولونياليسم “خودكولونياليسم” در ساده‌ترين معنا، به مفــهوم “بردگي‌اختياري” است. براي توجيه اين برابري، ناگزير از تعريف “بردگي” و “اختيار” هستيم. بردگي به معناي سر فرود آوردن در برابر اراده‌ي ديگران يا مطيع و منقاد بودن يكي از نيروهاي طبيعي يا “اكتسابي” است. “اختيار” نيز قدرت انتخاب يكي از دو موضوع امكان‌پذير و يا برخورداري اراده از توانايي انجام يك عمل است بي آن كه از رهگذر علل و عوامل خارجي محدود شود. به اين ترتيب “بردگي اختياري” به معناي انتخاب داوطلبانه‌ي سلطه، تن دادن به آن بنا به درخواست و رضايت شخصي و حق طبيعي آزاد بودن را از خود سلب نمودن است. اما “خودكولونياليسم” از ديدگاه علوم گوناگون نيز قابل تعريف است: 1ـ“خودكولونياليسم” از ديــدگاه رواني: روي آوردن به “خـودظاهري” با هدف دستيابي به منافع “اينجا و اكنوني” و كنار گذاردن “خودحقيقي” است؛ در اين ديدگاه سه اصطلاح كليدي وجود دارد كه به معرفي آن‌ها مي‌پردازيم: به طور عادي، در چارچوب نوع كلي جامعه‌اي كه بدان تعلق داريم، “خود”ي وحدت يافته و يكتا وجود دارد كه “خودحقيقي” ناميده مي‌شود. اما اين “خود” يكتا مي‌تواند شكسته شود، شخصي كه به هر دليل، ثبات روحي ندارد و به نوعي “شقاق‌شخصيتي” دچار است، امكان بعضي از فعاليت‌ها را از دست مي‌دهد كه ممكن است به سر برآوردن شخصيت ديگري منجر شود، اين خود، “خود ظاهري” ناميده مي‌شود. شكل‌گيري اين “خودظاهري” در برابر “خودحقيقي”، به وجود آمدن دو نوع “خود” است كه زمينه را براي دوپاره شدن شخصيت پديد مي‌آورد. پديده‌ي شقاق شخصيت معلول شكستگي يا شكافي است كه در“خود‌كامل” به‌وجود آمده و آن را به “خود”هاي اوليه كه در آن تركيب حضور داشته‌اند و علي مراتبهم، با جنبه‌هاي مختلف فراگرد اجتماعي كه شخص در آن دخيل بوده و خويشتن جامع نيز در آن به ظهور رسيده است مربوط مي‌شدند، تجزيه مي‌كند. در مورد “منافع اينجا و اكنوني” مي‌توان گفت واقعيت زندگي روزمره، در حول “اينجا”ي وجود مادي و “اكنون” حضور سازمان مي‌يابد. اين “اينجا و اكنون” در كانون توجه به واقعيت زندگي روزمره قرار دارد. آن چه كه “اينجا و اكنون” در زندگي روزمره عرضه مي‌كند، “محسوس‌ترين واقعيت آگاهي” را تشكيل مي‌دهد، با اين حال، واقعيت زندگي روزمره به همين حضورهاي فوري ختم نمي‌شود، بلكه پديده‌هايي را هم كه در “اينجا و اكنون” حضور ندارند، در بر مي‌گيرد. اين بدان معني است كه زندگي روزمره بسته به درجات متفاوت نزديكي و دوري آن‌ها ــ‌ چه زماناً چه مكاناً ــ تجربه مي‌شود. آن‌چه در نزديك‌ترين فاصله قرار دارد، منطقه‌ي زندگي روزمره است كه مستقيماً در دسترس دخالت عيني و جسماني واقع است. اين منطقه دربرگيرنده‌ي جهاني است كه در آن، عمل انجام مي‌شود تا واقعيت را تغيير دهد، جهاني كه در آن كار مي‌شود. در اين جهان كاركردن، آگاهي، زير سلطه‌‌ي انگيزه‌هاي عملي قرار دارد؛ بدين معني كه توجه به اين جهان، عمدتاً تابع كاري است كه در حال انجام شدن است، يا انجام شده است يا قرار است انجام شود. چنين جهاني بدين ترتيب، ناب‌ترين جهاني است كه تعلق دارد. واقعيت زندگي روزمره، مضافاً خود را به صورت جهاني از ذهنيات مرتبط به هم، عرضه مي‌كند، اما واقعيت زندگي روزمره در برگيرنده‌ي مناطقي نيز هست كه در دسترس قرار ندارند. ولي اين‌ها يا مناطقي هستند كه هيچگونه نفع يا علاقه‌ي عملي نسبت بدان‌ها وجود ندارد و يا بدان سبب كه احياناً مناطقي “بالقوه” قابل دسترسي يا قابل دخالت هستند، علاقه نسبت به آن غيرمستقيم است. احساس نفع يا علاقه نسبت به مناطق دور از دسترس، نوعاً رقيق‌تر است و قطعاً فوريت كمتري دارد. بيشترين علاقه و احساس ذي‌نفع بودن، متوجه مجموعه‌ي امور و اشيايي است كه در مشغله‌ي روزانه حضور دارند. اين توصيفي از “منافع اينجا و كنوني” است. اما در برابر اين اصطلاح، اصطلاح ديگري به نام “مصالح آنجا و آتي” و “منافع متعالي” وجود دارند كه فراتر از “واقعيت منافع اينجا و اكنوني”، “واقعيت علي‌البدل” و “واقعيت واقعيات” هستند. در ادامه به اين اصطلاحات نيز خواهيم پرداخت. 2ــ “خودكولونياليسم” از ديدگاه فرهنگي: اخذ سلوك فرهنگ بالادست در چارچوب فراگرد اجتماعي و وارد نمودن آن به تجربه‌ي شخصي است كه به عنوان عامل تعيين كننده وارد تفكر مي‌شود و به دگرگون شدن عادات فكري مي‌انجامد. 3ــ “خودكولونياليسم” از ديدگاه اجتماعي: دگرگوني در ساختار اجتماعي و طرز سلوك و رفتار مردم بر اثر اخذ فرهنگ بيگانه از سوي يك ملت كه با ورود نهادهاي گوناگون سياسي، اجتــماعي و فرهنگي، ساختار اجتماعي بومي را متأثر مـي‌سازد. “خودكولونياليسم” را مي‌توان تنش ساختار اجتماعي بومي ناشي از اخذ فرهنگ ديگري به شمار آورد. اين ويژگي اگرچه در كوتاه مدت، موقتي مي‌نمايد، اما در بلند مدت به دليل ساختار دوام يابنده، به تغييرات نظم اجتماعي موجود انجاميده، انتظامي دگرساخته خلق مي‌كند. 4ــ “خودكولونياليسم” از ديدگاه سياسي: فرسايش خودآگاهانه به‌عنوان بخشي از يك روش كه توضيح‌گر آن، پذيرش نقش “ديگران” به عنوان “فرمانده” و پذيرش نقش خود به عنوان “فرمان‌بر” است. “اتين دولابوئتي” در كتاب “سياست اطاعت” مي‌گويد: “شخصي كه بر شما فرمان مي‌راند فقط دو چشم، دو دست و يك بدن دارد نه بيشتر… در حقيقت هيچ ندارد جز آن‌كه شما به او داده‌ايد تا نابودتان كند. اگر شما به او چشم ندهيد از كجا اين همه چشم دارد تا شما را زير نظر بگيرد؟ اگر شما خود به او دست و بازو نبخشيد، از كجا اين همه بازو فراهم مي‌كند تا سركوبتان كند؟ اگر شما خود به او پا نبخشيد، چگونه و با كدام پاها قادر است شهرتان را لگدمال كند؟ اگر شما خود به او قدرت ارزاني نداريد چطوري مي‌تواند بر شما تحكم كند؟ اگر با او هم‌كاري نكنيد، چطور جرأت مي‌كند به شما بتازد؟. . . نمي‌گويم با زور بازو جبار را ساقط كنيد بلكه مي‌گويم فقط كافي است به حمايت خود از او پايان دهيد، آن‌گاه خواهيد ديد كه چگونه پي‌ستون اين پيكره‌ي عظيم متزلزل مي‌گردد و در هم مي‌شكند”. 5ـــ “خودكولونياليسم” از ديدگاه هنجاري: تلاش آگاهانه براي دگـــرگون ســاختن الــگوهاي نقشي و دگرگون شدن هنجارها است. 6ـ “خودكولونياليسم” از ديدگاه ساختاري: طرد خود به خاطر پذيرفته شدن در ديگري است. اين نوع “خودكولونياليسم” كه از آن تعبير به “ناخويشتني" هم مي‌شود از ديدگاه هگل به اين معنا است كه آدمي شخصيت نخستين خود را از دست دهد و انسان ديگري شود كه از اولي غني‌تر است اما از نظر ماركس به اين معنا است كه آدمي آزادي و خودمختاري خود را تحت‌تأثير عوامل اقتصادي يا اجتماعي يا ديني از دست مي‌دهد به گونه‌اي كه قدرت‌هاي حاكم بتوانند با او هم‌چون يك كالاي تجارتي رفتار كنند. بنابراين وقتي انسان “ناخويشتن” مي‌شود، آزادي خود را از دست داده و در كوره‌ي‌ جامعه‌اي گداخته مي‌شود كه هيچ‌گونه “خودمختاري” براي او به رسميت شناخته نمي‌شود. kambiz198426th April 2011, 11:08 AMخودكولونياليسم(2) تكوين “خودكولونياليسم” مراحل “خودكولونياليسم” به طور كلي عبارتند از: 1ــ كولونياليسم فرهنگي. 2ــ تغييرات دايم متناظر فرهنگي. 3ــ هماهنگي تدريجي با مقتضيات فرهنگي. 4ــ ايجاد موازنه‌ي جديد ميان ارزش‌هاي وارداتي و ارزش‌هاي بومي به سود ارزش‌هاي وارداتي. كولونياليسم فرهنگي، فلج ذهني گروه تحت سلطه با استفاده از ابزارهــاي آمــوزش، رسانــه و تـبـليـغـات به وسيله گروه‌ سلطه است. كولونياليسم فرهنگي هنگامي آغاز مي‌شود كه كولونياليسم كلاسيك با گذار از دوران “حاكميت نظامي”، دوران ديگري از اقتضاء قدرت را به وجود مي‌آورد و در تلاش براي آفريدن يك نظام معاني نو، از رفتارهاي فردي تا هنرهاي متعالي يك جامعه را متأثر مي‌سازد. از آن‌جا كه فرهنگ “كولوني” معمولاً شفاهي نيز هست، فرهنگ مكتوب “كولونياليست” بدون مقاومت جدي، پوسته‌هاي غالباً سنتي، تعبدي و غير عقلايي را هدف قرار داده و نقش‌هاي حيات معنوي “كولوني” را به راحتي تغيير مي‌دهد. اين تغيير در حوزه‌هاي ارزشي و گرايشي، حوزه‌هاي ادراك و شنــاخت را نيز تحت تأثير قرار داده با تغيير قابليت‌ها و بـاورها، شخصيت ويژه‌اي در انسان‌ها به وجود مي‌آورد كه محصول گسست از سنت‌هاي گذشته‌ي جامعه‌ي بومي و دگرســاخت فــرهنگ شفــاهي تخريب شده توسط كولونياليست است. تحميل هويت فرهنگي گروه سلطه، مشروعيت‌بخشي به هويت جديد و تدوين طرح‌هاي مناسب به سود وابستگي‌هاي جديد، تدريجاً به از دست رفتن هويت، پويايي، تحول فرهنگي و بالندگي جامعه تحت سلطه منجر شده، اجزاي مادي و معنوي فرهنگ را متأثر ساخته، به آشفتگي‌هاي ذهني و فكري جامعه‌ي تحت سلطه مي‌انجامد. از اين زمان است كه “كسري تراز فرهنگي” ابتدائاً به بروز “واكنش مداراجويانه” از سوي گروه سلطه منجر و در ادامه به “خوباختگي فرهنگي” منجر مي‌شود. “خود باختگي فرهنگي” از آن جا ناشي مي‌شود كه فردي در مقابل فرهنگ ديگر قرار گيرد و به صورت خاضعانه با شيفتگي و سلب هويت فرهنگ خود با آن برخورد و همه‌ي عناصر فرهنگي خود را به پاي هويت فرهنگي ديگر قرباني و عناصر بيگانه را بپذيرد. در اين حالت، استقلال رأي، اعتماد به نفس، اتكاء به تحول فرهنگي خودساخته و مهم‌تر از همه اعتقاد به خود از بين رفته و داد و ستد فرهنگي يك‌طرفه‌اي آغاز خواهد شد و گروه تحت سلطه در چارچوب جغرافيايي خاص خود، آرام و به تدريج سازمان اجتماعي شامل قانون، خانواده، مالكيت، حقوق فردي، قرارداد اجتماعي و حقوق طبيعي خود را به عنوان بديهي‌ترين حق از دست داده، روح كلي جامعه‌ي خود را پذيراي فرهنگ بالادست گروه سلطه مي‌نمايد. القاي عادات نوين فكري كه ميراث فكري را به نام تجدد تغيير مي‌دهد و القاي عادات به صورت مجازي، مجسم و عيني، به ازكارافتادگي فرهنگ تحت سلطه منجر و به مجردسازي باطلي مي‌انجامد كه به بهاي زوال فرهنگ يك ملت، فرهنگ گروه سلطه را به كرسي مي‌نشاند. بدين ترتيب فرهنگي كه ابتدا جرقه‌ها و تكه‌هاي محدودي از آن تحت تأثير رسانه و تبليغات به جامعه القا مي‌شود، بر اثر تزريق از طريق آموزش گسترش يافته، برجامعه استيلا پيدا كرده و با عادات و ساختار نهادي جامعه عجين مي‌شود، در طول دو يا سه نسل، ساختار سياسي و اجتماعي جامعه به گونه‌اي تغيير مي‌يابد كه مي‌توان از آن پس، آهنگ وقفه‌ناپذيري براي رشد دايم آن به طور ضابطه‌مند تضمين نمود. كولونياليسم فرهنگي آن‌گاه كه جامعه را آماده‌ي قبول يك سلسله الزامات جديد نمود و آن را به سمت و سويي جديد سوق داد ، محصولي به نام “خودكولونياليسم” پديد مي‌آورد كه منبعث از “خود باختگي” فرهنگي، به دست خود مردم در جامعه بومي، بر جامعه استيلا يافته، ارزش‌هاي فرهنگي جامعه‌ي خود را به عنوان ارزش‌هاي كهنه‌ي اجتماعي شناخته و فرهنگ وارداتي جديد را به نام “جانشين متجدد” به جامعه‌ي خود تحميل مي‌كند و ازآنجا كه فرهنگ مسلط در امور روزانه‌ي مردم، برجستگي خيره‌كننده‌اي مي‌يابد. اگر در كولونياليسم فرهنگي، هدف نهايي سلطه، فلج ذهني گروه تحت سلطه با ابزارهاي آموزش، رسانه و تبليغات و به عبارتي، تجلي بخشيدن به سياست “لوح سفيد فرهنگي” است، در “خودكولونياليسم” خود القايي فرهنگي به ايجاد “لوح‌خاكستري” مي‌انجامد و به گونه‌اي كه محصولات اين لوح، با دگرگوني خودساخته‌ي ساخت اجتماعي، در نهايت به نوعي دوگانگي مبتلا مي‌شوند. ويژيگي‌هاي عام “خودكولونياليست” بيش از اين به تعريف واژه‌ي “خودكولونياليسم” پرداختيم. طبعاً “خودكولونياليست” نيز كسي خواهد بود كه با پيروي از “خودكولونياليسم” به اين سلك درآمده است . بار ديگر تأكيد مي‌كنيم كه “خود” موجود در واژه‌ي “خودكولونياليسم”، يك “خود” آگاه است كه در تجربه‌ي اجتماعي به ظهور رسيده است و بي‌شك، “خودكولونياليست” نيز واجد چنين ويژگي هست. “خودكولونياليست” و آگاهي نخستين ويژگي عام “خودكولونياليست” در حوزه‌ي روان‌شناختي آن است “خودكولونياليست” به تضاد آگاه است، اما براي سازگار نمودن “خود” تلاش مي‌كند وجود “خود” را انكار كند. اين انكار ابتدا با احساس احمقانه‌ي نفرت از خود آغاز مي‌شود، سپس وارد مرحله‌ي “نفي” يا “انكار” خود مي‌شود و سرانجام به لزوم “پيكار با خود” مي‌انجامد. مقصود از تضاد، چيزهايي هستند كه بر خلاف يكديگر، اما از يك جنس هستند. به همين ترتيب، منظور از انكار، دست شستن از آرمان‌هايي است كه متأثر از شرايط طبيعي اجتماع بومي در انديشه مي‌گنجد. “خودكولونياليست” در مرحله‌ي “تضاد”، سكوت، در مرحله‌ي “نفرت”، توجيه، در زمان “انكار”، توصيف و به هنگام “پيكار” با خود، توضيح مي‌دهد تا از “خود واقعي” گريخته و به زور خود را در قالب ديگري بريزد. او بزعم خود، بيماري “خود” را با تزريق واكسن ديگري مايه‌كوبي مي‌كند تا از سرنوشتي كه “خود بودن” براي او به ارمغان آورده يا خواهد آورد رها و به اصطلاح خود از تحقير مصون بماند. “خودكولونياليست” مي‌داند، مي‌پذيرد و توجيه مي‌كند تا بتواند سازگاري پيشه كند. او در توجيه “انكار خود” همواره يك پاسخ را در برابر سوال كنندگان مطرح مي‌كند: “براي كه؟ مي‌خواهم باقي بمانم” در اين جا تعمداً مشتقات واژه‌ي “بقا” را به كار برده‌ايم تا معناي دوام و استمرار وجود در زمان‌هاي متوالي ــ و البته در اشكال مختلف در صورت لزوم ــ از آن استخراج شود، “خودكولونياليست”، با انكار “خود” در بستره‌ي اكنون، تلاش مي‌كند، وجود خود را در پس پديده‌هاي متغير استمرار بخشيده و بدين ترتيب، نوعي جريان يكپارچه‌سازي منسجم را قوام ببخشد. “خودكولونياليست” و واقعيت ويژگي ديگر “خودكولونياليست”، شرايط زيستي “اينجايي و اكنوني” است. شرايط زيستي اينجايي و اكنوني به معناي عمل بخشيدن به نياز فوري امروز به عنوان “واقعيت” است. از ديدگاه يك “خودكولونياليست” “واقعيت” شامل مجموع اشيا و اهدافي است كه بالفعل حاصلند، بنابراين اين وجه از “واقعيت” غير از ادراك است، براي يك “خودكولونياليست” آن‌چه عينيت دارد و بالفعل است، واقعيت محسوب مي‌شود و مناطق بالقوه قابل دسترسي، غالباً رقيق‌تر و در بسياري موارد فاقد كشش خلاقه است. در واقع، زندگي روز مره، خود را در فوري‌ترين و شديدترين وجوهش بر آگاهي تحميل كرده است به گونه‌اي كه “نياز فوري امروز”،“واقعيت انكار ناپذير و حتمي” است. اما آگاهي در عرصه‌هاي متفاوتي از“واقعيت” حركت مي‌كند. در اينجا واقعيت مترادف “وجودي” و “حقيقي” و بدان معنا است كه هر موجودي نيرو است و هر نيرويي فكري است كه به طور كامل از خود آگاه و به ادراك در آمده است. بين عرصه‌هاي متفاوت واقعيت، موردي هست كه خود را به عنوان “واقعيت واقعيات” عرضه مي‌كند. اين واقعيت، “وجه اعلاي واقعيت” است كه فراتر از ضرورت زندگي روزمره، كنش عقلايي شناخت روش‌ها و ارزش‌ها و مرزهاي“فراكنوني” است. در مورد يك ملت تحت سلطه كه پس از دوران “كولونياليسم”، عصر “كولونياليسم فرهنگي” را تجربه و با عبور از اين دوران، وارد مرحله‌ي “خودكولونياليسم” شده است، زندگي روزمره شديد‌ترين وجوهش را بر آگاهي تحميل مي‌كند و به عبارتي رفتار طبيعي را تشكيل مي‌دهد و يا به گونه‌اي انتظام يافته است كه غير قابل تغيير مي‌نمايد. اين عينيات روزمره، عينيت كاذبي است كه “واقعيت اعلا” را در محاق فرو برده است. “خودكولونياليست”، زندگي روزمره را “واقعيت” مي‌پندارد، چرا كه در نزديك‌ترين فاصله زماني و مكاني قرارگرفته است، به همين خاطر محسوس‌ترين واقعيت تلقي مي‌گردد. او خود را تابع جهاني مي‌داند كه “فوريت عمل” بر آن حاكم است و مشغله‌ي روزانه او را از علاقه‌ي بالقوه‌اي كه غير مستقيم با حضور او در ارتباط است دور ساخته است و به همين خاطر از عرصه‌ي نامتناهي معاني و درك “واقعيت واقعيات” غافل مانده است. در اين ميان، گروه سلطه نيز با هدف قوام نيافتن “آگاهي مشترك” و “هدف مشترك” آگاهي افراد را در جامعه، زير سلطه‌ي انگيزه‌هاي عملي و منافع اينجا و اكنوني قرار داده و به تشديد وضعيت “خودكولونياليستي” ياري مي‌رساند، فراموش نبايد كرد كه اين اقدام گروه سلطه، تزريق آگاهي‌هاي همواره “تحريف شده” به نام “آگاهي” به جامعه است كه عيناً “ناآگاهي” را در جامعه مي‌پرورد. ما اين آگاهي “تحريف شده” را “وا سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 360]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن