محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830496776
پيشداديان(نخستین دودمان فرمانروا در تاریخ اساطیری و حماسی ایران زمین )
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: pareparvaz5114th April 2011, 04:25 PMبا سلام خدمت دوستان گرامي اين تاپيك به منظور معرفي " پيشداديان " (نخستین دودمان فرمانروا در تاریخ اساطیری و حماسی ایران زمین ) ايجاد شده ، اميدوارم كه مورد توجه علاقمندان قرار بگيره . اگر اطلاعات يا نظري در مورد تاپيك و مطالب اون داريد لطفا" در قالب قوانين فروم و رعايت ادب و احترام بفرماييد . با تشكر pareparvaz5114th April 2011, 04:35 PMپيشداديان نخستین دودمان فرمانروا در تاریخ اساطیری و حماسی ایران زمین «پیشدادیان» بودند. پیشداد به معنی «اولین کسی که قانون آورده است». در شاهنامه فردوسی نخستین پادشاه پیشدادی «گیومرث» (کیومرث) (کیومرس) بود که در متون اوستایی و باستانی نخستینانسان آریایی و اولین فرمانروا بوده و مطابق متون اساطیری بعد از اسلامنخستین مرد کیومرث و نخستین زن «مردیانه» بود. بعد از او به ترتیب هوشنگ وجمشید به جهانداری می رسند. ضحاک تازی بعد از آنکه جمشید را شکست می دهد،مدتی بر ایران حکومت می کند و فرزندان جمشید را اسیر می نماید. اما دچارقیام کاوه آهنگر و فریدون می شود. بعد از زندانی شدن ضحاک در دماوندکوه،فریدون، منوچهر، نوذر، زاب و گرشاسب به فرمانروایی و سرداری می رسند. بعداز زوال پیشدادیان یکی از نوادگان منوچهر به نام کیقباد به کمک رستم قهرمان داستان های حماسی ایران، فرمانروایی خاندان کیان را پایه ریزی میکند. پادشاهان پيشدادي : كيومرث هوشنگ تهمورث جمشيد ضحاك فريدون ايرج منوچهر نوذر زو گرشاسپ هر كدام از اين چهرهها، نمايانگر يكي از دوران آدميست: الف. كيومرس: كوه نشيني و غارنشيني، پلنگينه پوشي و درست كردن جامه از برگ درختان، ميوهخواري. ب. هوشنگ: بهرهوري از آتش و سپس آهن و فلزات(آهنگري)، كشاورزي، شكار گورو گوزن، اهلي كردن گاو و خر و گوسپند، پوستينه از روباه و قاقم و سنجابو سمور. ت. تهمورس: رشتن پشم ميش و بره، پوشش (پشمينه و جامه نخي) و گستردني (نمد و گليم؟)، دست آموزي سيهگوش و يوز و باز و شاهين، اهلي كردنماكيان و خروس، بنياد صوفيگري، رام كردن اسب، پديدآوري دبيره و خط والفبا. ث. جمشيد: ساختن زره و خود و جوشن و خفتان و تيغ و برگستوان،دوختن جامههاي ديبا و خز از كتان و ابريشم و موي و قز، پيدايشگروههاي چهارگانه اتوربان (روحاني) و تشتاريان(سپاهيان) وپسودي(كشاورزان) و اهنوخشي(پيشهوران)، فن مهرازي (معماري با خشت قالبزده و سنگ و گچ) و برآوردن گرمابه و كاخهاي بلند و ايوان، برون آوري گهرها از سنگ خارا (ياقوت و بيجاده و سيم و زر)، فرآوردههايي چون كافورو مشك ناب و عود و عنبر و گلاب، پزشكي و درمان، كشتيسازي ودريانوردي، گاهشماري (برآورد نوروز). ج. زهاك: دوره زهاك را ميتوان نماية چيرگي و فرمانروايي يك يا چندتيره از جنوب ميانرودان (بينالنهرين) دانست كه آيين مارپرستي وديويسنا داشتند. چ. فريدون: دوره فريدون كه كانون او در كرانههاي جنوبي دريايكاسپيان (مازندران) بود، يادآور كشور گشايي كاسيها ميباشد. از اينزمان مهرپرستي (متيراييسم) جان تازهاي به جهان بخشيد. ح. منوچهر، نوذر، زو (زاب)، كرشاسب: اين دوران را ميتوان نمايههايي از شهرياريهاي پراكنده به ويژه در سرزمين «ماد» دانست. نام شهرياران اين دوره با اندكي دگرگوني در سنگنبشتههاي آشوري وبابلي به جاي مانده است. دوران فريدون و منوچهر همچنين يادآورشهرياريهاي هيتي، هوري و ميتاني ميباشد. pareparvaz5115th April 2011, 12:59 PMکیومرث نخستين شاه و بنيانگذار سلسله پيشدادي. نام وي در اوستا گيومرتا آمده است. در زمان او مردم در غارها و کوهها بودند و بدن خود را با پوست حيوانات ميپوشاندند. طبق متون اوستایی او آدم ابوالبشر است و اولین انسانی است که از «اهورامزدا» (دانای بزرگ) که خداوند یکتا است اطاعت کرد. مورخین اسلامی او را گلشاه لقب داده اند که به معنی فرمانروای کوهستان است. در ادبیات بعد از اسلام او را نخستین کشورگشامعرفی کرده اند. نخستین بزرگی که کشور گشود- سرپادشاهان کیومرث بود. فردوسی درباره او می گوید: کیومرث چون ابتدا در کوه اقامت داشت پلنگینه (پوست پلنگ) می پوشید و در اشعارش می گوید: کیومرث شد بر جهان کدخدای _ نخستین به کوه اندرون ساخت جای سر تخت و بختش برآمد ز کوه _پلنگینه پوشیدخود با گروه. می گویند بنیاد شهرسازی از او است. شهر های اسطخر، دماوند وبلخ را او بنا کرد. چون فرزندش سیامک به دست دیوان کشته شد، بعد از مرگکیومرث پادشاهی به نوه اش «هوشنگ» رسید. برخی مانند میرخواند در روضه الصفا کیومرث را واژهای سریانی با چم زنده ی گویا دانسته اند اما استاد استاد پورداود به درستی پیرامون این نام چنین می گوید : این اسم در اوستا گیه مَرِتن آمده است در پهلوی گیومرد و فارسیکیومرث گوئیم جزء اول این اسم که گیه می باشد بمعنی جان و زندگی است و درتفسیر پهلوی اوستا نیز کلمه ی مذکور جان ترجمه شده است لغت زندگی از همانماده گیه است که به مرور زمان و اختلاف لهجات ایران به این شکل درآمده استو در زبان فارسی باقی مانده. جزء دیگر که مَرِتَن باشد صفت است یعنی مردنیو درگذشتنی یا بعبارت دیگردن مردم و انسان چون سرانجام بشر فنا و زوال است pareparvaz5116th April 2011, 12:00 PMدوره ی کیومرث کم کم به نام پادشاهی کیومرث در آمد و دوره های بعدی نیزهمچنین، زیرا که در شاهنامه ی ایران و اوستا دوره های باستانی، به مرور بهنام «پادشاه» نامزد شده اند، آن هم دو دلیل دارد: نخست آنکه درازای زمان کم کم بر روی تاریخ آریا که سینه به سینه بازگو میشده، افشانده است و آن را در پرده ای از ابهام فرو برده. دو دیگر آن که در زبان ایرانی «شهر» دو معنای «مملکت» و «پادشاهی» هر دو را با هم دارد. مثلاً در زبان اوستائی khshathraخشَثرَ، هم به معنی شهر است و هم بهمعنی پادشاهی و سلطنت، و بعد ها واژه های «پاون» و «پائیتی» بدان اضافهشده و به مرور پاتخشا و پادشاه، یا شهربان و پس از آن شهریار و شهردار به وجود آمد. واژه ی «شهربانو» هنوز هم دو معنی «شهر» را در خود دارد. زیرا که هممی تواند به معنی «بانوی شهر: بانوی کشور» به کار رود و هم به معنی «بانویشاه». در زبان پارسی باستان نیز شهر، بهر دو معنی با تلفظ khshayathrya آمده است بنابراین نباید زیاد شگفت زده شویم که چرا مثلاً پادشاهی جمشید را 700سال آورده اند، زیرا که اینجا مقصود از پادشاهی، همان شهر و «دوره» ایستکه با نام جمشید بر آریائیان گذشته، نه آنکه شخصی به نام جمشید 700 سالپادشاهی رانده باشد. اما بار دیگر اشاره کنم باینکه مقصود از 1 سال پناهندگی و 30 سالسلطنت کیومرث و 40 سال سلطنت هوشنگ و 700 سال سلطنت جمشید، که اشاره به دورانهای مختلف زندگی است، اشاره ای است نُمادین، و نه دقیق، بدین معنی کهتقریباً زمانی که جانداران از سرما به کوه پناه برده بودند نسبت به زمانیکه قبل از آن با اسایش زندگی می کردند کمتر بود و البته هر چه در زمان پیشمیرویم گرچه به مقدار سالها افزوده میشود اما از مقدار واقعیش کم میشودمثلاً هزار سال سلطنت ضحاک بسیار کمتر از 40 سال دوره هوشنگ است. به بیان دیگر هرچه اشاره به دورتر باشد مقدار اسمی زمان کمتر و مقدارواقعی آن بیشتر است و هرچه اشاره به نزدیکتر باشد مقدار اسمی اش بیشتر وزمان واقعیش کمتر است زیرا هر چه در زمان به جلو می آییم میزان دقت بشر درسنجش آن بیشتر و بهتر میشود. پی نوشت: در شاهنامه، آغاز سلطنت کیخسرو، فصلی تحت این عنوان هست: «گردیدن کیخسرو بر گرد پادشاهی» و به روشنی هر چه بیشتر در اینجا «پادشاهی بهمعنای مملکت و شهر آمده. هخامنشيان. فریدون جنیدی "کتاب "زندگی و مهاجرت آریائیان بر پایه گفتارهای ایرانی، رویه 37 و 38. pareparvaz5117th April 2011, 10:36 AMهمگان دانند که توصیف کیومرث در روایات دینی و شاهنامه دگرگونه است. اما یک قرینه بدست آورده ام که باکمک آن می توان دریافت که شاهنامه در ضمن آنکه کیومرث را اولین شاه رویزمین می داند؛ از او به عنوان «زندگی» یاد کرده است. اما قبل از وارد شدن به گفتار شاهنامه در این باب لازم است سخنی کوتاه درباره کیومرث روایات دینی ایران بیاورم. کیومرث در زبان اوستائی، gaya-marta است که از دو قسمت تشکیل شده استکه بهر اول آن «گَ یَ » بمعنی زندگی و جان است. و بهر دوم آن مَرِت، بهمعنی مردن است که صفت جان باشد. این اسم در پهلوی گیومرت gayomart خوانده شد و در فارسی دری آن را کیومرث می گوییم. ایرانیان از زمانهای دور میدانسته اند که کیومرث را معنائی در بین است، وشه مردان ابن ابی خیرکه نوشته های «پیروزان» نامی را از پهلوی به فارسی دری باز میگردانده،اشاره کرده است که کیومرث یعنی «گویای میرا» آگر چه معنی واقعی آن قدری بااین ترجمه تفاوت دارد، اما این خود نشان دهنده ی آن است که در تفاسیری کهبعدها بر روی افسانه ها می شده به فلسفه بوجود آمدن نامها توجه کرده اند. اعتقادات دینی ایرانی بر اینست که: «کیومرث را اهورامزدا بیافرید و او مدت سی سال در کوهها به تنهائیزندگی کرد، و هنگام مرگ نطفه ای بداد که آنرا به نیروی خورشید بپروردند ودر خاک نگهداشتندو پس از چهل سال از محل آن نطفه گیاهی ریواس دو شاخهروئید که در مهرگان روز(شانزدهم مهر) از آن دو شاخه ریواس، میهری ومیهریانه(اولین زوج) بوجود آمد که پس از پنجاه سال با یکدیگر ازدواج کردندو ثمره ی آن، تولید یک جفت نر و ماده شد که از آنان هفت پسر و هفت دخترمتولد شدند..» کتاب بند دهش در مورد کیومرث نظر دیگری هم داده است که در مرگ او از اندامهای مختلفش فلزات گوناگون مثل آهن و پولاد و سرب و ارزیز و آبگینه و سیم و زر پیدا شد. جمع این گفتارها بجز آنکه در شاهنامه او شاه خوانده شده کاملاً باگفتار فردوسی در مقدمه شاهنامه یکی است یعنی پس از آنکه زمین آفریده شد. کوهها بوجود آمدند و کیومرث یعنی زندگی در آن پیدا شد که لازمه زندگیجریان است( و جریان عبارت از تولد، زندگانی و مرگ میباشد و بخش پسینِ نامکیومرث مرگ را همراه زندگی میکند) و در همین جریان بود که فلزات گوناگونبوجود آمد. و پس از چهل سال (که اشاره سمبولیکی است، و میتواند نشانه چهارمیلیون سال یا چهار سد میلیون سال باشد) گیاهان بوجود آمدند. اینجا اشاره لطیفی به پدید آمدن جانوران رفته. زیرا که اگر مراد اززندگی انسان بود، تکیه بر همان میهر و میهریانه بسنده می نمود. اما چنین نیست و پس از گیاه که همان ریواس بوده باشد، اشاره پدید آمدن جاندار کهبوجود آمدن یک جفت فرزند باشد، رفته و پس از آن هفت دختر و هفت پسر که اشاره به انواع نژادهاست. بن دهش آدمیان را از ده نوع نژاد میداند که یک نوع آن مردمان بوزینه مانند باشند. مجموع این اشارات درباره کیومرث بر آنچه که فردوسی در مقدمه کتاب خوددر مورد آفرینش و زندگی آورده منطبق است، اما فردوسی و نویسندگان شاهنامهموقعی که خواستند از اولین کدخدایان و شاهان و رهبران نژاد آریا نامببرند، نخستین نام را که کیومرث باشد انتخاب کردند! در شرح احوال کیومرث در شاهنامه به چند نکته برمیخوریم، نخست آنکه: که بود آنکه دیهیم بر سر نهادندارد کس از روزگاران به یاد مگر کز پدر یاد دارد پسربگوید ترا یک به یک از پدر و این اشاره ی ساده ای است به آنکه هنوز نویسندگی رایج نبودهو شرح احوال پیشینیان در حافظه ها از نسلی به نسلی منتقل می شده است. دیگر سه اشاره به کیومرث در شهنامه رفته است که با کیومرث روایات دینی مطابق است: نخستین به کوه نشستن او: کیومرث شد بر جهان کدخداینخستین به کوه اندر آورد جای دو دیگر سی سال عمر او: به گیتی درون سال سی شاه بودبه خویی چو خورشید بر گاه بود سدیگر آنکه پس از مرگ فرزندس سیامک هنوز زنده بوده است و این اشارهبدانست که گرچه نسل بشر یا جانداران در جنگ با دیو و جادو یعنی آفت هایطبیعی، دچار شکست و تباهی شد، اما هنوز زندگی در جریان بود. به ویژه آنکه در بیتی که در همین مورد خواهد آمد، به جای کیومرث، واژه «بشر» آمده است، نه یک فرد معین! در این زمان هنوز جانوران و انسان همه با هم زندگی میکردند، همانطور که اکنون همه جانوران به استثنای بشر با یکدیگر بسر می برند. دد و دام و هر جانور کش بدیدز گیتی به نزدیک او آرمید و انسان در جهان، دشمنی جز اهریمن (قوای مخرب طبیعت و بخصوص سرما و بخبندان) نداشن. نبودش به گیتی کسی دشمناجز اندر نهان ریمن اهریمنا اما مردمان، در این احوال کم کم به تفکر پرداختند و در طی هزاران سالپی به تفاوت خود با دیگر جانوران بردند و این تفکرات را به صورت الهاماتیاز عالم دیگر تلقی کردند، و در همین تفکرات بود که به وجود دشمنی چون سرماو لزوم مبارزه با آن از طریق پوشش پی بردند: یکایک بیامد خجسته سروشبسان پری پلنگینه پوش یا آنکه در زمانیکه هنوز بشر پوششی نداشت، ممکنست برای نخستین بار،مردی را دیده اند که پوششی از پوست پلنگ بر خود داشته و همو که درایتش بیشاز سایر افراد بشر بوده است، که چنین اقدامی کرده به سایر افراد بشر هشدارداده است که سرما آنها را از بین خواهد برد و پوشیدن لباس برای مبارزه باسرما لازم است، او را در فکر خود به صورت پری یا موجودی غیر معمولی و غیرانسانی می شناختند، که از آینده و سرمایی که نسل بشر را در معرض تباهیقرار خواهد داد، و نیز از راه مبارزه با سرما آگاه کرده است: بگفتش به راز این سخن بر بشرکه دشمن چه سازد همی با پسر در این اوقات که بشر به آسودگی خیال می زیست فززند اهریمن که ماننده ی گرگ سیاهی بود، کم کم حمله را به بشر آغاز کرد. این گرگ سیاه، اشاره به یخبندان بزرگ آن دوران است. سیامک بیامد برهنه تنابرآویخت با پور اهرمنا سیامک، یعنی نسل بشر، بدون پوشش در مبارزه با یخبندان در معرض تباهی قرار گرفت، اما هنوز کیومرث زنده بود(یعنی زندگی جریان داشت) اشاره نبرد سیامک با تن برهنه در مقابل گرگ، ماهیت دشمن را که سرما باشد روشن میکند. در همین یخبندان بزرگ بود که باقیمانده افراد بشر و جانوران به کوهستانها و زیر تخته سنگها و غارهای طبیعی پناه بردند: دد و مرغ و نخجیر گشته گروهبرفتند و یله کنان سوی کوه نسل بشر با رای خود با اهریمن درآوریخت، شاید اشاره به محاجرت بشر بهسوی شمال باشد و گرفتار شدن به شب چند ماهه سیبری در سرما و همین شب استکه به صورت نمادِ گرگ سیاه در آمده اما باقیمانده جانوران و مردمان درشکاف کوهها زندگی پر از درد را می گذراندند تا آنکه آثار یخبندان محو شد وبشر اندیشید که اکنون می تواند از شکاف کوهها خارج گردد: نشستند سالی چنین سوگوارپیام آمد از داور کردگار درود آوریدش خجسته سروشکزین بیش مخروش و باز آر هوش پی نوشت: فرهنگ پهلوی به نقل از بن دهش کتاب "زندگی و مهاجرت آریائیان بر پایه گفتارهای ایرانی، رویه 31 تا 35. هخامنشيان چم واژگان مش و مشيانه که نخستين مرد و زن بودند هم مردنی يا ميرا است. امشا نيز وارونه آنها ميباشد با چم ناميرا يا جاودانه . و اين بر آمده از ديدگاه فرهنگ کيش زرتشت ميباشد که انسان را ،سوای فره وشی پاک يا فره وهرش ،ميرا يا مردنی ميدانسته . pareparvaz5118th April 2011, 10:15 AMپس از سیامک یعنی دوره ای که بشر در سرما دچار شکست بود، در شاهنامه ازدوره ی هوشنگ نام برده میشود و نام دوره ی دیگری در میان نیست اما در دیگرکتابها نامی دیگر در بین می آید و آن «فرواک» fravaak است که پسر سیامک وپدر هوشنگ میباشد. حمزه اصفهانی او را، «فروال» و ابوریحان بیرونی «فرواک» و «افراواک» و بن دهش «فرواک» می خوانند. صاحب کتاب غرر اخبار ملوک الفرس، کیومرث را جد هوشنگ میداند بدون آنکه از «فرواک» نام برده شود و فردوسی نیز هوشنگ را نبیره ی کیومرث میخواندنه نوه. بنابراین اقوال دوره ای بین سیامک و هوشنگ بوده است که آن را «فرواک» می خوانیم، و اگر این وآزه را بشکافیم با حقیقتی شگفت رو به رو میشویم: فرواک واژه ای ترکیبی است و از دو بهر ساخته شده : بهر نخست آن( فر=fra) پیشوندی است که در زبان های اوستایی، پارسی باستان، پهلوی و فارسیدری موجود است و همانست که مثلاً در فرهنگ frahang، . فرجام frajaam، وفرموش framoosh (1) موجود است و حرکت بسویی را نشان میدهد. همچون فراخواندن، و فراز رفتن و فرجامیدن و فراهم نشستن و غیره. بهر دوم این واژه «واک» است و آن را در چند واژه میتوان بازیافت تا به فهم معنی آن کمک کند. «واک» بهر دوم «پژواک» به معنی انعکاس و بازتاب صداست و بویژه صدا در کوهستان. و نیز واچ دوم واژه ایواچ eevaach پهلوی به معنی آواز از همین ریشه است. واژه ی «واچک» پهلوی که به زبان فارسی دری «واژه» به معنی کلمه خوانده میشود، از همین ریشه است. واژه ی وچس تشتی(2) vachas-tashti اوستایی به معنی «قطعه شعر» نیز در ابتدای خود «وچ» را به همراه دارد. واژه ترکیبی اوخذووچنگه ukhzoo vachangh به معنی سخنگو، واژه وَچ را به همراه، دارد. واچ پهلوی که آن را به فارسی باژ یا باج می خوانند نیز عبارتست از آفرینی که ایرانیان به هنگام خوراک به آهستگی می خواندند(3) واژه «کاواک» را که به گقته ی اسدی توسی به معنی میان تهی است به دوصورت میتوان تقطیع کرد، نخست «کا+واک» که هم وزن واژه هایی همچون خوراک،پوشاک است و نیز واژه هایی چون دانا و بینا، که در اصل داناک و بیناک بودهاند، در این صورت، «کاو» از فعل کاویدن گرفته شده است. دیگر «کا+واک» که در بهر دوم خود «واک» را به همراه داردو در لغت فرس، این بیت از لبیبی شاهد آن آمده: بجز عمود گران نیست روز و شب خور شششگفت نیست از او، گر شکمش کاواک است و هر چیز میان تهی، با ضربه از خود صدایی بر می آرد. «واختن» به زبان پهلوی به معنی گفتن و به بیان آوردن است که از ریشه یوَچ vach اوستايي گرفته شده، و vakaash سانسکریت که از ریشه vak آمده بههمین معنی است.(4) بنا به همه این شواهد، معنی واک در واژه «فرواک» همین صدا و آوا و سخن است، و واژه ی فرواک معنی «به سوی سخن» را به خود میگیرد. و شاید اولین سخنگویی های بشر، با پژواک شروع شده آنجا که بشر در کوهستان، بازتاب صدای خود را از کوه میشنیده است. و بنابراین فرضیه میتوان دوره ی پس از سیامک یعنی دوره ای را که پس ازسرما در زندگی بشر ایجاد شده «دوره سخنگویی بشر» دانست، و زبانشناسانامروز، ابتدای آن را حدود سد و پنجاه هزار سال پیش احتمال میدهند.(5) در هر حال، روایت شاهنامه حکایت از این میکند که پس از نبرد سرما، ددو مرغ و نخجیر جملگی ویله کنان بسوی کوه رفته اند و مقصود از آن، دوره یزندگی افراد بشر، در شکاف تخته سنگهای کوهستان است. ابوریحان بیرونی چنانکه گفته شد، هر دو صورت این واژه را درآثارالباقیه آورده، و ضمناً از قول ابوعلی محمد بن احمد بلخی شاعر، فرواکو سیامک را فزند شکم هفتم میهر و میهرانه میداند که از آن هوشنگ بهدنیا آمد و بنا به این روایت دوره با مبارزه با سرما و فرواک با یکدیگرهمراه است. در اینصورت، فرار بشر به سوی کوه و مبارزه ی او با سرما با سخنگویی، هر دو یک دوره را معین می سازد. پی نوشت: 1.این واژه ها هنوز در نیشابور به همین صورت تلفظ میشود، در حالیکه درنقاط دیگر به صورت فراموش faraamush در آمده که دگرگون شده است. 2.یَشت ها جلد 1 صفحات 453 و 623 و «ویسپرد» کرده 13 حاشیه صفحه 55. 3.فرهنگ پهلوی صفحه 445 4.درخت آسوریک صفحه 109 و نیز(AiWb،1350 و 1330) در زبان سانسکریت مشتقات این واژه بسیار زیاد است که از آوردن همه یآنها چشم می پوشیم. میتوانید برای 8 واژه ترکیبی که از vak به معنی گفتارو سخن آمده به صفحه 700 اوپانیشاد، به کوشش جلالی نائینی نگاه کنید. 5.نگاه کنید به ترجمه ی خطابه ی Marcel Cohen در کاخ اکتشافات پاریسبه سال 1947، در صفحه 18 کتاب زبان شناسی و زبان فارسی پرویز ناتل خانلری. از فريدون جنيدي ، کتاب "زندگی و مهاجرت آریائیان بر پایه گفتارهای ایرانی، رویه 39 تا 41. برای پیگیری بنگرید: بشر نخستین پادشاهی-دوره-کشور دوره فرواک(سخنگویی بشر) از: فریدون جنیدی pareparvaz5118th April 2011, 04:13 PMدرباره ي جمشيد ، آرش كمانگير ، كاوه آهنگر ، فريدون ، ضحاك ، رستم ، تخت سليمان ، پيدايش سده و نوروز و ... به زودي در ادامه ي مطالب rtech18th April 2011, 04:38 PMواقعا عالی بود ، چقدر خوبه که ما بیشتر در مورد تاریخ و فرهنگ و اسطوره هامون بدونیم . pareparvaz5119th April 2011, 04:51 PMهوشنگ هوشنگ در اوستا «هائو شیانگها» (Haoshyangha) ذکر شده. بعضی از مورخین اورا اولین پیشداد (اولین قانونگذار) معرفی می کنند، زیرا بر هفت اقلیمفرمانروایی می کرد. درباره معنی اسم او اختلاف است. فردوسی هوشنگ رابرگرفته از هوش و فرهنگ می داند و در این باره می گوید: گرانمایه را نامهوشنگ بود _ تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود زبان شناسان باستانی و شرق شناسان اروپایی «هائو شیانگها» را به معنی «فراهم سازنده منازل خوب» آورده اند، چون او بود که شهر های شوش و بابل رابنیاد نهاد. در زمان او آهن و آتش کشف شد و ابزار های جنگی آهنی فراهمآمد. فردوسی در باب کشف آتش می گوید که هنگام پرتاب سنگ برای کشتن مار آنسنگ به سنگ دیگری برخورد کرد و اخگری پدید آمد. فروغی پدید آمد از هر دو سنگ _ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ. چون تهیه آتشبرای زندگی مشکل بود، به دستور هوشنگ آتشکده هایی در فارس، آذربایجان وخراسان برپا کردند تا مردم بتوانند، آتش آماده از آن بردارند. داستانهوشنگ درباره کشف آتش نشان می دهد که ایرانیان آتش پرست نبوده اند ولی آتشرا از جهت روشنایی و گرمی بخشیدن به زندگی آدمیان حفظ می کردند و سعی درنگهداری آن داشتند.به انگیزه کشف آتش در دهم بهمن جشن سده را برپا میداشت، یعنی زمانی که پنجاه شب و پنجاه روز تا اول بهار (عید نوروز) باقیبود. فردوسی درباره جشن سده می گوید:ز هوشنگ ماند این سده یادگار _ بسیباد چون او دگر شهریار /در زمان او مردم توانستند که از پوست حیوانات لباستهیه نمایند. در اساطير ايران، هوشنگ پسر فرواگ، پسر سيامك، پسرمشي، پسر گيومرث، و تبار ايرانيان از اوست (بندهش، ص83). به روايت سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]
-
گوناگون
پربازدیدترینها