محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827883354
شهيدي از كاروان علم
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: شهيدي از كاروان علم
كاروان شهيد رفت از پيش
وانِ ما رفتهگير و ميانديش
از شمار دو چشم يك تن كم
وز شمار خرد هزاران بيش
از آن روزي كه من در تالار زير ساعتِ مدرسه عالي سپهسالار (دانشگاه شهيد مطهري فعلي) - براي نخستينبار - در سال 1327 سيدجعفر شهيدي را كه تازه از نجف برگشته بود ملاقات كردم، تاكنون (كه سال 1387 است) شصت سال تمام ميگذرد. من و او گذشتهاي يكسان داشتيم: يعني از حوزه برخاسته بوديم و هر دو اهل طيلسان و عمامه و ردا بوديم و هر دو خود را براي محيطِ بازتري از حوره آماده ميكرديم و فضاي فراختري را براي اهداف خود ميجستيم. دكتر شهيدي از نجف و من از مشهد به تهران آمده بوديم و در همين سالها مرحوم شهيد مرتضي مطهري و شهيد سيدمحمد حسيني بهشتي از قم و مرحوم عبدالجواد فلاطوري كه معروف به حكيمي بود و محمدجعفر جعفري لنگرودي و احمد مهدوي دامغاني از حوزه علميه مشهد به تهران آمده بودند و منظور همه اين بود كه علماً و عملاً دايره فعاليت خود را براي اهداف عاليهاي كه در نظر داشتند، توسعه دهند.
هر چند كه اهداف نامبردگان براساس ساختار روحي و بينش رواني آنان مختلف بود، ولي همه در چند هدف مشترك بودند و آن، اين بود كه خود را از محيط بسته حوزه بيرون كشند و با آنچه در دانشگاهها و مراكز علمي داخلي و خارجي ميگذرد، آشنا گردند؛ و بسنده نكنند و بر اينكه فقط در مساجد و منابر براي طيفي خاص از مردم، علم و دانش خود را انتشار دهند، بلكه به محيط دانشگاهي راه يابند تا با نسل جديد و فرهيختگان امروزي روبرو گردند كه محصول علمي آنان شمول و فراگيري بيشتري داشته باشد. برخي از آنان از جمله من و فلاطوري از همان اول درصدد بوديم كه گام خود را از دروازههاي كشور فراتر نهيم و علم خود را در سطح بينالمللي عرضه نماييم كه او در آلمان و من در انگلستان و كانادا بر كرسي تدريس علوم و معارف و فرهنگ اسلامي تكيه زديم. دكتر شهيدي نيز همين اهداف را با عنايت و توجه به كشورهاي عربي و اسلامي دنبال ميكرد. از اين روي، از همان آغاز جواني كه به نجف رفته بود، درصدد برآمد كه بتواند به عربي تكلم كند و به عربي بنويسد. هم از اين روي، وي از معدود كساني است كه از حوزه برخاستند و توانستند مستقيماً با بزرگان علم و ادب كشورهاي عربي و روِساي دانشگاههاي آن كشورها رابطه و تماس علمي مستقيم داشته باشند.
من در سال 1330 - پس از اخذ ليسانس از دانشكده معقول و منقول - به استخدام دولت درآمدم و در دبيرستان ابومسلم واقع در بازارچه آقاشيخهادي (خيابان ابوسعيد فعلي) به تدريس عربي و فارسي پرداختم و در همان سال دكتر شهيدي نيز در همان دبيرستان شروع به كار كرد و در سال 1332 دوره دانشكده علوم معقول و منقول را به اتمام رسانيد. من و او كه هر دو فارغالبال بوديم پس از تدريس روزانه به كتابفروشيها سر ميزديم كه هم اگر كتاب تازهاي وارد بازار شده به دست آوريم و هم در آنجا به ديدار برخي از فضلا و استادان نايل آييم.
در همان سالهايي كه من دكتر شهيدي در دبيرستان ابومسلم دبير بوديم، ايشان با مرحوم دهخدا در تدوين لغتنامه همكاري داشتند. روزي از ايشان خواهش كردم كه براي من وقتي بگيرند كه من هم به ديدار ان دانشمند برسم. وقتي به خيابان ايرانشهر كه هنوز لغتنامه در آنجا متمركز بود رفتم، دهخدا بسيار بسيار عصباني بود از اينكه شاه با كمك بيگانگان كودتاي 28 مرداد را طرحريزي كرده و به من و دكتر شهيدي سفارش ميكرد كه شما كه دبير دبيرستان هستيد، بيش از هر چيز لازم است كه درس ميهنپرستي و بيگانهستيزي را به نسل جوان بياموزيد. او با اشاره به يكي از روزنامههاي روز كه در كنارش بود گفت: در ارتباط با اين حالت روحي از ما خواست قطعهاي را كه تحت عنوان سروده بود و تلميح و اشاره غيرمستقيم به وضع سياسي روز داشت، براي ما بخواند.
ما در همان مجلس، آن قطعه را از آن مرد سرد و گرم چشيده روزگار استماع كرديم. بنابراين يگانه ديدار من با مرحوم علامه دهخدا به بركت وجود دكتر شهيدي صورت گرفت. آغاز قطعه يادشده كه همان وقت در مجله چاپ شده بود چنين بود: .1
در سالهاي آغازين كه من و دكتر شهيدي در دبيرستان ابومسلم به تدريس عربي و فارسي ميپرداختيم، متوجه نقصان و كاستيهاي كتابهاي درسي به ويژه كتابهاي عربي شديم. دكتر شهيدي معتقد بود كه هرچند كه ما عربي را بيشتر براي استفاده از متون فلسفي و كلامي و عرفاني و تاريخي و جغرافيايي ميخوانيم، نميبايد از مكالمات ابتدايي به زبان عربي و يا نگارش مقدماتي عربي بيبهره باشيم؛ و اين، موجب شرمساري است كه دانشگاههاي ما دانشجو را به دورههاي دكتري برسانند و حوزهها طلاب را به مرحله اجتهاد رهبري كنند، ولي تربيتشدگان اين مراكز علمي نتوانند يك جمله ساده را به عربي تكلم كنند و يا در نگارش به كار برند - به ويژه كه ارتباط ما روز به روز با كشورهاي عربي افزون ميگردد. ما در سال 1335 سه جلد كتاب عربي كه شامل صرف و نحو و قرائت بود، براي تدريس در دبيرستانها تأليف كرديم كه در آن، كوشش شد نقصان و كاستيهاي گذشته برطرف گردد و سياق نگارش به گونهاي باشد كه دانشجو از آغاز، شوق و ذوق به عربي پيدا كند و به جنبههاي مختلف آن همچون تكلم و نگارش دست يابد.
دكتر شهيدي به عنوان يك معلم بسيار خود را متعهد ميدانست كه قبلاً درس را مطالعه كند و با دست پر سر كلاس حاضر شود - و اين تعهد علمي و اخلاقي در همان زماني كه در دبيرستان ابومسلم كلاس هفتم و هشتم و نهم درس ميداد با او بود تا زماني كه در دانشكده ادبيات به تدريس در دورههاي ليسانس و فوقليسانس و دكتريميپرداخت. شاگردان او --- اعم از دبيرستاني و دانشگاهي ---- نه تنها از علم سرشار او استفاده ميكردند، بلكه شيفته و فريفته اخلاق انساني او ميشدند. در حال حاضر بسياري از شاگردان او همچون مريدان در هر مجلس و محفل از سيرت علمي و عملي او ياد ميكنند و ميكوشند تا خود را به او متشبه سازند و چنان وانمود ميكنند كه شهيدي مراد و مرشدي بوده است كه خرقه علم و عمل خود را به آنان تفويض كرده است. هماكنون در دانشگاههاي بزرگ كشور و مراكز آموزش عالي، شاگردان او به تدريس زبان و ادبيات فارسي ميپردازند و از گفتار و كردار و رفتار آنان نفس گرم شهيدي احساس ميشود.
من در سال 1338 و دكتر شهيدي در سال 1340 دكتري خود را در رشته زبان و ادبيات فارسي در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران به اتمام رسانديم و در همان سال شروع به تدريس در همان دانشكده كرديم. من از سال 1340 تا 1342 در دانشگاه لندن تدريس ميكردم و در اين فاصله ميان ما جدايي افتاد، هرچند كه من در جريان فعاليتهاي علمي و نشر كتابها و مقالات او بودم.
در سال 1337 مرحوم استاد جلالالدين همايي مرا به مرحوم سپهبد فرجالله آقاولي رئيس انجمن آثار ملي (انجمن آثار و مفاخر فرهنگي فعلي) معرفي كرد و فرمود:
طي آمد و شد به آن انجمن از من خواسته شد كتابي از عطار را تصحيح كرده و براي چاپ به آنان تقديم دارم. من عطار را به آنان دادم كه در سال 1339 چاپ كردند. آنان خواستند تا برخي از دوستان فاضل را براي همكاري با آنان معرفي نمايم و من دكتر شهيدي و استاد سيد عبدالله انوار را معرفي كردم كه دكتر شهيدي و استاد انوار را به آنان تقديم داشت.
دكتر شهيدي در آن كتاب، تسلط خود را بر عبارات فارسي و عربي متكلف و مصنوع آشكار ساخت و مشكلات كتاب را حل نمود و همين موجب شد كه رساله دكتري دكتر شهيدي كه درباره مشكلات ديوان انوري بود، به وسيله آن انجمن چاپ و منتشر شود. دكتر شهيدي در اين كتاب نيز زيردستي و چيرگي خود را در حل دشواريهاي ديوان نشان داد و همين ممارست در امر ديوان او را آماده ساخت كه پس از وفات استاد بديعالزمان فروزانفر كه سه جلد از شرح را به نگارش درآورده بود، با تاليف هفت جلد ديگر كار استاد خود را به انجام و اتمام برساند.
اصحاب چهار شنبه
مقارن آشنايي با دكتر شهيدي در مدرسه عالي سپهسالار، اتفاق ديدار و آشنايي با دكتر سيدعلي موسوي بهبهاني دست داد - و ما هر سه معمم بوديم و در يك افق دوستي قرار گرفتيم. هر سه پس از تدريس در دبيرستانها عصرها به كتابخانهها سرميزديم و برخي اوقات به ديدن استاداني همچون استاد محمود شهابي، دكتر غلامحسين صديقي، استاد سيدمحمد مشكوه ميرفتيم. در روز تشييع جنازه مرحوم شهيدي آقاي محمدي اردهالي را در محوطه دانشگاه ديدم. او گفت كه من شما سه تن را 2 ناميده بودم و هر روز عصر در انتظار ديدارتان بودم. ما سه نفر در سه مجمع دوستانه و عالمانه نيز يكديگر را ميديديم: يكي مجلسي بود كه دوستمان سيد عبدالله انوار در باغ خود در دزاشيب داشت. او و دكتر موسوي بهبهاني در لغتنامه دهخدا با دكتر شهيدي همكاري داشتند. در مجلس عصرهاي جمعه انوار افرادي از هر طبقه گرد ميآمدند و اغلب به بحثهاي علمي ميپرداختند. تا آنجا كه به خاطر دارم، به جز من و دكتر شهيدي و دكتر موسوي آقايان دكتر محمدباقر هوشيار و دكتر سيداحمد فرديد و دكتر اميرحسين آريانپور و سيدجلالالدين آشتياني و محمد نخشب و سيدمحمدحسين انوار (پدر دكتر محمود انوار) و دكتر خدايار محبي و دكتر علياكبر شهبازي و دكتر غلامرضا شهري و سرتيپ ناصر فربد و دكتر عبدالجواد فلاطوري (در مواقعي كه در تهران بود) گرد ميآمدند؛ مجلس ديگر مجلسي بود كه ظهرهاي چهارشنبه در مدرسه عالي سپهسالار در زير ساعت، اتاق مرحوم احمد راد، مستوفي مدرسه تشكيل ميشد؛ و شماري چند از فضلا و دانشمندان در آن محفل دوستانه و علمي گرد ميآمدند.
اين گروه كه به معروف گشته بودند، طي دو سه ساعتي در محيط آرام مدرسه به بحثهاي علمي و گفتگوهاي دوستانه ميپرداختند. اين مجلس كه من در سال 1337 به آن پيوستم تا چند سال پس از انقلاب نيز ادامه داشت. يكي دو سال در مدرسه و سپس در برخي از منازل تشكيل ميگرديد. آخرين آن در منزل مرحوم حسين خديو جم بود كه در آن مرحوم دكتر عبدالحسين زرينكوب هم حضور داشتند. در يكي از جلسهها كه آيتالله امامي كاشاني هم در آن با ما بودند، امام جمعه تهران آيتالله سيدعلي خامنهاي، قبل از رياست جمهوري و رهبري انقلاب اسلامي، به آن جمع ملحق شدند.
مرحوم مطهري به من گفته بود كه او را با برخي از دانشمندان خارجي كه به تهران ميآيند يا از تهران ميگذرند، آشنا كنم. مجلس ناهار چهارشنبه مناسبترين فرصت براي اين امر بود و من آقايان پروفسور ايزوتسو و پروفسور لندلت و پروفسور كليبانسكي و پروفسور پانيكار و دكتر معنزياده را به تفاريق به مدرسه سپهسالار بردم و ميان اينان و مرحومان مطهري و شيخ محمدعلي حكيم و احمد آرام و دكتر سيّدجعفر شهيدي گفتوگوها و مفاوضاتي درميگرفت.
آرامش مدرسه و تنوع ذوق افراد و راحتي و آزادي در بحثها فضاي معنوي و روحاني به وجود آورده بود كه پروفسور ايزوتسو كراراً ميگفت: . اصحاب چهارشنبه عبارت بودند از آقايان: احمدآرام، احمد راد، عليمحمد عامري، حسن مبرهن، استادمجتبي مينوي، دكتر محمد معين، دكترسيدجعفر شهيدي، دكترسيدعلي موسويبهبهاني، دكتراحمد مهدويدامغاني، استاد شهيد مرتضي مطهري، استاد شيخعبدالله نوراني، استاد سيدمحمد فرزان، شيخمحمدعلي حكيم، استاد سيدمحمد محيططباطبايي، استاد حبيب يغمايي، حسين خديوجم، دكترغلامحسين يوسفي، دكترابراهيم تيموري، محمد وحيد مازندراني و چندتن ديگر كه گاهگاه به آن جمع ميپيوستند. مرحوم سيدمحمدكاظم عصار و مرحوم شيخحسينعلي راشد كه در مدرسه تدريس ميكردند نيز به ما ملحق ميشدند، ولي براي ناهار به منزل خود ميرفتند.
انجمن فلسفه و علومانساني
مجلس سوم انجمن فلسفه و علومانساني بود كه ماهي يك بار تشكيل ميشد و يكي از اعضا در آن سخنراني مينمود. رياست اين انجمن را سيدحسن تقيزاده عهدهدار بود و پس از او دكتر علياكبر سياسي رياست آن را به عهده گرفت. حاضران در اين جلسه،از نسل گذشته، افرادي همچون دكتر عيسي صديق و دكتر يحيي مهدوي و دكتر غلامحسين صديقي و دكتر سيداحمد فرديد و دكتر نصرتالله باستان چشمپزشك بودند و از نسل بعد افرادي همچون دكتر سيدجعفر شهيدي و دكتر سيدعلي موسوي بهبهاني و دكتر اميرحسين آريانپور و شيخعبدالله نوراني و دكتر احسان نراقي و سيدعبدالله انوار. اين انجمن وابسته به يونسكو بود و علاوه بر سخنرانيهاي اعضا، فهرست نسخههاي خطي مدرسه سپهسالار را هم چاپ و منتشر ميساخت.
من هيچگاه در لغتنامه كار نكردم، ولي براي ديدن دكتر شهيدي و دكتر موسويبهبهاني و سيدعبدالله انوار گاهگاه به آنجا سر ميزدم.فقط يك بار به خواهش دكتر شهيدي در غيابِ او (كه به بروجرد رفته بود) عهدهدار تنظيم مقاله شدم؛ تا وقتي كه او مراجعت كرد. دكتر شهيدي و دكتر موسويبهبهاني و من كه بيشتر با هم بوديم،
گاهي براي تفريح و تنزه به كوههاي بالاي دربند ميرفتيم و يك روز را فارغ از بحث و درس و دبيرستان و لغتنامه سپري ميكرديم، و گاهي هم به زيارت حضرت عبدالعظيم ميرفتيم و ساعتي را هم در مدرسه طلبگي آن شهر ميگذرانديم و با برخي از اهل علم آن مدرسه همچون شيخمحمد رازي و شيخمحمدرضا بروجردي به مباحثه و گفتوگو ميپرداختيم و در برخي از اوقات به ديدار عالماني كه به تهران وارد ميشدند همچون آيات عظام شيخعبدالحسين آلكاشفالغطا و سيدهبه`الله شهرستاني و شيخعبدالحسين اميني صاحبالغدير ميرفتيم و با آنان به بحث و گفتوگو مينشستيم.
مديريت گروه زبان و ادبيات عرب
در سال 1347 كه من پس از سه سال تدريس در كانادا به تهران بازگشتم، پروفسور فضلالله رضا رئيس دانشگاه تهران شد و دكتر سيدحسين نصر را به رياست دانشكده ادبيات و علومانساني منصوب گردانيد. سياست علمي دكتر نصر بر اين بود كه افرادي را كه سابقه تحقيق علمي و تدريس توفيقآميز داشتهاند، به رياست گروههاي آموزشي بگمارد و در اين راستا دكتر شهيدي را به مديريت گروه زبان و ادبيات عرب و مرا به مديريت گروه زبان و ادبيات فارسي برگزيد. از اين روي، من و دكتر شهيدي گذشته از اينكه در شوراي مديرانِ گروه با هم ديدار داشتيم در بسياري از جلسههاي مشورتي در دانشگاه و دانشكده با هم بوديم. در اين زمان دانشكده ادبيات بهترين زمانهاي خود را طي ميكرد و بسياري از ايرانشناسان و اسلامشناسان به تهران ميآمدند تا با استادان آن دانشكده همكاري داشته باشند. از جمله:
پروفسور ايزوتسوي ژاپني كه مدت چندين سال در ايران اقامت كرد و در مؤسسه مطالعات اسلامي و انجمن فلسفه به تدريس ابن عربي پرداخت. و ترجمه را كه من و او در كانادا شروع كرده بوديم، در تهران به اتمام رسانديم كه سالهاي بعد در نيويورك چاپ و منتشر شد. پروفسور هانري كربن كه هر ساله چندماه به ايران ميآمد و علاوه بر جلسات سخنراني در دانشكده ادبيات با ياري دكتر سيدحسين نصر به قم ميرفت و با علامه طباطبايي گفتوگو مينمود. عبدالرحمن بَدَوي كه براي كنگره بيروني به ايران آمده بود مدتي يكسال در ايران ماند و كتاب خود را براي مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه تهران - دانشگاه مكگيل آماده ساخت. پروفسور ريچارد والزر كه كتاب فارابي را به مدت شش هفته در مؤسسه مطالعات اسلامي تدريس كرد و سپس آن را در آكسفورد چاپ و منتشر ساخت.
گذشته از اين، پروفسور محمد اركون از فرانسه و پروفسور فريد جَبَر از لبنان به ايران براي سخنراني آمدند: اولي بر اين مسكويه و دومي بر استرآبادي (از انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامي) مقدمه نوشتند و بالاخره پروفسور ريموند كيلبانسكي از كانادا به ايران آمد كه گذشته از سخنرانيهايي كه در دانشكده ادبيات كرد، مقالهاي از من به زبان انگليسي تحت عنوان: فلسفه اسلامي در ايران معاصر گرفت و آن را در مجموعه چندجلدي فلسفه در جهان معاصر منتشر ساخت.
در چنين محيطي من و دكتر شهيدي و نيز دكتر عباس زريابخويي مديرگروه تاريخ و دكتر عزتالله نگهبان مدير گروه باستانشناسي كه نسل جوان آن دانشكده بوديم، موفق شديم فضاي دانشكده را تبديل به يك آكادمي علمي كنيم كه نه تنها از اقطار جهان، دانشمندان و دانشجويان به آنجا روي ميآوردند، بلكه بسياري از دانشجويان ايراني همچون بهاءالدين خرمشاهي و كامران فاني، دانشكده پزشكي را رها ميكردند و به دانشكده ادبيات ميپيوستند. بنابراين با قاطعيت ميتوان گفت كه دكتر شهيدي در ارتقا و تعالي دانشكده نقش كليدي و مؤثر داشته است.
انجمن استادان زبان و ادب فارسي
دكتر شهيدي در تأسيس و تشكيل انجمن استادان زبان و ادب فارسي نيز سهمي بسزا داشت. با پيشنهاد او و دكتر غلامحسين يوسفي از مشهد و دكتر نوراني وصال از شيراز و دكتر منوچهر مرتضي از تبريز و دكتر ضياءالدين سجادي از تهران، من رياست آن انجمن را در سال 1350 پذيرفتم كه هماكنون آن انجمن تحت عنوان فعاليتهاي خودرا دنبال ميكند و نوزدهمين نشريه آن انجمن كتاب جارالله زمخشري است كه در سال 1386 چاپ و منتشر شده است. دكتر شهيدي نه تنها همچون علياصغر حكمت و مدرس رضوي و مجتبي مينوي و دكتر ذبيحالله صفا و دكتر پرويز ناتل خانلري در مجالس علمي (سمينارها) ساليانه كه در باشگاه بانك سپه برگزار ميشد، شركت و سخنراني ميكرد، بلكه مقالات ارزندهاي به نشريات و ارجنامههاي انجمن كه به مناسبت تقدير و تكريم از استادان بزرگ به وسيله انجمن تشكيل ميشد تقديم مي داشت كه از آن جمله است:
1. در گزارش نخستين مجلس علمي انجمن استادان زبان و ادبيات فارسي، زير نظر دكتر مهدي محقق، (تهران 1354).
2.، مجموعه مقالات علمي و ادبي تقديم شده به استاد جلالالدين همايي، زيرنظر دكتر مهدي محقق، (تهران 1355).
3.، جشننامه استاد مدرس رضوي، زيرنظر دكتر ضياءالدين سجادي با همكاري محمد روشن و اسماعيل حاكمي والا، (تهران 1356).
4.، مجموعه مقالات علمي و ادبي تقديم شده به استاد احمد آرام، به اهتمام دكتر مهدي محقق، (تهران 1381).
اين انجمن با همكاري اعضاي تواناي خود موفق شد پيش از انقلاب، گزينش استادان را جهت تدريس زبان و ادب فارسي در اختيار گيرد و در انتخاب متون درسي در دبيرستانها و دانشگاهها مداخله نمايد و پس از تجديد فعاليت در سال 1384 سالي يك گردهمايي عمومي و سراسري در يكي از دانشگاههاي مهم كشور، در يكي از شهرهاي بزرگ و سالي چهار
همايش موضوعي و تخصصي در شهرستانهاي مختلف برگزار نمايد. از آنجا كه آغاز فعاليتهاي انجمن با كمك و مساعدت دكتر شهيدي بوده است دنباله و كوششهاي اخير آن نيز مرهون آن استاد بزرگ است كه: . با فقدان دكتر شهيدي انجمن يكي از پايههاي بزرگ و راهنمايان و راهگشايان خود را از دست داد كه:
و آن صخرا لتاتم الهداه به
كانه علم في راسه نار
همايشهاي داخلي و خارجي
در بسياري از همايشهاي داخلي و خارجي،من و دكتر شهيدي با هم بوديم، از همايشهاي داخلي كنگرههاي شيخ طوسي (1348) و كنگره رشيدالدين فضلالله همداني (1348، تهران و تبريز)، كنگره بيهقي (1349)، كنگره ناصرخسرو (1350) در مشهد بود و از كنگرههاي خارجي كنگره جهاني ابوريحان بيروني، (دانشگاه كابل، 1352)، كنگره بينالمللي (دانشگاه لبنان، 1353)، كنگره بينالمللي تاريخ علوم اسلامي (دانشگاه حلب، 1358) و كنفرانس شيعه در دانشگاه تمپل (فيلادلفيا، 1368) و كنگره استادان سراسري زبان و ادبيات فارسي سراسر هند(1375، رامپور هند).
در همه اين مجامع دكتر شهيدي همچون ستارهاي فروزان ميدرخشيد و استادان بزرگ به او احترام ميگذاشتند و از علم سرشار او بهرهمند ميگشتند. در لبنان دكتر احسان عباس كه متجاوز از دويست كتاب در فرهنگ و علوم اسلامي منتشر ساخته، و در سوريه احمد يوسفالحسن مؤسس معهدالتراث العلمي العربي و مؤلف كتاب الهندسه الميكانيكيه عندالعرب و در هند دكتر سيدامير حسن عابدي و نذير احمد كه متجاوز از شصت سال زبان و ادب فارسي را در هند زنده نگه داشتهاند، دكتر شهيدي را ميستودند و مقدم او را در آن همايشها گرامي داشتند. وقتي دولت جمهوري اسلامي ايران ميخواست از دكتر امين عبدالمجيد بدوي به پاس خدمات چندين دهه او به زبان و ادب فارسي در مصر تقدير به عمل آورد، دكتر شهيدي مأمور ابلاغ اين پيام و تقديم اين جايزه گرديد.
تربيت شاگردان
در طي مدتي كه دكتر شهيدي در دانشكده ادبيات دانشگاه تهرن تدريس ميكرد، شاگردان بسياري را تربيت كردكه هر يك از آنان در كشور خود استوانهاي براي ترويج زبان و ادب فارسي بودند كه از ميان آنان ميتوان از افراد زير نام برد: اظهر دهلوي از هند ناجي طوقماق از تركيه، محمد سرور مولايي از افغانستان، اميكو اكادا از ژاپن و ويكتور الكك از لبنان و... اين مايه تأسف است كه ديگر دانشگاههاي ما توانايي آن را ندارند كه افراد زبدهاي را پرورش دهند كه هر يك در كشورهاي خود استاداني را پرورش دهند كه بتوانند زبان و ادب فارسي را زنده نگاهدارند. دورههاي كوتاه مدت بازآموزي هم فقط به زبان آنان كمك ميكند، ولي همچنان ادبيات غني ايران مغفول ميماند. از اين روي، بسياري از كرسيهاي زبان فارسي و ايرانشناسي در كشورهاي مختلف به وقفه و تعطيل كشانده شده است.
دكتر شهيدي در همان سالهاي آغاز تدريس در بيرستان ابومسلم ازدواج كرد و مرا كه يگانه وابسته او در تهران بودم، به منزل مرحوم سيدغلامرضا سعيدي پدر همسرش فرا خواند. مرحوم سعيدي مردي با ايمان و فاضل و زباندان بود و به جهت ارادتي كه به مرحوم پدرم داشت، مرا ميشناخت. يادم هست كه در همان مجلس به من گفت كه من منبرهايي از حاجي محقق استماع كردهام كه آهن را تبديل به موم ميكرد. من پس از بازگشت از لندن در سال 1342 ازدواج كردم و رابطه خانوادگي ميان ما آغاز شد و ما در جريان بزرگ شدن فرزندان دكتر شهيدي (شكوفه، حسين و حسن و محسن و احسان) قرار گرفتيم.
كراراً به منزل نارمك ايشان ميرفتيم و در مهمانيها هم كه در آن برخي از استادان همچون استاد مجتبي مينوي و دكتر اميرحسن يزدگردي و دكتر امين رياحي و ديگران حضور داشتند، شركت ميكرديم. به خاطر دارم كه دكتر شهيدي و من سفري خانوادگي به امامزاده داوود ترتيب داديم. در فاصله ميان كوتل خاكي و يونجهزار آخرين فرزند دكتر شهيدي يعني شهيد احسان شهيدي همراه من بود. او از لطافت قريحه و ظرافت طبعي برخوردار بود كه مرا تحت تأثير قرار داد و هنگامي كه او به جبهه جنگ تحميلي رفت كه برگشتي براي آن نبود، بسيار بسيار اندوهناك شدم. دكتر شهيدي كه به رضايت خداوند رضا داده بود، هيچگاه سخن از او با من در ميان نياورد و اين فقدان را چنان كه مرسوم بود، به رخ ديگران نكشيد و امتيازي براي خانواده خود به شمار نياورد. خداوند هر دو را با اجداد طاهرينشان محشور گرداناد!
آثار علمي و ادبي و تاريخي
دكتر شهيدي گذشته از فرزندان فرهيخته و فاضل و درس خوانده، آثار فراواني از خود باقي گذاشت. مقالات او را شاگردان صميمي و باوفايش در مجموعهاي به نام چاپ كردند و كتابهاي او كه ترجمه فارسي واسطهالعِقد آنهاست، به چند گروه تأليف و تصحيح و ترجمه و نشر مجموعهها تقسيم ميشود. در آغاز عنوانهاي كتابها و مقالات او يعني مجموعه مقالاتي كه دوستان و شاگردان او به او تقديم داشتهاند ديده ميشود.
او در آثار علمي و ادبي و تاريخي خود ضوابط تحقيق و روش علمي دقيق را به كار ميبرد. نخستين كتاب او يعني كه در سال 1327 منتشر شد، سر و صداي زيادي به راه انداخت. اين كتاب نسبت به ساير آثار او از گونهاي ديگر بود. شهيدي در آن كتاب به تحليل وقايع تاريخي و سياسي صدر اسلام ميپردازد و قوت و ضعفها و درستي و نادرستيها را بيان ميكند و با مقايسه آن با حوادث و رخدادهاي روز در كشور، برخي از رجال سياسي و روحاني و نيز روزنامهنگاران و استادان دانشگاه را به چالش و انتقاد ميگيرد و در اين مصارعت نخستوزير و وزير فرهنگ و شهردار تهران و رئيس اداره نگارش از نيش قلم او در امان نميمانند. دكتر شهيدي در اين كتاب برخي از مورخان و نويسندگان بزرگ عرب را نيز مورد نقد تيزبينانه خود قرار ميدهد و آنان را در قضاوتهاي ناعادلانه و نامنصفانه خود درباره شيعه و اهلالبيت(ع) سرزنش ميكند.
اين سعادتي بزرگ براي من است كه به پاس دوستي شصتساله كه با دكتر سيدجعفر شهيدي داشتم در موضعي قرار گرفتهام كه نودمين مجلس بزرگداشت از مفاخر علمي كشور را در انجمن آثار و مفاخر فرهنگي براي آن دانشي مرد فرزانه قرار دهم و اين پيشگفتار را كه بيانگر شمهاي از روابط دوستانه و علمي ميان من و او بوده، به نگارش درآورم.
مفتخر است كه مدت مديدي از ارشادات و راهنماييهاي دكتر شهيدي كه عضو برجسته هيأت امناي انجمن بود، برخوردار بوده است و اكنون دوستان و شاگردان و همكاران او را در انجمن گردآورده تا ياد او را گرامي دارند و مناقب و محامد او را بازگو كنند و از خداوند منان بخواهند كه بارانهاي رحمت
و مغفرت خود را بر روان او فرو ريزاناد و او را در بهشتهاي برين در كنار نياكان پاكش كه او مروج ماثر و آثار آنان بوده است جاي دهاد. بمنّه تعالي و كرمه.
كارنامه علمي و فرهنگي
1297 تولد در بروجرد.
1320 عزيمت به عراق براي ادامه تحصيلات حوزوي.
1324 تأليف كتاب مهدويت در اسلام، پيرامون نوشتههاي احمد كسروي، چاپ اول بروجرد.
1327 بازگشت به ايران، تأليف كتاب جنايات تاريخ، جلد اول و دوم، كتابفروشي حافظ.
1328 شروع همكاري با مرحوم دهخدا در لغتنامه.
1329 تأليف جنايات تاريخ، جلد سوم، دفترنامه فروغ علم، تهران.
1330 تدريس در دبيرستانهاي تهران، انتشار مجله فروغ علم، ترجمه و انتشار ابوذر غفاري، نخستين انقلابي اسلام، بينا، 1330، چاپ سوم نشر سايه، 1370.
1332 اخذ ليسانس از دانشكده معقول و منقول، ترجمه و انتشار شيرزن كربلا اثر بنتالشاطي، بروجرد 1332.
1335 اخذ ليسانس ادبيات فارسي، تأليف چراغ روشن در دنياي تاريك (يا زندگاني امام سجاد)، تهران، كتابفروشي و چاپخانه محمدحسن علمي.
1336 ترجمه انقلاب بزرگ اثر دكتر طه حسين، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علياكبر علمي.
1337 تصحيح آتشكده آذر اثر لطفعلي بيگ آذربيگدلي، مؤسسه نشر كتاب.
1340 آغاز تدريس در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، اتمام دوره دكتري زبان و ادبيات فارسي.
1341 تصحيح درّه نادره، اثر ميرزا مهديخان استرآبادي، چاپ اول انجمن آثار ملي، 1341، چاپ دوم انتشارات علمي و فرهنگي 1366.
1342 معاونت مؤسسه لغتنامه دهخدا.
1346 همكاري با دكتر محمد معين در تهيه فرهنگ فارسي معين، سفر به اردن به دعوت دانشگاه عمان (ايراد سخنراني)، رياست مؤسسه لغتنامه دهخدا.
1347 انتشار مجموعه مقالات ، مقاله ، ج اول، ، ج دوم، حسينيه ارشاد.
1349 سفر به مصر جهت شركت در كنفرانس اسلامي قاهره (ايراد سخنراني).
1351 سفر به الجزاير (ايراد سخنراني)، تصحيح براهين العجم اثر محمدتقي سپهر، با حواشي و تعليقات، دانشگاه تهران.
1352 مجموعه مقالات يادنامه علامه اميني، با همكاري محمدرضا حكيمي.
1356 ترجمه و تأليف در راه خانه خدا، دانش نو، تهران 1356.
1357 سفر به عراق به دعوت دانشگاه بغداد و ايراد سخنراني (دانشگاه بغداد و دانشگاه موصل)، تأليف مجموعه محيط ادب، مجموعه سي گفتار به پاس پنجاه سال تحقيقات و مطالعات سيدمحمد محيط طباطبايي، با همكاري حبيب يغمايي، محمد ابراهيمباستاني پاريزي و ايرج افشار، تهران، مجله يغما.
1358 تأليف پس از پنجاه سال، پژوهشي تازه پيرامون قيام امام حسين عليهالسلام، چاپ اول، اميركبير، شرح لغات و مشكلات ديوان انوري، چاپ اول، انجمن آثار ملي، چاپ دوم، انتشارات علمي و فرهنگي، 1364.
1360 تأليف تاريخ تحليلي اسلام، تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، تهران، مركز نشر دانشگاهي، تأليف زندگاني حضرت فاطمه(ع)، چاپ اول، تهران، دفتر نشر اسلامي.
1362 آشنايي با زندگاني امام صادق(ع)، جامعه الامام الصادق(ع)، تهران.
1365 تأليف زندگاني عليبن الحسين(ع)، تهران، دفتر نشر اسلامي، ستايش و سوگ امام هشتم در شعر فارسي.
1368 تأسيس مركز بينالمللي آموزش زبان فارسي، سفر به چين دعوت دانشگاه پكن، سفر به آمريكا، شركت و سخنراني در كنفرانس شيعه در دانشگاه تمپل، فيلادلفيا، ترجمه نهجالبلاغه، تهران، چاپ اول، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
1371 عرشيان، نشر مشعر، قم.
1373 سفر به چين، دريافت استاد افتخاري از دانشگاه پكن، تأليف شرح مثنوي شريف، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، جلد چهارم (دنباله كار 3 جلد مرحوم فروزانفر) و جزء 5 و 6 (دفتر دوم)، شرح مثنوي دفتر سوم، از ديروز تا امروز، مجموعه مقالهها، به كوشش هرمز رياحي و شكوفه شهيدي، تهران، انتشارات قطره.
1376 علي از زبان علي، شرح زندگاني اميرمؤمنان، تهران، دفتر نشر.
1374 تا 1380 شرح مثنوي دفتر چهارم، پنجم و ششم.
آثاري كه به زبانهاي ديگر ترجمه شدهاند:
1. پس از پنجاه سال (قيام حسين) به زبانهاي عربي، انگليسي، تركي استانبولي، تركي آذربايجاني، ژاپني، اردو.
2. كتاب زندگاني حضرت فاطمه به زبان تركي استانبولي، عربي.
3. تاريخ تحليلي اسلام به زبانهاي عربي، يوناني.
مقالات:
بيش از صد مقاله به زبان فارسي و عربي، مجموعه قسمتي از مقالههاي فارسي در مجموعهاي به نام از ديروز تا امروز گردآوري و چاپ شده، مقالههاي عربي در مجلههاي ايران، الجزيره، عراق چاپ شده است.
عنوانهاي افتخاري و مرتبههاي دانشگاهي با ذكر عنوان رشته علمي، نام مؤسسه اعطاكننده:
1. استاد افتخاريِ دانشگاه پكن.
2. رياست افتخاريِ انجمن بينالمللي زبان و ادبيات فارسي.
3. استاد ممتازِ دانشگاه تهران.
4. استاد نمونه، دريافت نشان درجه يك علمي از دست رياست محترم جمهوري اسلامي ايران در تاريخ 1/7/1374.
كتابهايي كه به دريافت جايزه نايل و به عنوان كتابِ سال شناخته شدهاند به شرح زير است:
1. درّه نادره، سال 1361.
2. زندگاني فاطمه زهرا(س)، 1362.
3. نهجالبلاغه، بهمنِ سال 1369.
4. شرح مثنوي (جشنواره خوارزمي)، 1380.
پي نوشتها:
1--- ديوان دهخدا، به كوشش سيدمحمد دبيرسياقي، انتشارات طه، تهران 1378، ص 101.
2---عنوان رماني از الكساندر دوما.
دوشنبه 13 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]
-
گوناگون
پربازدیدترینها