تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816611309




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در ميان شيردلان


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: در ميان شيردلان


فوتبال- فرهاد عشوندي:
درست سر ساعت؛ عقربه‌ها وقتي نشان دادند ساعت 15شده است، كورونداي قرمز روبه‌روي بيمارستان محك ايستاد. لحظه‌اي بعد پژوي نوك‌مدادي هم از پي آنها آمد و مسافرانش پياده شدند.

آنها حبيب كاشاني، افشين قطبي و يوروم، همسر افشين بودند كه براي بازديد از كودكان سرطاني بيمارستان محك آمده بودند؛ مراسمي كه آخرين حضور افشين قطبي بود در جمع علاقه‌مندانش؛ او كه قرار بود تا ساعاتي بعد يعني بامداد يكشنبه، ايران را به مقصد امارات ترك كند؛ افشين كه با پرسپوليس قطع ارتباط كرده بود و داشت از ايران مي‌رفت. او و همسرش به دعوت روزنامه همشهري آمده بودند تا با اهداي يكي از تابلوهاي همسرش به اين مركز درماني خيريه و ديدار با كودكان بيمار، براي دقايقي درد جانكاه سرطان را از ذهن كوچولوهاي بستري در اين مركز دور كنند.

پيش از هرچيز بايد افشين، يوروم و كاشاني مي‌دانستند كه كجا آمده‌اند، پس به همين دليل مهندس احمديان، مديرعامل محك، مؤسسه خيريه‌شان را براي آنها معرفي كرد؛ « محك در حقيقت حاصل فعاليت خيريه مادري است كه خود كودكش را به‌دليل ابتلا به سرطان از دست داد؛ مادري كه حالا در جمع ما نيست اما بنايي گذاشته كه مي‌تواند كمكي باشد به خانواده‌هاي رنج ديده كودكان سرطاني.

ما از سال 1370 كارهاي حمايتي‌مان را آغاز كرديم؛ حالا بيش از 11 هزار كودك مبتلا به سرطان را در كشور، تحت پوشش داريم. سعي مي‌كنيم تا هزينه‌هاي درماني اين كودكان را به‌طور كامل پرداخت كنيم چون واقعا هزينه درمان اين بيماران بالاست. تمام درآمدهاي ما از سوي كمك‌هاي مردمي جذب مي‌شود.» احمديان درباره ميزان بهبود و فوت كودكان مركز درماني‌اش هم گفت:« ما تحقيقات درمان سرطان را با جديت پيگيري مي‌كنيم. ميزان فوت را توانستيم در رقم ثابت 7 درصد نگه داريم و خوشبختانه آمار بهبودي كامل‌مان با پيشرفت‌هاي علمي، از مرز 37 درصد گذشته است.»

ديدار با كودكاني كه از صبح روانشناسان‌شان به آنها وعده حضور يك مهمان ويژه را داده بودند، بخش بعدي و البته اصلي اين ديدار صميمي بود. يوروم مدام به اطرافش نگاه مي‌كرد. او كه فارسي بلد نيست، تنها به واسطه توضيحات مدير مؤسسه يا دوست حبيب كاشاني كه به‌تازگي از آمريكا آمده بود با توضيحات نصف و نيمه افشين در جريان آنچه آن اطراف داشت اتفاق مي‌افتاد، قرار مي‌گرفت.

در طبقه دوم، اتاق بازي پر بود از كودكان 4 تا 6 ساله دختر و پسر؛ بچه‌هايي كه فوتبال را هنوز درك نمي‌كردند پس نبايد افشين را مي‌شناختند. با اين وجود حضور او و يوروم براي‌شان جذاب بود. بچه‌ها داشتند نقاشي مي‌كشيدند و يوروم كه خود نقاشي چيره‌دست است به جمع‌شان رفت تا در كنارشان تصويري بكشد. او سوژه كارتوني مورد علاقه‌اش يعني دانل داك را براي بچه‌ها تصوير كرد. افشين هم كه كوچولوها را در آغوش گرفته بود سعي مي‌كرد تا اداي دانل داك را در بياورد. او البته در اين كار با دوست كاشاني مسابقه داشت. حركات اين دو نه فقط بچه‌ها كه همه حاضرين را حسابي خنداند.

قسمت آنكولوژي طبقه چهارم بيمارستان بود. جايي كه بيمارانش افشين را مي‌شناختند و انتظارش را مي‌كشيدند. حسين، پسر 12 ساله پرسپوليسي سؤال‌هاي زيادي داشت كه دوست داشت از افشين بپرسد. او قبل از اين ديدار مي‌گفت كاش مي‌شد يك روز او را از نزديك ببينم و رمز موفقيتش را بپرسم. بپرسم كه چرا مي‌رود و ما را تنها مي‌گذارد. باورش نمي‌شد كه تنها 30 دقيقه بعد قرار است افشين براي ديدن او همراه با مديرعامل باشگاه بيايد.

براي همين بود كه اول سختش بود وقتي افشين را ديد، حرف بزند. با اين حال پس از لحظه‌اي آنچه در دل داشت را پرسيد؛« واقعا چرا مي‌خواهي بروي؟» بغض كرده بود وقتي اين سؤال را مي‌پرسيد و افشين كه شوكه شده بود بايد اين سؤالش را جواب مي‌داد. سخت بود. اما گفت:« روز اولي كه آمدم فكر نمي‌كردم از من اين قدراستقبال شود. آمدم تا در كنار شما باشم و با كمك تماشاگران تيم را قهرمان كرديم.

حالا ديگر شرايط زندگي‌ام طوري است كه نمي‌توانم سرمربي پرسپوليس باشم. با اين وجود قرار نيست كه براي هميشه از اينجا بروم. من باز هم مي‌آيم.» و حالا نوبت به افشين بود تا از حسين سؤال بپرسد؛« فوتبال هم بازي مي‌كني؟» و حسين جواب داد:« بله، البته اگر وقت شود. بيشتر وقتم را درس و بيماري مي‌گيرد.» قطبي همزمان حرف‌هاي حسين را براي يوروم ترجمه مي‌كرد و البته بايد با حسين هم حرف مي‌زد:« تو خيلي جواني انشالله خوب مي‌شوي و مي‌آيي پرسپوليس، بازي مي‌كني. تا آن موقع حتما من به پرسپوليس برگشته‌ام و مربي تو مي‌شوم.» كاشاني هم به كمك افشين آمد تا توضيحاتش را كامل كند؛«افشين اين جور وقت‌ها عادت دارد مي‌گويد دل شير داشته باش. حسين جان تو هم دل شير داري.

سعي كن زود خوب شوي.» يك اتاق آن طرف‌تر، مليحه 14 ساله فوتبال را دوست ندارد اما دوست دارد تا يوروم را از نزديك ببيند. او يوروم را گرم در آغوش مي‌گيرد و كاشاني لحظاتي با پدر و مادر مليحه حرف مي‌زند. ميلاد كه چند اتاق جلوتر بستري شده، پرسپوليسي دو آتشه است. يك عشق نيكبخت! حاج حبيب از او مي‌پرسد كدام يار تيم ما را دوست داري و جواب مي‌شنود؛« نيكبخت!» افشين و كاشاني كه درست بالاي سر او ايستاده‌اند، مي‌زنند زير خنده؛« ايول ! دوست افشين را هم دوست داري! » حاج حبيب به قطبي تيكه مي‌اندازد و افشين كه مي‌بيند دوربين نود روي او زوم كرده با لبخند پاسخ مي‌دهد:« بله من عليرضا را دوست دارم!» پيراهن شماره 10 پرسپوليس با نام ميلاد، هديه كاشاني است براي اين بيمار كوچك. كاشاني بايد ساعت 18 در بيمارستان قلب باشد.

او در مراسم روز بدون دخانيات دعوت دارد اما اينجا هنوز بيماراني هستند كه انتظارشان را مي‌كشند؛« تو اگر پرسپوليسي هستي چرا چهره‌ات را شبيه علي منصوريان كرده‌اي؟ » مهرگان هم پرسپوليس را دوست دارد و محسن خليلي يار مورد علاقه‌اش است. او انگليسي هم بلد است پس خودش چند جمله‌اي را با يوروم حرف مي‌زند. ديدار از بخش شيمي درماني و گپ زدن با نفيسه. دختر كوچولوي پرسپوليسي كرماني آخرين بخش اين ديدار باشكوه است. پس از اين تابلوي نقاشي زيباي يوروم به مدير مؤسسه محك هديه مي‌شود تا در جشن خيريه شهريورماه اين مؤسسه در يك حراجي با شكوه به بالاترين قيمت فروخته شود. جشني كه از حالا افشين و يوروم به مراسمش دعوت شده‌اند و قبول كرده‌اند كه برايش به ايران سفر كنند.

شماره حساب جاري 75/2222 شعبه چيذر بانك سپه به نام موسسه خيريه محك آماده دريافت كمك‌هاي مردمي براي كودكان سرطاني است.

تاريخ درج: 12 خرداد 1387 ساعت 12:52 تاريخ تاييد: 12 خرداد 1387 ساعت 14:47 تاريخ به روز رساني: 12 خرداد 1387 ساعت 14:38
 يکشنبه 12 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 202]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن