محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855377538
اشعارشیخ ابوسعیدابوالخیر
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: naghmeirani16th April 2010, 06:30 PMشیخ ابوسعید ابوالخیر از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است. ولادت او در سال 357 هجری در شهرکی به نام میهنه یا مهنه از توابع خراسان اتفاق افتادهاست که ویرانه های این شهر در ترکمنستان امروزی قرار دارد. او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تا این که به وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و به اشاره شیخ و پیر خود به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند. هرمان اته، خاورشناس نامی آلمانی درباره شیخ ابوسعید ابوالخیر می نویسد: «وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه بهشمار میرود، بلکه صرف نظر از رودکی و معاصرانش، میتوان او را از مبتکرین رباعی، که زاییده طبع ایرانی است، دانست. ابتکار او در این نوع شعر از دو لحاظ است: یکی آن که وی اولین شاعر است که شعر خود را منحصراً به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف اسلاف خود نقشی از نو زد، که آن نقش جاودانه باقی ماند. یعی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار تصورات رنگین عقیده به خدا در همه چیز بوده است. اولین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه به کار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و در این معنی از ساقی بزم و شمع شعله ور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، می گسار، مست و پروانه دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق میافکند.» ابوسعید عاقبت در همانجا که چشم به دنیای ظاهر گشوده بود، در شب آدینه چهارم شعبان سال 440 هجری، وقت نماز خفتن جهان را بدرود گفت و روح بزرگ خود را که همه در کار تربیت مردمان میداشت تسلیم خدای بزرگ کرد. نوهی شیخ ابوسعید ابوالخیر، محمد منور، در سال 599 کتابی به نام اسرار التوحید درباره ی زندگی و احوالات شیخ نوشته است. داستان ملاقات او با ابن سینا که در کتاب اسرارالتوحید آمده بسیار معروف است: «خواجه بوعلی [سینا] با شیخ در خانه شد و در خانه فراز کردند و سه شبانه روز با یکدیگر بودند و به خلوت سخن می گفتند که کس ندانست و نیز به نزدیک ایشان در نیامد مگر کسی که اجازت دادند و جز به نماز جماعت بیرون نیامدند، بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من میدانم او میبیند، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ درآمدند، از شیخ سؤال کردند که ای شیخ، بوعلی را چون یافتی؟ گفت: هر چه ما می بینیم او میداند.» چهار رباعی از او: یا رب به محمد و علی و زهرا یا رب به حسین و حسن و آلعبا کز لطف برآر حاجتم در دو سرا بیمنت خلق یا علی الاعلا ****************** در خواب جمال یار خود میدیدم وز باغ وصال او گلی میچیدم مرغ سحری زخواب بیدارم کرد ای کاش که بیدار نمیگردیدم ******************* یا رب مکن از لطف پریشان ما را هر چند که هست جرم و عصیان ما را ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم محتاج به غیر خود مگردان ما را ************************ چشمی دارم همه پر از دیدن دوست با دیده مرا خوشست چون دوست دروست از دیده و دوست فرق کردن نتوان یا اوست درون دیده یا دیده خود اوست ساحره30th April 2010, 03:49 PMوا فريادا ز عشق وا فريادا کارم به يکي طُرفه نگار افتادا گر داد من شکسته دادا دادا ور نه من و عشق هر چه بادا بادا naghmeirani1st May 2010, 05:57 PMباز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ naghmeirani2nd May 2010, 01:08 AMای روی تو مهر عالم آرای همه وصل تو شب و روز تمنای همه گر با دگران به ز منی وای به من ور با همه کس همچو منی وای همه ساحره2nd May 2010, 10:33 PMوصل تو کجا و من مهجور کجا دردانه کجا حوصله مور کجا هر چند ز سوختن ندارم باکی پروانه کجا و آتش طور کجا naghmeirani3rd May 2010, 12:42 AMالله تویی وز دلم آگاه تویی درمانده منم دلیل هر راه تویی گر مورچهای دم زند اندر تۀ چاه آگه ز دم مورچه در چاه تویی naghmeirani3rd May 2010, 02:08 AMپاکی و منزهی و بی همتایی کس را نرسد ملک بدین زیبایی خلقان همه خفتهاند و درها بسته یا رب تو در لطف بما بگشایی ساحره3rd May 2010, 02:22 AMتا چند کشم غصهٔ هر ناکس را وز خست خود خاک شوم هر کس را کارم به دعا چو برنمیآید راست دادم سه طلاق این فلک اطلس را naghmeirani3rd May 2010, 02:41 AMگر طالب راه حق شوی ره پیداست او راست بود با تو، تو گر باشی راست وانگه که به اخلاص و درون صافی او را باشی بدان که او نیز تو راست ساحره3rd May 2010, 10:41 PMدر کعبه اگر دل سوي غيرست ترا طاعت همه فسق و کعبه ديرست ترا ور دل به خدا و ساکن ميکدهاي مي نوش که عاقبت به خيرست ترا naghmeirani6th May 2010, 11:22 PMهر چند گهی زعشق بیگانه شوم با عافیت کنشت و همخانه شوم ناگاه پریرخی به من بر گذرد برگردم زآن حدیث و دیوانه شوم ساحره7th May 2010, 08:44 PMگفتم صنما لاله رخا دلدارا در خواب نمای چهره باری یارا گفتا که روی به خواب بی ما وانگه خواهی که دگر به خواب بینی ما را naghmeirani7th May 2010, 08:55 PMسبحان الله به هر غمی یار تویی سبحان الله گشایش کار تویی سبحان الله به امر تو کن فیکون سبحان الله غفور و غفار تویی ساحره8th May 2010, 12:13 AMگر بر در دیر مینشانی ما را گر در ره کعبه میدوانی ما را اینها همگی لازمهٔ هستی ماست خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را naghmeirani8th May 2010, 12:21 AMای آنکه گشایندهٔ هر بند تویی بیرون ز عبارت چه و چند تویی این دولت من بس که منم بندهٔ تو این عزت من بس که خداوند تویی ساحره8th May 2010, 01:05 AMای دوست دوا فرست بیماران را روزی ده جن و انس و هم یاران را ما تشنه لبان وادی حرمانیم بر کشت امید ما بده باران را naghmeirani8th May 2010, 01:13 AMعصیان خلایق ارچه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست ساحره8th May 2010, 01:37 AMای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما naghmeirani8th May 2010, 01:48 AMمجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت دیوانهٔ عشق تو سر از پا نشناخت هر کس بتو ره یافت ز خود گم گردید آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت ساحره8th May 2010, 11:35 PMمهمان تو خواهم آمدن جانانا متواریک و ز حاسدان پنهانا خالی کن این خانه ، پس مهمان آ با ما کس را به خانه در منشانا naghmeirani8th May 2010, 11:43 PMای آنکه به ملک خویش پاینده تویی وز دامن شب صبح نماینده تویی کار من بیچاره قوی بسته شده بگشای خدایا که گشاینده تویی ساحره9th May 2010, 01:48 AMکارم همه ناله و خروشست امشب نیصبر پدیدست و نه هوشست امشب دوشم خوش بود ساعتی پنداری کفارهٔ خوشدلی دوشست امشب naghmeirani9th May 2010, 02:04 AMاز چرخ فلک گردش یکسان مطلب وز دور زمانه عدل سلطان مطلب روزی پنج در جهان خواهی بود آزار دل هیچ مسلمان مطلب ساحره10th May 2010, 09:37 PMاز کفر سر زلف وی ایمان میریخت وز نوش لبش چشمهٔ حیوان میریخت چون کبک خرامنده بصد رعنایی میرفت و ز خاک قدمش جان میریخت naghmeirani11th May 2010, 12:58 AMالله، به فریاد من بی کس رس فضل و کرمت یار من بی کس بس هر کس به کسی و حضرتی مینازد جز حضرت تو ندارد این بی کس کس ساحره11th May 2010, 08:40 PMدنیا بمثل چو کوزهٔ زرینست گه آب درو تلخ و گهی شیرینست تو غره مشو که عمر من چندینست کین اسب عمل مدام زیر زینست naghmeirani11th May 2010, 11:47 PMدنیا راهی بهشت منزلگاهی این هر دو به نزد اهل معنی کاهی گر عاشق صادقی زهر دو بگذر تا دوست ترا به خود نماید راهی naghmeirani14th May 2010, 02:20 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند از بیم رقیـب طوف کویــت نکنم ** وز طعنه ی خلق گفت و گویت نکنم لب بستم و از پای نشستم امّا ** ایــن نتـــوانــم کــه آرزویـــت نـکنــم ساحره14th May 2010, 08:29 PMدیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان میسوخت naghmeirani14th May 2010, 08:37 PMنا کامیم ای دوست ز خود کامی تست ** وین سوختگیهای من از خامی تست مــگذار که در عشــق تو رسوا گردم ** رسـوایـی من بـاعـث بـدنامی تست naghmeirani19th May 2010, 12:57 AMدر مدرسه گرچه دانش اندوز شوی وز گرمی ِ بحث، مجلس افروز شوی در مکتب ِ عشق با همه دانایی سرگشته چو طفلان ِ نو آموز شوی! ساحره19th May 2010, 01:03 AMگفتم : چشمم ، گفت : براهش ميدار گفتم : جگرم ، گفت : پر آهش ميدار گفتم که : دلم ، گفت : چه داري در دل گفتم : غم تو ، گفت : نگاهش ميدار naghmeirani19th May 2010, 01:12 AMمشهود و خفی چو گنج دقیانوسم پیدا و نهان چو شمع ِ در فانوسم القصه درین چمن چو بید مجنون: می بالم و در ترقی ِ معکوسم ! ساحره19th May 2010, 01:24 AMيا رب در دل به غير خود جا مگذار در ديدهي من گرد تمنا مگذار گفتم گفتم ز من نميآيد هيچ رحمي رحمي مرا به من وامگذار naghmeirani19th May 2010, 01:45 AMدر دیده بجای خواب آبست مرا **زیرا که به دیدنت شتابست مرا گویند بخواب تا به خوابش بینی **ای بیخبران چه جای خوابست مرا naghmeirani19th May 2010, 03:17 AMتسبیح ملک را و صفا رضوان را **دوزخ بد را بهشت مر نیکان را دیبا جم را و قیصر و خاقان را **جانان ما را و جان ما جانان را ساحره19th May 2010, 03:27 AMوي لعل لبت گره گشاي دل من من دل ندهم به کس براي دل تو تو دل به کسي مده براي دل من اي عشق تو مايهي جنون دل من naghmeirani19th May 2010, 05:17 PMای کرده غمت غارت هوش دل ما **درد تو شده خانه فروش دل ما رمزی که مقدسان ازو محرومند **عشق تو مر او گفت به گوش دل ما ساحره19th May 2010, 08:45 PMدر بزم تو اي شوخ منم زار و اسير وز کشتن من هيچ نداري تقصير با غير سخن گويي کز رشک بسوز سويم نکني نگه که از غصه بمير naghmeirani20th May 2010, 12:00 AMگرفت خواهم زلفین عنبرین ترا **به بوسه نقش کنم برگ یاسمین ترا هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی **هزار سجده برم خاک آن زمین ترا هزار بوسه دهم بر سخای نامهی تو **اگر ببینم بر مهر او نگین ترا به تیغ هندی گو دست من جدا بکنند **اگر بگیرم روزی من آستین ترا اگر چه خامش مردم که شعر باید گفت **زبان من به روی گردد آفرین ترا ساحره20th May 2010, 01:25 AMبا يار موافق آشنايي خوشتر وز همدم بيوفا جدايي خوشتر چون سلطنت زمانه بگذاشتنيست پيوند به ملک بينوايي خوشتر naghmeirani20th May 2010, 01:34 AMای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست **زنار نابریده و ایمانت آرزوست در هیچ وقت خدمت مردی نکردهای **و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست ساحره20th May 2010, 02:06 AMحسن رخ تو ريخته خون دل من من دانم و دل که در وصالت چونم کس را چه خبر ز اندرون دل من شد ديده به عشق رهنمون دل من naghmeirani21st May 2010, 12:10 AMاز هر چه نه از بهر تو کردم توبه **ور بی تو غمی خوردم از آن غم توبه و آن نیز که بعد ازین برای تو کنم **گر بهتر از آن توان از آن هم توبه ساحره21st May 2010, 03:48 AMاي در طلب تو عالمي در شر و شور نزديک تو درويش و توانگر همه عور اي با همه در حديث و گوش همه کر وي با همه در حضورو چشم همه کور naghmeirani23rd May 2010, 12:06 AMدارم گنهان ز قطرۀ باران بیش **از شرم گنه فگندهام سر در پیش آواز آید که سهل باشد درویش **تو در خور خود کنی و ما در خور خویش ساحره23rd May 2010, 01:20 AMای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما naghmeirani23rd May 2010, 01:36 AMای چشم من از دیدن رویت روشن *از دیدن رویت شده خرم دل من رویت شده گل، خرم و خندان گشته *روشن مه من گشته ز رویت دل من ساحره23rd May 2010, 01:55 AMعشق تو بلای دل درویش منست بیگانه نمیشود مگر خویش منست خواهم سفری کنم ز غم بگریزم منزل منزل غم تو در پیش منست naghmeirani23rd May 2010, 08:36 PMعاشق نتواند که دمی بی غم زیست **بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست خوش آنکه به یک کرشمه جان کرد نثار **هجران و وصال را ندانست که چیست □ ساحره23rd May 2010, 09:07 PMچون نيست شدي هست ببودي صنما چون خاک شدي پاک شدي لاجرما واي اي مردم داد زعالم برخاست جرم او کند و عذر مرا بايد خواست naghmeirani23rd May 2010, 09:11 PMمیگفتم یار و میندانستم کیست **میگفتم عشق و میندانستم چیست گر یار اینست چون توان بی او بود **ور عشق اینست چون توان بی او زیست ساحره23rd May 2010, 09:41 PMدر ديده بجاي خواب آبست مرا زيرا که بديدنت شتابست مرا گويند بخواب تا به خوابش بيني اي بيخبران چه جاي خوابست مرا naghmeirani23rd May 2010, 10:04 PMگر بر در دیر مینشانی ما را **گر در ره کعبه میدوانی ما را اینها همگی لازمهی هستی ماست **خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را ساحره24th May 2010, 08:06 PMصبري نه که از عشق بپرهيزم من دستي نه که با قضا در آويزم من پايي نه که از دست تو بگريزم من اي آنکه تراست عار از ديدن من naghmeirani28th May 2010, 01:23 AMای خالق ذوالجلال وحی رحمان **سازندهی کارهای بی سامانان خصمان مرا مطیع من میگردان** بیرحمان را رحیم من میگردان ساحره28th May 2010, 06:22 PMدی شانه زد آن ماه خم گیسو را بر چهره نهاد زلف عنبر بو را پوشید بدین حیله رخ نیکو را تا هر که نه محرم نشناسد او را naghmeirani28th May 2010, 06:44 PMدر خانه خود نشسته بودم دلریش وز بار گنه فگنده بودم سر پیش بانگی آمد که غم مخور ای درویش تو در خور خود کنی و ما در خور خویش ساحره28th May 2010, 07:07 PMای کرده غمت غارت هوش دل ما درد تو شده خانه فروش دل ما رمزی که مقدسان ازو محرومند عشق تو مراوگفت به گوش دل ما naghmeirani28th May 2010, 07:12 PMدل کرد بسی نگاه در دفتر عشق **جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن **شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق □ ساحره28th May 2010, 08:14 PMمهمان تو خواهم آمدن جانانا متواریک و ز حاسدان پنهانا خالی کن این خانه ، پس مهمان آ با ما کس را به خانه در منشانا naghmeirani30th May 2010, 09:40 PMای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه بی چشم تو نور نیست بر چشم همه چشم همه را نظر به سوی تو بود از چشم تو چشمههاست در چشم همه ساحره31st May 2010, 10:49 PMای آنکه به ملک خویش پاینده تویی وز دامن شب صبح نماینده تویی کار من بیچاره قوی بسته شده بگشای خدایا که گشاینده تویی naghmeirani1st June 2010, 01:17 AMدل گر ره عشق او نپوید چه کند؟ **جان دولت وصل او نجوید چه کند؟ آن لحظه که بر آینه تابد خورشید؟ **آیینه انا الشمس نگوید چه کند؟ ساحره1st June 2010, 11:37 PMالله تویی وز دلم آگاه تویی درمانده منم دلیل هر راه تویی گر مورچهای دم زند اندر تک چاه آگه ز دم مورچه در چاه تویی naghmeirani2nd June 2010, 12:02 AMبا خلق هر کرم که کند هم خدا کند **باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند ساحره2nd June 2010, 08:54 PMسبحان الله به هر غمی یار تویی سبحان الله گشایش کار تویی سبحان الله به امر تو کن فیکون سبحان الله غفور و غفار تویی naghmeirani3rd June 2010, 06:32 PMکار چون بسته شود بگشایدا **وز پس هر غم طرب افزایدا ساحره3rd June 2010, 10:36 PMای آنکه گشایندهٔ هر بند تویی بیرون ز عبارت چه و چند تویی این دولت من بس که منم بندهٔ تو این عزت من بس که خداوند تویی naghmeirani4th June 2010, 12:11 AMهر کسی محراب کردست آفتاب و سنگ و چوب **من کنون محراب کردم آن نگارین روی را ساحره4th June 2010, 01:38 AMای دلبر عیسی نفس ترسایی خواهم که به پیش بنده بی ترس آیی گه اشک زدیدهٔ ترم خشک کنی گه بر لب خشک من لب تر سایی naghmeirani4th June 2010, 01:50 AMهیچ صورتگر به صد سال از بدایع وزنگار **آن نداند کرد و نتواند که یک باران کند ساحره4th June 2010, 07:41 PMگفتم که کرایی تو بدین زیبایی گفتا خود را که من خودم یکتایی هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم هم آینه جمال و هم بینایی naghmeirani4th June 2010, 11:17 PMعشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست اجزای وجودم همگی دوست گرفت نامیست ز من بر من و باقی همه اوست ساحره5th June 2010, 02:17 AMآمد بر من قاصد آن سرو سهی آورد بهی تا نبود دست تهی من هم رخ خود بدان بهی مالیدم یعنی ز مرض نهادهام رو به بهی naghmeirani5th June 2010, 02:33 AMآلودهٔ دنیا جگرش ریش ترست آسودهترست هر که درویش ترست هر خر که برو زنگی و زنجیری هست چون به نگری بار برو بیش ترست ساحره5th June 2010, 02:02 PMاز هستی خویش تا پشیمان نشوی سر حلقهٔ عارفان و مستان نشوی تا در نظر خلق نگردی کافر در مذهب عاشقان مسلمان نشوی naghmeirani6th June 2010, 01:39 AMدارم صنمی چهره برافروختهای** وز خرمن دهر دیده بر دوختهای او عاشق دیگری و من عاشق او **پروانه صفت سوختهای سوختهای ساحره6th June 2010, 04:40 PMگر صید عدم شوی زخود رسته شوی ور در صفت خویش روی بسته شوی میدان که وجود تو حجاب ره تست با خود منشین که هر زمان خسته شوی naghmeirani12th June 2010, 11:50 AMبا دل گفتم که ای دل احوال تو چیست دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست گفتا که چگونه باشد احوال کسی کو را به مراد دیگری باید زیست الناز م13th June 2010, 05:26 PMدستی نه که از نخل تو چینم ثمری پایی نه که در کوی تو یابم گذری چشمی نه که بر خویش بگریم قدری رویی نه که بر خاک بمالم سحری هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری یعنی که نمودند در آیینهی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری ساحره13th June 2010, 11:55 PMبردارم دل گر از جهان فرمایی فرمان برم ار سود و زیان فرمایی بنشینم اگر بر سر آتش گویی برخیزم اگر از سر جان فرمایی naghmeirani14th June 2010, 01:23 PMاز کعبه رهیست تا به مقصد پیوست وز جانب میخانه رهی دیگر هست اما ره میخانه ز آبادانی راهیست که کاسه میرود دست بدست naghmeirani27th June 2010, 08:06 PMمن بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان ترا شمار نتوانم کرد گر بر تن من زفان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد ساحره27th June 2010, 08:33 PMچندت گفتم که دیده بردوز ای دل در راه بلا فتنه میندوز ای دل اکنون که شدی عاشق و بد روز ای دل تن درده و جان کن و جگر سوز ای دل naghmeirani27th June 2010, 08:37 PMآسان گل باغ مدعا نتوان چید بی سرزنش خار جفا نتوان چید بشکفته گل مراد بر شاخ امید تا سر ننهی به زیر پا نتوان چید ساحره27th June 2010, 09:59 PMدل کیست که گویم از برای غم تست یا آنکه حریم تن سرای غم تست لطفیست که میکند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم تست naghmeirani27th June 2010, 10:52 PMدر عشق تو گاه بت پرستم گویند گه رند و خراباتی و مستم گویند اینها همه از بهر شکستم گویند من شاد به اینکه هر چه هستم گویند ساحره28th June 2010, 09:23 PMتا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت افکند دلم برابر تخت تو رخت روزی بینی مرا شده کشتهٔ بخت حلقم شده در حلقهٔ سیمین تو سخت naghmeirani29th June 2010, 02:28 AMچیست ازین خوبتر در همه آفاق کار دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار دوست بر دوست رفت یار به نزدیک یار خوشتر ازین در جهان هیچ نبودهاست کار ساحره29th June 2010, 10:18 PMدوزخ شرری ز آتش سینهٔ ماست جنت اثری زین دل گنجی� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 443]
-
گوناگون
پربازدیدترینها