واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: نسبت بين هنرهاي سنتي و مدرن در توسعه مفاهيم قرآني / 26«عليرضا مسعودي» نقاش:تفكر «هنر براي هنر» باعث شد هنر مدرن چون هنر سنتي در خدمت دين نباشد
گروه هنر: مهمترين تفاوت هنر سنتي و مدرن در رويكرد به مفاهيم ديني را ميتوان اينگونه تبيين كرد كه به ويژه در جوامع غربي در دوران سنتي هنر و دين تعامل فزاينده دوسويه داشتند ولي هنر مدرن اساسا بر اساس تفكري شكل گرفت كه «هنر را براي هنر» ميدانست و نه در خدمت دين.
«عليرضا مسعودي» كارشناس ارشد نقاشي از دانشگاه آزاد و مدرس دانشگاه در گفتوگو با خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) در مورد نسبت بين هنرهاي سنتي و مدرن در توسعه مفاهيم ديني گفت: از اوايل قرون وسطي هنر كاملاً در خدمت دين است و هيچ نوع استفاده از هنر براي ترويج افكار مخالف، اعتراض و واكنش نسبت به دين در آن دوران ديده نميشود.
وي افزود: در حقيقت ميتوان در آن زمان هنرمندان را كارمندان كليسا دانست كه به سفارش كليسا كار ميكردند و مورد حمايت پاپها نيز بودند.
اين نقاش در پاسخ به اين پرسش كه آيا همان حمايتهاي كليسا از هنر نبود كه باعث كشف استعدادها و خلق بسياري از داشتههاي هنري تاريخ جهان شد؟ بيان كرد: البته همين حمايتها سبب پيشرفت هنر در آن مقطع از زمان شد. در حقيقت هنرمندان به دليل اين كه مورد حمايتهاي مالي قرار گرفتند با دغدغه كمتر آثار خوبي خلق كردند.
اين استاد دانشگاه گفت: به عنوان مثال در دوره رنسانس ميكلآنژ ايتاليايي با حمايت پاپها و مبلغان ديني كارهاي بزرگي خلق كرد كه از آن جمله ميتوان به نقاشي سقف كليساي سيستين اشاره كرد.
وي افزود: بنابراين ميبينيم كه همه آثار هنري آن سالهاي دور در خدمت دين و البته دين نيز در خدمت هنر بوده است. در حقيقت يك تعامل متقابل بين هنر و دين برقرار بود و كليسا به هنر خدمت كرد و هنر نيز به كليسا و دين. البته اين را هم نبايد ناديده گرفت كه اگر اين حمايتها از سوي دين و مبلغان دين از هنر شكل نميگرفت ما امروزه فاقد بسياري از مفاخر عالم هنر بوديم.
مسعودي در ادامه گفتوگوي خود با ايكنا به دوره جديدتري از هنر جهان اشاره كرده و به آسيبشناسي آن از منظر هنر و دين پرداخت.
وي در اينباره اظهار كرد: به مرور كه وارد دنياي مدرن شديم جايگاه هنر و هنرمند تغيير كرد و آثار هنري از كليساها و معابد به خانهها آمد و مورد توجه مردم قرار گرفت. از هنرمندان مدرني مانند پيكاسو،سالوادور دالي و ونگوگ هيچ اثري در كليساها ديده نميشود، بلكه آثار آنها روي بوم و در خانهها و موزهها خودنمايي ميكند گرچه در دورهاي ميبينيم كه امپرسيونيستها حتي از جانب مردم نيز حمايت نميشوند. ولي آنچه مسلم است اين است كه به طور كلي هنر مدرن ارتباط نزديكتري با مردم برقرار ميكند و در اين مسير استقلال خود را نسبت به كليسا بيش از پيش اعلام ميدارد.
وي درباره دلايل شكلگيري اين شكاف گفت: اينطور به نظر ميرسد كه كليسا و دين همواره به دنبال روايتگري بوده و اين در واقع همان دليل شكاف بين دين و هنر مدرن است. هنر مدرن فقط در خدمت خودش است(نظريه هنر براي هنر*)، يعني هنر براي هنر نه براي خدمت به آرماني ديگر. اين در حقيقت همان اتفاق مهمي است كه در مدرنيسم افتاد.
مسعودي در ادامه به بررسي فلسفه و هنر مدرن پرداخت و گفت: ريشه مساله در آنجاست كه در دنياي مدرن حتي تفكر معماران مدرنيته(افرادي چون نيچه، فرويد و ماركس) نيز در خدمت دين نبوده است. پس فلسفه هنر مدرن توسط افرادي ريخته شده كه اصولاً ديندار يا دينگرا نبودهاند و بيشتر به سوي خردگرايي تمايل داشتند و اين افراد امروزه به عنوان معماران عصر كنوني شناخته ميشوند.
مولف كتاب سورئاليسم و ريشههاي تاريخي آن در ادامه در مقايسهاي بين هنر و ادبيات گفت: در ادبيات كلاسيك و در شعر سنتي آنچه به وضوح ديده ميشود اين است كه شعرا غالباً در خدمت دين، دربارها و پادشاهان بودهاند. حتي در مفاخر زبان و ادبيات فارسي نيز برخي مواقع به نكاتي برميخوريم كه بسيار شبههبرانگيز است.
وي افزود: به عنوان مثال نظاميگنجوي به عنوان يك شاعر بزرگ ايراني در اسكندرنامه به مدح كسي پرداخته كه كشور ما را مورد تعرض قرار داده و بسياري از آثار تاريخي و مفاخر ما را نابود كرده است.
اين نقاش ادامه داد: در قرون بعد نيز شاعران ما در مقابل تجاوز بيگانگان واكنش خاصي نشان نداده و به مدارا پرداختهاند. منظور از طرح اين موضوع نيز اين است كه نه تنها در هنر سنتي بلكه در ادبيات سنتي نيز اعتراض كمتر ديده ميشود.
مسعودي افزود: ولي در شعر مدرن به تناوب شاهد اعتراض، فرياد و سوال هستيم. شعرايي مانند شاملو، دهخدا، فرخي يزدي، نيما، اخوان ثالث و ... به نوعي مبارز تلقي ميشوند؛ مبارزاني كه ابزارشان شعرشان بوده است.
اين مدرس نقاشي اظهار كرد: بنابراين همانگونه كه ميبينيم هنر سنتي به طور كل در خدمت بوده چه خدمت به دين و چه خدمت به شاهان. اين در حالي است كه پيكاسو در تعريف هنر، هنر را اعتراض ميداند، بنابراين هيچگاه به شمايلنگاري نميپردازد، در مقابل جنگ سكوت نميكند و در برابر تبعيض ساكت نميماند. پيكاسو در واقع سمبل مدرنيسم است.
وي در ادامه عنوان كرد: هنرمند امروز شكاك است، به يقين دست نيافته و همواره در جستجوي يافتن حقيقت است، بدون آنكه ادعايي در رسيدن به آن داشته باشد. اين مسائل همه و همه باعث ميشود كه هنر امروز به نوعي با هنر گذشته فاصله بگيرد.
وي تصريح كرد: هنرمندان امروز غرب ديگر مديحهسراي دين نيستند. در حقيقت مديحهسراي هيچ چيز نيستند. سفارشدهنده كارهايشان كليساها نيستند. امروزه هنرمندان بر اساس اعتقاد خويش كار ميكنند و بر اساس آنچه در تفكرشان است به خلق اثر ميپردازند.
اين هنرمند افزود: هنرمند مدرن چون در جوامع لاييك زندگي ميكند نيازي به تملق و ريا در باب دين نميبيند. هنرمند امروز اگر ديندار است بر اساس اعتقاد شخصي است و نه منفعتهاي مالي و ميتواند اعتقادات و باورهايش را به انتخاب خود در هنرش بروز دهد.
وي در ادامه بيان كرد: در مكاتب مدرن ما هيچگاه سفارشي از مقامات ديني براي انجام كاري نميبينيم. همانطور كه نقش كليساها و حتي نقش خود اديان در جوامع غربي كمرنگتر شده طبيعتاً فاصله هنر و كليسا و در واقع فاصله دين و هنر بيشتر و بيشتر شده است.
وي اظهار كرد: تقريباً از دوره امپرسيونيسم كه هنرمندان آن در بدترين وضع اقتصادي به سر ميبردند، حمايت كليسا از هنر روز برداشته شد و جاي كليسا و مردان دين را مردم گرفتند.
اين نقاش درباره مساله مطرح شده از سوي خبرنگار ايكنا مبني بر اين كه از همان دوره كمكم مردان دين رويكردشان از هنرهاي تجسمي به هنرهاي مدرني چون سينما و تئاتر معطوف شد و يكي از دلايل كم شدن حمايتهاي ملي و معنوي از هنرهايي چون مجسمهسازي و نقاشي را ميتوان اين مساله دانست، بيان كرد: شايد بتوان گفت از همان دوره ديگر هنرهاي تجسمي از خدمت به دين دور ماندند و جاي خود را به هنرهاي بصري مانند سينما دادند.
مسعودي ادامه داد: در هنرهاي تجسمي روز به روز فاصله بين هنرمند و كليسا بيشتر و بيشتر شد و در مقابل هنري مانند سينما به پر كردن اين فاصله پرداخت و به ارائه مفاهيم ديني و در واقع تبيلغ اديان و مسائل اعتقادي گرايش پيدا كرد.
وي در پايان و در نتيجهگيري از بحثهاي مطرحشده در اين گفتوگوي حضوري عنوان كرد: بهطور كلي از آنجا كه معماران امروز جهان پايه و بنيان جهان را بر اساس تفكري غيرديني نهادند، به طبع آن اين تغيير در تمام اركان زندگي افراد از جمله هنرشان لمس شد كه شايد يكي از علل اصلي شكلگيري تفكر مدرنيته، تجربه تلخ غربيان از دوران تاريك قرون وسطي و راه گريز از فشارهاي بيش از حد غيرمنطقي و غيرعقلاني است كه در تاريخ اروپا به بهانه دين به مردم آن دوران وارد شد.
----
* عبارت «هنر براي هنر» در سال 1829 از طرف ويكتور هوگو اعلام شد و همو در اثناي مباحثات ادبي گفت: «صد بار ميگويم: هنر براي هنر...».
طرفداران اين نظريه ادعا داشتند هنر خدايي است كه بايد آن را تنها به خاطر خودش پرستيد و هيچگونه جنبه مفيد يا اخلاقي به آن نداد و چنين تصوراتي را از آن انتظار نداشت... هنر يگانه دليل زندگي است.
مصاحبه از: نغمه دانشآشتياني
شنبه 11 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4965]