تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):قلب‏هاى ما جايگاه خواسته ‏هاى الهى است؛ هرگاه او بخواهد ما نيز مى‏&...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827885869




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آنچه ايران‌ به جهان آموخت‌


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: آنچه ايران‌ به جهان آموخت‌


ايران به دنيا درس تسامح آموخت‌ درس عدالت و درس قانون و انضباط ياد داد. به دنيا تعليم داد كه‌ عدالت هم اگر با دقت و مساوات‌ همراه باشد، به اندازه آزادي‌ يا بيش از آن مي‌تواند صلح و آرامش را تأمين كند

اگرچه دنياي باستاني ايران كه از آغاز عهد ماد و تا پايان عصر ساسانيان، چهارده قرن رويدادهاي پرخطر را جز در ماجراي كوتاه اما خونين اسكندر به آساني و بي‌زيان عمده‌اي از سر گذرانيده بود و همچنان بالان و نازان در سر جاي خويش باقي مانده بود، ناگاهان در مقابل يك ضربه بهنگام و نفس‌گير، آن هم از جايي كه هيچ از آنجا احساس بيم و خطر نمي‌كرد، از پا در آمد، باز كارنامه روزگاران گذشته‌اش، مثل شمار نامه عمر يك پهلوان پير، پر از خاطره‌هاي خوش، نشانهاي افتخار و يادگارهاي غرورانگيز بود.‌

ايران باستاني به دنيا درس تسامح آموخت، درس عدالت و درس قانون و انضباط ياد داد. به دنيايي كه آشور و بابل و مصر و يهود آن را از تعصب و خشونت آكنده بود، نشان داد كه با اعمال تسامح بهتر مي‌توان امپراتوريهاي بزرگ را از اقوام گونه‌گون به وجود آورد و اداره كرد. به دنيا تعليم داد كه عدالت هم اگر با دقت و مساوات همراه باشد، به اندازه آزادي يا بيش از آن مي‌تواند صلح و آرامش را تأمين كند. به اهل عصر نشان داد كه انسان، آنجا كه نيكي مي‌كند با آنچه انجام مي‌دهد، به آنچه مبدا نيكي است كمك مي‌كند و آنجا كه به بدي مي‌گرايد، دنيايي را كه تعلق به شر دارد افزايش مي‌دهد. به عالمي كه گه‌گاه مفتون زهد و رياضت بود، تعليم داد كه پارسايي در ترك دنيا و در التزام زهد و رياضت نيست، پارسايي واقعي سعي در آباداني دنيا و افزوني نعمت و برخورداري از شاديهاي اين جهاني است. به‌دنيا آموخت كه شادي موهبت ايزدي است و آن كسي كه خود را از آن بي‌بهره سازد، به‌نعمت پروردگار خويش كفران مي‌كند. به دنيا آموخت كه سعادت انسان در گرو زندگي مرفه، شاد و سازنده است. به دنيا نشان داد كه ترقي اقتصادي و سعي در آباداني عالم بهاي زندگي ساده، عدالت‌جوي و خردمندانه است. به دنيا نشان داد كه بدبيني و عيب جويي در باب عالم و نظام به هم پيوسته آن نشان كژانديشي است. پيروزي نهايي خير بر شر قطعي است و آن‌كه در اين باب شك كند، از اينكه در دام شر بيفتد، ايمن نيست. به دنيا نشان داد كه عصيان بر ضد هر چه اهريمني است، همسازي با اراده هرمزد است و از اينجاست كه در مقابل ضحاك، در مقابل جمشيد، و در مقابل افراسياب، شورشگري كاري موافق با عدالت محسوب است.‌

ايران باستاني در كار جهانداري نظارت در تأمين امنيت و آسايش اقوام تحت فرمان را بر فرمانروايان الزام كرد. به قدرت بي‌لجام، غارتگر و عاري از رافت و شفقت اقوام بين‌النهرين در نواحي مجاور قلمرو خويش خاتمه داد و دولتي جهانگير كه از حيث وسعت و قدرت از آنها برتر، و از حيث نظم و عدالت صوابنامه خطاهاي‌‌‌‌‌آنها باشد، پي‌افكند چيزي كه تا آن زمان در تمام دنياي اطراف مديترانه همانند نداشت.‌

ايران باستاني به دنيا آموخت كه ايجاد امپراتوري، بر خلاف آنچه نزد آشور و مصر و بابل آن اعصار معمول بود، راهش منحصر به ايجاد محدوديتهاي ديني، اعمال تضييق و فشار بر اقوام تابع، و يغما كردن حاصل دسترنج آنها به نام باج و خراج و هديه و غنيمت نيست؛ با رعايت تسامح و رافت، امپراتوريي پايدارتر، فراگيرتر و ايمن‌تر مي‌توان به وجود آورد. ايران باستاني ايجاد اولين دستگاه اداري منسجم و منظم را در قلمرو وسيع خويش با موفقيت تجربه كرد و هدف توسعه فتوحات خود را مجرد كشتار و غارت و رها كردن كشور مفتوح به حال ويراني و پريشاني نساخت؛ سرزمين مفتوح را مثل قلمرو نژادي خود مشمول قانون و عدالت خويش كرد.‌

ايران باستاني در تمام گستره امپراتوري خويش، از همان آغاز فرمانروايي شبكه‌اي منظم از پست و چاپاري سريع و دقيق را وسيله ارتباط اجزاي كشور و ساتراپيها ساخت و نظام خبررساني فعال و مرتبي در داخل و خارج امپراتوري به وجود آورد. جاده‌هاي هموار، استوار و پررفت و آمدي ايجاد كرد كه تختگاه‌هاي وي را به شرق و غرب عالم مربوط داشت. بازرگاني بين نواحي امپراتوري را توسعه داد و ضرب سكه‌هاي زر زريك را كه ترس و ترديد بازرگانان را در داد و ستد بين اقوام برطرف مي‌كرد وسيله توسعه اقتصادي ساخت. بين آسياي غربي، اروپاي اطراف مديترانه، با آسياي مركزي و آفريقا و هند رابطه داد و ستد منظم به وجود آورد. در درياي هند، بحر عمان، و خليج فارس اقدام به كشتيراني‌هاي اكتشافي كرد، و براي ايجاد ارتباط بين مديترانه و بحر احمر يك شعبه رود نيل را لايروبي كرد و ظاهراً به صورت ترعه قابل كشتيراني درآورد. سياست نفي بلد و تبعيد و اسارت و گروگيري اقليت‌ها را كه آشوريها و بابلي‌ها در منطقه پيش گرفته بودند، كنار گذاشت و از جمله به يهودان تبعيد شده در بابل،اجازه بازگشت به سرزمين مقدسشان را داد.‌

اگر حكومت عامه معمول در آتن را، كه در آنجا دمكراسي خوانده مي‌شد، كوروش به كنايه خواند، در عوض خود وي قانون ثابت فراگيري را كه دگرگوني و استثنا كه خود نوعي دگرگوني است در آن راه نداشت، در بين تمام طبقات جامعه وسيله تضمين عدالت بي‌گذشت و تأمين حسن سلوك انساني كرد. اگر آزادي فردي را آن گونه كه در آتن حق افراد ممتاز وموجب رواج هرج ومرج و اتهام و تعقيب وتهديد و تبعيد مردم مي‌شد در خور تقليد نيافت، نظارت در اجراي دقيق عدالت و جلوگيري از تعدي و اجحاف اقويا بر ضعفا را همچون وسيله‌اي مطمئن براي استقرار جامعه امپراتوري ضروري تلقي كرد.‌

ايران باستاني ثنويت اعتقاد به جدايي دو مبدا خير و شر را ظاهراً همچون راه‌حلي فلسفي در مقابل وحدت‌گرايي جبريانه كه نفي مسئوليت و تسليم به يك اراده ، لازمه آن مي‌شد، ارائه كرد و از لحاظ اخلاق هم مسئوليت فردي نسبت به اعمال خويش و هم احساس اعتماد به نفس را در تميز خير و شر به انسان الزام و تعليم كرد. ايران باستاني شادي را كه مايه افزوني شور و نشاط عملي و موجب خروج ذهن و ضمير انسان از حالت كرختي و انفعالي مرگ‌آور و بي‌ثمر مي‌شود، يك نعمت بزرگ ايزدي، كه بيش از همه نعمتها درخور سپاس است تلقي كرد. نه فقط داريوش در كتيبه خويش اهوره‌مزدا آفريننده زمين و آسمان را به خاطر همين شادي كه براي انسان آفريد سپاس جداگانه كرد، بلكه توجه به سرود و رامش لازمه سپاس نعمت در خانه مرد مزدايي بود. حتي قرنها بعد ضرورت شادي و خوشباشي رعيت، يك پادشاه ساساني بهرام گور را بر آن داشت تا خنياگراني را از هند(= لوريان، لوطيان) به ايران دعوت كند و نگذارد كه محنت‌كشان عالم، لحظه‌اي چند را كه براي فراغت دارند، از اين شادي كه هديه ايزدي است، باز مانند. قصه گريستن مغان، كه بعدها در بخارا همچنان رايج ماند و شبهه رواج گريه واندوه را القا مي‌كند، ظاهراً به مغان قوم اختصاص داشت و آن نيز به خاطر زنده نگهداشتن كينه ديرينه‌اي بود كه ايرانيان شرقي با قبايل وحشي گونه توري داشتند، و ضرورت نگهداشت اين كينه هم براي ايجاد حالت آمادگي دائم مردم آن حدود در مقابله با مهاجمان وحشي غارتگر بود.‌

ايران باستاني توسعه‌طلبي روم را در مرزهاي خويش متوقف كرد. سناي روم و امپراتورهايش را به زور اسلحه سرجاي خود نشاند. با آنچه در مورد سر بريده كراسوس سردار شكست خورده روم كرد و با خفت و تحقيري كه بعدها نسبت به امپراتور اسير روم والريان انجام داد، هرچند از شيوه مروت و فتوتي كه آيين و اخلاق قديم ايراني بود تا حدودي عدول كرد، اما درس عبرت‌آميز جالبي به تجاوزجويان مغروري داد كه خدعه‌

خيانت‌آميز شرم‌انگيز كاراكالا امپراتور ديوانه خود را محكوم نمي‌كردند؛ اما رفتار تلافي‌جويانه شاپور را نسبت به دشمن اسير تا آن اندازه درخور ملامت مي‌ديدند. براي يك قوم جنگجوي متجاوز، و در عين حال سوداگر كه اجازه مي‌داد يك امپراتور ديوانه‌اش به اسب خود عنوان سناتور دهد، درسي كه اشكاني و شاپور ساساني به آنها داد، درخور وموجب توجه به ضرورت شناخت حدود مسئوليت در رفتار با كشورها بود.‌

ايران باستاني طي قرنها هجوم اقوام بيابانگرد مرزهاي شرقي را كه سكايي‌ها، كيدارها، هياطله و ساكنان آن سوي جيحون يا سيحون بودند و در سنتهاي ديرينه ايراني بر تمام آنها صرف‌نظر از تفاوت زمان و نژاد آنها، عنوان توراني اطلاق شده است، به‌زور اسلحه و گاه با مذاكره صلح‌جويانه سد كرد. اين طوايف كه كارشان غارت و تاخت‌وتاز در شهرهاي مرزي و به ويراني كشيدن تمام آثار تمدن در اين نواحي بود، گه گاه با دشمنان ايران حتي در اواخر با بيزانس و روم متحد مي‌شد، امنيت بازرگاني و تعادل اقتصاد شهرهاي شرقي را به هم مي‌زدند و غالباً دفع آنها جز با جنگهاي طولاني و مستمر ممكن نمي‌شد. سابقه تهديد و كشمكش آنها نسبت به مرزهاي ايران در هجوم سكاها به ايران عهد ماد، در لشكر كشي كوروش و داريوش به مساكن اين اقوام وحشي براي تنبيه آنها، و در قصه‌هاي افسانه‌آميز افراسياب و پيران و ارجاسب انعكاس دارد و در سنتهاي اوستايي مخالفت آنها با ايرانيان جنبه ديني دارد. آخرين مقابله عمده با آنها كه براي ايران موجب زيان‌‌‌‌‌‌بسيار هم شد، در عهد ساساني پيش آمد و آنچه در اين برخورد روي داد، نقش ايران باستاني را درجلوگيري از انتشار آنها در آسياي غربي و در مشرق مديترانه نوعي دفاع از تمدن در مقابل توحش نشان داد و بيزانس هم در عهد خسرو انوشروان اهميت اين دفاع را دريافت.‌

ايران باستاني از همان آغاز پيدايش قدرت خويش در دنيايي كه اديان رايج شامل اعتقاد به انواع شرك و جادو و متضمن التزام طاعت بي‌چون و چرا از احكام شمنان و كاهنان ترفندساز مردم فريبي بود، تعليم اخلاقي ارزنده‌اي عرضه كرد كه در كردار نيك و گفتار نيك و انديشه نيك خلاصه مي‌شد، و قرباني خونين و اعتقاد به جادو را در قلمرو خويش منسوخ و ممنوع كرد.‌

معهذا موضع ميانه‌اي كه ايران‌باستاني را در بين سه قاره بزرگ عالم گذرگاه حوادث مي‌كرد، به وي كه سياست تسامح را هم وسيله تأمين و تحكيم قدرت امپراتوري خويش مي‌شناخت، امكان داد تا قلمرو حكومت خود را در فلات، عرصه برخورد و تماس بين اديان مختلف و گفت‌وشنود عقايد گونه‌گون سازد و بدين‌گونه ايران در گذشته باستاني خويش نيز مثل امروز، كانون برخورد و محاوره عقايد و اديان متنوع بود. در پايان عصر ساسانيان و حتي در پايان عهد اشكانيان، آيين بودا، آيين عيسي(ع) و آيين يهود نيز همراه با آيين زرتشتي در ايران پيرواني داشتند و اقليت‌هاي ديني با نظر تسامح و حتي احترام نگريسته مي‌شد.‌

ايران باستاني به خاطر آنچه به دنياي عصر داد و به خاطر آنچه براي بسط تمدن و رفاه دنياي عصر انجام داد، در تاريخ نام و آوازه‌اي آميخته به احترام يافت. سرنوشت او برخلاف سرنوشت امپراتوريهاي كهنه‌اي چون بابل و مصر و آشور كه قرنها قبل از وي به انقراض و فنا محكوم شده بودند، به انحلال در امپراتوريهاي ديگر منجر نشد. با وجود شكست سختي كه در پايان عصر ساسانيان خورد، به قوت اراده و نيروي همت خويش در صحنه باقي ماند. فاتحان را در ايجاد يك امپراتوري جديد كه خود وي بخشي از آن گشت، سرمشق‌‌‌‌‌‌و ياري داد و سرانجام ايران نومسلمان را در درون اقيانوس متلاطم و پرمخاطره‌اي كه امپراتوري نوپاي خلفا در دمشق و سپس در بغداد بود، به صورت يك جزيره ثبات درآورد. آن را اگر نه از لحاظ سياسي، باري از لحاظ ديني،‌‌‌‌‌‌فرهنگي و علمي مستقل يا لامحاله متمايز‌‌‌‌‌‌‌و ممتاز نگهداشت و حتي در مدتي كمتر‌‌‌‌‌از دو قرن، بغداد مركز خلافت امپراتوري‌‌‌‌‌خلفا را به صورت تصويري اسلامي شده از تختگاه حكومت برباد رفته ساسانيان درآورد.‌

دنياي باستاني ايران در همان هنگام سقوط با وجود تفرقه و تشتت كه دچار آن بود، از آنچه در طي عمر گذشته به وجود آورده بود و براي دنيايي كه تازه مي‌شكفت به ميراث مي‌گذاشت، براي خود كارنامه‌اي درخشان داشت. حتي طرز فرمانروايي برخي از پادشاهان گذشته خود را درنظر فرمانروايان جديد همچون نمونه حسن اداره و سلوك نجيبانه نشان مي‌داد و آن را براي آنها شايسته تقليد و تقدير مي‌كرد. قصه بناي طاق كسري ايوان مداين در تيسفون كه در همان ايام سقوط ساسانيان در افواه نقل مي‌شد، يك شاهد نجابت اخلاق قوم و براي مالكان جديد دنيا قابل تحسين بود. پادشاه ساساني با وجود قدرت مطلقه‌اي كه جان و حال مردم را در قبضه تصرف او نهاده بود، قطعه زميني را كه بدون آن قصر عظيم بدقواره مي‌ماند، نتوانست به هيچ بهايي از پيرزني كه مالك آن بود، خريداري‌كند. در عين حال دست به تعدي و اكراه هم نگشود و خرابه پيرزن در كنار قصر وي، عرصه را برآن بناي عظيم تنگ كرد و اين عيب كه براي ايوان مداين باقي ماند، به عنوان نمونه‌اي از حسن سلوك خسرو سالها شاهدي بر دادگري و عدالت‌پروري او به شمار مي‌آمد. قصه‌هايي مشابه كه درباره فريدريش دوم پادشاه پروس‌‌‌‌‌‌‌در اروپاي عصر جديد در نظير همين زمينه نقل كرده‌اند، ظاهراً جز تلقي سرمشقي از اين واقعه نمايان عبرت‌انگيز باستاني چيز ديگري نباشد. . .‌

وراي اين گونه قصه‌ها كه رفتار فرمانروايان را نمودار عالي حكمت و سياست عملي نشان مي‌دهد، تسامح در عقايد را در ايران از طرز برخورد اين گونه افراد مي‌توان به‌عنوان يك عامل عمده قوام و دوام امپراتوري شناخت. در رعايت اين تسامح، كوروش به‌قدري دقت و اهتمام مي‌ورزيد كه اقوام تابع، با وجود تفاوتهايي كه بين آيين خود آنها با آيين كوروش بود، دلشان به قول گزنفون چنان رو به او بود كه: .

داريوش هم كه ظاهراً غير از گرايش شخصي به آيين تسامح، اين شيوه را به مثابه وسيله ارتباط قلبي بين اقوام امپراتوري با فرمانروا مي‌دانست، در اين زمينه اهتمام بسيار داشت. وي طي يك گفت و شنود كه با عده‌اي از اتباع بيگانه قلمرو خويش در باب مراسم تدفين مردگان داشت، تفاوت فاحش و آشتي‌ناپذير بين عقايد و رسوم اين اقوام را دريافته بود؛ ازاين رو يك بار يك والي خويش را به خاطر آنكه حرمت يك معبد يوناني را رعايت نكرده بود، مورد ملامت قرار داد. در بين ساسانيان هم، نزد كساني از فرمانروايان كه دخالت موبدان را در امر دولت نوعي تجاوز به حق فرمانروايي مي‌ديدند، اين شيوه تسامح دنبال مي‌شد. يزدگرد اول به خاطر بي‌اعتنايي به موبدان و كراهيت از دخالتهاي آنها، چنان در حق مسيحيان كه منفور موبدان بودند، با رافت و تسامح رفتار كرد كه روساي كليسا او را پادشاه رحيم عيسوي خواندند. با اين حال به مجرد آنكه اين تسامح، عيسويان را به ايجاد شورش و اختلال واداشت، بلفضوليهاي آنها را با شدت و خشونت مانع آمد. وي حتي بي‌طرفانه سعي كرد از بين اديان رايج عصر آن را كه به نظر مي‌آمد از ديگران بهتر است، براي خود نه براي رعيت ، اختيار كند و با اين حال چون باوجود مطالعه بسيار سرانجام بر همان مذهب پيشين باقي ماند، اين جستجوي او در نظر كشيشان ارمني دو رويي و فريبكاري خوانده شد. آيا اگر به مسيحيت گرويده بود، جستجويش عاري از دو رويي و ريا خوانده نمي‌شد؟ اگر موبدان او را يزدگرد بزهكار خواندند و به احتمالي با همدستي بزرگان مخالف نقشه‌اي براي قتل او طرح كردند، بي‌شك به خاطر همين ميل به تسامح بود كه براي كاهنان قابل تحمل نبود. جوابي هم كه هرمزد پسر خسرو اول در جواب موبدان داد و در آن درخواست آنها رابراي اعمال تضييق در حق پيروان اديان اقليت به استهزا گرفت، اهميت نقش تسامح را در حفظ امنيت و همزيستي در يك امپراتوري وسيع از نظر فرمانرواياني خردمند قابل ملاحظه نشان مي‌دهد.‌

اين رسم تسامح كه مبناي سياست كوروش و داريوش هخامنشي بود و بعد از آن هم عدول از آن، گه‌گاه دشواريهايي به وجود مي‌آورد، بدان سبب كه در عهد اشكانيان هم به لحاظ سادگي معيشت و شيوه عشايري‌گونه نظام حكومت آنها دوام يافت، ايران باستاني را از ديرباز صحنه ظهور و توسعه اديان غيرايراني كرد.‌




 شنبه 11 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن