واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در پي انتشار يادداشتي با نام «فوتبال ايران در انتطار تبعات تصميمات مربي جوان»، عليرضا مباركيفرد، تحليلگر ورزشي، با انتشار پاسخي در دفاع از علي دايي، به شدت از محتواي اين يادداشت انتقاد كرد.وي همچنين هاشميان را فوتباليست تمام شده، مهدوي كيا را جاي مانده روحي و علي كريمي را فردي بيانگيزه خواند.متن دفاعيه از سرمربي تيم ملي فوتبال به اين شرح است: نخست بايد يادآور شوم که انتخاب اين تيتر، از فاجعهاي بزرگ خبر ميدهد که يک مويسپيد يا استخوان خرد کرده فوتبال، قصد بيان و تشريح آن را دارد، اما گذر از چند سطر مطلب بخشي تکراري از سخنان و نقدهاي شخصي از هر تيم فوتبال به صورت کليشهاي است.سخن گفتن درباره تيم ملي فوتبال ايران و وضعيت بغرنج آن در سال 86 مثنوي هفتاد من بوده و هست، اما به هر روي با همه مشکلات و زيرآبزنيهاي سياسي که در کنار همين فوتبال نيمدار شکل گرفت، سرانجام شوي برگزيدن مربي و نابساماني فوتبال ملي با انتخابي هوشمندانه پايان يافت تا کساني که دنبال بازار سياه ساختن براي بليت کنسرت بعدي بودند، پي کسب و کار جديدي بروند.آنچه درباره علي دايي گفته شد، اعم از حمايتهاي خيرالامور اوسطها و ديگر تحليلها در مورد حمايت چهرههاي خاموش و پيشکسوتان، سخناني بوده که در زمان حشمت مهاجراني، دهداري، ابراهيمي، ياوري، پروين، استانکو، چيرو و برانکو بوده است! اين حرفها براي قلعه نوعي بود و براي دايي هم هست، چون بالاخره وقتي صد هزار نفر روي سکو مينشينند، هر کدام داراي عقيده و انگيزه و احساسي خاصي نسبت به فوتبال ملي است، اما نکته مهم در اين ميان ـ که اصلا در مقال طولاني شده به آن پرداخته نشد ـ نشانههايي از نکات جديد و نو در تيم ملي فوتبال ايران بود که در ادامه به آنها اشاره ميکنم:1ـ آيا نگارنده محترم درباره مشکل ريشهاي فوتبال ايران در سي سال اخير و گرفتاريهاي روحي و رواني تيم ملي ايران که در پي آن به ناکاميهاي پياپي فوتبال ما در جام ملتهاي آسيا در سالهاي 80، 84، 88، 92، 96، 2000، 2004 و 2007 منتهي شد، اطلاعي ندارند؟ چگونه است که براي نخستين بار در وضعيت بلبشوي فوتبال ايران، اين مشکل نه تنها احساس نشد، بلکه براي نخستين بار در سه دهه گذشته تيم ملي فوتبال ما بر پايه تزريق روح جنگندگي در شش دقيقه ابتدايي بازي، دو بار دروازه حريف را فرو ريخت و نه اين که سوپرگل دقايق ابتدايي را عليرضا واحدي نيکبخت ناکام سنتي سالهاي گذشته تيم ملي به ثمر رساند؟ آيا سنگيني ساقهاي مليپوشان ايراني در بازيهاي تلخ تاريخ فوتبال ايران در اين بازي بر ساقهاي چهرههاي جوان تيم تأثيري داشت؟!2ـ شکست در بازي تدارکاتي، نه تنها مهم و بد نيست، بلکه اگر موجب بروز استعدادهاي نهفته يک تيم و شناسايي درگاههاي مثبت و منفي شود، خير واسعه است. بازي خوب ايران با بحرين، نشان داد مربي تيم در تلاش است در زمان اندک باقي مانده تا بازي با کويت، به بيشترين شناخت از نقاط ضعف و قوت برسد. حال اين پرسش است، کدام مربي در سالهاي اخير بوده و هست که در فرصت چند هفتهاي، توانايي جمع کردن تيمي را داشته باشد، آن هم بدون نقص؟3ـ نداشتن مدرک مربيگري، زماني مطرح است که شما در فوتبالي آکادميک زندگي ميکنيد و همه چيز بر پايه اصول علمي پيش ميرود؛ بنابراين، چرا نبايد به اين سخن علي دايي به ديد جدي نگريست که واقعا در اين فوتبال برنامه و اصول علمي جاي خودش نيست، چرا كه اگر بود، اين فوتبال، نوزده ماه در کمند دايههاي مهربانتر از مادر گير نيفتاده بود و همان منتقدان خفته، به خاطر گذشته چهارصد هزار توماني خودشان، جرأت انتقاد از کميته انتقالي را نداشتند. فوتبال شوکزدهاي را که فوتباليست تمام شدهاي چون هاشميان، جامانده روحي چون مهدويکيا و بيانگيزه چون کريمي را دارد، چه کسي جز دايي ميتواند از جاي تکان دهد؟4ـ نوع ترکيب بازيکنان هر تيم فوتبالي همواره بنا بر سليقه مربي بوده، هست و بايد باشد؛ اين يک اصل حرفهاي است و احساس ميکنم براي نگارندهاي که حرفهاي مينگارد، دليلي به تکرار نيست، اما اين که علي دايي بنا به ضرورت و مشکلات موجود، مجبور شد براي جمع کردن ساختار تيم ملي، از ترکيبي منسجم از دو تيم ليگ که موفق بود و بر ديگري احاطه ذهني و شناخت فني داشت، استفاده کرد، کار اشتباهي نبود، بلکه خطا اين بود که ژست دمکراتيک ميگرفت و از باغ فوتبال ايران، يا نوگلان خندهرو را گلچين ميکرد و يا به مدرسه پيرمردها سرک ميکشيد و بعد هم با دست خود به ورطه شکست ميرفت. 5 ـ اصل انتقاد چند فاکتور شاخص دارد؛ گذشت زمان و کارنامه، گذشته فرد و نتايج، ديدگاههاي شخصي نسبت سليقههاي وي و آخري ـ که انشاءالله اين گونه نباشد ـ مطرح کردن شخصي از انتقاد يک چهره ملي! در سالهاي اخير مانند اين کارها در همه اهل ورزش ديده و شنيده شده است؛ چه از خداداد عزيزي که هفت سال پيش به بهانه چمن و شماره پيراهن و ديگر سلايق سياسي، گير سه پيچ به بلاژويچ داد و چه مربي پيشين تيم ملي که سرانجام خودش هم نفهميد کميته انتقالي او را برکنار کرد يا خودش! همه و همه دنبال بهانهگيري و فرار از انتقاد هستند، اما تهديد علي دايي به گذشته بازيگري و مدل روحي و اخلاقي آن، نه تنها در شأن هيچ تماشاگر فوتبالي نيست، بلکه در هيچ کجاي کره زمين و حتي در کشوري مانند «روآندا» که يک ميليون نفر قتلعام قبيلهاي شدند، اين گونه به کار گرفته نميشود. مجازات به قانوني که بر پايه عطف به ما سبق طراحي شده، چند دهه اي است که از اصول قوانين جزايي کشورهاي بدوي پشت خط تمدن هم حذف شده است.6ـ فوتبال ورزشي جرياندار و زمانبر است. همان گونه که برانکو پس از حضوري هفت ساله در ايران در جام ملتهاي آسياي سال 2004 تيمي قدر، محکم و با تاکتيک روانه ميدان کرد، ولي باز هم به خاطر خطاي انساني، بازي را به چين باخت و به سوم شدن بسنده کرد.در بازي با کويت هم به رغم همه مشکلاتي که تيم ايران و شخص دايي براي يک ارنج خوب داشت، خطاي انساني عامل اصلي نتيجه شکل گرفته بود و اگر تنها مشکل حل نشده تيم ما در اين بازي به مرور از بين برود، آنگاه بايد در گذر زمان، به نتايج و کارنامه دايي دقت کرد تا بتوان به تحليلي جامع رسيد.7ـ گرفتاري فوتبال ما در اين سالها، عوامگري افراطي است که به دليل حضور مديران سياسي غير فوتبالي بر بدنه آن فشار ميآورد و همين ديدگاه افراطي عاميانه است که گاه به مردم القا ميکند، عامل همه ناکاميهاي ملي فوتبال ما دايي بوده است، اما مردم و همان دهها هزار نفري که تجربه نشستن بر سکوهاي ورزشگاههاي فوتبال را دارند، وقتي زندگي سراسر صدمه و لطمه بدني علي دايي را در زمان حضورش به رغم 35 سال سن با برخي نوگلان تيم ملي که در آستانه عقد قراردادهاي بزرگ اروپايي لگد به زير ساک پزشک تيم زدند مقايسه ميکنند، هيچگاه چنين ارزيابي ندارند. مردم به واقع ترازوي شناسايي قوي از چهرهها در جامعه هستند و دليلي ندارد غيرمستقيم بخشي از الگوهاي کهنه شده ژورناليستي را به آنان تلقين کرد.8ـ به نظر من و بر پايه آنچه از بيست سال گذشته فوتبال ايران لمس کرده و بر حوادث چهل سال اخير اشراف دارم، علي دايي، نمونهاي از يک نسل جديد، كارساز و متحول کننده براي فوتبال ايران است که ميتوان نمونه تفکر او را در دکتر طوسي و نفت آبادان، در قطبي و پرسپوليس و در سايپا ديد. در اين سالها، ما همواره بنا بر سنتي منحوس از رويارويي روحي و فکري با تيمهاي عربي مشکل داشتيم. حتي در سال 96 که بزرگترين شکست را به سعوديها تحميل کرديم، در لحظات روحي و احساسي بازي دوم اشتباه نموديم تا «وينگادا» که بر پايه گفته خودش، هراسان ورود بازيکن جواني به نام مجيدي بود، با آمدن مهدوي کيا خيالش راحت شد و بازي را با برنامه طراحي شده جلو برد و سرانجام پيروز شد.در اين سالها هيچ گاه زودتر از دقيقه بيست، به دروازه هيچ تيم عربي دست پيدا نکرديم و همواره پس از پذيرا شدن گل آنها در مقابل ضد فوتبال و حوصله معروف عربي آنها به آب و آتش ميزديم، اما حالا به دليل روحيه جنگندگي و مبارز سرمربي براي نخستين بار در عرض شش دقيقه از يک تيم عربي جلو ميافتيم و کاري ميکنيم که هشتاد دقيقه بر پيکر تيم ايران ميتازند تا به گل تساوي برسند. اين نه تنها خفت و خاري نيست، بلکه نويد هماهنگي در ضربان قلب تپندهاي است که خيليها برايش نسخه فرسودگي نگاشتهاند.9ـ توجه به نسل جديد فوتبال ايران همان رويه درست و موفقي است که کلينزمن به کار گرفت و در جام جهاني 2006 به رغم نرسيدن به فينال در ذهن کارشناسان و علاقهمندان فني فوتبال ثبت شد. حالا علي دايي دست از نيروهاي تمام شده و گرفتار در بحران روحي تمام نشدني و نازهاي سن پيري شسته و به مانند سايپا، دل به استعدادهاي فنيتر و تاکتيکي تر امروز فوتبال ايران بسته است.دايي بيش از هر کس ديگري ميداند که در جام جهاني آفريقاي جنوبي، ديگر بازيکني که دوازده روز واکمن به گوش آفتاب گرفته يا شنا کند و بعد هم لگد به ساک پزشک تيم حواله بدهد، فايدهاي ندارد. بازيکنان به مرز سي رسيدهاي که هنوز نتوانستهاند بين مشکلات روحي و موفقيت خودشان، رابطهاي متضاد برقرار کنند، به درد بازيهاي سختي مانند اسپانيا نميخورند. 10ـ صراحت لهجه علي دايي و نوع مقاومت وي در برابر هر پرسش، نکتهاي نوين در فوتبال ايران است که خيليها آن را نميپسندند، چون در حرفهايگري محض ارايه شده و فضايي براي سوژه ساختن و سناريو نوشتن باقي نميگذارد. وقتي در عين نياز، تيم ملي هادي عقيلي را خط ميزند و به نفوذ اصفهاني در فدراسيون فوتبال و تماسهاي پشت هم وقعي نميگذارد؛ اين يعني رخدادي خجسته در فوتبال ارباب رعيتي که يک طرفش مشتري ساک پزشک تيم ملي است و طرف ديگرش، مربي برکنار شدهاي که هنوز به دنبال دليل ميگردد. در اين فوتبال، خيليها بايد به ارزش و جايگاه تيم ملي آشنا شوند، خيليها بايد متوجه اين دگرديسي علمي شده و خيليها هم بايد از اين پس، تنها از ديدن فوتبال لذت ببرند.آنچه بايد امروز از آن به عنوان ديدگاهي استراتژيک براي فوتبال ايران حمايت و همراهي کرد، جسارت، شجاعت، شايستهسالاري و حمايت همهجانبه از رشتهاي فراگير است که تنها عامل شکسته شدن تلاشها براي انزواي نام ايران در سال 2006 بود و در سال 2010 هم بايد باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]