محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845589770
حق با افراد شناخته نميشود
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خاطرات خواندني وي از دوران تحصيل و موضوع اخلاق انتخاباتي، بخش اصلي گفتگوي تفصيلي با اين عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) را که زير نظر آيت الله مصباح اداره مي شود، تشکيل مي دهد: چه ضرورتي داشت به عنوان يک عالم ديني تحصيل کرده در حوزه هاي علميه براي ادامه تحصيل به خارج از کشور برويد. اساساً اين نگاهي که در مؤسسه امام خميني قم مبني بر فراگيري علوم روز حاکم است، بر چه اساسي است؟ براي پاسخ به اين سؤال قدري عقب بر مي گردم. دبستان محل تحصیل من "حسینی" بود. بعد به دبیرستان "نشاط" رفتم. هنوز هم با دبیرانشان ارتباط دارم. رشته ام طبیعی بود (علوم تجربی) و اصلاً به طلبگی نمی خورد. کلاس یازدهم بود که یکی از علمای بزرگ اصفهان به مسجد شجره آمدند. آن موقع به این مسجد می گفتند "مسجد خاکی" خیابان شاه عباس آن موقع خاکی بود، بعد شد شهید باقری. 5-4 نفر از بچه ها خدمت حاج آقا رحیم رفتند، گفتند که یک عالم زمان شناس، متدین و باسواد می خواهیم ایشان هم فرمودند که من یک عالم (آيت الله فاضل) برایتان می فرستم اما اگر قدرش را ندانید، قهر می کند. شب ولادت آقا امام زمان(عج) فرموده بودند که او را می آورند و آوردند. آن موقع من دبیرستان می رفتم. ایشان عصرها یک ساعت نزدیک غروب می آمدند مسجد می نشستند. به من می گفتند تو که دبیرستان می روی بیا من هم بِهِت یک درسي بدهم. ما عصرها به مسجد می آمدیم. ایشان می گفت اول برو یک بستنی بخر. بستنی می خوردیم و بعد درس می دادند. کتاب تبصرة المتعلمین را کامل خواندم. ایشان نحو و جامع المقدمات را هم کم کم درس می دادند. یکدفعه به این نتیجه رسیدم که دبیرستان به چه دردی می خورد؟ چون رشته ام تجربی بود، هنوز هم مباحثش یادم هست. پیش خودم گفتم مثلاً دانستن تعداد پرچم ها، گلبرگ ها، کاسبرگ های مثلاً گل میخک به چه کاری می آید؟ بعد از این به قم رفتم و در مدرسه حقانی ثبت نام کردم. درباره مدرسه حقانی تحقیق هم کرده بودید؟ در مورد بهترین مدرسه پرس و جو کرده بودم که این جا را به من معرفی کردند، مرحوم آیت الله فاضل که آیت الله جنتی شاگرد ایشان بود و به دست ایشان طلبه شده بود، گفتند که آقای جنتی در مدرسه حقانی است و از طلبه های فاضل و خوب قم است. یک معرفی نامه به آقای جنتی هم برایم نوشتند، ما آمدیم مدرسه حقانی، گفتند که باید امتحان ورودی بدهید و من هم دادم، نفر سوم شدم و بعد نوشته آیت الله فاضل را به شهید قدوسی دادم. ایشان گفتند که من آقای فاضل را نمی شناسم و آقای جنتی ایشان را می شناسد، آقای جنتی هم همان سال دستگیر شده بود، همان سالی بود که علما را دستگیر کرده بودند، آقای مشکینی، جنتی و دیگران یا تبعید بودند یا زندان. خانواده از شما برای طلبگی را ایراد نمی گرفتند؟ پدرم مخالفت نمی کردند، خویش و قوم هایمان بعضی هایشان که با سواد بودند می گفتند حیف است بگذارید مدرسه و دانشگاه برود. ولی پدرم می گفت خودش باید تصمیم بگیرد. ایشان آدم حرّی بود و می گفت خودش باید بخواهد؛ شغلش بنايي بودم، سنگ تراش و سنگ چسبانی را بلد بودم. تابستان ها برای پدرم کار می کردم. به هرحال، چهارسال مدرسه حقانی بودم بعد از چهارسال که خیلی هم آنجا درس خواندیم. آقای جنتی اصول فقه درس می داد، آیت الله احمدی میانجی اخلاق می گفتند، خود مرحوم شهید قدوسی درس اخلاق عالی داشت. عروة الوثقی و گلستان سعدی و زبان انگلیسی هم می خواندیم. آیات بهشتی، قدوسی، مصباح و جنتی هیئت امنای مدرسه بودند و شورایی اداره می شد، منتهی شهید قدوسی مدیر بالاسر بچه ها بودند و آیت الله جنتی هم به عنوان استاد پرورشی بودند. گذشته از کلاس هایی که داشتند نظارت هم داشتند. مدرسه خیلی انقلابی بود، هر هفته ساواک می ریخت داخل مدرسه و بچه ها را به قصد کشتن می زدند، می گرفتند، می بردند، ما تقریباً همه مسافرخانه های قم را بلد بودیم. می ترسیدیم برویم مدرسه بخوابیم. یک شب جمکران بودیم، یک شب حرم می خوابیدیم، برای اینکه می گرفتند و ناامنی بود. بین راه ما را دستگیر می کردند، سلفچگان دستگیرمان می کردند. یک تعداد بچه ها بودند، تمام اعلامیه ها و سخنرانی های امام که می آمد این ها پبیاده می کردند و هرکسی به شهر خودش می برد. بچه های مدرسه حقانی در حالت شبکه ای خوب عمل می کردند. شما خودتان هم بازداشت شده بودید؟ حالا این ها نه به درد دنیایمان می خورد و نه آخرت. به هرحال مدرسه خیلی پرحرارتی بود تا اینکه سال چهارم از این مدرسه بیرون رفتم و درس حوزه را آزاد خواندم. آن موقع حضرت آیت الله مصباح برنامه ای راه انداخته بودند با این ایده که اگر انقلاب شود، اینطوری نمی توانیم پاسخگوی نیازهای جوانان باشیم، باید به علوم انسانی روی آورد. اسلام در علوم انسانی هم حرف دارد، چون اسلام دینی است انسان ساز، پس در رابطه با انسان حرف دارد. بعد ایشان هم برنامه ای را راه انداختند و یک عده ای هم آمدند و ثبت نام کردند تا ضمن آنکه درس حوزوی می خوانند دروس علوم انسانی هم بخوانند. من اقتصاد را از آقای دکتر داودی یاد گرفتم. آقای دکتر رضاییان الآن استاد مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) هستند، به ما مدیریت درس دادند، مرحوم دکتر کاردان روانشناسی درس دادند، و خیلی های دیگر. گاهي هم ما تهران مي رفتيم مثلاً ما پنج شنبه ها می آمدیم ظهر تا شب دکتر رضاييان درس می دادن و بعد شب به قم بر می گشتیم. دکتر بیرجندی بود که انگلیسی درس می داد، بهترین اساتید دعوت می شدند و آدم های درستی هم بودند، می دیدند که ما هم می خوانیم، چون ما واقعاً می خواستیم بفهمیم غربی ها چه می گويند، حالا غلط یا درست، یک بحث دیگری است. مدرک مهم نبود. آقای فلاحیان و رئیسی و ... هم با شما همکلاس بودند؟ اینها هم در مدرسه حقانی بودند. سال بالایی بودند. آقای فلاحیان، نیری، صدیقی، طباطبایی، حسینیان. بعد از انقلاب به کارهای قضایی دعوت نشدید؟ وقتی انقلاب شد از ما دعوت کردند و یک عده از بچه ها هم به دادگاه ها رفتند. خوب دادگاه رفتن و نظایر این ها مثل تیغ دولبه است. به خود بنده هم گفته شد که من گفتم این کاره نیستم چون در خودم نمي دیدم. می ترسیدم در اثر هوای نفس برای خودم جهنم درست کنم. برای اینهایی هم که در این نهادها مشغول هستند، باید دعا کنیم تا خدا کمکشان کند، چون واقعاً کار سختی است، قضا اصلاً کار آسانی نیست، مجاهدت است و کسی که می آید خیلی باید مطمئن باشد. در مؤسسه رشته های مختلفی بود که باید می خواندیم مثل فلسفه که خود حاج آقا مصباح درس می دادند. تفسیر قرآن هم همین طور، بعد روانشناسی رشد کار کردیم. تز فوق لیسانس ما 8-7 نفره بود، که یک کتاب هم شد و هر کدام یکی، دو فصل آن را نوشتیم، کتاب "روانشناسی رشد با نگرشی به مبانی اسلامی" الآن در دانشگاه ها درس می دهند. جزء کتاب های منبع و قوی است. اين کتاب چه سالي منتشر شده است؟ من حدود 6 سال است از آمریکا آمدم، 5 سال هم آمریکا بودم، 3 سال هم کانادا بودم، این کتاب حدود 15-14 سال پیش نوشته شده است، همان موقع هم کتاب سال شد و وزارت ارشاد جایزه داد. در بین این روانشناسان دیدگاه کدام دسته به اسلام نزدیکتر است؟ هیومنیست ها مثل راجرز و ... وقتی اين دوره تمام شد، یک صحبتی با خارج شد ، بویژه دانشگاه مک گیل که جزء دانشگاه های رده بالا و برتر کانادا است. رشته های مختلف دارد، از جمله مباحث اسلامی هم داشت که قرار شد برای ادامه تحصیل آنجا برویم. وقتی می خواستیم برویم خدمت آیت الله جوادی آملی رفتم مشورت کردم که من دوست دارم رشته عرفان را کار کنم، اگر رفتم چه کار کنم، تزم چه باشد؟ خدا حاج اقا مصباح را حفظ کند می گفتند با همه بزرگان مشورت کنید. خدمت مقام معظم رهبری هم رفتیم، آیت الله جوادی گفتند که سعی کنید هرجا می روید مبارک باشيد، عیسی(س) فرمود "وجعلنی مبارکاً" این جوری باشید. عده ای هرجا می روند وا می دهند. خدمت مقام معظم رهبری هم که رفتیم. البته یک بار هم قبلاً برای بحث زبان رفته بودیم ایشان فرمودند خیلی کار خوبی است، کار زبان، ما با مرحوم بهشتی که بودیم چون ایشان زبان آلمانی و انگلیسی می دانستند قشنگ می دیدیم که با چند چشم مباحث را می بینند. خود من وقتی یک عرب می آید و با من صحبت می کند، چون عربی می دانم می بینم که حرف دل من در ترجمه مترجم نیست. بعد خودم باید به او بگویم. فرهنگ آن ها را دانستن هم خیلی مهم است. آقا ما را تحریک کردند و زبان خیلی می خواندیم. دردیدار قبل از سفر به کانادا هم نصیحت کردند که خوب واجبات را که انجام می دهید، مستحبات را هم هرچه تا قبل از این انجام می دادید دوبرابر کنید، چون در یک محیط فاسد می روید این نصیحت خیلی به دربخور بود. از امام صادق(ع) هم عین این هست که فرمودند: چون اهل آنجا سجده نمی کنند، تو بیشتر سجده کن تا جبران شود. ما 12 نفر همگی از مؤسسه امام خمینی(ره) بودیم که رفتیم، آن موقعی که خیلی ها این چیزها را نمی فهمیدند و به حاج آقا مصباح حمله می کردند. ما گروه اول بودیم. البته طی 2 سال رفتیم. 6 نفر یک سال و 6 نفر سال دیگر. در میان سال اولی ها، آقایان دکتر علی مصباح، فنایی، مصباح موسوی، حقانی برادر شهید حقانی و در بین سال دومی ها آقایان: بی ریا، ساجدی، رهنما، زارعان، شاملی، حجازی و ... بودند که همگی الآن قم هستند و برگشته اند. وقتی به دانشگاه مک گیل رفتیم ، آنجا هرکسی یک رشته ای را انتخاب کرد، بنده عرفان را زیر نظر لندولد کارکردم چون او هم شاگرد پروفسور کربن بود و کربن هم روی موضوع سید حیدر آملی (که موضوع پايان نامه من بود) خیلی کار کرده بود. خیلی با من کار می کرد، هر هفته فقط 3 ساعت تز من را می خواند، خیلی با سواد بود. اهل سوئیس بود. قوی ترین مستشرقی است که در کانادا بود. عربی مي دانست، فارسی هم قشنگ صحبت می کرد. بعد آقای بی ریا را به آمریکا بردند. گفتند این جا مؤسسه ای داریم که ایشان بیاید و آن را اداره کند، هنوز تز فوق لیسانس را نداده بود که کم کم فرستاد و مدرکشان را گرفتند. اما من گفتم تا تمام نشود از اینجا نمی روم. بعد که تمام شد، گفتم به شرطی می آیم که درسم اولویت اول باشد. تا کانادا بودیم با دوستان انجمن اسلامی رفت و آمد داشتیم، جلسه داشتیم. بعد که به آمریکا رفتیم مؤسسه اسلامی نیویورک با رفتن ما افتتاح شد. آقای حجازی هم به واشنگتن رفت. زودتر از ما رفت. در نیویورک نمازجمعه راه انداختیم و در دانشگاه های مختلف هم تقاضای ثبت نام کردیم. بنا کردم هرجایی که قبول شدم، بروم. به شرط آنکه هم دانشگاهش قوی باشد و هم اینکه به کار مؤسسه برسم. دانشگاه بينگ همتن زودتر از همه جواب داد و برای مصاحبه دعوت کرد. وقتی رفتيم آنجا صحبت کردیم، گفتند معرفی نامه چه دارید؟ ما از بعضی اساتید کانادا معرفی نامه گرفته بودیم، به لندولد گفته بودم که یک معرفی نامه بنویسد گفت نمی نویسم، هرجایی که رفتی بگو یک تلفن بزنند من توضیح می دهم. برای خودم خیلی جالب بود که چه می خواهد بگوید. بقیه که نوشته بودند می شد دید که نظرشان چیست؟ البته برخی هم مهر و موم کرده بودند. همان جا رئیس دانشگاه جلوی روی خودم تماس گرفت، بعد گوشی را گذاشت و گفت می توانی بیایی. گفتم چرا؟ گفت: لندولد می گوید از این استفاده کنید، بیش از اینکه چیز یادش بدهید، چیز یادتان می دهد. همین یک کلمه برای ما کافی است. آن ها به معرفی نامه استاد خیلی اهمیت می دهند. خدا خیلی کمک کرد. اتفاقات عجیب و غریبی افتاد. یادم است روز اولی که می خواستند ما را به رئیس دانشگاه معرفی کنند، من 2 استاد راهنما داشتم یکی عارف بود و یک فیلسوف، چون می خواستم فلسفه عرفان کار کنم، بنابراین دو تا استاد می خواست. گفتند که برویم با رئیس دانشگاه آشنا شویم. در راه به ذهنم آمد آیا این رئیس دانشگاه مرد است یا زن؟ دست کردم توی کیف و نامه اش را درآودرم. دیدم اسمش، اسم زن است. گفتم من با ایشان دست نمی دهم. گفتند اگر دست ندهی راهت نمی دهند. گفتم خوب ندهند من حاضر نیستم اينطوري دکترا بگیریم. دینم را دوست دارم و برای اسلام آنقدر که ارزش قائل هستم برای هیچ چيز و هیچکس قائل نیستم. گفت تقیه کن؛ گفتم اینجا جای تقیه نیست، تقیه برای جایی است که جان و ناموسم به خطر بیافتد. به هرحال کیفم را با کتاب هایم به دست راستم دادم. (البته بعضی ها دست نمی دادند و مثلاً گفتند ایدز دارم که خیلی زشت بود. خیلی آدم باید پیاده باشد، بعضی ها هم که بدتر از این ها هستند و دست می دهند، رسیدیم آنجا و وقتی رسیدیم بلند شد و گفت خوشبختم، من دست ندادم. گفتم من متأسفم ابداً به شما دست نخواهم داد. من مسلمان هستم، اگر الآن خانمم هم ایجا بوده به این آقا دست نمی داد. نشست و من هم نشستم، خیلی در فکر فرو رفت. یکدفعه گفت من متأسفم. حدود 15 سال است که مدیریت این دانشگاه را دارم اما هنوز قوانین اسلام را نمی دانم و این ضعف بنده است نه شما. بعد حتی ما روز 19 ماه مبارک رمضان امتحان جامع داشتیم. امتحان جامع دکترا خیلی سخت است. یعنی تمام چیزهایی را که از اول تا حالا خوانده ای امتحان می گیرند، چهار ساعت کامپیوتر را جلویت می گذارد، می گوید باید جوابها را تایپ کنی، همانجا استاد پرینت می گیرد، کپی می گیرد برای 15 استادی که سئوال داده بودند. 2 نفر دانشجو می خواستند، ما 15 نفر بودیم. شب امتحان یکی از بچه ها که آمریکایی بود گریه می کرد. گفتم من باید گریه کنم، زبان اصلی من فارسی است، بعد عربی و بعد انگلیسی، این زبان مادری ات است. به هر حال امتحان سختي است من هم روزه بودم، همین خانم رئیس دانشگاه تلفن زد به استاد ما که چرا امروز که روزه هستند، امتحان می گیرید. می دانید که این امتحان، گناه است، استاد گفت: خودش می گوید که با روزه مغزم بهتر کار می کند. رئیس بخش فلسفه و رئیس دانشگاه بود یکی از استادهای راهنما بود، روز اول ماه رمضان، من معمولاً جلوی کلاس می نشستم، می خواستم خوب بفهمم، سر کلاس قهوه آورده بود. یک جرعه خورد و یکدفعه گفت: Today is ramazan morteta? گفتم: yes. گفت: I"m sorry. بعد به بچه ها گفت: من از ایشان عذرخواهی می کنم و دیگر در ماه رمضان سرکلاس قهوه نخواهم خورد، شما هم بیایید نخورید چرا که مترضی پسر مؤدبی است و به شما احترام می کند. خواهش می کنم کسی جلوی او قهوه نخورد. ما دائم ازاینکه دیگران دین ما را بفهمند فرار می کنیم. چون دینی که در دل ماست دین نیست. یک چیز بی ارزش است. اگر ارزش داشت پایش می ایستادیم، خیلی خود کم بینی هست. به هرحال یک فوق لیسانس فلسفه غرب اینجا گرفتم و بعد هم یک دکترای فلسفه و عرفان گرفتم. گفتم من تصمیم گرفته ام که تز دکترایم را 6 ماهه تحویل بدهم. استاد گفت اگراین کار را بتوانی بکنی دومین نفری هستی که در 40 نفری که من تربیت کرده ام، این کار را کرده است و این کار را کردم. رفتم خانه اش، دید و گفت همه چیز خوب است. (موضوع پايان نامه نگاه به عرفان از ماوراء بود) تز فوق لیسانس را که در کانادا کار کردیم، ترجمه کرده ام ولی برای دکترا را ترجمه نکردم، تز فوق لیسانس در رابطه با سید حیدر آملی است. تز دکترا که تمام شد به ایران برگشتم هروقت هم آمریکا بروم به مؤسسه سر می زنم. اين روزها كه در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلامي قرار داريم، يكي از گفتگو های رايج بحث بر سر «اخلاق انتخاباتي» است. از نظر شما تعريف اخلاق انتخاباتي چيست؟ واژه «اخلاق» كه گفته ميشود، معنايي در آن هست كه چيزي از كارهاي پسنديده و يا حتي كارهاي بد به شكل ملكه در انسان درآيد و راحت انجام دهد. مثلاً روزهاي اولي كه به تازگي رانندگي ياد گرفتيم و هنوز ملكهمان نيست، اگر بچهمان عقب ماشين حرف بزند و شيطنت كند، حواسمان پرت ميشود و تصادف ميكنيم. يا مثلاً كلاژ و گاز و ترمز را فكر ميكنيم و دقت ميكنيم هنگام استفاده؛ اما وقتي كه گذشت و ممارست كرديم به راحتي رانندگي ميكنيم. در اخلاق همين حالت ملكه خوابيده است، ميتواند اخلاق خوب باشد و هم اخلاق بد. پس هم شامل رذايل است و هم فضايل است كه ميتواند به شكل خلق در آدم در بيايد. «انتخابات» هم يعني ما وارد معركهاي ميشويم كه ميخواهيم بگوييم مردمان كسي را كه ميخواهند انتخاب كنند، همانطور كه يك شخص يك دركي دارد، يك جامعه هم دركي دارد. ما يك درك جمعي داريم. مثلاً بچههاي تهران يك دركي دارند كه حتي در جمع ميتوان سطح درك آنها را اندازهگيري كرد و با بچههاي مثلاً اصفهان مقايسه كرد. ميتوان گفت هر يك كجا بالاتر و كجا پايينتر است. ولي انتخابات چيزي است كه بنده فكر ميكنم يكي از ويژگيهاي انسان نسبت به ساير موجودات خداي تعالي كه حسنش هم هست اين است كه ميتواند و حق انتخاب دارد. خودش ميتواند سرنوشت آينده خود را رقم بزند. يك گل اينگونه نيست، ولي يك خانم يا يك آقا اين گونه است، ميتواند سرنوشت خود را خودش انتخاب كند. يعني در سرنوشت انسانها عوامل ديگر دخيل نيست؟ البته گاهي تلاش ميكنيم كه گردن يك فردي يا يك چيزي بگذاريم، اما اينجور نيست؛ خيلي از اوقات خودمان هستيم كه انتخاب ميكنيم. به بحث «اخلاق انتخاباتي» بر گرديم. خوب، اينجا هم دو دستهاند، يك عده انتخاب ميشوند و يك عده انتخاب ميكنند. آنهايي كه منتخب ميشوند همه صاحب اختيارند، در حضور يا عدم حضور، در شهري كه نامزد ميشود. ميتواند انصراف بدهد يا بماند. مردم هم اختيار دارند و ميتوانند بين نامزدها انتخاب كنند. ولي در برابر تمام اين حق انتخابها و اختيارها مسئوليت هم داريم، يعني هم كسي كه خود را در معرض انتخاب قرار دارد، چه خوب باشد چه بد، چه اصولي باشد يا نه، به دنبال اصلاحات باشد يا نباشد، هر اسمي كه رويش بگذاريم، اينكه به معركه ميآيد بايد بداند كه مسئوليتي در قبال اين دارد. اين گونه نيست كه وقتي خدا اختيار و حق انتخاب ميدهد هر كاري خواستي بتواني انجام دهي. برخي اين تعهد را نسبت به خداوند درك و احساس ميكنند و برخي متوجه آن نيستند. يعني ممكن است در خودشان اين خلق را با ممارست و تمرين و دريافت ايجاد کرده يا نكرده باشند. شايد هم به عكس ميل كرده باشند، بارها به مردم دروغ گفته باشند، بارها خود را با ظاهر زيبا براي فريب مردم آراسته، بالاخره هر كس را با چيزي ميشود گول زد، با چند تا كلمه علمي سنگين... چنين افرادي هستند و من هم با نام آنها كاري ندارم و نميخواهم اسمي بياورم چون اينها شايسته نيستند. چنين افرادي اصلاً نيايند چون اول از همه به خودشان ظلم ميكنند و خودشان را ارزان ميفروشند. طرف مقابل اينها حتماً بايد كساني باشند كه خودشان را به فضايل اخلاقي آراستهاند؟ طرف مقابل كسي است كه فضايلي را در خود ايجاد كرده يا ميخواهد داراي فضيلت باشد. ممكن است كسي باشد که دوست دارد خوب باشم، اما نيست. اخلاق خوب هنوز درونش ملكه نشده اما دوست دارد بشود. اين دو گروه براي آمدن خوب هستند. بخواهند داراي فضايل بشوند و يا شده باشند. يعني همين كه داراي فضايلي باشيم كافي است؟ خوب وقتي اينگونه است بايد يك اصولي را رعايت كرد. ما به عنوان يك مسلمان بايد آنچه در اسلام به عنوان اخلاق پسنديده توصيه شده را رعايت كنيم. ميشود چند مورد مصداقي بفرماييد؟ بنده چند تا از سر شاخهها را ميگويم. يكي صداقت و راستي است. ما به اين مردم قول و قراري ميگذاريم. يا قول ندهيد يا اگر ميدهيد پايش بايستيد. بدانيم چه به مردم ميگوييم. راستي خيلي خوب است و همه آنرا دوست دارند. منحصر به اسلام هم نيست. جزء مروت و جوانمردي است. ممكن است يك عده مسلمان هم نباشند اما صداقت داشته باشند. همانطور كه زمان پيامبر يك عده از مشركين با هم قرار ميگذارند كه جوانمردانه عمل كنند. صداقت داشتن، يعني به دنبال لجن مال كردن ديگران نبودن. يعني براي پرهيز از لجن مال كردن به سراغ نقد نرويم؟ چرا، مستدل حرف بزنيم و از طرف هم بخواهيم مستدل حرف بزند. جالب اين است كه اسلام از دست متحجرين مينالد چون خود يك دين متحجر نيست. اسلام از دست كساني كه مقلد كوركورانهاند و چون پدرانشان كاري را كردهاند يا چون سنتي دارند، رفتاري را كه كوركورانه انجام ميدهند مينالد. يك اصولي دارد و ميگويد به اين اصول بايد پايبند باشيم. مثل وفاي به عهد. شما به وفاي به عهد خيلي تكيه داريد. يك شرايطي را ميپذيريم ميآييم، مثلا ميگوييم به قانون اساسي متعهديم، خير اين مردم را در نظر ميگيريم. خوب خير مردم را در نظر گرفتن ديگر با مسئله لج و لجبازي كردن با دولت و قوه قضاييه و... جور نيست؛ اينها ديگر بازي نفس است. مجلس نبايد مجلس هواهاي نفساني شود كه هر كس بخواهد هر كار بكند. اگر دلم بخواهد دست بالا كنم، اگر نخواهم نكنم. اينجور آزاد نيستيم، درست است كه حق انتخاب داريم اما بابت آن مسئوليت داريم. سوال ميكنند كه چرا گفتي آري و چرا نه. اشاره شما به هر راي نماينده در طول مسئوليتش است؟ بله. يك راي نماينده بابت يك مساله ممكن است اصلاً نظام را به مخاطره بياندازد. يك بله و يا يك خير. اينگونه نيست كه انسان بتواند به راحتي راي بدهد. شاخصههاي نظام اخلاقي را براي نامزدها مي گفتيد؟ - تعهد به اسلام، به نظام، به شهدا، به راه امام، به مقام ولايت. واقعاً وقتي ميگوييم با رهبري هستيم با او باشيم وقتي ميگوييم رهبري رأس هرم مشروعيت نظام است، ديگر بازي در نياوريم و اهل بازي هم نباشيم. همانطور كه نبايد با ما بازي كنند، همانطور نبايد با هيچ كس بازي كنيم. مردم با صداقت راي ميدهند. ببينيد مردم واقعاً چقدر پاك راي ميدهند، آن وقت بد است اگر مردم دسته دسته در قيامت مورد رضايت خدا باشند و ما نتوانيم جواب خدا را بدهيم. اين شاخصها هم مربوط به نامزدها بود، شاخصهاي اخلاق انتخاباتي براي مردم و هواداران چيست؟ ببينيد اگر ميخواهد آدم از هر كس هواداري كند، اگر از مردم كسي بشود و بت آدم اين اشتباه است. چه فرقي ميكند كه من يك بت بگذارم پرستش كنم يا يك آدم بگذارم و او را بپرستم؟ شخص مسلمان بايد ببيند اين با اصول اسلامي سازگار است يا نه، هر كه ميخواهد باشد. در قرآن صريحاً هست، آيا اين به خاطر آنكه خويش و قومتان است، به خاطر اينكه برادرت است، او را بيشتر دوست داري يا خدا را؟ چند جا محبت زن و بچه در قرآن مذمت شده است. «ان من ازواجكم و اولادكم فتنه» دقت كنيد، چهار، پنج جاست كه بدي زن و فرزند را ميگويد، وقتي دقت ميكنيد ميبينيد در مقايسه با محبت به خداست. ميپرسد اين مهمتر است يا خدا؟ زن به عنوان زن بودن اول نيست، خدا اول است. عده اي بودند كه شعار مي دادند، همه چيز حتي دين را هم با آزادي ميسنجيم، اشتباه است. ما آزادي را به دين ميسنجيم چون خداپرستيم. ممكن است كسي نباشد. با او بايد بحث كلامي كرد؛ ولي اگر پذيرفتهام كه خدا اول است، اين را شاخص بگذاريم و همه را با اين بسنجيم. پيامبران را مثلاً حضرت موسي را دوست داريم اما به همان اندازه كه خدا ميخواهد. براي همين چون از انبياء اولو العزم است، در چشم ما بهتر از حضرت لوط است. حضرت لوط از پيامبر ديگري كه پايينتر است، برتر است به عبارتي در بينش ما هر كه به او نزديكتر است به دل ما هم بايد نزديكتر باشد. ديگر اينكه او از قوم و خويش ماست، از قبيله ماست، رفيق من است و... بدون اثر مي شود. برخي ميآيند پول ميدهند كه بهشان راي بدهند، اين جهنم مطلق است اگر بفهمند. او كه اين گونه راي ميدهد نظام خودش و سرنوشت اسلام را و سرنوشت بيش از 80 ميليون نفر را ارزان ميفروشد. چرا بيش از 80 ميليون نفر؟ ما گاهي اوقات يك رايمان براي بيرون از كشور هم كلي آثار دارد. براي نسلهاي بعدي هم كلي آثار دارد چه خوب و چه بد باشد. اگر اين را پاي يك نهار خوردن بخواهند معامله كنند خيلي ارزان فروختهايم. ما بايد هوشيار باشيم كه چنين معاملهاي نكنيم. درك جمعي ما بايد به گونهاي باشد كه افرادي كه چنين ميخواهند معامله كنند را دفعشان كند و ميكند. شما اگر دقت كنيد جاهايي كه فرهنگ بالاتري دارند زير بار حرف چنين آدمهايي اصلاً نميروند، اصلاً گوش نميدهند به چنين حرفهايي ممكن است كساني ندانند و از سادگيشان سوء استفاده كنند ولي انشاء الله اصلاً در دوره ما چنين چيزهايي نيست و نخواهيم داشت. چه در جمع راي دهندگان و چه آن كساني كه ميخواهند منتخب باشند. اين اخلاق درباره رسانهها چگونه تعريف ميشود. براي رسانه يك وظيفهاي تعريف شده كه بايد اطلاع رساني كند و انتظار ميرود درباره خوب يا بد بودن يك تفكر نيز چنين كند. در حالي كه گاهي از چنين رويكردي به عنوان بد اخلاقي ياد ميشود. مرز اين اطلاع رساني و آن اخلاق انتخاباتي كجاست؟ در كار رسانهاي اول كاري كه بايد انجام شود فكر ميكنم راستي در نقل و امانتداري است. همان كه طرف گفته را بياوريم دستكاري نشود، درون گيومه بگذاريم و عين كلام وي را بياوريم. معلوم باشد كجا حرف اوست و كجا تحليل است. در تحليل هم واقعا بايد صميمانه جلو آمد. با هر كس ميخواهد باشد و ريز و درشت نكند. به هر حال افراد نسبت به صحبتهايي كه ميكنند خودشان مسئوليت دارند و شما اين مسئوليت را گردن خودتان نياندازيد. دليلي ندارد كه چنين كنيد. بنويسيد او اين را گفته است. بعد جاي نقد و جاي پيشنهاد و... هست. ديگر اينگونه كسي ناراحت نميشود. هر چه انسان فرهيختهتر باشد از اين كار بيشتر لذت ميبرد. بنده مقاله نوشتهام اگر آمدي چند نقد و چند پيشنهاد به آن زدي چرا من بايد بدم بيايد، اينگونه مقاله خودم بهتر ميشود. مثلاً خيلي مستدل بگوييم اينكه گفتهايد با اصل فلان قانون اساسي موافق نيست در حالي كه گفتهايد به قانون اساسي پايبندم. مگر الان اينگونه نيست؟ معمولاً نقدها است كه موجب رنجش افراد ميشود. مثلاً گاهي در سايتها برخي مطالبي را مينويسند كه ما هم آنرا نگفتهايم؛ بعد هر چه جواب ميدهي جواب را هم نميزند ميگويد اينگونه نيست كه شما هر چه خواستيد روي سايت ما بيايد. حال اگر كسي خواست او را خراب كند او را ميزند. انگار اين سايت فيلترش فقط به سوي رذايل باز است. توهينها را منتشر ميكند و جوابهاي مستدل را نه. براي همين بيشتر سايتها در نزد مردم اعتبار ندارد. من چند وقت پيش خدمت يكي از آقايان و بزرگان از علما بودم. ايشان گفتند كه درون اين سايتها آن قدر مطالب مختلف مي آورند كه 90 درصدش راست نيست. چرا بايد يك رسانه اينگونه اعتماد مردم را از خودش سلب كند؟ خيليها ميترسند كه مصاحبه كنند. چرا ميترسند به خاطر آنكه دست ميبرند در مطالب و همين باعث ميشود كه ديگر به آنها اعتماد نكنند. روزنامهها هم همينطور، رسانهها نسبت به خودشان يك وظيفهاي دارند كه كاري نكنند كه در چشم مردم هجو و بيارزش شوند. اگر چنين شد چه كسي مقصر است؟ قطعاً مردم مقصر نيستند. تا به حال من نديدهام كه مردم بريزند و روزنامهاي را در آتش بريزند. ولي آن سويش را ديدهام، خود روزنامه در تيتر و صفحه اول مطالبي را با تيتر درشت زدهاند و بعد يك هفته مثلاً در صفحه آخر يك پوزش يكي دو كلمهاي چاپ ميكنند. اگر يكي با خودتان چنين كند چقدر به او اعتماد ميكنيد؟ امريكا هم كه بوديم همينطور بود، گاهي برنامه هايي داشتيم و خيلي ارباب رسانه ميآمدند براي مصاحبه و تهيه خبر و گزارش. مي دانستم به كدام بگويم بيا و كدام را اجازه ندهم. تنها دليلم اين بود كه اين دروغ ميگويد و خودش يك «پيش داوري» دارد و ميخواهد سخني را بگويد. خبرنگار پول ميگيرد كه به موسسه اسلامي برود و بحث را به آن جهت مطلوب خود بكشد. ولي يك رسانه ديگر صداقت داشت و خبر رساني درست ميكرد. خبردادن به مردم واقعاً يك عبادت است با اطلاع رساني از حوادث و يا مثلاً ديدگاهها در آستانه انتخابات كه كار آساني هم نيست كه مردم را در جهت يافتن اصلح بيدار كنيم. اين كمك به ملت است. اما گاهي روزنامهها آلت دست عدهاي ميشوند چماقي كه به اين سو و آن سو حمله ميكنند و مردم نيز در وسط اين ميدانگير ميكنند. به نظر من اين با شأن نزول روزنامه نگاري و اطلاع رساني اصلاً سازگاري ندارد. اين جهنم را چه کسي درست ميكند جز خود افراد؟ خوب است دوستاني كه در اين عرصه هستند، جوانمردي كنند. با جوانمردي خيلي چيزها حل ميشود. اگر كسي از بنده انتقادي دارد بگويد، اگر در ملأ عام خطايي بوده در ملأ عام ردم كنند و اگر خصوصي بوده خصوصي بايد رد كند. اگر فردي خصوصي كاري را كرده ولي مثلاً اين فرد با چنين سابقهاي حضورش در مجلس ميتواند تبعاتي داشته باشد، آيا نبايد اطلاع رساني شود؟ اگر ما اصول را به مردم بگوييم و همه چيز به راستي گفته شود، مطلوب است. ولي گاه ما يك گوشه كار را داريم ولي هزار گوشهاش در رفته است. وقتي ارزني را در پارچهاي ميريزيد، اگر چهار گوشهاش را بگيريد خوب است ولي اگر فقط يك گوشه را نگيريد، همهاش خواهد ريخت. بايد همه جهات را داشت. اگر واقعاً همه چيز با صداقت منعکس شود، مشكلي نيست. من فكر ميكنم اين رسانهها و وسايل ارتباطي واقعاً يكي از نعمتهاي الهي است. با آنها ميتوانيم همه چيز را بفهميم ولي متاسفانه دست برخي افتاده كه خودشان نسبت به كار خودشان تعهد ندارند و اين بد است. نميخواهم بگويم اكثراً اينگونه است ولي عدهاي جو را چنين ميكنند و اعتماد از بين ميرود و براي همين است كه خوب و بد گفتنهاي رسانهها گاه هيچ اثري ندارد. او كه پول تهيه كرده و ميخواهد به مجلس برود و هزار تا آدم دارد كه كارش را هماهنگ ميكنند به داخل مجلس ميرود، چرا به چون رسانهها نميتوانند حرف راست خود را به مردم برسانند. اجازه دهيد قدري مصداقي وارد شويم. در مجلس ششم برخي رسانهها مطرح كردند كه برخي از نمايندهها اطلاعات هستهاي ايران را به دشمن دادهاند. اين عمل در صورت تحقق، طبيعتاً خصوصي انجام شده و با آن ملاك اول نبايد آنرا علني كنيم ولي از سوي ديگر منافع جامعه در ميان است. رسانهها آنرا علني كردن و طبيعتاً كسي كه مورد اتهام قرار گرفت نيز چه اتهام نادرست و چه درست بوده باشد، آنرا رد كرد. هر طرف ديگري را به بد اخلاقي متهم مي كند، از كجا ميتوان اين ملاك را بدست آورد كه چه كسي صادق است و چه كسي بد اخلاق ميكند؟ ما اين چند وقتي كه خدمت برادران دولت هر از گاهي نشستي داريم و بحث اخلاقياي را آماده و تقديم ميكنيم، اولين بحثي كه تقديم كردم اين بود كه دولت كريمه از ديدگاه امام عصر عليه السلام كدام است؟ به دنبال اين بودم كه يك ميزاني بدهم كه دولت خود را با آن بسنجد. گاهي دولت ممكن است خود را با دولت گذشته مقايسه كند. حال مگر آن دولت الگوي خوبي بود كه خود را با آن مقايسه كنيم، بايد خود را با كمال خود بسنجيم. جالب است كه دولت گذشته هم خود را با دولتهاي قبل ميسنجيد و حتي برخي خود را با زمان طاغوت مقايسه ميكنند. آنچه بنده ميفهمم بايد خود را با انسان كامل بسنجيم. همانطور كه وقتي ميميريم هم ما را با انسان كامل ميسنجند. در روايات هست كه ميزان اعمال امام علي (ع) است. مرا با او ميسنجند نه با بوش و صهيونيستها. من دوست داشتم دولت خود را بتواند خوب بسنجد. براي همين، نشستم بحث دولت كريمه را مطرح كردم. مجلس هم همين را ميخواهد. كه بدانيم مجلس ايدهآل، نمره صد ما اين است. تا به حال چقدر اين كار را كردهاند كه وقتي مجلس تمام شد خودشان بيايند بگويند ايدهآل، اين بوده و آنچه بايد ميشديم اين بوده و الان نمره ما اين است. به نظرم آنچه براي آينده لازم اين است كه مجلس ما نقطه اوج خود را بداند و بتواند خود را بسنجد. در كل جامعه همه همينطور است. براي همين مقام معظم رهبري تا اين حد اصرار ميكنند كه چشم انداز داده شود، برنامه داده شود و... نكته خيلي مهمي را اشاره فرموديد ولي سؤال بنده مغفول ماند. به گفتن و شخصيتها نيست. بايد ببينيم چه گفتهاند و چه بوده است. حرف ما همين است. اگر ما توانستيم اين سنگ محك را تبيين كنيم كه مجلس ايدهآل چيست، ميتوانيم با آن صحت ادعاي افراد را نيز بسنجيم. دولت كريمه اصطلاح آشناي به ذهني است اما درباره مجلس تا به حال ما چنين موضوعي نداشتهايم، اين وظيفه كيست؟ وظيفه خود مجلسيها است. وظيفه مجلس است يا نهادهايي كه بايد اين را تبيين كنند مثل حوزه؟ اگر خودشان مخالف اخلاق باشند كه حوزه را راه نميدهند به اين امور فكر ميكنيم يكي از چيزهايي است كه مجلس بايد خود را داشته باشد. اگر واقعاً دولت درس اخلاق نميگذاشت، من چگونه بايد حرفم را ميزدم؟ ولي زماني كه ميآيم ميبينم موضوع مطرح ميشود، به دنبال آن ميروم كه بررسي كنم و آن را كاربردي كنم. ما يك اصلي داريم كه مورد قبول همه است و آن هم امام عصر (عج)، وحي و قرآن است. درباره مجلس چگونه است؟ آيا مجلس ما خلاف اسلام است؟ اگر خلاف اسلام است كه بايد خرابش كرد، جمهوري اسلامي شعار مردم و نظام است. پس آنجا بايد اسلامي باشد. ما اصولش را داريم، امام صادق (ع) مي فرمايند كه ما اصول را گفتهايم، صيد و گرفتن جزئيات آن با شماست. بايد آن را بدست آورد. اسلام مثل يك معدن است كه استخراج و اكتشاف ميخواهد. يك زماني در مجلس روحانيت را راه نميدادند و حوزهها هيچ راهي نداشتند. در اين نظام كه ميتوانند راه داشته باشند، مجلس بايد يكي از برنامههايش همين باشد. حال اگر ملاك را شناختيم چگونه بايد قضاوت كرد كه چه كسي بد اخلاقي ميكند؟ مثلاً اين روزها بحثهايي مطرح ميشود كه يك روزنامه عدهاي متهم ميكند كه شما نامشروعيد، آنها هم نامهاي به رهبري نوشتند و در روزنامههايشان هم چاپ كردند كه گلايه نموده بودند كه اينها بد اخلاقي انتخاباتي ميكنند. در اين نزاعها چگونه بايد به نتيجه رسيد؟ شمر هم ميگويد من بهترين آدم هستم، وقتي يك ملاك و معياري بود ميتوان آن را سنجيد. به شخصيتها كه نميشود شناخت. اگر اين طرف حبيب بن مظاهر فرمانده است آن طرف هم شمر فرمانده است. اگر به خويشاوندي با پيامبر باشد، مثلاً در جنگ جمل، اميرالمومنين عليهالسلام داماد پيامبر است و كسي که در مقابل او به جنگ برخاست نيز همسر پيامبر است. در لشكر او طلحه است بهترين شمشير زن پيامبر، زبير است بهترين تيرانداز پيامبر. ولي اين طرف هم عمار ياسر است و محمد بن ابي بكر و مالك اشتر. در همين جنگ يكي آمد خدمت اميرالمومنين و همين سوال شما را مطرح كرد، گفت آقا من نميفهمم، ميگويد «انا رجل ملبوس» اگر خويش و قومي پيامبر مهم است كه او هم هست اگر صحابه پيامبر مهم است كه آن طرف هم هست. چه بايد كرد؟ اگر به عبادت است نيز در هر دو سو داريم. حضرت فرمود: «لايعرف الحق بالرجال، اعرف الحق تعرف اهله». حق با اشخاص شناخته نميشود، حق را بشناسي اهلش را خواهي شناخت. اگر اول حق را شناختيم ميتوانيم بگوييم كه دولت آقاي احمد نژاد چقدر نزديك يا دور است به حق، دولت آقاي خاتمي چطور. ديگر سيد بودن و روحاني بودن ملاك نميشود. جنجالهاي سياسي هم ملاك نميشود، ميگويند تورم شده است 18 درصد، خوب زماني 50 درصد شد. اينها كه معيار نيست. اگر به يك همچين جايي برسد كه مجلس پويا شود و محل هواهاي نفساني نيز نباشد، خيلي فرق دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 718]
-
گوناگون
پربازدیدترینها