واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دين، باور به موضوعات ايزدي و فراطبيعي است که به نيايش و پرستش ميانجامد و بر ستوني به نام ايمان مبتني است. به آن پرستش يا نمودهاي نهادينه شده فرهنگي آن پرستش يا آميزهاي از اين دو نيز دين ميگويند. به زباني ديگر دين آن چيزي است که انسان را بهحقيقت پيوند ميزند. واژههاي ديگري مانند کيش و مذهب گاه به همان معني دين و گاه به معني زيرشاخههايي از يک دين به کار مي روند. اديان خدامحور و بزرگي مانند اديان ابراهيمي که همه از يک ريشه و منطقه در خاورميانه سرچشمه ميگيرند و يا اديان دست ساخته بشر همانند بابيت و بهائيت... اديان بزرگ ديگري در جهان ميتوان از بوداگرايي، هندوگرايي و آيين کنفوسيوس گرايي نام برد. و يا آيين هاي مذهبي کهني چون زرتشتيگري، مانيگري، مهرپرستي و... اديان لزوماً خدامحور نيستند ولي به نظر مي رسد تمام اديان معتقد به ماوراء باشند. بر اساس پژوهشي که موسسه بين المللي نظرسنجي گالوپ انجام داده، پس از مليت، مذهب دومين عامل احساس هويت در جهان به شمار ميرود. با تعاريف و اوصاف گفته شده، دنياي ما دنياي تغيير و تحول است، در اين دنيا و از اين اموري که ما به چشم خود مي بينيم هيچ چيزي نيست که براي هميشه باقي بماند، همه چيز عوض مي شود، کهنه مي شود، برچيده مي شود، دوران عمرش منقضي مي شود و به نهايت مي رسد. آيا دين نيز همين طور است؟ آيا دين در تاريخ بشر دوره بخصوصي دارد که اگر آن دوره بخصوص گذشت، دين هم حتما و به حکم جبر بايد برود و جاي خود را به چيز ديگري بدهد؟ يا اينطور نيست؟ قيام بر دين يا دين بر قيامبه طوري که ديده شده دين براي هميشه در ميان مردم باقي خواهد ماند و هر اندازه عليه دين قيام شود باز دين به شکل ديگري ظاهر مي شود. به طوري که ويل دورانت در کتاب "درس هاي تاريخ "ضمن بحث درباره" تاريخ و دين " معتقد است که دين صد جان دارد، هر چيزي اگر يک بار ميرانده شود براي هميشه مي ميرد مگر دين که اگر صد نوبت ميرانده شود باز زنده مي شود. به طور کلي پديده هاي اجتماعي در مدتي که باقي هستند حتما بايد با خواسته هاي بشر تطبيق کنند. به اين معني که يا خود آن پديده ها خواسته بشر باشند و يا تأمين کننده خواسته هاي بشر بوده باشند، يعني يا بايد بشر از عمق غريزه و فطرتش آنها را بخواهد، و يا بايد از اموري باشند که هرچند انسان از عمق غريزه آنها را نمي خواهد و خودشان مطلوب طبيعت بشر و هدف تمايلات بشر نيستند اما به هر حال وسيله هستند يعني ابزار تأمين خواسته هاي اوليه بشر محسوب مي شوند. بشر و اعتياد مدرناما بشر داراي طبيعتي تنوع طلب و سيري ناپذير است. چنانکه در ميان خواسته هاي بشر دو نوع خواسته وجود دارد؛ يکي خواسته هاي طبيعي و ديگري خواسته هاي غير طبيعي يا اعتيادي. خواسته هاي طبيعي آن چه که ناشي از ساختمان طبيعي بشر است و بشر براي ادامه زندگي نيازمند يک سلسله امور است که هر بشري به موجب آنکه بشر است خواهان آنهاست، و رمز آنها را هم هنوز کسي مدعي نشده که کشف کرده است. علاقمندي بشر به تحقيق و کاوش علمي، جمال و زيبائي، تشکيل کانون خانوادگي و توليد نسل با همه زحمتها و مرارتهايش و همدردي و خدمت به همنوعان از اين قبيل موارد است. غير از خواسته هاي طبيعي يک سلسله خواسته هاي ديگري هم در وجود بشر نهفته است که اعتيادات وي ناميده مي شود. اعتيادات قابل ترک دادن و عوض کردن است. نيازها و خواسته هايي که بشر خود را به آن عادت مي دهد و جزء ضروريات نيست. عادت به چاي، مشروبات الکلي، بازيهاي رايانه اي، تماشاي تلويزيون، مصرف مواد مخدر و غيره. اينها کم کم به صورت خواسته در مي آيد و انسان به همان اندازه که يک امر طبيعي را مي خواهد اين امري را که طبيعت ثانوي او شده است، مي طلبد. اين خواسته ها مصنوعي است لذا قابل ترک دادن است، اين قابليت را دارد که فرد را به طوري که به کلي آن کار را فراموش کند، ترک دهند. يا نسل آينده را طوري تربيت کرد که اساسا فکر اين چيزها را هم نکند. اما امور طبيعي اينطور نيست، قابل ترک دادن نيست، جلوي يک نسل را اگر بگيريم نسل بعدي خودش بدنبال آن مي رود. عالمان و دانشمندان معتقدند "القسر لايدوم" يعني يک امر غير طبيعي دوام نمي يابد و هر جرياني که غير طبيعي باشد باقي نمي ماند و تنها جرياني که طبيعي باشد قابل دوام است. بنابراين اگر دين بخواهد در اين دنيا باقي بماند بايد داراي يکي از اين دو خاصيت باشد؛ يا بايد در نهاد بشر جاي داشته باشد، يعني خود در درون بشر بصورت يک خواسته طبيعي باشد که البته در آن صورت تا بشر در دنياست باقي خواهد بود و يا اگر خودش خواسته طبيعي بشر نيست، بايد وسيله باشد، بايد تأمين کننده خواسته يا خواسته هاي ديگر بشر باشد. اين را هم نبايد فراموش کرد که بشر يک رشته احتياجات دارد که آن احتياجات را فقط دين تأمين مي کند، چيز ديگري غير از دين و مذهب قادر نيست آن احتياجات را تأمين کند. همانگونه که در رشد فرايند تکنولوژي ابزار و وسايل روز به روز در حال پيشرفته تر شدن و تعويض از سوي بشر است تا به مرتبه بهتر از آنچه دارد، دست يابد. پس دين اگر بخواهد باقي باشد يا بايد خودش جزء خواسته هاي بشر باشد، يا بايد تأمين کننده خواسته هاي بشر باشد، آن هم بدين شکل که تأمين کننده منحصر بفرد باشد. فرودي بر دين نيستطي سال هاي عمر زمين، بشر به عينه ديده است که دين اين خاصيت را دارد که از لحاظ تأمين حوائج و خواسته هاي بشري مقامي را دارد که جانشيني برايش نيست. که در واقع آنچه که بشر در جستجوي آن بوده است که باقي و پايدار باشد و نزول و فرودي بر آن نباشد در سرشت و طبيعت و ذات آدمي قرار داده شده است. اين نظريه را براي اولين بار قرآن ابراز داشته است که دين جزء نهاد بشر است و «فطرة الله التي فطر الناس عليها». و اين دين تأمين کننده خواسته هاي بشر است. بشر هم از لحاظ شخصي احتياج به دين دارد و هم از لحاظ اجتماعي نيازمند دين است. اما از ديدگاه متفکران غربي دين به تدريج از معنا و مفهوم اصلي خود فاصله گرفته است به گونه اي که دين، وحي و مبعوث شدن پيامبران نيست بلکه هر نوع احساس غير حسي و تجربه هاي غيرعادي جزء مصاديق دين شمرده مي شود(!) و با عنوان دين به ديگران عرضه مي شود و دين يک پديده انساني و زميني است، نه آسماني و مأموريتي الهي. در يک چنين ديني هيچگونه مقررات الزام آوري براي پيروان آن وجود ندارد و همه چيز در اين نوع دين مباح است بنابراين براي درک معنويت هاي اين چنيني و دستيابي به احساس هاي معنوي از هر وسيله اي مي توان استفاده کرد. مانند مواد مخدر، شراب، همجنس بازي و... يعني ترجيح ثانوي ها بر احکام اوليه. با توجه به کارکرد دين و منشاء الهي آن، توجه به اين نکته قابل توجه است که رسوخ روح مادي گرايي و توجه به تجملات پيرامون بشر مشکلات و بحران هايي را گريبانگير دين کرده است. گرچه اين بحران ها با توجه به خاصيت لاتغير دين نمي تواند خدشه اي بر اين نعمت الهي وارد آورد اما مي تواند ديدگان بشر را براي فهم و درک واقعيت متعالي دين مسدود سازد. مخالفان يا طنزپردازان!بنابر آنچه گفته شد، ريشه مشکلات و بحران هاي جهان معاصر را مي توان از ديد انديشمندان اينگونه بررسي کرد 1- فقدان نظرات بنيادي مذهبي و اخلاقي درباره هستي، انسان، مفهوم زندگي و دستيابي به خوشبختي و سعادت 2- فقدان پاسخ هاي مطمئن و موثق به رازهاي هستي و آغاز و انجام آن 3- فقدان ارزش هاي مذهبي و اخلاقي و ديگر ارزش هايي که سعادت انسان را تضمين مي کند. نقش دولتمردان و حکومت هاي ايجاد شده در اين ميان نيز اهميت ويژهاي در زنده نگاه داشتن دين و آداب و ارزش هاي آن دارد. چنانکه در کشورهايي چون اروپاي غربي و پايبندي برخي از آنان به مسيحيت، کساني هم هستند که در قالب پيروان لائيک و يا ديگر اديان دست ساخته ظاهر مي شوند. به همان شکلي که در امريکا شاهد آن هستيم. در کشورهاي اسلامي نيز به دين به عنوان اصول و مبناي شرعي و پذيرفته نگريسته مي شود اما گاهي نيز ديده مي شود دين نه تنها در کنار سياست نيست بلکه در درجه دوم اهميت قرار مي گيرد. ايران اسلامي که از 29 سال پيش حکومت سياسي الهي خود را آغاز کرد همواره دين در آن جزء لاينفک سياست تلقي شده به طوري که تمامي قوانين و احکام و اجرائيات و... مطابق اصول شرعي اسلام بررسي و تدوين مي شود. چرا که ماهيت اصلي انقلاب اسلامي ايران استقرار دين به موازات سياست بود نه در درجه ثانوي. و در کل يعني اسلام سياسي و الهي. در حالي که بسياري هنوز بر طبل قبلي خود مي کوبند و اسلام سياسي را خطري عظيم(!) و نيازمند بيداري خوابرفتگان در ايران معرفي مي کنند. که نمونه هاي آن نيز نوشته هايي در سايت هاي مختلف وابسته آن سوي آب هاست از جمله مطلبي در سايت حزب ميهن با عنوان حزب هزاره سوم که آورده است: "اسلام سياسي خطري است که سالها جلوي رشدش گرفته نشد. به رسميت شناختن حکومت اسلامي اولين غلط بزرگي بود که انجام شد. اين درِ باز به جامعه جهاني بود. به سازمانها رخنه کردن و بي آنکه نگاه باني باشد به کشتار ادامه دادن براي ايجاد "عرف" و در نهايت آن "ثبات" که سالها در تصورش وقت گذرانيده بودند." و يا "مي گويي بلا از دين بر نمي خيزد اما بهترين دستاويز است براي تشنگان قدرت. از يک طرف دنيا سالها خواب بوده و پادزهر اينان را نساخته. از طرفي ديگر حربه علم کردن "ديني" ديگر با روزگار سخت ناسازگار است. و شايد اينان آخرين تازندگان باشند. اما انگار "دنيا" سالهاست به خواب رفته..."که در نهايت نيز هشدارهايي داده مي شود که "حکومت اسلامي را به رسميت نشناسيد و مردم(!) ايران را در اين آزادگي همراه باشيد." کذاب هايي که از ساليان گذشته همواره حکومت اسلامي و جمهوريت نظام را مرهون الطاف غيرانساني خويش قرار داده اند خود مي دانند که ايستادگي بر نظريات پيشين و جاهلانه به عادتي چندين ساله مبدل شده و اين شعارها و افکار جز اقرار بر عدالت پروري، راستي پيشگي و استدلال بر احکام و فرامين سياسي الهي که حاکمان ايران اسلامي بر آن تاکيد موکد دارند، نيست. و صد البته که ايران قدرتمند اسلامي ديگرنهال نوپايي نيست که با کودتايي همچون 28 مرداد سرنوشت اداره اش را يکسره کنند و يکشبه از مرگ بر شاه به جاويده شاه و تعويض قدرت برسد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]