واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: اين قهرمانى سهم توست، هوادار!
۱- ساعت هنوز به ۹ صبح نرسيده بود كه هزاران نفر يا بهتر بگويم ده ها هزار نفر هركدام با پرچمى به رنگ سرخ راهى دالان هاى منتهى به سكوهاى ورزشگاه آزادى شدند. قرار بود درب هاى استاديوم از ساعت ۱۰ باز شود اما اشتياق پرسپوليسى ها برنامه ريزى فدراسيون را تغيير داد. هركس چيزى مى گفت، يكى از قهرمانى با گل هاى زياد حرف مى زد و ديگرى از قدرت سپاهان. فينال به معناى واقعى كلمه. استرس و هيجان حرف اول و آخر بود. چهره هواداران پر بود از حس غرور. آنها در حالى به بازى آخر، بخوانيد فينال رسيده بودند كه ۶ امتياز از داشته هاى پرسپوليس در ميانه هاى فصل كم شده بود و اما حالا اميد اول قهرمانى بودند.پرچم هاى بزرگ سرخ رنگ از هر سو به چشم مى خورد و انگار روز، روز ديگرى بود، روز قهرمانى! ۲- ساعت هنوز از ۱۱ تجاوز نكرده بود كه مجرى راديو اعلام كرد: رانندگان عزيز اگر قصد سفر به كرج را داريد از راه هاى ديگرى به غير از اتوبان كرج تردد كنيد چراكه ترافيك سنگينى به دليل ازدحام فوتبالدوستان در قسمت شرقى استاديوم آزادى مشاهده مى شود. بله! پرسپوليس قرار بود به ميدان برود، پرطرفدارترين تيم قاره كهن آن هم در روزى كه سپاهان مدعى ديگر قهرمانى قرار بود حريفش باشد.پيراهن هاى قرمز شماره دار يا بى شماره پرسپوليس بر تن هواداران دو آتشه اين تيم نشسته بود و فكر مى كردى قرار است اتفاق بزرگى رخ دهد. يك اتفاق بزرگ در روز قهرمانى. ۳- هنوز ۴ ساعت مانده بود به آغاز بازى كه رسانه ملى اعلام كرد: گنجايش ورزشگاه يكصد هزار نفرى آزادى تكميل شده و ديگر جاى خالى باقى نمانده است.دقيقاً همان طور كه پيش بينى مى شد. همه آمده بودند. همه آنهايى كه عشق به فوتبال را در دل داشتند. اگر گوش خود را تيز مى كردى حرف هاى جالبى مى شنيدى. كسى از ترجيح دادن بازى پرسپوليس به امتحان ميان ترم دانشگاهش مى گفت و ديگرى از جريمه احتمالى به دليل غيبت در محل كار براى ديدن اين بازى. به هر حال يكصد هزار نفر آنجا حاضر بودند و از همان ابتدا سرود قهرمانى را تمرين مى كردند آن هم در چه روزى، روز قهرمانى!۴- بازى شروع شد. خيلى ها از همان ابتدا دست ها را گره كرده و از خداوند طلب مدد داشتند و با چشم هايى بسته و قلب هايى مضطرب دعا مى خواندند. پرسپوليس حمله مى كرد و ضربان قلب هواداران مانند بازيكنان تند تند مى زد. ليدرها به طبل خود مى كوبيدند و حاضران با تمام وجود فرياد مى زدند و اتفاق افتاد، «محسن خليلى» با يك حركت زيبا ورزشگاه را منفجر كرد و گل با ارزشى به ثمر رساند. حالا «افشين قطبى» بود كه برنده تمام اتفاقات بود. حالا فقط رقص پرچم هاى سرخ را مى ديدى. لحظه هاى سرافرازى و غرور براى يكصد هزار تماشاگر حاضر در ورزشگاه آزادى و ميليون ها پرسپوليسى در خارج از استاديوم. تشويق پرسپوليسى هاى بيرون از زمين چمن انگار سپاهانى ها را در زمينشان نگه داشته بود و فرصت از آن ِپرسپوليس بود براى حمله كردن. خليلى باز هم حركت كرد و شوت زد اما اين بار توپش را به تير دروازه كوبيد تا آه از نهاد همه برخيزد، بخشكى شانس!۵- كافى بود به اين سپاهان كمى مهلت داده شود تا كار را تمام كند. يك بازيكن ۱۸ ساله به نام احسان حاج صفى، دل به دريا زد و مقابل هزاران جفت چشم ، بازى را به تساوى كشاند تا ورزشگاه را به سكوت دعوت كند و چه سكوتى حكمفرما شد. اين گل در اوج ناباورى به ثمر رسيد و نفس پرسپوليسى ها را براى لحظاتى متوقف كرد! حالا رنگ قهرمانى زرد بود نه سرخ! سعيد مظفرى زاده سوت پايان بازى در نيمه اول را به صدا درآورد تا سپاهان براى رسيدن به خواسته اش تنها يك نيمه فاصله داشته باشد.۶- هيچ كس از جايش تكان نمى خورد. روى سكوها استرس شديدى برقرار بود اما هيچ كدام از آن همه هوادار نااميد نبودند. معلوم نبود در رختكن ۲ تيم چه مى گذشت. الان قطبى به بازيكنان چه مى گويد؟ استيلى در چه حالى است؟ چه كسى گل دوم را مى زند؟ آيا باز هم در رختكن پرسپوليس درگيرى است؟ جواب همه اين سؤالات در نيمه دوم پاسخ داده شد. «حمله حمله اى پرسپوليس...» و باز اين پرسپوليس بود كه در ميدان يكه تازى مى كرد. هواداران انگار ديگر به حنجره هايشان احتياجى نداشتند چراكه با تمام وجود فرياد مى زدند و از تيمشان گل مى خواستند. از هر سو توپ روى دروازه سپاهان مى آمد و اما يك به يك بر مى گشت. تو بگو طلسم شده بود! وقت زيادى تا پايان نمانده بود. همه دلواپس همه نگران و همه چشم ها به زمين سبز رنگ استاديوم آزادى. جنگ واقعى در ميانه ميدان آن قدر گرم بود كه كسى جرأت پلك زدن نداشت. به يكباره جو ورزشگاه عوض شد، همه از جا بلند شدند و ورزشگاه آزادى در يك روز خاطره انگيز رنگ ديگرى به خود گرفت. باز هواداران شدند يار دوازدهم و چندين برابر قبل سروصدا به راه انداختند. سپاهان انگار راهى جز دفاع نداشت زيرا با هرچه بازيكن در ميدان داشت به لاك كوچكى از دفاع فرو رفت. هواداران كار خود را كرده بودند و حالا مانده بود بازيكنان. بازى در وقت قانونى تمام شده بود و همين ۷ دقيقه پايانى تكليف قهرمان را روشن مى كرد .هرچند سپاهان با اين تساوى جام را بالاى سر مى برد.۷- آخرين ضربه كاشته بازى. فرزاد آشوبى پشت اين توپ ايستاد. نفس ها در سينه هواداران حبس شده بود... آه! اين توپ هم خورد به ديوار دفاعى اما هنوز موقعيت در دست پرسپوليسى هاست. خليلى يكى از ستاره هاى بازى، توپ را به سمت دروازه روانه كرد و كريم در ميانه راه اول اين پا و آن پا كرد و به روى دروازه فرستاد و... گل! پرسپوليس به گل رسيد. چه كسى هم گل زد، «سپهر حيدرى» . حالا ورزشگاه منفجر شد. هيچ كس سر از پا نمى شناخت. هيچ كس حال طبيعى نداشت. همه معادلات قهرمانى به هم ريخت آن هم در دقيقه ۶+۹۰! حالا جام در تهران مى ماند، حالا همه چيز در دستان پرسپوليسى هاست، ديگر جام قهرمانى قباى سرخ به تن دارد!۸- جاى همه آنها كه در ورزشگاه نبودند خالى! يك جشن قهرمانى يكصد هزارنفرى. يك خاطره فراموش نشدنى. هجوم هواداران به ميدان مسابقه را فراموش كنيد، حالا پرسپوليس پس از سال ها قهرمان شده و اين پايان يك قصه تمام درام است! روى سكوها اشك شوق بود كه از چشم هواداران جارى مى شد. آنها كه در ورزشگاه بودند دست در دست هم سرود قهرمانى مى خواندند. پايكوبى قبل از بالا رفتن كاپ قهرمانى آغاز شده بود. خلاصه در بازى آخر و در دقيقه آخر و در ثانيه هاى آخر اين هواداران به حقشان رسيدند. چه روزى بود اين روز قهرمانى.۹- كاپيتان «كريم باقرى» روى سكوى قهرمانى ايستاد و مثل يك رهبر اركستر با همان تعصب هميشگى سرود قهرمانى خواند و يكصد هزار نفر او را همراهى كردند. چه صحنه هايى بود. چه روزى بود. چه اتفاقاتى افتاد! چه جشنى بود. حالا خاطرات بود كه از مقابل چشم اشك بار هواداران رژه مى رفت. ۱۶ بازى در دور رفت بدون شكست، گل هاى دقيقه آخر، مصاحبه هاى بازيكنان، شكست تلخ در اهواز، پيروزى بزرگ در مشهد، حذف از جام حذفى در همدان، كسر ۶ امتياز، درگيرى بازيكنان، تيتر روزنامه ها، جنجال ها و حاشيه هاى بى پايان، نرفتن قطبى به تيم ملى، شكست از راه آهن «اكبر ميثاقيان»، اخراج «شيث رضايى»، «محمدرضا مامانى» و «عليرضا مرزبان»، كابوس فاصله ۷ امتيازى با سپاهان، استرس پيش از هر بازى، كرى خوانى هاى هميشگى «فيروز كريمى» و... اما اين بهترين پايان فيلم هندى «قهرمانى پرسپوليس» بود.۱۰- سهم هواداران دو آتشه پرسپوليس در اين قهرمانى جداست. آنها يار دوازدهم را دوباره معنى كردند. آنها هستند كه پرسپوليس كه استقلال كه تيم ملى هست.اصلاً همين هواداران بودند كه گل قهرمانى را زدند، شك نكنيد! همين ها كه حالا از تقدير خوش فينال سرمست و مغرورند و سرود قهرمانى مى خوانند. حالا سهم تو از جام تحقق رؤياى قهرمانى است، اين سهم توست، هوادار ! مباركت باشد.
پنجشنبه 9 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 473]