واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: تئاتر - تئاتري كه خطر ميكند
تئاتر - تئاتري كه خطر ميكند
عباس غفاري: بخش نخست ميزگرد تئاتر تجربي را ديروز در همين صفحه خوانديد امروز بخش پاياني آن از نظرتان خواهد گذشت
يدشتي: شما درست ميگوييد. ما مدام به شرايط پيشين دعوت ميشويم. ابتدا دعوت ميشويم به تئاتر رسمي و ملاك قياس تئاتر ما ميشود تئاتر رسمي. وقتي از اين مرحله سالم ميگذريم و ميتوانيم خودمان و روش تئاتر توليدكردنمان را حفظ كنيم، تازه قدري پذيرفته ميشويم و پس از آن بلافاصله با نمونههاي ظاهرا موفق اين روش قياس ميشويم، يعني در واقع دعوت ميشويم تا شبيه به نمونههاي موفق باشيم. اگر مقاومت كنيم و شخصيت خود را در روش و سليقه توليد حفظ كنيم، تازه وقتي به دعوت دوباره عموم پاسخ نداديم، موفق شدهايم قدري سليقه و روشمان را اثبات كنيم. اينجا كار دشوارتر است، چون از اينجاي ماجرا دعوت ميشويم تا شبيه به گذشته خودمان باشيم. دائم ميگويند در گذشته خوب بودي، چرا مثل ديروز نيستي؟! هيچ كس به مناسبات توليد تئاتر در يك گروه نميانديشد. به تاثير حضور افراد جديد در يك پروسه توليد و اينكه انسان در حال گذر است. توليد اثر جديد با معيارهاي خودش سنجيده نميشود و دائم دعوت ميشويم تا شبيه به گذشتهمان باشيم. اين مرحله از مراحل قبلي دردناكتر است، چون دعوت ميشويم به تكان نخوردن و ايستادن؛ يعني همان خطري كه آقاي پسياني ميگويند؛ خطر تبديل تئاتر تجربي به تئاتر رسمي. بايد از اين مرحله سخت به سلامت گريخت و اگر اين مهم را اثبات كنيم كه شكلپذير نيستيم، موفق شدهايم. ما بايد از تئاتر رسمي، از نمونههاي موفق و حتي از موفقيتهاي خودمان هم بگذريم. تئاتر تجربي قطار شهر بازي نيست كه فقط ما را سرگرم كند ولي از جايمان تكانمان ندهد. نبايد فريب ميزان موفقيت را خورد و حتي نبايد از شكست ترسيد، بايد حركت كرد.
يكي از ايرادهايي كه به گروههاي تئاتر تجربي و كارهايي كه انجام ميدهند گرفته ميشود اين است كه كارهايشان در امتداد هم نيست و به طور كلي تداوم ندارد.
دشتي: ما چيزي را ميسازيم، خراب ميكنيم و درخوشبينانهترين شكلاش در چند تجربه آن را به تكامل ميرسانيم و بعد به سمت تجربهاي جديد ميرويم. گاهي اين تجربه ظرفيت لازم را نداشته و آن را ادامه نميدهيم. گاهي اوقات هم گروه اين تفكر را دارد كه در راستاي كارهاي قبلي خود فعاليت ميكند ولي ديگران گمان ميكنند كه اين حركت جهش به تجربهاي ديگر است و ربطي به كارهاي قبلي گروه ندارد. مهم ساخت و ساز است؛ ساخت و سازي كه ميتوان تكميلاش كرد يا حتي تخريب و ساخت وساز ديگري را آغاز كرد.
غنيزاده: تا اينجا درباره تئاتر تجربي صحبت كرديم. وقتي مديران تئاتري نميدانند چه برنامهاي براي تئاتر تجربي در نظر بگيرند، من پيشنهاد ميكنم خود ما به آنها بگوييم كه چه برنامه و روندي را بايد براي تئاتر تجربي در پيش بگيرند. نكته ديگر اينكه ما نياز به تشكيل گروههاي تئاتري داريم؛ چيزي كه متاسفانه در فقدان آن به سر ميبريم.
دشتي: بحثي كليشهاي و رايج، درباره گروههاي تئاتر و دلايل شكل نگرفتن آنها شروع شده است. بايد واقعبينانه نگاه كنيم؛ اساسا تئاتري كه به عنوان تئاتر رسمي ميشناسيم نياز و ضرورتي براي داشتن گروه ندارد به دليل اينكه تئاتري است كه به شكل مقطعي توليد ميشود. يك كارگردان يا نويسنده آدمهايي را بنا به ضرورت نمايشنامه انتخاب ميكند كه بيايند و بعد روي صحنه بروند. اگر انتخاب آدمها فرق هم بكند در اساس توليد و روش توليد تغيير چنداني ايجاد نخواهد شد؛ چرا كه قرار است همه در خدمت خواسته كارگردان يا نويسنده باشند و حتي امكان دارد در توليد بعدي بنا به نياز و ضرورت نمايشنامه آدمها تغيير كنند و آدمهاي جديد با نظارت كارگردان دست به همكاري در توليد بزنند. ولي در تئاتر تجربي نياز به شرايط دموكراتتري داريم كه امكان و ضرورت شكلگيري گروه در آن بيشتر است. زيرا يك گروه تئاتر تجربي نياز به انسانهايي دارد كه به ساخت و ساز تجربي بپردازند. همه افراد گروه ميتوانند در نتيجه و مسير رسيدن به نتيجه تاثير شگرفي داشته باشند. به محض اينكه افراد گروه تغيير ميكنند روش توليد به هم ميريزد؛ چرا كه آنها هم توليدكنندهاند، نه صرفا همكاران توليد! تغيير دائم آدمها در توليد تئاتر تجربي يعني هدر دادن زمان براي تشريح دوباره روش توليد به افراد جديد. جدا از اين نكات، به تازگي جرياني در حال به وجود آمدن است كه ميخواهد هنرمندان تئاتر تجربي را در مقابل نمايشنامهنويسان تئاتر قرار دهد. اخيرا با مصاحبههاي فردي يا دستهجمعي نمايشنامهنويساني روبهرو شدهام كه به شكل عجيبي اين نظر را دارند كه تئاتر بيكلام و ظاهرا بدون داستان ميخواهد در مقابل جريان درامنويسي بايستد. من براي درامنويسي احترام قائلم و بسياري از همكاران نمايشنامهنويس خود را در روش توليد تئاترشان (هر چند كه مثل هر روش ديگري در اين روش هم ضعف و قوت وجود دارد) قبول دارم ولي من دوست دارم اين روش از توليد تئاتر را تجربه كنم، همچنان كه دوستانم به صورت ديگر اين كار را انجام ميدهند. به نظر من دوستان نمايشنامهنويس هم مخالفتي با ما ندارند و اين فقط جوي است كه توسط برخي افراد با اهداف واهي كه ميخواهند بين ما و همكاران درامنويس اختلاف ايجاد كنند به وجود آمده است. شايد من در ادامه زندگي تئاتري خود نيازي به نمايشنامه نداشته باشم ولي تماما به نمايشنامهنويسان و آثارشان احترام ميگذارم. در خيلي از تئاترها تصميم گرفته نميشود كه از ابتدا داستاني وجود داشته باشد و نياز توليد، آنها را به اين سمت ميبرد. اما به هر حال، اين نشاندهنده اين نيست كه كارگردانهاي تئاتر تجربي قصد دارند تئاتر را از كلمه و داستان عاري كنند و اصلا مفهوم درامنويسي هرگز در كلمه و داستان به معناي كلاسيكاش خلاصه نشده است كه حالا با حذف آن درامنويسي فرو ريخته باشد.
شايد يكي از عواملي كه باعث بروز اين سوءتفاهمها ميشود، نبود نقد درست و مناسب درباره تئاتر تجربي است.
مهندسپور: اگر درباره مبنا و تئوريهاي تئاتر رسمي و تئاتر تجربي حرف زده شود و نقد فني صورت گيرد همه چيز درست خواهد بود ولي مشكل ما اين است كه به جاي نقد اثر، شخصيتها يا كارگردانها را نقد ميكنيم. اينگونه به نظر ميآيد كه هدف نقدها ضربه زدن به فرد است. مشكلي كه درباره نمايشها وجود دارد اين است كه چون به درستي نقد نميشوند زمينه رشدي كه ضروري آنهاست براي آنها به وجود نميآيد. تئاتر رسمي در درون قاعدههاي خودش است، خودبسنده است و نيازي به بيرون آمدن از قواعد ندارد. در حالي كه كارگردان تئاتر تجربي ناچار است كنكاش و مطالعات بسياري داشته باشد. به طور كلي كارگردان تئاتر تجربي بايد بتواند درباره كار خود حرف بزند. اگر كسي نگران تئاتر است بايد نگران كل تئاتر باشد. ما نميتوانيم در اين مناسبات به آگاهي و بيان برسيم به همين خاطر به سرعت دچار ريزش ميشويم. در شهرستانها استعدادهاي قابل توجه و ستايشآميزي از بين ميروند و هيچ كاري برايشان انجام نميشود. كساني مانند: عبدالرضا ثامري، ابراهيم پشت كوهي، رامتين بالف، فرشيد بزرگنيا، مهدي جعفري، علي نرگسنژاد، رضا گشتاسب و كساني ديگر كه نامشان را به ياد ندارم. بزرگترهاي ما و كساني كه نامدار و صاحب بلندگو هستند وقتي خود نمايشي اجرا ميكنند - البته نه مطلق آنان، بر اين گمانند كه نياز تئاتر كشور برطرف شده است در حالي كه تئاتر ايران به همه تئاتريها نياز دارد.
پسياني: ما بايد امكان فراوان داشته باشيم تا همه بتوانند كار كنند و حذف فقط از طريق تماشاگر ميتواند اتفاق بيفتد. ما نياز به يك گروه داريم كه در آن تجربه اتفاق بيفتد. اين گروه نيازمند استقرار در مكاني ثابت است تا بتواند در آن كار كند. براي اين مكان بايد بودجهاي وجود داشته باشد و سيستمي ايجاد شود كه همه گروهها بتوانند زندگي تئاتري خود را داشته باشند. شهرداريها در دنيا با حمايت از گروههاي تئاتري مسير را به سمت تئاتر ملي كه در ايران به اشتباه تئاتر سنتي قلمداد ميشود، پيش ميبرند. تئاتر ملي تئاتري است كه به صورت ملي حمايت ميشود. تا وقتي در اين شرايط قرار نگيريم، تمامي مشكلات ما سر جاي خود باقي ميمانند.
پنجشنبه 9 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]