واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: مدرسه در دست پسرها

اجتماع- تهمينه حدادي:
«مدرسه در دست بچهها» طرحي است كه از چند سال پيش در مدرسههاي تهران اجرا ميشود. درست فروردين سال گذشته بود كه رفتيم سراغ دخترها. حالا نوبت پسرهاست.
رفتيم ببينيم آنها چهطور دو روز مدرسه را اداره ميكنند.
معاون مدرسه قبلاً به ما گفته بود كه اين هشتمين دوره مدرسه در دست بچههاست. از چند ماه قبل كار انتخاب مدير، معاون و معلمها انجام ميشود و در پايان هر سال تحصيلي براي دو روز بچهها اداره مدرسه را به عهده ميگيرند.
*
جديت و سكوت اينجا معنا ندارد. ميگويم: «اينجا چرا همه با هم دوستند. طرح جدي است. آقايان كادر مدرسه يك مقدار خشن باشيد.» ميگويند: «ما مثل دخترها نميتوانيم جدي باشيم.»
به «امير فرهمندكيا»، كه مدير اصلي مدرسه است، ميگويم: «دلتان براي ميزتان شور نميزند؟»؛ او ميخندد.
حالا پشت ميز او «پدرام گلمحمدي»، دانشآموز كلاس سوم راهنمايي نشسته است.
ميگويم: «آقاي فرهمندكيا! چرا ناظمهاي اصلي و شما و بعضي از كادر مدرسه هنوز اينجا هستيد؟ مگر قرار نيست كسي غير از بچهها در اين طرح نباشد؟» او ميگويد فشار كاري روي بچهها زياد است و به آنها در دورههاي قبل صدمه زده، به همين دليل تصميم گرفتهاند روز اول كنار آنها باشيم.
عكس ها از ساناز رفيعي
به اتاق مدير هدايت ميشويم؛ آنجا با هم بحث و گفتوگو ميكنيم. مسئول گزارش، باباي مدرسه، معاون، مسئول روابط عمومي كه مسئول نمرهگذاري براي كادر هم هست و معلمهاي كتوشلوارپوش را هم ميبينيم. آقاي مدير جذبه دارد، اما همه ميگويند كه ناظمبودن و سروكلهزدن با بچهها سختتر است.
به پدرام ميگويم: «پشت ميز مدير نشستن و دستزدن به وسايل او مزه دارد؟»
ميگويد: «بله، خيلي! دوست داشتم به مهرهاي مدرسه دست بزنم.»
اين وسط برايمان چاي ميآورند.
ميگويم: «چايخوردن در فنجان معلمها هيجانانگيز است، نه؟»
همگي آرزو داشتند صبحانه معلمها را تجربه كنند!
اينجا مدرسه راهنمايي «محمود افشار» است. اصلاً خود طرح از اينجا شروع شد. اينجا براي خودشان نشريه دارند (افشارنامه)، اتاق هلالاحمر دارند، شوراي دانشآموزي و ...
اول كه وارد مدرسه شديم، دربان داشتند، بعد به اتاق روابط عمومي و پرورشي و اتاق مدير هدايت شديم؛ تابلوها را ديديم و حياطي را كه جان ميدهد براي دويدن...
كلاسهاي درس از هم دورند و هر كدام با نام شاعرها و شخصيتهاي اسطورهها نامگذاري شدهاند.
سري به كلاسها ميزنيم و معلمها را ميبينيم كه وقتي حسابي عصباني ميشوند به بچهها نمره منفي ميدهند.
به اتاق معلمها ميرويم؛ آنها از بس كه با بچهها سروكله زده اند، حسابي گرسنهشان شده است.
توي اين مدرسه همه در تكاپو هستند تا چيزي از دستشان در نرود. باباي مدرسه هم حياط و سالنها را جارو ميكند و ماموران انتظامات به بچهها تذكر ميدهند. ميرويم اتاق پرورشي و «محمدحسن باقري» تعريف ميكند كه وظيفهاش چيست و امروز وساطت كرده تا نمره انضباط يكي از بچهها كم نشود. من با خودم فكر ميكنم كه ادارهكردن اين بچههاي پرشور چقدر سخت است.
ميگويند به 30نفر از بچهها مرخصي اجباري دادهاند. آنگاه «حامد حسيني» تعريف ميكند كه چه شد كه بهعنوان معلم انتخاب شد و معلمها چه چيزهايي به آنها آموزش دادهاند.
در اين گيرودار يكي از والدين كه از طرح خبر ندارد، زنگ ميزند و باورش نميشود كه مدرسه در دست بچههاست. حالا نوبت اعترافكردنها ميرسد، تنها شيطنتي كه مرتكب شدهاند خوردن نسكافههاي آقاي مدير همراه صبحانه بوده است!
يك كار جالب هم كردهاند: برگه كاري براي معلمها درست كردهاند تا طبق آن وقتشان را تنظيم كنند.
نميتوانم زياد بمانم؛ حسابي كار دارند؛ با اين حال از احساسشان هم ميگويند؛ از اثرات مثبت اين اتفاق بر روحيهشان؛ از دوستيهاي جديدشان و از اينكه به نظر آنها معلمي شغل سختي است.
با پسرهاي شهر همراه ميشوم؛ با آقاي مدير كه سرك ميكشد تا چيزي كم و كسر نباشد؛ با ناظمها، با معلمها و همه اموري كه آنها در دست گرفتهاند و اداره مدرسه كه هم اكنون به عهده آنهاست.
شعار مدرسه «مدير و معلم خودبودن» است.
من بايد بروم. كادر مدرسه بايد به كارهايشان برسند. آنها ميخواهند تجربه كنند. با خود فكر ميكنم واقعاً روزي ميرسد كه دانشآموزان بتوانند مدير و معلم خود باشند؟
حالا مدرسه در دست نوجوانهاست. مدتي است كه نيروي انتظامي هم كارهايش را با آنها تقسيم ميكند و عده اي از آنها پليسيار نوجوان هستند. من راهي ميشوم. مدرسه در دست پسرها ميماند. فردا روز دوم است. بعد خاطرات خوب ميماند. راهي ميشوم. آنها ميگويند احساس خوشحالي ميكنند وقتي فردا ظهر بيايد. من فكر ميكنم فردا ظهر چقدر بزرگ ميشوند... من فكر ميكنم اين روزها نوجوانها چقدر خوب از عهده كارها بر ميآيند. با آقاي مدير خداحافظي ميكنم، با باباي مدرسه، با معاون آموزشي، با همه... سال ديگر عدهاي ديگر خوشحال خواهند بود. يك مدير ديگر، يك ناظم ديگر... يك نوجوان ديگر.
تاريخ درج: 30 ارديبهشت 1387 ساعت 16:42 تاريخ تاييد: 7 خرداد 1387 ساعت 10:22 تاريخ به روز رساني: 7 خرداد 1387 ساعت 10:14
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 164]