واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خاطرات ماندگار خاطرات مصطفي مترجم مدني از آیت الله کاشانی درآمد علاقه و اعتماد عميق مصطفي مترجم مدني به آيت الله كاشاني، او را بر آن داشت تا تمام همت و دانش خود را معطوف به ثبت وقايع يكي از پر فراز و نشيب ترين برهه هاي تاريخ ايران كند. بخش اعظم تصاوير آن دوران كه در كتابهاي تاريخي و نشريات، چاپ مي شوند، متعلق به او هستند كه بسيار سخاوتمندانه در اختيار همگان قرار مي دهد و حتي گاهي نگاتيو آنها را نيز مي بخشد، ليكن هرگز ياد و نامي از او كه مجدانه اين بخش از تاريخ را ثبت كرده است، ديده نمي شود. وي كه پس از فوت آيت الله كاشاني، ديگر عكاسي را ادامه نداد اينكه مقيم استراسبورگ فرانسه است و فقط ارادت ويژه اي كه به آيت الله كاشاني دارد، به رغم كهولت و بيماري و ضعف، انگيزه نگارش خاطراتي شد كه گزيده اي از آن پيشكش خوانندگان مي شود. پدر من، مرحوم سيد حسين مترجم مدني، جزو اولين محصلين اعزامي به آمريكا بود. ايشان حدود 5 سال پيش، به هنگام مراجعت از آمريكا، انجمني را به نام «انجمن جوانان اسلامي» تشكيل داد. اعضاي اين انجمن با تمام مجامع اسلامي و پيشوايان نامي، معاشرت داشتند. پدرم چون علاقه مرا به مجامع اسلامي دريافتند، از سال 22، مرا با «انجمن تبليغات اسلامي » به مديريت شيخ عباسعلي آشنا ساختند و از اين طريق بود كه به محضر آيت الله كاشاني، هدايت شدم. *** در سال 1324 در محضر ايشان در بيانات معظم له به نكاتي برخوردم كه كاملا مورد پسند من و برايم قابل فهم بود. از آن زمان، شيفته خصوصيات اخلاقي ايشان شدم و سعي كردم در زمره وفاداران به ايشان باقي بمانم اينك كه سالها از آن تاريخ گذشته، كوچك ترين خللي در ارادت و علاقمند ي من به ايشان پديد نيامده است. *** خاطراتي كه من از آن مرحوم دارم، بسيار زيادند كه هر يك به نوبه خود قابل توجه و مفيد هستند، اما در حال حاضر ممكن است مورد قبول عده قليلي نباشند، همان طور كه در زمان حيات آن مرحوم هم، عده اي از افراد وابسته و احساساتي با فرمايشات ايشان مخالف بودند، اما در مجموع، نظرات و عقايد ايشان در مورد دين و سياست، مورد قبول و احترام خاص و عام بود. در خصوص نظريات و اعلاميه هاي متعدد ايشان، بايستي جداگانه صحبت كرد. *** مرحوم كاشاني در استقلال و قيام مردم عراق نقش عمده اي داشت، به طوري كه از طرف دولت انگليس، براي سر ايشان جايزه تعيين شده بود و من در سفري كه با چندين نفر ديگر براي ديدار از آيت الله كاشاني به عراق داشتم، در شهر كاظمين به اين واقعيت پي بردم كه مردم عراق به مجاهدتهاي ايشان در راه نجات عراق احترام زيادي مي گذارند، به طوري كه وقتي خبر شدند كه مصطفي كاشاني و چند نفر از اقوام ايشان در كاظمين هستند، دستجات مختلفي را به راه انداختند و شعارهائي را در مدح آيت الله كاشاني، سر دادند. من به هنگام مراجعت، اين ماجرا را براي علاقمندان ايشان تعريف كردم و عكسهائي را كه گرفته بودم، به آنها نشان دادم. اين عكسها در كتابي به نام «مجموعه اي از مكتوبات و سخنرانيهاي آيت الله كاشاني» چاپ شده اند. ***
در كاظمين عكسي از مرحوم كاشاني با لباس رزم ديدم كه متاسفانه، دارنده عكس با درخواست من براي كپيه برداري از آن مخالفت كرد و نتوانستم آن را به يادگاري بردارم. *** ناگفته نماند كه مرحوم آيت الله كاشاني از ابتداي زندگي خود و بعد از فوت پدر كه در كاظمين دفن هستند، با سياست انگليس مخالف بودند و به همين جهت زماني كه انگليس بر عراق مسلط شد و ايشان از عراق خارج شدند و به ايران آمدند، اين مبارزه را به نفع ايران ادامه دادند، به طوري كه در سال 1323، نامبرده را دستگير و در زندان ارتش انگليس محبوس كردند. حضرت ايشان در زندان اراك به افسر انگليسي، زندانبان خود چنين فرمودند، «اگر من در زندان شما بميرم، ننگ ابدي بر شما خواهد بود و اگر زنده بيرون بيايم، كاري خواهم كرد كه شير نفت به روي انگلستان بسته شود.» حضرت آيت الله را به بيروت تبعيد كرده بودند و من در معيت عده اي، از جمله مرحوم مصطفي، فرزند آيت الله، از روي ادب و اخلاص به ديدار... كه با مرحوم پدرم اظهار دوستي مي كرد، رفتيم.ضمن خداحافظي،ايشان به طوري كه ديگران متوجه نشوند، اين جمله را به من گفت، «براي نجات كشور، اين افراد را انتخاب كنيد: دكتر مصدق، دكتر مظفر بقائي، حائري زاده، حسن مكي، الهيار صالح، عبدالقدير آزاد، دكتر شايگان و نريمان.» وقتي اين نظريه و مفاد نامه در تهران، شايع شد، عده اي از بازاريان متدين در مقام مخالفت برخاستند و يك نفر به نام محمد لباف، تلگرافا از آيت الله كاشاني سوالي را پرسيد به اين شرح كه، «شما عده زيادي را معرفي فرموده ايد كه همه آنها نماز نمي خوانند و تظاهر به فسق مي كنند.» ايشان در جواب فرمودند، «به طوري كه اطلاع داريد، شمر نماز شبش ترك نمي شد، ولي خيانتي به اسلام و بشريت كرد كه براي هميشه، آثارش باقي است. حال اگر فردي در انجام برخي از وظايف ديني كوتاهي كند، اما بتوان او را جذب كرد و در خدمت اسلام و كشور قرار داد، بهتر نيست؟» من بالافاصله عكس اين چند نفر را به دست آوردم و در كارت تبريكي منتشر كردم و از آنجا كه از نيت پاك مرحوم كاشاني در مورد ملي شدن صنعت نفت آگاهي كامل داشتم، جمله، «نفت بايدملي شود» را در آن كارت، منعكس كردم. در ابتداي امر چون در راس كارت، عكس آيت الله كاشاني را كليشه كرده بودم، عده اي را خوش نيامد و از طرف مرحوم نواب صفوي به وسيله مرحوم عبدالحسين واحدي برايم پيغام داده شد كه، «حق نداري عكس پيشواي ما را با افراد بي ريش چاپ كني.» من كه با افكار آنها آشنائي داشتم، بلافاصله كليشه را عوض كردم و به جاي عكس مرحوم كاشاني، عکس سر در مجلس شورا را گذاشتم. همين عده قليل توانستند در مقابل مخالفين ملي شدن صنعت نفت كه از طرف انگليس حمايت مي شدند، مقاومت و نفت را ملي كنند. *** در زمينه تلاش براي ملي شدن صنعت نفت و نحوه مبارزه، در اتاقي در بالاي كتابفروشي حافظ در ضلع شمال غربي ميدان سرچشمه، جلساتي با حضور بعضي از افراد جبهه ملي تشكيل مي شدند و افراد، عقايد خود را بيان مي كردند. در بعضي از جلسات كه من حضور داشتم، اين افراد را مي ديدم: دكتر بقائي، حسين مكي، عبدالقدير آزاد، مهندس حسيبي، زيرك زاده و محمد نخشب به عنوان منشي. *** در مورد تبعيد مرحوم آيت الله كاشاني هم خاطرات بسياري هست و هنگامي كه فخرآرائي به سوي شاه تيراندازي كرد و بعد هم كشته شد. عده اي نظامي به منزل آيت الله كاشاني ريختند و ايشان را بازداشت و به طرز آزاردهنده اي به خرم آباد تبعيد كردند. طرفداران ايشان، به خصوص «جمعيت مسلمان مجاهد» كه اينجانب عضويت آن را داشتم، براي نجات ايشان از بند اسارت شروع به فعاليت كرديم و همراه با چند تن از بازاريان متدين و معروف، به قم رفتيم و چند شبي در منزل آيت الله برجردي، بست نشستيم. به هر حال در ابتداي ورود، يكي از حاضرين علت قصد شرفيابي به حضور ايشان را ذكر كرد و من ضمن اظهار تاسف از اين واقعه، عكس بزرگي را كه از نماز عيد قربان در جواديه گرفته بودم و در آن، حدود سي هزار نفر نمازگزا كه اكثرا از علما بودند، حضور داشتند، به ايشان نشان دادم. ايشان بلافاصله قرآن را برداشتند و استخاره كردند و به دست يكي از معممين به نام مرحوم آيت الله كبير دادند كه تلاوت و تفسير كند. ايشان پس از قرائت فرمودند، « شما با اين اقدامي كه مي فرمائيد، چراغ اسلام را روشن خواهيد كرد.» حضرت آيت الله بروجردي بلافاصله تلگراف به شاه زدند و در آن، آزادي آيت الله كاشاني را خواستند، من براي پيگيري تلگراف به تهران رفتم و در مورد رسيدن تلگراف و اثرات آن تحقيق كردم معلوم شد كه تلگراف اصلا مخابره نشده است. بلافاصله رفتم به قم و خبر را به دوستان دادم و وقايع بعدي را هم كه مي دانيد. *** با خبر شدم كه حضرتشان قصد تشرف به مكه را دارند. خدمتشان يادداشت را تقديم كردم به اين مضمون: سرور بزرگوار تصدقت گردم آيت الله استحضار دارند كه همواره افتخار عكاسي و خبرنگاري آن وجود مقدس را داشته ام. اجازه مي خواهم كه در اين مسافرت ميمون، افتخار خبرنگاري و عكاسي آن جناب را داشته باشم. چنانچه اجازه مي فرمائيد، وسائل مسافرت را فراهم نمايم. با تقديم احترامات فائقه مترجم مدني ايشان با نهايت لطف و با همان لحن شيرنشان، پائين درخواست من مرقوم فرمودند: مسافرت شما به عنوان فوق، به موقع است سيد ابوالقاسم كاشاني شبي در منزل داماد ايشان، آقاي خليلي جلسه اي تشكيل شد كه چند نفر از همراهان ايشان انتخاب و ترتيب تهيه گذرنامه و بليط هواپيما داده شود و اينجانب نيز افتخار اين همراهي را داشتم. پس از انجام مقدمات، در روز موعود به وسيله چند سواري به طرف فرودگاه حركت كرديم. ناگفته نماند كه قبل از حركت چون كشور سعودي از اين ماجرا مطلع شده بود، سفير خود در تهران را خدمت آيت الله فرستاد كه رسما از ايشان دعوت كند. مرحوم كاشاني در جواب فرمودند كه از لطف ايشان متشكرم، ولي من و همراهان، مهمان برادران ديني هستيم و نمي توانم اين دعوت را بپذيرم. ***
حركت به طرف مكه به وسيله طياره ارفرانس انجام شد، موقع سرو غذا، خدام هواپيما كه اكثر بانوان بودند. سيني هاي غذا را به مسافران تحويل مي دادند. در اين موقع حجت الاسلام ابهري كه در صندلي پشت سر آقا نشسته بودند، پرسيدند، «حضرت آيت الله! صرف اين غذا كه به ما داده اند، جايز است؟» آقا كمي سر خود را به طرف عقب متمايل كرد ند و با همان لحن مطايبه آميز هميشگي فرمودند، «بي سواد! چطور مصرف غذائي كه كبرا خانم با آن دستها و بشقابهاي كثيف از آشپزخانه مي آورد و جلوي انسان پرت مي كند، جايز است، ولي مصرف اين غذايي كه با كمال پاكيزگي و ادب آورده اند، مصرفش نياز به سئوال دارد؟» *** به هر حال مسافرت به خوبي انجام شد، در بدو ورود و انجام تشريفات گمركي سفير ايران خدمت آقا آمد و گفت كه مكان مناسبي براي سكونت ايشان در اختيار نيست، ولي وليعهد سعودي چند اتومبيل فرستاده و درخواست كرده كه اين مدت را مهمان ايشان باشيد. مرحوم كاشاني اين دعوت را قبول كردند و ازجده حركت كرديم و در مكه، در اتاقهاي بالاي درب باب السلام به ما جا داده شد. از اين سفر فيلمهائي تهيه كردم كه از من گرفتند و تا به آمريكا ببرند و پس ندادند. اما با دوربين معمولي عكسهائي گرفته ام كه در اختيار دارم. *** در پايان نقل اين خاطره هم مي تواند جالب باشد كه روزي در معيت ايشان از منزلشان به طرف ميدان سپه مي رفتيم. روزهاي اول محرم بود. در مقابل مسجد سراج الملك، دسته هاي سينه زني را ديديم كه از مقابل مي آمدند و جمعيت شعار، « يا حسين! يا حسين!» سر داده بودند و به سينه هاي عريان خود مي زدند. يكي از آنها جوان نيرومندي بود كه عكس يك زن را روي سينه خود خالكوبي كرده بود. از آيت الله كاشاني پرسيدم، «آقا، دستور حجاب و پوشاندن بدن فقط براي زنان است و بيرون انداختن بدن و نشان دادن عضلات به نحوي كه اين آقا انجام مي دهد، جايز است؟» مرحوم كاشاني از آن به بعد مي فرمودند كه ضربه زدن به بدن، جايز نيست و عريان كردن بدن در مقابل نامحرم، حرام است. اگر مي خواهيد عزاداري كنيد، آرام به سينه و سر بزنيد. يادم مي آيد دستجات عظيم سينه زني از مقابل منزل ايشان و در معيتشان به راه مي افتادند و جلوه كاملي از فروتني و اخلاص آقا بود. *** آقا هميشه مي گفتند، «در دين ما رهبانيت وجود ندارد و دخالت در امور سياسي از وظائف پيشوايان دين اسلام است. بلاخره روزي ابرهاي تيره تهمت و افترا كنار مي روند و حقيقت براي مردم، آشكار مي شود.» به اعتقاد من، امروز، آن روز است. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16 /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]