واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: مـدگـرايـي؛ ريـشههـا و راهـكـارهـا
مد و مدگرايي، پديدهاي است كه در دنياي امروز به نحو چشمگيري گسترش يافته است. اين فراگرد اجتماعي به شكلي بيسابقه در لايههاي اجتماعي جوامع نوين، ريشه دوانيده است به طوري كه بسياري آن را اجتنابناپذير و يا حتي برخي به كاركردهاي مثبت آن براي زندگي اجتماعي تاكيد ورزيدهاند. در اين راستا، تئوريهاي متعددي تدوين شده است.
«گئورك زيمل»، جامعه شناس آلماني، مد و مدسازي را فرآيندي ميداند كه بر اثر كشمكش ميان طبقات متضاد بر سر دستيابي به منابع بيشتر با تكيه بر فراگرد تمايز حاصل ميشود.
فرامرز رفيعپور نيز معتقد است كه مدسازي، ريشه در نابرابريهاي اجتماعي دارد. از آنجا كه منابع اقتصادي، منزلتي محدود و پايان يافتني هستند، بنابراين افراد همواره به دنبال به حداكثر رساندن سود و اتخاذ رفتاري مناسب براي جذب اين منابع هستند. ثروتمنداني كه از دارايي و منابع مالي و اجتماعي بيشتري نسبت به ديگران برخوردارند، سعي دارند تا با طرح اشكال جديد لباس، خوراك، گفتمانهاي زباني، تفريحات، اوقات فراغت و مواردي نظير آن، خود را از ساير اقشار و طبقات اجتماعي متمايز سازند. بدين ترتيب با تفكيك و تمايزي كه بر اثر اتخاذ اين شيوه عيني رفتار رخ ميدهد، افراد طبقه بالاي اجتماعي، قدرت، منزلت و حتي شرايط كسب منابع بيشتري را براي خود بازتوليد ميكنند. به عنوان مثال، نوع پوشش خاصي كه حكايت از قيمت بسيار گران كفشهاي چرمي دارد يا بهرهمندي از لوازم لوكس خارجي، در معرفي فرد به عنوان شخصي مرفه و ثروتمند اثرگذار خواهد بود. از همين مجرا، شرايط براي احترام بيشتر و بهرهمندي بهتر از مناسبات و روابط ميان فردي فراهم ميشود. افراد طبقات پايينتر نيز به همين نحو و با انگيزه مشابه به شناسايي اشكال و صورتهاي پذيرفته شده در منش طبقات ثروتمند روي ميآورند و در همگونسازي خود با آنها و مرفّهنمايي ميكوشند.
در اين گير و دار ثروتمندان نيز از پا ننشسته و به طرح اشكال جديدتر سبكها و صورتهاي زندگي روي ميآورند تا به تفكيك مجدد خود با اقشار فرودست بپردازند. اين صور جديدتر نيز اغلب به همان ترتيب پيش گفته توسط اقشار پايينتر بازسازي شده و خنثي ميشود.
بايد خاطر نشان كرد كه در اين فراگرد، نظام سرمايهداري و اقتصاد مصرفي آن نيز بيتأثير نيست و با دامن زدن بر اين تمايز بر رشد و گسترش اين پديده ميافزايد. در اين فرايند، پس از شناسايي گونههاي جديد مدهاي مختلف، اجناس مشابه بدلي و تقلبي نيز وارد بازار ميشوند و افراد طبقات پايينتر را براي همرنگي با طبقات بالا مهيا ميكنند. بدين ترتيب، مبناي مدسازي در نابرابري توزيع منابع عيني مطلوب دانسته شده است كه با دستكاري و دخل و تصرف بازار آزاد و سرمايهداري دائماً در حال شكلگيري و نابودي است. اين چرخه دائماً در حال بازتوليد است و تا زمانيكه اين نابرابريها وجود دارد، مد و كشمكش بر سر كسب منابع مطلوب و در نهايت گسترش مد نيز تداوم خواهد داشت. بنابراين مد و فرآيند تفكيك در جوامع دارنده اقتصاد سرمايهداري، امري ضروري و اجتنابناپذير است.
نقد ماركوزه
علاوه بر موارد مذكور، برخي ديگر از منتقدان نظام سرمايهداري بر چگونگي شكلگيري، بسط و توسعهي فرآيند مد و مدسازي تأكيد كردهاند. از جمله مهمترين اين متفكرين، «ماركوزه»، نظريه پرداز مكتب انتقادي است كه در خصوص نظام سرمايهداري و نقش سركوبگر آن در شناسايي و خلق نيازهاي كاذب در افراد، به گسترش ادبيات نظري «مصرف در زندگي روزمره» همت گماشت.
ابزاري شدن فرهنگ و تحريف آن در نظامهاي مدرن سرمايهداري، همان چيزي است كه ماركوزه بر آن تاكيد دارد. او بر نقش فرهنگ و مكانيزمهاي اثر گذاري آن در جامعه جديد تأكيد ميورزد. از همين رو، وي در راستاي فهم ضعف نظام فرهنگي جامعه در ايجاد همبستگي اجتماعي به تحقيقات و مطالعات بيشائبهاي اهتمام ورزيد. بهزعم ماركوزه، نظام سرمايهداري با استفاده از شيوههاي نادرستي به دنبال ايجاد همبستگي اجتماعي و پيوند ميان افراد است. از اين حيث، نظام براي آنكه بقا و دوام كاركردي خويش را تضمين كند، به تودهسازي و همانند كردن افراد بر اساس خلق نيازهاي كاذب و طفره رفتن از ارضاي نيازهاي راستين و حقيقي آنان دست ميزند. نيازهاي حقيقي، نيازهايي هستند كه برآورده كردن آنها به رشد و شكوفايي استعدادهاي فردي منجر شده و موجب تقويت و تكامل استعدادهاي انساني و مسالمتجويانه در روابط با ديگر انسانها ميشود. نيازهاي كاذب، شكل تحريف شده اين نيازها قلمداد ميشوند. بنابراين نظامهاي موجود از مكانيزمهايي براي باز توليد چنين وضعيتهايي در جامعه بهره ميگيرند. بدين معني كه از رسانههاي جمعي، تبليغات فراگير و تودهاي با تكيه بر روش هاي تداعي معاني و حتي آموزش و تعليم افراد براي تحقق اهداف خويش سود ميجويند. بدينسان براي تحقق اهداف نظام، افرادي شبيه بههم و هم سان پرورش مييابند. تنوع و تكثرزدايي به طور چشمگيري رونق مييابد و عرصههاي گوناگون اجتماعي به كارخانههاي آدمسازي تبديل ميشوند. انسانهايي كه كمتر به چرايي علت اعمال خود ميانديشند، بلكه اغلب چگونگي انجام عمل براي دستيابي به هدف در نزد آنان اولويت دارد. استفاده از مدهاي لباس، اجناس لوكس و حتي افكار و عقايد مختلف از جمله مواردي هستند كه در اين ميان به نحو فزايندهاي بروز ميكنند.
ماركوزه اذعان ميدارد كه در گذشته، زمينههاي بيشتري براي خلق انسانهاي قوي و استوار فراهم بود. افرادي كه براي خود تصميم ميگرفتند و سبك زندگي مورد علاقه خود را اتخاذ ميكردند. آنها درون دارتر از انسانهاي ضعيف امروزين بودهاند. در مقابل، انسانهاي امروز از توان لازم براي مقابله با جبرهاي اجتماعي و تحركات بيروني برخوردار نيستند و بسته به ميزان اثرگذاري و شدت عوامل اجتماعي، گاهي سبكها و شيوههاي زندگي ضد و نقيضي را پيش ميگيرند. امروزه فرهنگ تودهاي، عوامگونه، مصرفگرا، غيرخلاق و منفعل در جامعه رشد مييابد و بدين ترتيب فرد، مبدل به ابزاري براي برآوردن اهداف سيستم ميشود.
رشد نياز هاي كاذب
نمونه مشخص نيازهاي كاذب و راستين را ميتوان در مصرف و بهرهگيري از اجناس و كالاهاي لوكس خانگي مشاهده كرد. آنجا كه افراد با وجود برخورداري از مواهب و وسايل رفع نيازهاي ضروري، به تلاش بسيار بيشتري براي بهدست آوردن كالاها و خدمات مشابه مبادرت ميورزند. بدين سان پس از مدتي كوتاه، قبل از مصرف كالاي در دسترس، به فكر داشتن نوع بهتر آن برميآيند، در حالي كه در مواردي، تفاوتهاي اين اجناس ممكن است بسيار صوري و به لحاظ كاركردي بههم نزديك باشد. در اينجا سعي نظام سرمايهداري در ايجاد امنيت كاذب به چشم ميخورد. حس عدم برخورداري از آزادي و انحصار در جبر و انفعال در برابر عناصر فرهنگي، احساس آرامش را از افراد ميگيرد. اينكه نتوانيم براي خود تصميم بگيريم و زندگي خود را با انتخاب خود تعيين كنيم، موجب از بين رفتن آرامش رواني و ايجاد احساس سرخورگي ميشود. بنابراين نظام سرمايهداري سعي دارد تا با ايجاد محصولاتي مشابه در عرصههاي گوناگون، يك زمينه واحد و مشابه را پايهريزي كند، به طوري كه شالوده و بنيان اشياء از يك جوهر بوده، اما در ظاهر تفاوتهاي مشخصي ميان آنها وجود داشته باشد. به طور مثال اين افراد هستند كه با انتخاب خود از ميان لباسهاي مختلف، حس آزادي و توانايي انتخاب مييابند و بدين ترتيب آرامش دروغيني را در خود باز مييابند، در حاليكه در تمام اين اوقات ، افراد از ميان گزينههاي مشابه انتخاب ميكنند. در واقع به لحاظ محتوايي، انتخابي در كار نيست بلكه تفاوت تنها در صورتهاست. بدينترتيب سيستم سرمايهداري، تأثير شگرفي در بازتوليد مد و سبكهاي زندگي جديد براي امنيتبخشي كاذب و مصرفي كردن جامعه دارد.
با تأكيد بر آموزههاي مندرج در تئوريهاي فوق ميتوان نتيجه گرفت تا زمانيكه عقل ابزاري و اقتصاد مصرفي سرمايهداري بر سركار باشد، گريز از مدهاي مختلف زودگذر و موقتي اجتنابناپذير است. مگر آن كه سليقههاي موجود در اقشار مختلف جامعه شناسايي شود و از همان طريق كه نظام سرمايهداري به خلق نيازها در افراد مبادرت ميورزد، شرايط با اجراي برنامههاي اجتماعي و فرهنگي مرتبط با خلق نيازهاي جديد براي مصرف، آنگونه كه متناسب با برنامههاي جامعه باشد، مهيا شود.
رضوان قصابيان
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 444]