واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: عشاير كوهنشين" بارز" لردگان / " مهرباني گمشده در كوه "
داخلي. اجتماعي. گردشگري. عشاير. بارز.
به گمانم جايي مهرباني تقسيم ميكردند، جايي در نزديكي بهشت زمين ، " بارز " روستايي بر دامنه صخرههاي كوه " غارون " و رفتيم تا از مهرباني سهمي ببريم و برديم.
سفر آغاز شده بود،سفر به سرزمين بلوط و برنو، سفر به نقطه صفر چهارمحال و بختياري ، سفر به كوه غارون جايي كه درختها از دل صخرههاي بلند، سربلند سر بيرون آوردهاند.
سفر آغاز شده بود و ما در خود گم شده بوديم، مثل صخره كه در كوهگم شده بود، مثل كوه كه در كوه گم شده بود، مثل جنگل كه در كوه گم شده بود، مثل بارز كه در نقطهاي از چهارمحال و بختياري گم شده است.
رفتيم، چهارمحال و بختياري را پشت سر گذاشتيم و دور زديم تا به خوزستان رسيديم و از " دهدز" سرزمين خورشيد و آب گذشتيم و دوباره وارد چهارمحال و بختياري شديم ، تا بارز را از نزديك ببينيم.
رنجنامه سفر به بارز آغاز شد و مناظر زيباي طبيعت و درختان، انگار صف به صف همچون پيرمرد روستاي بارز به استقبال مان ميآمدند.
"بارز"، بارز، بارز، ايستاده بر دامنه كوه غارون؟ آنجا كه كودك روستايي همواره ميگفت:" سرتان به سنگ خواهد خورد" ، كوهي كه از بلنداي آن استان خوزستان، كهكيلويه و بويراحمد و چهارمحال وبختياري را ميتوان نظاره كرد.
منطقه بارز در آخرين نقطه چهارمحال و بختياري قرار گرفته است و ۲۱۰ كيلومتر از شهركرد مهمترين مركز شهرنشيني چهارمحال وبختياري فاصله دارد.
زنان اين روستا و مردان اين منطقه، مهرباني ميكارند، مهرباني برداشت ميكنند و بعد آن را به مهمانان خود تقديم مينمايند.
"محمد كرم انصاري بارزي " پيرمرد خوش روييست كه به گرمي از تاريخ هزار ساله اين منطقه ميگويد، از كم آبي، از خودكفايي در توليد برنج و گندم و از آستانه كوه بزرگ غارون، كه براي رفتن به اين كوه بايستي پيل تن باشي.
" وهاب اسكندري " از اهالي منطقه معتقد است: تاريخ بارز و كوه غارون به دوره ساسانيان باز ميگردد و درخت هزاران ساله بلوط كه به تازگي براثر صاعقه و بياحتياطي يك چوبان سوخته، گواه قدمت تاريخي كوه غارون و روستاي بارز است.
اينك كوه غارون پيش روي ماست، ساعت سه صبح جمعه است و حركت به سمت كوه غارون آغاز ميشود، عكاسان چهارمحال وبختياري و اصفهان بيصبرانه براي ثبت عكسهاي عشاير كوهنشين و جنگلنشين غارون لحظه شماري ميكنند و برآمدن آفتاب را در آستانه بلنداي اين كوه لحظه شمارند.
نفسهامان به شماره افتاده است و قله كوه را در دل تاريكي ميپيماييم، تا آنجا پيش رفتيم كه گويي خورشيد اينك بر آستانه كوه غارون تاج پادشاهي بر سرنهاده و سحر نزديك است، سحر نزديك بود و ما نگران اينكه مبادا خواب آشفته اساطيري عشاير را به هم بزنيم، فرياد تنهايي آنها را، نعرههاي بلند سكوت كوه را، اما زهي خيال باطل.
۱۰ساعت پاي پياده رفتيم تا آنجا كه كفشهامان ضجه ميزدنند، با كفشهايي ساييده بر بلنداي درهاي رسيديم، كه خورشيد دست نوازش را بر سنگها ميكشيد، رسيديم و عشاير كوه غارون داشتند، مشك ميزدندو ماستهاشان را كيسه ميكردند و از دوغشان كره ميگرفتند و اكنون شايد ساعت شش صبح بود.
" عبدالعظيم شهبازي بارزي " كه دانش آموخته رشته گرافيك است و استاد نقاشي و گرافيك مدارس و آموزشكدههاي فني چهارمحال وبختياري، راهنماي گروه ۱۰نفره عكاسان بود.
او ميگويد: " وجه تسميهكوه غارون به دليل وجود غارهاي متعدد است و برخي آن را كوه " قارون " عنوان ميكنند، عشاير در كوه غارون رمهداري ميكنند و زندگي خودكفايي دارند.
راست ميگفت، داشتند، زندگيشان را همانند پرههاي همه چرخان و دوكهاي گردان پشم بافي، خودشان ميچرخاندند.
مانده بوديم كه اين زنان عشاير چگونه اين راه دراز را طي كرده به دره كوه غارون رسيده و سياهچادر برپا كردهاند و زندگي روزمره خود را همچنان ميگذرانند.
زنان عشاير كوهنشين غارون هر صبح به دوشيدن شير و مشك زدن و نان پختن مشغول هستند و برخي ديگر نيز در پايين قله كوه به كشت گندم و درو كردن محصول در طول روز اشتغال دارند و برخي نيز براي جمعآوري هيزم به دل جنگل ميزنند.
آنها با لباسهاي محلي كه مجموعهاي از مينا و لچك و روسري تا دامن و لباس بلند است مشغول كار روزانهاند و لباس اين مردم در پي قرنها همچنان اصالت خود را حفظ كرده است.
زنان روستا پس از دوشيدن شير اقدام به فرآوري لبنيات از شيرتازه ميكنند و از آن ماست، كره، سرشير، خامه ،كشك و قره قورت حاصل ميكنند و پس از آن در نيم روز اقدام به پخت نان محلي و بومي به نام "يقه" و فتير ميكنند و در عصرگاه نيز به درو كردن علوفه كوهستان در نزديكي آبادي ميپردازند.
پوشش غالب جنگلي كوه غارون را" بنه" و" بلوط" تشكيل ميدهدو سوخت روزانه عشاير كوهنشين غارون نيز از همين چوبهاي خشك جنگلي تامين ميشود.
انگار نام همه دختران عشاير كوه غارون " آسيه " بود، دختران كوچك و خرد از دره و كوه بالا ميرفتند و رمهگرداني ميكردند ، علوفههاي كوهي را با داسهاي تيز درو كرده، تا ذخيرهاي براي زمستان دامها فراهم كنند.
آسيههاي كوه غارون درس هم ميخوانند، اين را از آنجا فهميديم كه كتاب فارسي سال چهارم يكي از آسيهها، روي تخته سنگ زبري بودو تكه سنگي و خرده ناني روي آن گذاشته بودند، تا باد آن را با خود به دور دست نبرد.
و ما از دور دستهاي شهركرد براي عكس گرفتن با عينكهاي دودي و كرمهاي ضد آفتاب آمده بوديم و زندگي روزمره عشاير كوهنشين غارون را در ذهن خود به يادگار ميگذاشتيم.
" شاه بيگم " يا نام مادر ايل بود و يا حداقل به سن تمام كوچ و تاريخ آن سن داشت و شايد به خاطر چين و چروك صورتش، بايستي نام او را به دليل اين چين خوردگيهاي چهرهاش در كتاب ركوردهاي جهان ثبت كرد.
اين پيرزن و اين شيرزن بختياري چگونه به بالاي كوه آمده و سياهچادر بر پا كرده، حكايتي است و حكايت ما در اين كوه بلند جاري بود و پيرزن يا " دالو " به طعنه ميگفت :" ايشا" (شما) ميگوييد عشاير زندگي خوبي در دل طبيعت دارند و عشاير نيز زندگي شما را مطلوب ميدانند".
تيغ تيز گرماي خورشيد حتي در دل كوه غارون به سايه درخت بلوط هم رحم نميكرد و سايه بلوط را به هر طرفي كه دوست داشت ميكشاند، اما حريف زندگي عشاير و سياه چادرها نميشود.
آب آنجا نبود،تا سهراب ، صداي پاي آب و باران را زمزمه كند و كبوتري در فرودست آب، قطرهاي بنوشد، اين چاهها نيز بعض گلوگير كم آبي و بيآبي را فرياد ميزنند و پيرمرد عشاير گمان ميكرد عكاسان ميتوانند از طريق دوربين خود، نقاط پرآب دره كوه غارون را به او نشان دهند.
گفتيم،بيبي اگر خدايي ناكرده بچهها بيمار شوند چه ميكنيد، گفت:" درمان درد بچههادست خداوند است و پزشكي در بلنداي اين كوه هرگز درمانگري نخواهد كرد، براي درمان به شهر ميرويم".
بايد ايستاد و فرو آمد بر آستانه دشتي كه اينك سبزه ندارد، بر آستانه كوهي كه قلهاش، پيراهن سپيد ابر را پاره پاره ميكند و بايد ايستاد و فرود آمد،بر آستانه رودي كه هيچ صخرهاي را ياراي ايستادن در برابر خروشش نيست.
ايل با كوله باري از رنجهاينگفته، با عبور از صخرهها و كوهها به منزلگاه موقت خويش ميرسد و اسب و استر و بنه را بر زمين وا ميگذارد.
" كوچ " در فرهنگ بختياري با سختي و تلاش عجين شده و مردان و زنان اين ديار با طي طريق در دل كوهها و كوهساران دل به درياي رودهاي ناآرامميزنند و نان به بازوي خويش ميخورند.
كوه و دره پر از سوژههاي نابي براي عكاسان خبري بود ، اينكه بر دامنه صخره سخت درختي برويد، اينكه بر آستانه كوهي بلند شيرزن بختياري سياه چادر برپا كند و تفنگ به دست از ايل و رمه محافظت كند.
كوه غارون به وسعت همه تاريخ چهارمحال و بختياري پيشينه تاريخي دارد و زنان و مردان اين كوه، همواره استوار بر پا ايستادهاند و منت كسي را نميبردند.
عكاس اصفهاني در خصوص سياه چادر ميپرسد و پيرزن ميگويد: " سياه چادر از پشم بز بافته ميشود و در آن گرما و سرما نفوذ نميكند " و بعد هم كلمه كم ميآورد،كه بتواند آن را براي درك عكاس اصفهاني با اشياييكه در شهر متداول است، بسنجد.
كمكم غروب همان مهمان هميشگي كوه فرا ميرسد و رمه به سنگ چيني كه پناهگاه دامهاست برميگردد و ما نيز در آستانه سرازير شدن به روستاي بارز و ديدار مجدد مردم اين منطقه هستيم و بعد تازه متوجه ميشويم كه چه راهي را در تاريكي شب پيمودهايم.
تازه متوجه راههاي آمده،ميشويم و بسيار عهد ميكنيم كه ديگر اين راه دشوار را برنگرديم و شايد راهنماي محلي نيز در تاريكي سحرگاهان ما را به كوه غارون كشاند، تا سختي و دشواري راه را در طول روز نبينيم.
" حفيظ الله محمودي " همان دانشآموز زبر و زرنگ كه مدام ميگفت:" سرتان به سنگ خواهد خورد" ، آمده بود و از اوقات فراغت خود ميگفت، كه در چشمهاي در ۳۰كيلومتري روستا شنا ميكند و دختران روستا در بالا دست رخت و لباس ميشويند.
آنها لباس و رخت ميشويند و ما به دنبال چشمهاي بوديم تا چشمهايمان را بشوييم، چشمهايي كه رنج عشاير را ديدند و عكسهاي آن را براي نسل آينده ثبت كردند.
به گزارش ايرنا،شهرستان لردگان در ۱۶۰كيلومتري مركز چهارمحال وبختياري واقع شده و داراي ۱۷۷هزار نفر جمعيت است.
هماكنون جمعيت عشايري چهارمحال و بختياري ۱۳۲هزار و ۳۲۱نفر در قالب ۱۹ هزار و ۵۶۱خانوار با يك ميليون و ۳۰۰هزار راس واحد دامي است.
عشاير چهارمحال و بختياري"قشلاق" خودرا در فصول سرد سال در مناطق عشايري خوزستان و فصول گرم سال را در مناطق عشايري چهارمحال و بختياري سپري ميكنند.
استان چهارمحال و بختياري پس از استان فارس دومين جمعيت بزرگ عشايري كشور را دارد.ك/۴
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]