واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شيهه تاريخ ساز نويسنده: سياوش رحماني نامدارترين پادشاهان تاريخ گاهي با شيهه يک اسب به تخت مي نشيند و بزرگترين انقلاب هاي تاريخ تنها با يک تعارف بي موقع شعله مي کشند . اينها همه واقعيت هاي عجيب تاريخ هستند اسب ها براي که به صدا در مي آيند؟! کمبوجيه ، پسر کورش کبير پيش از اينکه به مصر لشگر کشي کند از ترس به تخت نشستن برادرش برديا که بين مردم هم محبوب بود. بدون اينکه کسي متوجه شود، شخصا در خلوت، کلک برادرش را کند و راهي مصر شد. آنجا را هم فتح کرد اما در همين موقع خبر عجيبي شنيد؛برديا در ايران به تخت نشسته ! او پيش خودش گفت: «اونو کشته بودما! نکشته بودم؟»او سريعا راهي ايران شد ولي در راه به شدت بيمار شد و پايش به ايران نرسيد. در ايران گئومات، از مغ هاي ماد که شبيه برديا بود به اسم او به تخت نشسته بود. اين دوست دروغگو تمام زن هاي دربار هخامنشي و زن کمبوجيه را به همسري گرفته بود (مي توان گفت تقريبا در حد پادشاه هاي قاجار بوده). اما يکي از همسران او که نجيب زاده اي از پارس ها بود از نيرنگش با خبر شد و سران قوم پارس را خبر کرد. آنها با هم پيمان بستند و حکومت گئومات را سرنگون کردند اما حالا کدام يک بايد به حکومت مي رسيدند؟ تصميم گرفتند کار را به شانس بسپارند. قرار شد سپيده صبح زير درختي جمع شوند و هر کس اسبش زودتر شيهه کشيد به تخت بنشيند. نيمه شب داريوش کبير اسبش را با يک ماديان به همان جا آورد تا دو حيوان کمي دورهم باشند. صبح وقتي اسب داريوش به آنجا برگشت به ياد خاطرات خوش شب گذشته افتاد و پيش از بقيه شروع به شيهه کشيدن کرد!داريوش کبير شاه ايران شد! فکر کن که تاريخ بشري چقدر مديون شيهه جناب اسب عاشق است! ده روزي که نفهميدند کجا رفت! در قرن 16ميلادي کليساي کاتوليک براي تصحيح تقويم ميلادي دست به ابتکاري زد که جنجال به پا کرد. تقويم ژوليوس سزار که به نام امپراتور بزرگ رومي شهرت يافته بود، تقويمي بود که قرن ها در اروپا رايج بود. در روم باستان به اين نکته پي برده بودند که طول هر سال نه دقيقاً365روز کامل، بلکه 365روز و شش ساعت است. از اين رو تصميم گرفتند هر چهار سال يک بار طول سال را 366روز در نظر بگيرند تا عقب ماندگي جبران شود. تصميم آنها زيرکانه بود ولي آنها آن قدر ها هم که فکر مي کردند با هوش نبودند. محاسباتشان خطاي کوچکي داشت که با گذشت قرن ها تبديل به يک فاجعه شده بود. طول يک سال نه 365روز و شش ساعت، بلکه 365روز و پنج ساعت و 48دقيقه و 46ثانيه است؛ يعني آنها هر سال را 11دقيقه و 14ثانيه بلندتر در نظر مي گرفتند. در يک قرن، اختلاف محاسبات آنها با واقعيت طبيعت به 18ساعت و 43دقيقه و 20ثانيه مي رسيد. منجمان وقتي شستشان خبردار شد که تقويمشان ده روز از طبيعت عقب مانده بود. آنها راه حلي در سه بند ارائه کردند که به دستور پاپ به اجرا در آمد. ماه ها و سيستم هاي محاسبات تغيير کردند و به شکل امروزي شان درآمدند. اما ضايع تر از همه آن ده روز بود. به دستور پاپ گريگوري سيزدهم، ده روز از ماه اکتبر 1582کم شد. يعني در ساعت 12شب روز چهارم اکتبر ، ناگهان تقويم ها 15اکتبر را نشان دادند. اگر چه اين کار منطقي بود ولي عامه مردم تصور مي کردند ده روز از عمرشان کم شده !آنها در فرانسه و چند کشور ديگر به خيابان ها ريختند و شعار دادند: «ده روز عمر ما را پس بدهيد!» خب چي بايد به شون مي گفتي؟ از جان مونتاگوتا فري کثيف ساندويچ که غذاي محبوب جوان هاست، تاريخي 300ساله دارد.» جان مونتاگوارال ساندويچ» نام شاهزاده انگليسي بود. پدرش در انگليس فرمانروايي مي کرد. اين استاد به قمار کردن و شرط بندي علاقه بسيار داشته و شب ها را با قمار کردن به صبح مي رسانده. آن طور که مي گويند همه اش هم بازي ها را مي باخته ولي خب وقتي پدر آدم پادشاه انگليس باشد ديگر چه اهميتي دارد؟ او کلاً نمادي از يک شاهزاده نازپرورده و بي عرضه بود. به شکمش هم خيلي بها مي داد. او شب ها براي اينکه بتواند هنگام بازي به خودش برسد، دستور مي داد برايش برش هايي از نان که لايش گوشت باشد بياورند و اصلاً فکرش را هم نمي کرد با اين کار بدعتي را مي گذارد که چند قرن بعد مردم همه به هايدا و فري کثيف مي روند تا از اين سفارش ها بدهند! اولين بار در 1765 ادوارد گيبون نام ساندويچ را به تکه هاي نان و گوشت سرد نسبت داد و بعدها روي ساندويچ نام مخترعش را گذاشتند. غذاي مونتاگو در دربار انگليس و سپس کل اروپا رواج يافت. در همان ايام بود که جزاير ساندويچ در اقيانوس اطلس را جيمز کوک، يکي از درياداران ارتش انگليس کشف کرد و آن را هم به افتخار اين خانواده «ساندويچ» نامگذاري کرد. خنده دار مثل اولين بازي کامپيوتري صنعت بازي هاي رايانه اي در دنيا يکي از پردرآمدترين صنايع است. سالانه مبالغ کلاني روي ساخت اين بازي ها سرمايه گذاري مي شود. شرکت هاي دست اندر کار اين صنعت به شدت با هم رقابت مي کنند. در عين ناباوري هم بايد گفت که اين تجارت امروز در صف بزرگترين صنايع خود را در کنار بازارهايي چون نفت قرار داده . با وجود مخالفت پدر و مادرهاي مزاحم که «عزيزم ديگه وقت خوابه» تحقيقات نشان مي دهد ميانگين مدت استفاده از بازي هاي رايانه اي در بين کودکان، جوانان و نوجوانان به سرعت در حال افزايش است. هر روز هم خبرهاي جديدي از تحقيقات علمي بيرون مي آيد که اين بازي ها چه اثرات مخربي دارد يا گاهي هم برعکس. داستان از کجا شروع شد؟اولين بازي کامپيوتري چه بود و چند سال قدمت دارد؟پاسخ اين سوال بستگي به تعريف ما از بازي کامپيوتري دارد پس از جنگ جهاني دوم پين بال دستگاهي بود که سروکله اش در شهر بازي هاي آمريکا پيدا شد و سپس به ژاپن رفت . داراي ديود و خازن بود. پر از چراغ هاي رنگي و صفحات نمايشگر اوليه بود ولي چون بخشي از کار آن مکانيکي بود، عده اي آن را بازي کامپيوتري نمي دانند. با توجه به مفهومي که امروزه از بازي رايانه اي در ذهن داريم، اولين بازي رايانه اي در سال 1958در آمريکا ساخته شد. نامش تنيس براي دو نفر بود. آن را دانشمندي به نام ويليام هايگن با تام ساخت. خيلي ساده بود. دو نفر که يکي بايد زاويه اي را انتخاب مي کرد و توپ را مي زد و ديگري همين کار را برعکس انجام مي داد. ... و موتزارت که به همه مي خنديد.... مي گويند براي اينکه آدم در موسيقي حرفه اي شود بايد در کودکي شروع کند و اگر سن بالا برود ديگر کار از کار مي گذرد . زندگي نامه بيشتر موسيقي دانان بزرگ هم اين قانون کلي را تاييد مي کند. البته نه همه شان!چند تا از اين موسيقي دانان روسيه زياد هم به اين قائده توجهي نداشتند؛ مثلا چايکوفسکي که در 22سالگي تازه پيش خودش فکر کرد:موسيقي هم قشنگه ها يا استراوينسکي که در دانشگاه داشت حقوق مي خواند و تا آن موقع زياد کاري به کار موسيقي نداشت. موتزارت ولي اين طوري نبود! پدرش لئوپولدموتزارت آهنگساز دربار بود و از بهترين ويولونيست هاي وين. معلم هم بود. رويايش اين بود که پسرش موسيقيداني پرآوازه شود. وقتي آمادئوس به دنيا امد؛ وقت را تلف نکرد. موتزارت از دو يا سه سالگي ويولون در دست گرفت. معلوم نيست استاد در آن سن مي توانسته حرف بزند يا نه؟اما بلافاصله پيانو وهارپسکورد را هم آموخت. پدرش هم که متوجه استعداد غير عادي او شده بود کار را رها کرد و فقط به پسرش پرداخت. در 12سالگي آمادئوس ديگر از پدرش هم بهتر مي نواخت. او در پنج سالگي يک کنسرت براي هارپسکورد نوشت. در 12سالگي هم اولين سمفوني اش را نوشت. نوشتن يک سمفوني به شناخت چندين ساز مختلف، دانش بسيار زياد موسيقي و سال ها تجربه نياز دارد. خلاصه کار بچه نيست. يکي از موسيقيدانان بزرگ درباره اين معجزه موتزارت مي گويد: «احتمالا موتزارت مي خواسته با اين کارش همه «!موسيقي دانان را مسخره کند. خروس بي محل باستيل به فرانسوي يعني قلعه . باستيل اسم زنداني در اين کشور بود. در قرن هجدهم، دوران حکومت لوئي شانزدهم باستيل جاي کساني بود که زيادي حرف مي زدند!سياسيوني که کله شان بوي قرمه سبزي مي داده از اين دست بودند. در سال 1789با دستگيري چند مخالف تازه و شديدتر شدن مشکلات اقتصادي، صداي مردم در آمد. همه به خيابان ها آمدند. عده اي در اطراف زندان جمع شدند و خواستند وارد زندان شوند. ماموران وارد کار شدند. خشونت بالا گرفت. به مردم با توپ شليک کردند و پاريس پر از خون شد. پس از گذشت چندين روز از درگيري ها و در حالي که حکومت با گلوله داشت مردم را متقاعد مي کرد که به خانه برگردند . در 14جولاي 1789اتفاقي افتاد که در نهايت نسخه لوئي شانزدهم را پيچيد!يکي از اقوام محترم در بان باستيل از شهرستان آمده بود و در آن گير و دار يکراست رفته بود سراغ فاميلش. دربان بيچاره هم که تورودربايستي و تعارف گير کرده بود، برخلاف دستوراتي که به او داده بودند، در کوچک دروازه را باز کرد تا او را به داخل راه دهد ولي مگر مي شد دوباره در رابست؟ عده اي از مردم خشمگين که همان دور وبرها کمين کرده بودند، ريختند تو و همه زنداني ها را آزاد کردند. تعدادي از نگهبان ها را هم کشتند. مورخان فتح باستيل را آغاز انقلاب کبير فرانسه مي دانند. در فرانسه هر سال اين روز را جشن مي گيرند. منبع: نشريه دانستنيها شماره 14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 588]