تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837276244




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سرگذشت شگفت انگیز دختری که شاهد مراسم تدفین خود بود


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: raya27th November 2008, 07:19 AMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند********.com/1/1226676673.jpg (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند*****.com/club/article/show/clubname/shahreghashang/articleid/133025) آیا كسی را می‎شناسید كه شاهد فیلم مراسم خاكسپاری خود باشد و احساس خود را از دیدن‎ احساسات حاضران و حرف‎های آن‎ها بیان كند؟ احتمالاً ویتنی كریك بیست و یك ساله‎، تنها شخص زنده در تمام دنیاست كه این تجربة خارق العاده‎ را پشت سر گذاشته‎! هر چند، حتی او هنوز هم با گذشت دو سال نمی‎تواند كلمات دقیقی برای بیان‎ عواطف خود در مورد این ماجرای عجیب پیدا كند، اما او كسی است كه به نوعی از عالم مردگان‎ بازگشته‎. یكی از روزهای تابستان سال گذشته‎، ویتنی كنار پدرش در اتاق نشیمن خانه‎شان كنترل ویدئو را در دست گرفت و با حسی دوگانه به تماشای مراسم تدفین خود نشست و آنچه را كه عزیزانش در مورد زندگی كوتاه او گفته بودند، شنید. بیش از هزار و چهارصد نفر در كلیسای شهر كالدوینا جمع شده بودند تا با وی خداحافظی كنند و به‎ خانوادة داغدارش كه دختر نوزده سالة خود را از دست داده بودند، تسلیت بگویند. هیچ یك از حاضران‎، هرگز تصور نمی‎كرد روزی ویتنی با چشم‎های خودش تمام این مراسم را ببیند. او با ترس و اندوه به صحبت‎های دوستانش گوش داد. آیا آن‎ها واقعاً درباره‎اش صحبت می‎كردند؟ آیا او توانسته بود تا این حد برای اطرافیانش عزیز باشد؟ غصة عمیق مادر و پدر و خواهرش دربارة آرزوهایشان و روزهایی‎ كه نتوانسته بودند در كنار هم ببینند، اصلاً راحت نبود. ویتنی آرزو می‎كرد هر چه زودتر فیلم تمام شود و مطمئن بود تا آخر عمر دیگر سراغ این نوار نخواهد آمد. شاید تمام این ماجرا از دید یك ناظر بیگانه‎، داستانی خیالی و سرگرم كننده باشد، اما ویتنی و خانواده‎اش با این كابوس واقعی زندگی كرده‎اند. در واقع یك اشتباه در تعیین هویت باعث شد تا پس از تصادفی سهمگین‎، تنها بازماندة حادثه درست شناسایی نشود و با هویت یكی از همكلاسی‎های‎ مقتولش به بیمارستان منتقل گردد. در بهار سال 2006 پنج دانشجو به همراه استاد خود به سفری تحقیقی می‎رفتند كه تصادف با تریلی‎ آن‎ها را به كام مرگ كشید. تنها بازماندة حادثه‎، دختر جوانی بود كه به دلیل آسیب‎های شدید وارده به‎ جمجمه‎اش امكان شناسایی‎اش وجود نداشت‎. وجود كیف پولی در نزدیكی دختر باعث شد تا او را به‎ عنوان لورا ون رین ـ بیست و دو ساله ـ شناسایی كنند. و لی در واقع آن دختر بیهوش‎، لورا نبود. او ویتنی‎ نام داشت و چند روز قبل وارد نوزدهمین سال زندگی خود شده بود. در چنین تصادف‎هایی گاهی اشتباه‎، در تعیین هویت رخ می‎دهد ولی اغلب پیش از مطلع شدن‎ خانوادة مصدوم‎، هویت اصلی مشخص می‎گردد. اما در این مورد چنین نشد. خانوادة ون رین از شدت‎ جراحت‎های وارده و وخامت حال و ظاهر دخترشان چنان شوكه بودند كه نتوانستند واقعیت را بفهمند. تمام سر و صورت بیمار بانداژ شده بود با این حال می‎شد تشخیص داد كه چهره ورم شدیدی دارد. شاید بعضی‎ها بگویند كه چرا آن‎ها برای تعیین هویت مجروح از روش‎های علمی استفاده نكردند، اما واقعاً كدام خانواده‎ای در چنین شرایط بغرنجی می‎تواند به چیزی جز سلامت فرزند خود فكر كند؟ از سوی دیگر خانوادة كریك كه به آن‎ها گفته شده بود، دخترشان مرده‎، چنان اندوهگین بودند كه‎ چیزی در مورد جزییات تصادف نپرسیدند و به دلیل جراحت‎های شدید وارده‎، از دیدن جسد صرفنظر كردند. آن‎ها می‎خواستند همیشه چهرة سالم و شاداب دخترشان را به خاطر بیاورند و آن را مخدوش‎ نكنند. در واقع‎، هر دو خانواده در شرایط دشواری قرار گرفته بودند كه در اصل به آن‎ها تعلق نداشت‎. آنچه در روزهای آینده رخ داد، حتی حالا هم باور نكردنی به نظر می‎رسد. خانوادة ون رین پنج هفتة تمام‎ كنار ویتنی نشستند. و درحالی كه او را بچة خود می‎دانستند برای خروجش از كما هر كاری انجام دادند. دست‎های او را می‎گرفتند و مدام می‎گفتند كه دوستش دارند و آرزو می‎كنند هر چه زودتر پیش‎شان‎ برگردد. آن‎ها تمام نشانه‎های جزیی سلامت او را با دقت دنبال می‎نمودند و با درست كردن یك وبلاگ‎ توصیف ماجرا از همة مردم می‎خواستند برای بهبودی‎اش دعا كنند. در همین حال‎، خانوادة كریك مشغول عزاداری بودند. آن‎ها ویتنی را ـ كه البته در واقع لورا بود ـ در میان انبوهی از گل‎های مینا و در جمع دوستان‎، اقوام و همكلاسی هایش به خاك سپردند و پوستری را كه هم دانشكده‎ای‎ها او به یاد زندگی كوتاهش طراحی كرده بودند به دیوار خانه‎شان نصب كردند. آن‎ها صدها كارت تسلیت و همدردی دریافت كردند و در كمد خود گذاشتند. هیچ كس نمی‎دانست كه روزی‎ ویتنی شخصاً تك تك آن نامه‎ها را خواهد خواند. در بیمارستان روز به روز علائم حیاتی بیمار بهتر می‎شد. با اینكه او هنوز به هوش نیامده بود اما گاهی‎ كلمات نامفهومی بیان می‎كرد. خانوادة ون رین از شنیدن كلمة «هانتر» از زبان دخترشان بسیار متحیر بودن‎. آن‎ها هیچ كس را با این اسم نمی‎شناختند و طبیعتاً نمی‎توانستند بدانند هانتر نام گربة «ویتنی‎» است‎. سرانجام دخترك از حالت كما خارج شد و وقتی دید او را با اسم لورا صدا می‎كنند، با اشاره خواست‎ تا كاغذ و قلمی در اختیارش بگذارند و سپس به زحمت كلمة باور نكردنی و ترسناك «ویتنی‎» را نوشت‎. در آن نیمه شب آخرین روز ماه می‎، پرستار با عجله مسئولان بیمارستان را مطلع كرد و دو ساعت بعد، پس از بررسی سوابق دندانپزشكی همه مطمئن شدند اشتباه وحشتناكی رخ داده است‎. آن‎ها به منزل‎ والدین واقعی او تلفن زدند و به مادرش گفتند كه ویتنی زنده و در بیمارستان بستری است‎. كارلی دختر دیگر خانواده با شنیدن این خبر شروع به جیغ زدن كرد طوری كه مادر مجبور شد تلفن را قطع كند. آن‎ها تقریباً مطمئن بودند كسی خواسته اذیت‎شان كند با این حال حاضر شدند به بیمارستان بروند. كارلی‎ بعدها گفت آن چند دقیقه بدترین دقایق عمرش بوده است‎. وقتی سرانجام رسیدند، پزشكان بانداژهای‎ صورت بیمار را برداشتند. با وجود جراحات بدون شك‎، او ویتنی بود. وقتی آن‎ها او را با نام ویتنی صدا كردند، دختر بستری كه به دلیل آسیب‎های وارده به ستون فقراتش‎ سراپا در بریس طبی قرار گرفته بود، تا جایی كه می‎توانست سرش را تكان داد و چند بار این كار را تكرار كرد. آن شب عجیب پدر خانواده‎، در سفر بود و كالین ـ مادر ـ به او تلفن كرد تا بگوید چه اتفاقی افتاده‎. اما قطرات اشك اجازه نمی‎دادند عددها را ببیند. سرانجام وقتی مكالمه برقرار شد، كالین گوشی را مقابل‎ دهان دخترش گرفت و او با صدای لرزانی گفت‎: «دوستت دارم‎، پدر». هیچ كس نمی‎توانست این لحظات‎ عجیب را باور كند! اما عمر این سرخوشی بسیار كوتاه بود. در همان زمانی كه خانوادة كریك به دوستان و اقوام‎ شگفت‎زدة خود می‎گفتند معجزه‎ای فرزندشان را برگردانده‎، خانوادة ون رین با وجه دیگری از این ماجرا دست و پنجه نرم می‎كردند: «زنده بودن ویتنی به این معنا بود كه دختر دلبند آن‎ها پنج هفته قبل از دنیا رفته است‎!» خانوادة كریك به خوبی احساسات و حال والدین و خواهر لورا را درك می‎كردند و به خاطر آن‎ها اندوهگین بودند. با این حال‎، در كمال ناباوری دیدند والدین دختر متوفی‎، با شجاعت به دیدن‎ ویتنی آمدند و دربارة مراحل درمانی سپری شده و كارهایی كه باید در آینده انجام می‎شد، صحبت‎ كردند. پس از آن جای خانواده‎ها عوض شد. در حالی كه ون رین‎ها مراسم ختم لورا را برگزار می‎كردند، خانوادة كریك كنار بستر دخترشان نشسته و این بار نگران وضعیت بهبودی‎اش بودند چرا كه پزشكان با اطمینان می‎گفتند او هرگز مثل دوران پیش از تصادف نخواهد شد و معلوم نیست چند درصد از مغزش‎ بازسازی شود. اما در واقع‎، مراحل درمان ویتنی به مراتب بهتر از آنچه پیش‎بینی می‎كردند پیش رفت و پس از یك سال او توانست به دانشكده برگردد و به درسش ادامه دهد. البته بازگشت چندان هم ساده به‎ نظر نمی‎رسید. دخترجوان از همه عقب افتاده بود و مثل گذشته نمی‎توانست درس‎ها را دنبال كند. ذهن‎ او با وجود مطالعة شدید، پذیرای مطالب جدید نبود و این موضوع او را افسرده و عصبی می‎كرد. ویتنی دوست داشت دوباره به جمع دوستانش بپیوندد و مثل آن‎ها شاد و شوخ طبع باشد اما نمی‎توانست‎. او وارد فاز افسردگی شده بود و نمی‎دانست كه آیا بهتر می‎شود یا نه‎؟ آسیب‎ها و جراحات‎ احساسی این حادثه بسیار بزرگ بود. او نسبت به قربانیان تصادف احساس گناه می‎كرد. هر چند آن‎ها دوستان صمیمی‎اش به شمار نمی‎آمدند اما مدت‎ها با هم روی یك پروژه كار می‎كردند. در واقع‎، ویتنی‎ به تدریج و آرام آرام متوجه شده بود چه اتفاقی افتاده است‎. خانواده‎اش برای حفاظت از او، ماجرا را پنهان نگه داشته بودند و عجیب اینكه خاطرة روزهای نخست خروج از كما و حضور خانوادة ون ین در بیمارستان و حرف‎ها و ابراز محبت‎های آن‎ها هم از حافظة ویتنی پاك شده بود. او حتی نمی‎توانست‎ ماجرای تصادف را به یاد بیاورد و لحظات قبل از آن را در ذهن خود بازسازی نماید. پس از اطلاع از ماوقع‎، مدام از خود می‎پرسید: «چرا من باید نجات پیدا می‎كردم‎؟ آن‎ها بیشتر لایق‎ زندگی بودند». این فكر باعث شد روزی حین گفت و گو با پدرش بغضش بتركد و به شدت گریه كند. اما پدر دلداری‎اش داد: «چرا تو نباید زنده می‎ماندی‎؟ حتماً خواست خدا این بوده كه در ادامة زندگی‎ات‎ كارهای خیری را انجام بدهی و از فرصتت به خوبی استفاده كنی‎». تماشای مراسم تدفین هم تلنگری شد برای باز گرداندن احساس عزت نفس به ویتنی‎. وقتی دیگران او را این قدر دوست داشتند و چنین به‎ نیكی از وی یاد می‎كردند چه دلیلی داشت خودش قدر زندگی را نداند؟ حالا دو سال از آن سانحة دلخراش می‎گذرد و تصادف از او دختری پخته و كامل و خود آگاه ساخته‎. ویتنی به خوبی درك كرده موجود خوشبختی است چون افراد زیادی دوستش دارند. او پیش از این‎ ماجرا لورا را چندان نمی‎شناخت اما حالا به دلیل محبت‎های خانوادة همكلاسی سابق خود كه حتی‎ پس از اطلاع از هویت واقعی وی‎، تركش نكردند و همچون خانواده‎ای واقعی به دیدارها و ملاقات‎های‎ روزانه ادامه دادند، نسبت به او احساس دین می‎كند و می‎خواهد تا هر چه بیشتر او را بشناسد. فامیل ون‎ رین این روزها، خانوادة دوم او به شمار می‎آیند و ویتنی زمان زیادی را با آن‎ها می‎گذراند. او می‎داند كه والدین و خواهر لورا می‎خواهند تمام موفقیت‎ها و موقعیت هایی را كه عزیزشان‎ نتوانست تجربه كند، در وجود او بیابند. به همین خاطر ویتنی به پروژة خدمت رسانی به كودكان خیابانی‎ پیوسته و تصمیم گرفته همسر و مادر خوبی شود. دو خانوادة كریك و وین رین تجربة خود از این ماجرای‎ عجیب و سخت را در كتابی با نام «هویت گمشده‎» به چاپ رسانده‎اند. روی جلد این كتاب‎، عكسی از دو دختر خندان است‎؛ دخترهایی كه مرگ آن‎ها را به هم پیوند داد. ویتنی كریك (سمت چپ‎) از سانحه جان به در برد اما هویت او با لورا ون رین كه در تصادف مرده بود، اشتباه گرفته شد. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 582]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن