تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815147646




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هارتمان و فلسفه ناخودآگاهی


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : هارتمان و فلسفه ناخودآگاهی rtech14th November 2008, 02:07 PMکیاوش ماسالی ، اردیبهشت ۱۳۸۶ ادوارد فن هارتمان آلمانی (۱۹۰۶ ـ ۱۸۴۲) ، فیلسوفی است که بطور آشکار تحت تأثیر شوپنهاوئر قرار دارد دراهمیت اراده و بدبینی نسبت به زندگی . وی نیز مانند شوپنهاوئر اراده را منشأ شر و رنج و بدبختی می داند وهمچون او معتقد است که سعادت تنها در نتیجه پیروزی عقل بر اراده و خواست حاصل می گردد . با این حال در فلسفه شوپنهاوئر اصلاحاتی به عمل آورد و آن را تکمیل کرد و کوشید آن را با نظامهای متافیزیکی پیشین بخصوص هگل هماهنگ سازد . هارتمان معتقد است که ذات و حقیقت غایی همانطور که شوپنهاوئر گفته است ، خودآگاه نیست ؛ اما نمی تواند خواست کور باشد . زیرا خواستی که شوپنهاوئر بیان می کند ، نمی تواند جهانی قانونمند و غایتمند به وجود آورد و مسبب عقل و آگاهی باشد . یکی از مشکلات فلسفه شوپنهاوئر اینست که اگر ذات اصیل هستی ، خواست کور باشد ، یعنی خواستی که درذات خود خالی از هرگونه فهم و شناخت است ، چگونه از آن شناخت و آگاهی و عقل پدید می آید ؟ در حقیقت این با ادعای ماتریالیسم مبنی بر اینکه ماده (که خالی از ادراک است ) منشأ پدید آمدن زندگی و آگاهی است ، تفاوتی ندارد و این هردو نظر از عهده تبیین پیدایش آگاهی برنمی آیند . چون برای پدید آمدن آگاهی از ذات اصیل ، باید از آغاز زمینه شناخت در آن ذات موجود باشد . البته شوپنهاوئر نیز گفته است که ممکن است ذات و حقیقت غایی دارای صفاتی باشد غیر از صفتهایی که سبب می شوند آن را خواست کور بنامیم ؛ و این صفات برای ما نشناختنی و درنیافتنی باشند ؛ اما ما ذات اصیل را از راه خودنمایانگریهای آن به عنوان خواست می شناسیم . از سوی دیگر هارتمان معتقد است که « ایده » ای که هگل آن را به عنوان حقیقت جهان و ذات مطلق بیان می کند نیز نمی تواند خود را در جهان هستی عینیت بخشد . شلینگ نیز گفته بود که از ایده یا ایده ها تنها ایده های دیگر نتیجه می شوند و جهان و موجودات نمی توانند از یک ایده یا ایده ها به هستی برسند . به عبارت دیگر از چیستی نمی توان به هستی رسید و چنین فلسفه ای از تبیین پیدایش جهان موجود عاجز است . پس طبق نظر هارتمان ، حقیقت غایی باید مجموع یا یگانگی خواست و ایده باشد . به عبارت دیگر آن اصل واحد ، دو صفت همبسته ، یعنی خواست و ایده دارد . آن اصل واحد به عنوان خواست ، منشأ هستی جهان است و به عنوان ایده ، منشأ چیستی و ماهیت جهان و موجودات و مسبب غایتمندی و ظهور و پیشرفت عقل و آگاهی می باشد . اما این بدان معنی نیست که آن اصل یگانه باید خودآگاه باشد . بلکه ادراک آن اصل فراتر از نوع آگاهی انسان است و عقل و آگاهی انسان از آن ناشی می شود . آن ایده ای است ناخودآگاه و در عین حال سازمانبخش که همانطور که شلینگ گفته است ، خود را در طبیعت می نمایاند و از طریق انسان به خودآگاهی دست می یابد . گفته شد که شوپنهاوئر « خواست » را ذات اصیل دانست و عقل و آگاهی را عرض و تابع آن شمرد . در نتیجه در آن فلسفه این مشکل پیش می آید که اگر ذات اصیل خواست یا اراده است و در نتیجه همه چیز اراده است ، آن گاه عقل و شناخت که خود از اراده پدید آمده ، چگونه می تواند از اراده رها و مستقل شود ؟ به عبارت دیگر عرض چگونه می تواند از جوهر جدا و مستقل گردد ؟ اما هارتمان عقل (ایده) و اراده (خواست) را در عرض یکدیگر دانست و ذات مطلق را مجموع یا وحدت آن دو شمرد و به این ترتیب میان هگل و شوپنهاوئر ، یک سنتز به وجود آورد . هارتمان آن اصل یگانه را « ناخودآگاه » نامید ؛ چون از خود آگاه نیست و این اصل حقیقت جهان و انسان است . هارتمان معتقد است که فلسفه اش بر پایه تجربی و علمی قرار دارد . اکثر اعمال اصلی و حیاتی موجودات و جانداران در حالت ناخودآگاهی و از روی طبع و فطرت انجام می گیرد و خودآگاهی و اراده آگاهانه در آنها دخالتی ندارد و بلکه مزاحم است و حتی آفرینش و ژرف اندیشی هنری نیز در انسان در حالت ناخودآگاهی صورت می گیرد . اصل یگانه وجود که ناخودآگاه نامیده شد ، در آن اراده و عقل در حالت وحدت و یگانگی قرار دارند ؛ اما در این جهان اراده و عقل از هم جدا شده و اراده بر عقل غالب شده است و موجب شر و رنج گردیده که درفلسفه شوپنهاوئر بیان شده است . پرورش عقل و آگاهی بهره مند شدن از لذتهای عقلی و ژرف اندیشی هنری را امکانپذیر می سازد . اما با این حال همانطور که شوپنهاوئر گفته است ، هرچه عقل و آگاهی بیشتر پرورش یابد ، رنج بردن نیز بیشترمی شود و پیشرفت وسیع تمدن و پرورش عقل سبب افزایش شادی و خوشبختی نمی گردد . « افزایش فرهنگ و پرورش ذهن بر گنجایش رنج می افزاید ... پیشرفت تمدن مادی و بهزیستی با فراموش کردن ارزشهای معنوی و تبهگنی نبوغ همراه است » (تاریخ فلسفه ، فردریک کاپلستون) . اما سعادت در اینست که عقل از ابزار خواست بودن و بندگی آن رها شده و بر آن چیره گردد و منتهی به آرامش شود و حالت ناخودآگاهی اصلی بازگردد و این زمانی تحقق می یابد که بشریت به بالاترین درجه پرورش آگاهی و عقل رسیده باشد و همه به این حقیقت برسند که زندگی درد بی درمان است و به بیهودگی خواهندگی پی ببرند و در نتیجه از خودخواهی دست بردارند و در جهت سعادت جمعی که تأمین کننده سعادت فردی نیز هست بکوشند و تنها در این صورت کوشش جمعی برای تحصیل سعادت جهانی به عمل می آید . مراجع و مآخذ : تاریخ فلسفه ، فردریک کاپلستون ـ سیر حکمت در اروپا ، محمد علی فروغی سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 614]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن