واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
درباره انرژيهاي مثبت و منفي گفتگو با دکتر فربد فدايي، روانپزشک چند تا دوست صميمي داريد؟ کدام دوستتان را به بقيه ترجيح ميدهيد؟ ملاک اين ترجيح دادن چيست؟ شايد بهطور ناخودآگاه، يکي از دوستانتان را بيشتر از ديگري دوست داشته باشيد و حس کنيد وقتي او را ميبينيد، انرژي ميگيريد. خيليها معتقدند که حس ميکنند با ديدن کسي يا کساني، انرژي منفي ميگيرند. شما چنين تجربهاي داشتهايد يا نه؟ واقعيت اين است که بحث انرژيهاي مثبت و منفي بحث جالبي است که رگههايي از مباحث روانشناسي هم دارد. براي آشنايي بيشتر با اين موضوع گفتگويي داشتهايم با دکتر فربد فدايي، مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي. آقاي دکتر! اين روزها زياد اصطلاحاتي مثل انرژي مثبت و انرژي منفي را ميشنويم. آيا اينها موضوعات تازهاي است يا مباحث قديمياي است که دارد با اسمهاي تازهاي مجددا مطرح ميشود؟ بهتر است در آغاز به مقدمهاي بپردازيم که مساله را روشن کند. همه ما معمولا به دنبال موفقيت شاد ميشويم و در صورت نرسيدن به خواستههايمان اندوهگين ميشويم. براي نمونه، گرفتن نمره بالا در يک امتحان موجب شادماني يک دانشجو ميشود و مردود شدن در يک درس، موجب اندوهگيني. حالت هيجاني که به دنبال موفقيت يا شکست، اتفاق ميافتد، همان عاطفه است. عاطفه، کوتاهمدت است؛ مثلا نمره خوب براي چند ساعت يا حداکثر چند روز باعث شادي ميشود و شکست نيز براي مدتي فرد را اندوهگين ميکند ولي اين اندوه هميشگي نيست. گاهي با افرادي روبهرو ميشويم که هميشه شاد يا هميشه غمگين هستند و اين حالت هيجاني آنها ارتباطي با مسايل محيطي و رويدادهاي زندگيشان ندارد. اين حالتهاي هيجاني درازمدت که ربطي به امور روزانه ندارد خُلق خوانده ميشود. فردي با خُلق شاد، هميشه خوشحال است. حتي رويدادهايي که به نظر ديگران ناخوشايند است به نظر او خوب ميرسد. براي نمونه، در درسي نمره قبولي نياورده است اما با خودش ميگويد: «چه خوب شد که مردود شدم؛ حالا ميتوانم اين درس را با دقت بيشتري مطالعه کنم و نمره خوبي بگيرم.» اما فردي که خُلق افسرده دارد در برابر رويدادهاي خوشايند هم واکنش منفي دارد؛ مثلا همسرش به او ميگويد: «براي دخترمان يک خواستگار خوب آمده» اما او در قبال اشتياق همسرش، مثلا ميگويد: «اگر هم ازدواج کنند فردا يک بچه بيچاره به جمع آدمهاي بدبخت و بيچاره اضافه ميکنند!» پس کسي که خُلق شاد دارد، همان کسي است که امروزيها ميگويند انرژي مثبت دارد و باعث شادي ديگران هم ميشود. فردي هم که خُلق افسرده دارد، همان کسي است که به اصطلاح امروزيها، انرژي منفي دارد. درست است؟ و ميتوان اين نکته را هم اضافه کرد که فرد اول، شخصي خوشبين است و فرد دوم، بدبين . البته در اينجا بايد ذکر شود که خُلق شاد اغراقي موجب اشکالات عديده در برآورد واقعيات ميشود؛ به نحوي که فرد همه چيز را آسان و سهل ميپندارد يا دربرآورد تواناييهاي خودش به صورتي غيرمنطقي اغراق ميکند و وارد اموري ميشود که متناسب با توان او نيست. براي نمونه، در آن واحد چند کار را با هم شروع ميکند يا سرمايهگذاريهاي بدون برنامه به عمل ميآورد. خُلق افسرده هم اگر شديد باشد جنبه بيمارگونه به خود ميگيرد، به نحوي که عمدهترين نشانه بيماري افسردگي به شمار ميرود. چنين فردي خود رابيارزش و حتي گناهکار ميپندارد. انجام هر کاري را فراتر از توان خويش ميانگارد و جز دورنمايي تيره، چيزي را براي آينده خودش نميتواند تصور کند. اين دو وضعيت افراطي، يعني شادي درازمدت اغراقي بيارتباط با واقعيتها و افسردگي درازمدت شديد که هيچ چيزي نميتواند او را خوشحال کند، نماينده نابسامانيهاي خُلقي است که نياز به درمان دارند. اين اختلالات، ارثي است؟ در نابسامانيهاي خُلقي، جنبه قوي ژنتيک وجود دارد. حتي به نظر ميرسد عنصر ژنتيک در خوشبيني و بدبيني افراد نقش دارد، اگر چه مطمئنا رويدادهاي زندگي و نحوه پرورش کودک در سالهاي آغازين زندگي نقش مهمتري را در خوشبيني و بدبيني او در بزرگسالي به عهده دارد.
حالا اگر بخواهيم به انرژي مثبت دست پيدا کنيم، چه توصيهاي مي کنيد؟ اگر ميخواهيد انرژي مثبت داشته باشيد، بايد روي داشتههاي خود متمرکز شويد (نه بر نداشتهها)، به توانمنديهاي خويش بينديشيد (نه به نابه سامانيها)، به آنچه توانستهايد کسب کنيد فکر کنيد (نه به فقدانها) و بايد وجود خود را بپذيريد و باور داشته باشيد و بدانيد که اگر نارساييهايي داريد به همان اندازه امتيازهايي نيز داريد. اطمينان داشته باشيد خداوند مراقب شماست و اگر شما کار مثبتي انجام دهيد خداوند به شما کمک خواهد کرد. مادراني که ميخواهند کودکاني خوشبين و مثبتانديش داشته باشند، بايد به بچهها احترام بگذارند و کودکان را براي دستاوردهايي هرچند کوچک تشويق کنيد و از تمسخر آنان شديدا بپرهيزيد. براي کارهاي خوب بچهها بايد در حضور جمع از کودک قدرداني کنيد و اگر نيازي به تذکر دارند در خلوت اين تذکر را به آنان بدهيد. بکوشيد تواناييهاي ويژه کودک خويش را کشف کنيد و مانند يک باغبان از وي مراقبت نماييد که او آن چيزي شود که خداوند در فطرت او قرار داده است، نه آنکه مانند مجسمهساز تلاش کنيد کودک را به شکلي که خود دوست داريد درآوريد. سرانجام، زماني که به خود اطمينان پيدا کرديد ميتوانيد به تدريج درصدد رفع نابهسامانيها نيز برآييد. منبع:http://www.salamat.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 332]