واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: گزارشي از نمايشگاه عكسهاي كاوه گلستان و محمد فرنود در تهران
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و هنر - هنرهاي تجسمي
عصر روز گذشته دو نمايشگاه ديگر در دو سالن خانهي هنرمندان ايران گشايش يافت؛ يكي عكسهاي ناديده و معروف كاوه گلستان كه بيش از 27 سال پيش از روسپيها، كودكان عقبماندهي ذهني و كارگران گرفته بود و بهندرت و پراكنده و تك تك در سايتي يا نشريهاي چاپ شده بودند، و يكجا در گالري ميرميران به نمايش گذاشته شدند.
اين نمايشگاه كه در آن زمان توسط ساواك رژيم شاهنشاهي بعد از چند روز برپايي نمايشگاه در تالار عبيد دانشگاه تهران پلمپ شد، حالا پس از 27 سال با همان قطع و اندازه و همان چاپهاي دستي آن دوران، به نمايش گذاشته شده است.
نمايشگاه را هنگامه و مهرك گلستان ـ همسر و فرزند كاوه ـ تدارك ديدهاند كه با نمايشگاه عكس مطبوعاتي كاوه گلستان همزمان برپا شود.
در گالري مميز نيز عكسهاي ديگري به نمايش گذاشته شد؛ "به مجنون بگو زنده بمان"، نمايشگاه عكسهاي جنگ كاوه گلستان و محمد فرنود.
ديروز ديوارهاي ورودي ساختمان خانه هنرمندان ايران را عكسهاي بزرگي پوشانده بود؛ عكسهايي از تلخي و زهر جنگ، عكسهايي از مقاومت ايران، عكسهايي از حضور جوانان نوجوانان در دفاع هشت ساله، عكسهايي از كودك بيسر و قتل عام كپرنشينها، عكسهاي خرمشهر و آبادان، حصرشكني و شهادت و...
عكسهايي كه بعضيشان آنقدر شهره شدهاند كه دنيا جنگ تحميلي عراق و ايران را با آنها ميشناسد؛ همان اولينها از دفاع مردم ايران كه به دنيا مخابره ميشد.
نمايشگاه تلخ و گزندهاي كه از مجنون ميخواهد كه زنده بماند، را شايد بهسختي با نشاندن عكسهاي رنگي در ميانه راه خواستهاند كه تلطيف كنند، شايد شوك يا تندي تلخياش را بگيرند؛ اما واقعيت جنگ است كه پس از سالها شايد بارها و بارها يادآوري هم شده باشد.
واقعيتي از نگاه دو عكاس خبري، 30 عكس كاوه گلستان كه خود قرباني يكي از همان سناريوهاي تلخ شد و 37 عكس محمد فرنود.
«پرداختن به جنگ تنها در هفته جنگ، اشتباه است. اگر نخواهيم جامعه را هوشيار كنيم، جامعه يكباره دچار شوك ميشود، بايد مسائل را از پيش تجزيه و تحليل و آناليز كنيم، بايد شيوههاي بديع و تازه تكنولوژي را در خدمت محتوا قرار دهيم. چه كسي ميتواند جلو واقعيت را بگيرد؟ ما بچهي امروز نيستم؛ آدمهاي نسل انقلاب و جنگيم؛ ميدانيم كارمان را چگونه انجام دهيم، حرفمان را هم رك و صريح ميزنيم، عكسهامان هم اينها را ميگويند.
فرنود از قراري ميگويد كه در زمان حيات كاوه گلستان گذاشته بودند؛ تا با نگاهي حرفهيي در اديت عكسهاي جنگ با ادبيات پس از جنگي، نمايشگاهي برپا كنند؛ با تاكيد بر اين اعتقاد كه عوارض اين جنگ خانمانسوز هنوز بر پيكر جامعه مانده است.
گويا آنها برنامهريزيهاي اوليه را انجام ميدهند، به انتخاب مكان برپايي نمايشگاهشان كه ميرسند، با كشته شدن كاوه گلستان در جنگ آمريكا و عراق همزمان شده و مدتي مسكوت ميماند.
حالا پس از دو سال، زخمها كمي التيام يافته و نمايشگاه را بر پا كردهاند.
فرنود معتقد است: جنگ ادبيات خود را دارد و ادبيات پس از جنگ، ادبيات ديگري است.
برپايي نمايشگاه خياباني پنج نفره محمد فرنود با رضا دقتي، منوچهر دقتي، آلفرد يعقوبزاده و كاوه گلستان در سراسر كشور و فرستادن عكسها از سوي وزارت ارشاد وقت به سراسر دنيا نمونهاي است كه فرنود در گفتههايش به آنها اشاره ميكند و اذعان دارد كه " به مجنون بگو زنده بمان" در استمرار همان روند است.
فرنود توضيح ميدهد كه قرار بوده نمايشگاه جنگش را در مكان ديگري برپا كند و بنا بر پيشنهاد بهروز غريبپور - مديرعامل خانهي هنرمندان ايران - نمايشگاه در اين خانه داير شده است.
او ميگويد: خودم بنا نداشتم در اين مكان و اين زمان عكسها را عرضه كنم و حتا با گالري لاله هم از پيش هماهنگ كرده بودم، اما به اصرار هنگامه كاوه - همسر كاوه - نمايشگاه در شكل حاضر خانه هنرمندان آمد.
او تاكيد دارد كه هدفش نشان دادن شوكهاي تصويري در واقعيت جنگ بوده و تلاش كرده است تا از ادبيات احساسي دوري كند؛ حتا در انشاي نمايشگاه.
ميگويد: صداي كلت و مسلسل و كلاشينكف را شنيده بودم، اما صداها كه مهيبتر شد و بمباران وحشيانه رژيم عراق را با 16 هواپيما در بستان ديدم، نهايتش شد جنگ؛ هشت سالي كه مقاطع مختلف زندگيام را دربر گرفت و عوارض آن را هنوز ميبينم و دنبال ميكنم. در جبهه كه بودم، از هيچ چيز واهمه نداشتم و با مرگ نيز دست و پنجه نرم ميكردم، اما وقتي به تهران برميگشتم، ميترسيدم، از چيزهايي كه ديده بودم و براي من قابل هضم نبود، حتا صداي صفحات روزنامهها نيز مرا آزار ميداد و براي فرار از اين حالت، گاهي باز ميگشتم، و دوباره ترس، و دوباره ترس... تا اينكه جنگ تمام شد...
او ادامه ميدهد: نمايشگاههايي با كاوه ميگذاشتيم، كتابهايي را هم از انقلاب و جنگ منتشر كرديم، اصولا آدمهاي حرفهيي ديدگاههايشان به هم نزديك است، اگر اختلاف سليقههايي وجود داشته باشد، بسيار اندك است؛ اختلاف سليقه ما در عكاسي نبود، كاوه عكس خود را ميگرفت، من هم عكس خود را، يعقوبزاده و دقتي هم هر كدام عكس خودشان را؛ هر كداممان تعاريف خودمان را داشتيم، در كنار هم كه قرار ميگرفت، واقعيت جنگ را شكل ميداد.
فرنود ميگويد، پس از جنگ به آموزش و پرورش پيشنهاد داده كه ابعاد مختلف جنگ را بررسي كند و در كتاب تاريخ بگنجانند.
به گمان او، يقينا ضرورت دارد كه بچهي امروز و نسل آينده بدانند در زمان جنگ چه اتفاقي رخ داده است. اگر تاريخ هر كشوري درست ورق بخورد، نسل آينده نسل كاملي خواهد بود. اگر بخواهيم واقعيت را تحريف كنيم، بر پيكرهي كل نظام و جامعه ضربه زدهايم و در تعليم و تربيت نسل آينده، نسل غلطي به بار خواهد آمد. اين هدف مشترك بود كه در همه كارهاي فرنود و كاوه وجود داشت.
فرنود درباره سه گزارش اجتماعي روسپي، كارگر و مجنون توضيح ميدهد: كاوه يك عكاس بود و هميشه يك پيام هشداردهنده داشت، ظرفيت فوقالعادهاي داشت، هم خطر ميكرد و هم شجاع بود، اما هميشه ساده عكس ميگرفت. اين سه گزارش را با ترفندي خاص تهيه كرد كه از منظر همه كساني كه از عكاسي اجتماعي آشنايي و درك درستي دارند، يكي از بهترين گزارشهاي تصويري آن دوره است كه براي هميشه در تاريخ عكاسي مستند ايران باقي خواهد ماند و هيچگاه از ذهنها پاك نخواهد شد؛ چراكه كاوه با يك بينش خاص و قوي و با يك منطق اجتماعي و از پيش تعيين شده به سراغ اين مجموعه رفته بود و هميشه از آنها به عنوان يك خانواده تعريف ميكرد كه مجموعه آنها ميشوند كاوهي عكاس.
فرنود اذعان دارد كاوهاي كه ما ميشناختيم با كاوههايي كه ديگران ميشناسند فرق داشت؛ كاوه اصلا با مسائل هنري عكس سر و كاري نداشت و هنر اين نوع عكاسي در بيهنر بودن آن است در برخوردهاي مستقيم آن و انتقال درست واقعيت؛ كاري كه وظيفه يك عكاس اجتماعي است و كاوه وظيفهاش را به درستي و به راحتي انجام ميداد.
هنگامه گلستان هم از اصرار كاوه به تئورياش در گفتوگو با خبرنگار ايسنا ميگويد؛ همان كه او نشان دادن واقعيت به مردم مينامدش. به اعتقاد هنگامه گلستان، "گارگر"، "روسپي" و"مجنون" همانهايي هستند كه مردم نسبت به آنها بيتوجه بودند، زندگي ناراحت و سختي داشتند و كاوه سعي داشت توجه مردم را به آنها جلب كند.
وي اظهار ميكند: گلستان و فرنود با هم جبهه ميرفتند و عكسهاي زيادي با هم گرفته بودند، وقتي داشتم نمايشگاه "روسپي" و "كارگر" را ميگذاشتم، فرنود خودش داشت با موضوع ديگري نمايشگاه ميگذاشت كه من خواستم با عكسهاي كاوه نمايشگاه بگذارد. جنگ بهترين موضوع مشتركشان بود. عكسهاي كاوه و فرنود هماهنگ بود، مردم آواره و تلخي و خشونت جنگ و از طرفي مقاومت و حضور جوانها در نگاه آنها مشترك بود.
هنگامه گلستان ميگويد: در زمان جنگ گفته ميشد روحيه رزمندگان ضعيف ميشود يا دشمن موقعيتها را شناسايي ميكند، اما حالا وقت آن رسيده كه نماهاتي ديگري از جنگ را نشان دهيم...
گويا روز گذشته پسر جواني به هنگامه گفته است كه دوستش معتقد بوده كه "كاش آمريكا بيايد و ما را هم خلاص كند"، و پس از ديدن عكسها گفته است كه تا آخرين قطره خونش با متجاوز مبارزه ميكند.
انتهاي پيام
دوشنبه 6 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1398]