واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: RobertDeniro26th October 2008, 03:59 PMخبرگزاري دانشجويان ايران - تهران سرويس: نگاهي به وبلاگها اين روزها انتخاب شغل از گذشته خيلي سختتر شده است. اين مساله سه دليل دارد: يکي اينکه امروزه شغلهاي خيلي بيشتري نسبت به گذشته وجود دارد، دوم اينکه تعريف شغلهاي مختلف تغييرپذيرتر هستند و آخر اينکه سطح توقع خيلي بالا رفته است. به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در وبلاگ "مديريت توسعه" به نشاني کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند******.com به برخي نكات جهت انتخاب شغل اشاره شده و آمده است: چه چيز واقعا برايتان اهميت دارد؟ چه چيز سر حوصلهتان ميآورد؟ چه کاري را آنقدر دوست داريد که اگر برايش به شما دستمزد داده شود، احساس گناه ميکنيد؟ اين سوالات ميتواند به شما کمک کند يکي از مهمترين عناصر انتخاب شغل را پيدا کنيد؛ يعني ارزشها. ارزشهاي شما تکيهگاه احساسي کاري است که انجام ميدهيد. در شغلهايي که خوب نتيجه ميدهند معمولا بين ارزشهاي شخصي فرد و کاري که انجام ميدهند، هماهنگي وجود دارد. جستجوي کارتان را با ارزيابي ارزشهايتان و نوشتن آنها با دقت و وضوح هرچه تمامتر، شروع کنيد. مهارت چيزي است که طريق انجام آن را ياد گرفتهايد. استعداد چيزي است که با آن به دنيا آمدهايد. درک تفاوت بين اين دو اهميت بسياري دارد. ممکن است در کاري مهارت داشته باشيد اما برايتان جالب نباشد. اما اين احتمال وجود دارد که اگر استعداد کاري را داريد، بين آن استعداد خاص و ارزشهايتان تطابق وجود داشته باشد. اين يعني شما از انجام کارهايي که در آن استعداد داريد بسيار بيشتر لذت ميبريد تا کارهايي که مهارت انجام آن را آموخته باشيد. تعيين اولويتها؛ همه ما اولويتهاي خاصي در زندگي خود داريم. در برخورد خود با ديگران، در طرز فکر خود و تصميمگيريهايمان، در ارجحيت دادن به مفاهيم در مقابل انسانها يا برعکس و ميزان راحتي خود با ابهامات زندگي. براي خيلي از افراد، اين اولويتها در سطح ناخودآگاهشان عمل ميکند اما شديدا بر عملکرد ما با ديگران تاثير ميگذارد. شايد اين سوالها بتواند در فهم اين قضيه کمکتان کند: آيا خودتان را فردي شهودي ميدانيد؟ آيا رفت و آمدي هستيد يا دوست داريد بيشتر در خانه بمانيد؟ در رويارويي با تصميمگيريها، آيا به واقعيات تکيه ميکنيد يا احساساتتان؟ پاسخ شما به اين سوالات شما را به کاري که بايد انجام دهيد نزديکتر ميکند. تجربه؛ هيچ جايگزيني براي تجربه وجود ندارد، هرچه بيشتر بهتر است. ميتوان گفت تقريبا همه مشاغل از بيرون، متفاوت از درون آن به نظر ميرسند. اگر به تازگي وارد بازار کار شدهايد يا ميخواهيد شغلتان را تغيير دهيد، با افرادي صحبت کنيد که در آن شغل دست دارند. شغلي در آن زمينه يا صنعت براي خود پيدا کنيد و مطمئن باشيد هماني خواهيد بود که هميشه ميخواستيد و به هيچ وجه فقط به يک تجربه کاري تکيه نکنيد. تا آن جا که ميتوانيد در زمينه کاري خود، تجربه بيندوزيد. با تجربه خواهيد فهميد که کاري به دردتان ميخورد و با ارزشها و اولويتهايتان جور است يا نه. تخصص اندوزي؛ در اين دنياي مملو از اطلاعات تکنيکي، فشار زيادي براي تخصصي کردن علوم يعني بيشتر و بيشتر دانستن در مورد يک رشته محدود است. اين خطرناک است، چون اين احتمال وجود دارد که شديدا از رده خارج شويد. خيلي افراد کارشان را به اين علت از دست ميدهند که بهتدريج ديدي کانوني نسبت به کس يا چيزي که هستند و تواناييهايشان پيدا ميکنند. بحث قديميتخصص گرايي در مقابل کليگرايي اين روزها نامي تازه گرفته است: متخصص کليگرا. يعني کسي که باوجود داشتن شماي کلي از کار، در زمينههاي مختلفي از آن تخصص پيدا کرده است. اين روزها سواد به اين گفته ميشود. اينکه تا ميتوانيد درمورد موضوعي که دوست داريد در زمينه کاريتان اطلاعات جمع کنيد و مقصد و هدف آن رشته را دنبال کنيد. انتخاب شغلي که بتوانيد 110درصد به آن متعهد شويد؛ تعهد پايين و عملکرد متوسط اين روزها به هيچ وجه قابل قبول نيستند. مشکل اينجاست که ممکن است زماني پي به مفهوم اين جمله ببريد که ديگر از کار اخراج شده باشيد. پس چطور بايد خودتان را محافظت کنيد؟ اگر کاري را پيدا کنيد که بتوانيد 11 درصد به آن متعهد شويد، هيچوقت با چنين مشکلي مواجه نخواهيد شد. بنا کردن سبک زندگي براساس درآمدتان نه توقعاتتان؛ خيلي از شغلهايي که اين روزها به دنبال نيروي کار است، وعده ميدهد که طي دو سال حقوق ميليوني برايتان درست کند. مشکل اينجاست که خيي از تازه واردان به آن کارها با اين ايده وارد آن کار ميشوند و خرج و مخارجشان را هم با همان ايده انجام ميدهند. يک راه بهتر براي شروع اين است که درست از همان آغاز کار، سبک زندگيتان را طوري ساختاربندي کنيد که بتوانيد 10 درصد از حقوقتان را هر ماه کنار بگذاريد. پسانداز عاقلانه هميشه يکي از بهترين راههاي پيشرفت بوده است. تمايل به ايجاد تغيير و تطابق؛ اگر مراحل قبلي که ذکر شد را مطالعه کنيد، جاي تاکيد بر روي هدف را خالي ميبينيد. دليل آن اين نيست که اهداف اهميت ندارند بلکه هدف شما معمولاً از همه آن عوامل ديگري که به آن اشاره شد، مثل ارزشها، مهارتها، استعدادها و ... ناشي ميشوند و حتي اگر آنها را در دفترتان يادداشت کنيد يا روي آينه بنويسيد، باز هم نميتوانيد نياز به تغيير و انطباق و سازگاري با شرايط جديد، رشد خودتان و توسعه فرصتهايتان را بپوشانيد. تفاوت اينجا بين "جهت" و "برنامه" است. مورچه براي خود جهتي دارد اما برنامه ندارد. او ميداند که به كجا ميخواهد برود و براي رسيدن به آنجا از هيچ تلاشي فروگذار نميکند. اما آن مورچه اين جهت را جايي ننوشته است فقط با اطمينان کامل ميداند که جهت اصلي او به آن سمت است و بايد به آنجا برسد. جهت شغلي دنياي امروز هم به همين منوال است. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 196]