واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمد فولادى و محمدعزيز بختيارى عوامل تضعيف خودباورى فرهنگى (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: ضعف خودباورى فرهنگى در جهت مخالف خودباورى قرار دارد.ضعف باور به فرهنگ خودى مىتواند مراتب متفاوتى داشته باشد. ضعف خودباورى فرهنگى را مىتوان بر روى پيوستارى تصور كرد كه از احساس ناخرسندى نسبت به فرهنگ خودى شروع مىشود و تا حد احساس شرم و تنفّر نسبت به آن مىرسد.
الف. عقب ماندگى كشور: جوامعى نظيرِ ايران در گذشته، كه تحرك اجتماعى در آن بسيار اندك و نقش هاى اجتماعى غالباً انتصابى بود، از نظر توسعه و پيشرفت اقتصادى و اجتماعى، همواره از كاروان تمدن بشرى عقب تر است اين عدم رشد و توسعه ناشى از وجود حكّام مستبد و تبعات آن مى باشد و اين عقب ماندگى ساليان درازى بر اين كشور سايه افكنده بود و بر اين ملت فشار وارد مى آورد. از سوى ديگر، عامّه مردم از اين عقب ماندگى و ضعف فرهنگى آگاهى نداشتند; چون زمينه اى كه به آنان فرصت دهد تا بتوانند وضعيت خود را با كشورهاى ديگر، به ويژه كشورهاى صنعتى مقايسه نمايند وجود نداشت. اين عدم آگاهى مردم از عقب ماندگى كشور و عدم پويايى فرهنگ خودى ادامه داشت تا اين كه در مقاطعى از تاريخ پرفراز و نشيب كشور، حكومت ها، تحت فشار شديد مصلحان اجتماعى و قيام مردم، از تفتيش شديد عقايد مى كاستند. در اين فرصت ها، مردم به عقب ماندگى فرهنگ خود پى مى بردند و زمانى كه مردم فرهنگ خويش را ضعيف تلقى كند، باورهاى مثبت خود را نسبت به آن از دست مى دهد.
در واقع، اطلاع و آگاهى از عقب ماندگى كشور و احساس تضعيف باورهاى فرهنگى تنها در مقاطعى كه جوّ خفقان و تفتيش شكسته و يا زمانى كه ساختار حاكم دچار اختلال يا تغيير مى شد، به وجود مى آمد. مردمى كه در يك دوران بسيار طولانى، مايه هاى اصيل فرهنگ خويش را از داده و كاملاً در عقب ماندگى به سر مى برند، نوعى احساس سرخوردگى و كمبود نسبت به كشورهاى پيشرفته دارند و خود را ناتوان از رسيدن به پيشرفت و تمدن بيگانه و نيز ناتوان از اخذ و گزينش عناصر مفيد فرهنگ بيگانه مى دانند. آنان، بدين ترتيب، خود را در برابر فرهنگ بيگانه و مهاجم، ناتوان تلقّى كرده و نسبت به فرهنگ خويش و غناى آن مردد مى شوند. بدين گونه، فرايند مزبور منجر به احساس ضعف فرهنگ ملّى مى شود و تضعيف خودباورى فرهنگى را در پى دارد.
ب. فساد نظام ادارى: همان گونه كه گذشت، يكى از پيامدهاى وجود حكومت هاى مستبد و وابسته، فقدان تحرك اجتماعى و اشغال پايگاه هاى اجتماعى توسط نااهلان، عقب ماندگى كشور و فساد ادارى است; به دليل اين كه موقعيت ها بر اساس لياقت ها وشايستگى ها توزيع نمى شود و افراد فاقد كارايى وتخصص لازم، پايگاه هاى اجتماعى را اشغال مى كنند، فساد و رشوه خوارى چنان بر نظام ادارى حاكم مى شود كه افراد در مدت كوتاهى پس از اشغال مناصب و موقيعيت ها، به سرمايه داران بزرگ تبديل مى شوند; مثلاً، در دوران حكومت پهلوى، صاحب منصبان و نخبگان مدتى پس از اشغال مناصب بالا، به زمين داران و سرمايه داران بزرگ تبديل شدند. اين گونه فسادها در فرد يا افراد معدودى محدود نمى ماند و معمولاً مانند موجى به افراد ديگر نيز سرايت مى كند. و اين به دليل «ارتباطات وثيق و تعاملات عميقى است كه لازمه هر نظام ادارى است و مفاسد پديد آمده در هر يك از آن ها، سايرين را نيز دستخوش فساد مى سازد.»16در نتيجه، آداب، رسوم و ارزش هاى فرهنگى و دينى جامعه در اين حيطه ها، دچار ضعف و انحطاط مى گردد. زمانى كه مردم در ادارات، كه بخش بزرگى از تعاملات آن ها را تشكيل مى دهد، وضعيت را بدين گونه يافتند، نوعى احساس منفى نسبت به فرهنگ خودى در در خويش احساس مى كنند.
حاصل آن كه فرايندى كه منجر به تضعيف خودباورى فرهنگى مى گردد، همانند زنجيره در هم تنيده و به هم بسته اى است كه در رأس آن، وجود حكومت هاى مستبد و ضعف كارايى اقتصادى و اجتماعى مى باشد. دو اثر عمده حلقه اخير اين زنجيره، عقب ماندگى همه جانبه كشور و فساد نظام ادارى و ديوان سالارى است. اين دو عامل امكان تضعيف خودباورى فرهنگى را بيش از پيش فراهم مى كند. اين فرايند را مى توان به صورت ذيل ارائه كرد:
نظام استبدادى يکشنبه 5 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]