واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: این استرس برای سحر، استرس بزرگی بود و قطعا باید آن را به شیوهای مدیریت میکرد و یکی از شیوههای مدیریتی هم همانی بود که در فیلم دیدیم... زندگی با طعم مرگ گفتگو با دکتر بدری سادات بهرامیدو سال پیش، دوستی داشتم که سخت مشغول مهیا کردن مقدمات جشن عروسیاش بود؛ سفارش کارت عروسی، رزرو شام و گل و لباس و... که ناگهان با تصادف و مرگ ناگهانی همسرش مواجه شد. حالا بعد از دو سال، او هنوز نتوانسته با خودش کنار بیاید و به زندگی برگردد. راستش آنروزها من هیچوقت فکر نمیکردم که روزی عقیدهام برگردد و با خودم بگویم که او هم باید پس از مرگ همسرش به زندگی برگردد ولی عقیدهام پس از تماشای «امشب شب مهتابه» (فیلمی که اخیرا اکران شده) کمی تغییر کرد. یادم نمیآید که تا به حال در سینمای خودمان، فیلمی به این موضوع پرداخته باشد. پس از تماشای این فیلم، تصمیم گرفتم درباره «کنار آمدن با مرگ همسر» با دکتر بدری سادات بهرامی صحبت کنم... جالب اینکه خانم دکتر هم این فیلم را دیده و پسندیده بود. پس گفتگوی ما به سادگی آغاز شد؛ و اما ادامه ماجرا: داستان این هفتهدر فیلم «امشب شب مهتابه» که این روزها روی پرده سینماست و موضوع بحث این هفته ما هم هست، میبینیم که «پیام» و «سحر» که به تازگی ازدواج کردهاند، متوجه میشوند که از طرفی، «سحر» باردار است و از طرف دیگر، «پیام» به بیماری مهلکی مبتلا شده و معلوم نیست چقدر زنده بماند. شاید در قدم اول به نظرتان برسد که خب، در چنین شرایطی باید از دست این مهمان کوچولو خلاص شد. ولی قصه فیلم به همین سادگی پیش نمیرود. بالاخره باید باور کرد که مرگ هم جزیی از زندگی است. فیلم از زندگی «پیام» در دوران نوجوانی هم اطلاعاتی به ما میدهد و از نوع روابط خانوادگی او و تاثیرش بر زندگی امروز او پرده برمیدارد. سحر و پیام تصمیم میگیرند شرایط را مدیریت کنند اما ...داستان فیلم را تا همین جا داشته باشید و اگر خواستید، بقیهاش را در سینما ببینید. اما آنچه به گفتگوی این هفته ما با دکتر بدری سادات بهرامی مربوط میشود، مربوط به بخش نخست این فیلم است: استرس مواجهه با مرگ. خانم دکتر! بالاخره مرگ یک واقعیت است و همه ما باید آن را باور کنیم. به نظرم یکی از دشوارترین استرسهایی که هر فرد ممکن است در طول زندگیاش با آن مواجه شود، مرگ همسر است. با چنین استرسی چطور باید کنار آمد؟دکتر بهرامی: بله، همین طور است. این موضوع خیلی تلخ است اما باید به کسی که همسرش را از دست داده کمک کنیم به سلامت مراحل سوگواری را طی کند. در فیلم «امشب شب مهتابه» که به نظر من با این سوژه خوب میتوانست نام پرانرژیتر و بهتری مانند «باز هم زندگی» داشته باشد، در کنار بیان برخی ناگفتههای مهم زندگی (مانند شیوههای غلطی که در فرهنگ بعضی خانوادهها در مورد رفتار با بچهها نسل به نسل ادامهدار میشود و هرگز به فکر اصلاح آنها نیستیم)، در خصوص شیوه کنار آمدن با یک واقعیت دردناک زندگی (مرگ همسر که بالاترین میزان استرس را در زندگی دارد) بحث شده است. این فیلم سعی میکند به ما یاد بدهد که چگونه باید این استرس را پذیرفت و آن را با شیوهای صحیح مدیریت کرد. طبق تحقیقات روانشناسان وبر مبنای تقسیمبندیهای موقعیتهای پراسترس، بالاترین میزان استرس در مرگ همسر یا جدایی از او به وقوع میپیوندد و این شرایط پرفشار، بسته به اینکه در چه مرحلهای از زندگی مشترک باشد، تاثیرش بر زوجین، متفاوت خواهد بود. نقطه اوج آن هم وقتی است که زن و شوهر به طور ناگهانی و در آستانه به هم رسیدن (نامزدی، عقد، ماهعسل) و در حالی که عشق این دوران از نوع شیفتگی است، به خاطر یک حادثه یکدیگر را از دست بدهند. رتبه بعدی مربوط به مرحلهای است که زن و شوهر، بچه خردسالی داشته باشند. در فیلم «امشب شبمهتابه» میبینیم که زن (سحر) باید قبول کند که فرزندشان را در غیاب همسرش (پیام) و پس از مرگ او بزرگ کند. این استرس برای سحر، استرس بزرگی بود و قطعا باید آن را به شیوهای مدیریت میکرد و یکی از شیوههای مدیریتی هم همانی بود که در فیلم دیدیم؛ یعنی اگر پدر نیست، میتوان او را از طریق تکنولوژی روز برای کودک، ملموستر کرد. ما یک اوج استرس فقدان همسر را در دوره سالمندی نیز داریم که در واقع دوران حیات خلوت زندگی ماست و همه بچهها رفتهاند و دوباره این دو، مونس هم شدهاند. به هر حال، همسری که تنها شده، باید بتواند هر چهار مرحله سوگ را طی کند. مرحله اول، پذیرش مرگ همسر است. عبور از این مرحله (مرحله انکار) بسیار مهم است. اگر سحر، منکر مرگ پیام شود، هرگز قادر نخواهد بود به مراحل دیگر وارد شود و در نهایت نمیتواند این استرس بزرگ را تحمل کند. میدانید که هر استرسی بر سیستم ایمنی ما آسیب وارد میکند و بیماریهای جسمی و روانی مختلفی در اثر این فقدان برای ما ایجاد میشود و بدن ما حداکثر یک سال میتواند چنین فشار سنگینی را تحمل کند. اگر واقعبین باشیم، باید بگوییم که هرگز نمیتوانیم خودمان را به جای چنین فردی بگذاریم اما به عنوان یکی از نزدیکان فردی که همسرش را از دست داده، چه کمکی از دستمان برمیآید که نگذاریم او در همین مرحله انکار بماند؟دکتر بهرامی: اگر دقت کرده باشید به محض اینکه میشنویم یکی از عزیزان ما فوت کرده بیاختیار میگوییم: «نه!»؛ چون مکانیسم دفاعی روان ما با «انکار واقعیت» میخواهد بر خودش مسلط شود و در اغلب موارد حس میکند که این خداحافظی، ابدی نیست و گویا فرد به سفر کوتاهی رفته و برمیگردد. تازه، بعد از این مرحله شوک و انکار است که فاز دوم یعنی خشم آغاز میشود: «چرا همسر من؟ چرا پیام؟» ممکن است در دلش از همه پیرمردها و پیرزنهایی که عمر طولانی دارند، متنفر شود و بگوید چرا اینها باید روی زمین باشند اما همسر جوان من نباشد؟ این خشم میتواند هم نسبت به خدا و هم نسبت به کسی که از دنیا رفته و هم نسبت به خودش و اطرافیانش باشد. در این مرحله حتی ممکن است فرد، خودش را سرزنش کند و بگوید: «تقصیر من بود!» در حالی که مقصر بودن در چنین وضعیتی اصلا معنا ندارد و این مرگ، تقدیر خداوند است. داغدیدهها باید به هر طریقی که میتوانند، عواطفشان را تخلیه کنند و ما باید برای این کار به آنها کمک کنیم. اینکه بگوییم «بس است؛ این همه گریه نکن» و اینکه عکسها و لباسهایش را جمع کنیم، غلط است چون اگر اجازه ندهیم خوب سوگواری کند، او دیرتر از این مرحله عبور میکند و شاید اصلا از این مرحله عبور نکند. یک کار اشتباهی که معمولا اطرافیان انجام میدهند، مانع شدن از مواجهه با خاطرات قدیمی و تخلیه هیجانات فرد داغدیده است. اتفاقا باید اجازه داد که او شیون کند و هر طوری که راحتتر است، رفتار کند. حتی اگر بخواهد هر روز بر سر مزار همسرش برود، باید همراهیاش کنید و «نه» نگویید. شاید بخواهد عکس و لباس همسرش را در آغوش بگیرد و با آن بخوابد. عیبی ندارد. حتی اگر او در شوک است، بهتر است عکسی بیاورید و تجدید خاطره آن عکس را هم برایش بگویید: «یادته اینجا که با هم رفته بودیم شمال؟» به نظر من، فیلم «امشب شب مهتابه» میخواست تمرین زندگی دوباره را آموزش بدهد و بگوید که تقدیر، این است و زندهها باید زندگی کنند؛ چون کسی که از دنیا رفته، براساس اعتقادات ادیان توحیدی فقط بخشی از وجودش یعنی جسمش در کنار ما نیست و روح او همیشه به احوال ما آگاه است. این موضوع کمک میکند که فرد داغدیده سریعتر از مراحل انکار و خشم گذر کرده و به مرحله سوم (سوگ) برسد. این مرحله باید تا چهلم ادامه یابد و از چهلم تا سال، فرد باید بتواند با قلبی شکسته مشغول زندگی شود ولی از سال به بعد باید قلبش هم بهبود یابد و به زندگی طبیعی برگردد. در «امشب شب مهتابه»، سحر سعی میکند با آشتی دادن «پیام» و پدرش، تحمل مرحله خشم را برای خودش آسانتر کند. حتما میگویید گفتن اینها خیلی آسان است ولی عمل به آنها خیلی سخت است. قبول دارم. ولی توصیههایی دارم تا بتوانید راحتتر این سوگ را باور کنید. به همسرانی که با این استرس بزرگ روبهرو میشوند، توصیه میکنم برای کنار آمدن با این تنش و بازگشت به زندگی، 5 توصیه زیر را به کار ببندند:1) اول از همه همینقدر که یک زوج میدانند چهقدر یکدیگر را دوست دارند، بزرگترین انگیزه خواهد بود. در صحنههایی از فیلم «امشب شب مهتابه» میبینیم که «پیام» به «سحر» عاشقانه میفهماند که طاقت پژمردگی و دلمردگی او را ندارد. این واقعا کمککننده است. مگر ما معتقد نیستیم که اموات آگاهاند؟ پس باید قبول کنیم که همسر فوتکردهمان حتما خوشحال میشود که دوباره به زندگی برگردیم. تا قبل از چهلم یا سال، من حتی به مراجعان خودم توصیه میکنم که اگر با بیان حرفهایت آرام میشوی، آنها را بنویس. مینا (یکی از مراجعانم) میگفت: «چهقدر دوست داشتم برای جشن فارغالتحصیلیام با احمد (همسر متوفایش) میرفتم.» ما قرار گذاشتیم که او حرفهایش را بنویسد و یا در کنار مزار احمد بیان کند. البته یادمان باشد که این راهحل باید مقطعی و فقط به منظور گذر از بحران باشد. «سحر» میتواند در فیلم به «پیام» بگوید که «بیا پسرت را ببین» اما پس از مدتی باید حرفهایش را به یک دوست یا یک مشاور بگوید؛ وگرنه با وجود مرگ همسرش، او را زنده فرض میکند و هیچوقت نخواهد توانست به زندگی عادی برگردد. 2) باید سعی کنید به طریقی دوری از او و این فاصله موجود را کمرنگ کنید. چهطور؟ باید سعی کنید با او مرتبط شوید. اگر باور دارید که او را کاملا از دست ندادهاید و فقط بخشی از او یعنی فقط جسمش از پیش شما رفته، باید با انجام کارهایی (مثلا با نماز خواندن برایش) به روح او نزدیک شوید. این کار دو حسن دارد:1. خیرات دادن یا مثلا رفتن به شیرخوارگاه یا خانه سالمندان و هر کار نیک دیگر برای آن متوفی باعث میشود شما از کار خیری که میکنید انرژی بگیرید و فراهم کردن شادی و نشاط برای دیگران هم قطعا انرژی مثبت و شادی دلنشینی را به خودتان برمیگرداند. 2. این کار موجب نزدیکتر شدن شما به خداوند میشود و این ارتباط عاشقانه با خالق هستی قطعا برایتان شادیآور خواهد بود و به شما عزم دوباره زندگی کردن میدهد. حس میکنید که با وجود خدا هرگز تنها نیستید و تسلیم اراده او میشوید. آدمهایی که اعتقاد قویتری دارند با مرگ عزیزان خودشان راحتتر کنار میآیند. 3) باید به مرور به فکر این باشید که یک معنای جدید را در زندگی تزریق کنید. اطرافیان هم میتوانند به شما کمک کنند. شرکت در یک کلاس ورزشی، عضویت در یک حرکت اجتماعی (مثلا یک انجیاُ، شرکت در مقطع بالاتر دانشگاهی و غیره.) 4) سنت بسیار خوبی است که بعد از مراسم چهلم، برای داغدیده یک پارچه روشن هدیه میبرند و او را از عزا درمیآورند. شما هم باید بخواهید و مطمئن باشید همسرتان از اینکه شما را با ظاهر آراسته ببیند، لذت میبرد. 5) هرگز کسی به شما نمیگوید که تحمل این استرس ساده است ولی باید به خودتان بقبولانید که به هر حال، او رفته و دوباره باید دست بر زانویتان گذاشته، قد راست کنید و به زندگی برگردید چرا که تا وقتی با هم بودهاید، قدر هم را دانستهاید و با هم از زندگی لذت بردهاید. در کنار این میتوانید به خودتان قول بدهید تا اطرافیان زندهاند، قدر آنها را بدانید و از همه لحظهها برای تبادل عشق و محبت استفاده کنید، شاید فردایی نباشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 739]