تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایق‌سواری تالاب انزلی؛ تجربه‌ای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکس‌ترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816206415
چرا خاطرات بد فراموش نمیشوند .....
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahnaz 2011th November 2007, 11:44 PMمحققان دانشگاه كاروليناي شمالي ضمن تحقيقات خود دريافتند بعضي از خاطرات، چه خوب و چه بد، براي هميشه در ذهن ميمانند و در اين ميان، خاطراتي كه مي‌خواهيم از ياد ببريم، سخت تر از همه از ذهن زدوده مي‌شوند. سايت خبري " تايمزآو اينديا " مي‌نويسد ، محققاني كه درباره اين پديده مطالعه ميكنند، اكنون دريافته‌اند زماني كه صحبت از سركوب خاطرات ناخوشايندي به ميان مي‌آيد كه محرك احساسي داشته‌اند، "فراموشي عمدي" يا "فراموشي داوطلبانه" به هيچوجه كارايي ندارد. گروهي از فيزيولوژيست‌هاي دانشگاه كاروليناي شمالي در گزارشي كه قرار است در شماره ماه سپتامبر "مجله روانشناسي اجتماعي تجربي" به چاپ برسد، اظهار داشتند كه دريافته‌اند افراد مورد مطالعه آنها قادر نيستند آنگونه كه رويدادهاي خوشايند و مادي خود را عمدا فراموش ميكنند، خاطرات احساسي و معنوي خود را از ذهن پاك كنند. به گفته آنان، زماني كه انسانها سعي ميكنند عمدا اطلاعاتي را فراموش كنند، بايد در ذهن خود آن اطلاعات را از بقيه موضوعات همراه آن جدا كنند و آنچه را كه مايل نيستند دوباره به خاطر بياورند، كنار بگذارند اما احساسات مانع از برداشتن اين دو گام ميشود. دراين مطالعه محققان با استفاده از تصاوير احساسبرانگيز و خنثي، شيوهاي را براي فراموشي هدايت شده به كار بستند تا دريابند كه آيا انسانها مي‌توانند به آساني فراموش كردن رويدادهاي مادي و غير احساسي، رويدادهاي احساسي را نيز به دست فراموشي بسپارند يا خير. زماني كه فهرست اطلاعاتي كه مي‌بايست فراموش شود، خنثي بود، داوطلبان شركت‌كننده موفق شدند آنها را عمدا فراموش كنند اما زماني كه اين فهرست شامل رويدادهاي احساسي بود، فراموشي هدايت شده، شكست خورد. اين يافته‌ها مي‌توانند به درك راههايي كمك كند كه احساسات، با چيرهشدن به فرآيندهاي مغزي، فعاليت ذهن، از جمله كار بازيابي خاطرات را در كنترل خود مي‌گيرد. احساسات، ميتواند در فرايندهايي كه براي فراموش كردن عمدي بخشهاي ناخوشايندي از خاطرات گذشته در مغز انجام ميشود، "اتصالي" ايجاد كند. دكتر ه.ن.ماليك، استاد فيزيولوژي در ،aiimsاحساسات، به شدت روي حافظه اثر مي‌گذارد و زنده‌ترين خاطرات، رويدادهاي احساسي هستند كه به دفعات به ذهن بازمي‌گردند. وي گفت برخي معتقدند كه تحريك احساسات منجر به دقيق‌تر و باريكتر شدن توجه انسان ميشود به گونه‌اي كه به اطلاعات پيراموني توجه نمي‌شود و در نتيجه احتمال كمتري دارد كه بعدا به خاطر آورده شوند.دكتر سونيتا تيواري ، استاد فيزيولوي در دانشگاه پزشكي كينگ جرج، در "لكنو"ي هند نيز در اين‌باره گفت " انسانها به ندرت لحظات احساسي‌شان را فراموش ميكنند. فراموشي عمدي، براي كدر و تاريك كردن خاطرات ناخوشايند، در بسياري موارد ناموفق است. او گفت احساسات شديد باعث ميشود رويدادهايي كه همراه آنها بوده‌اند، هميشه در مغز در دسترس و قابل يادآوري باشند.اين دانشمند گفت فراموشي عمدي رويدادهاي خنثي، اقدامي مفيد است كه به مغز در روزآمد كردن اطلاعات خود كمك مي‌كند. ای کاش می شد خاطرات بد حذف شن .... elada17th November 2007, 09:07 PMدقيقا به خاطر همين تحريك احساسات هست كه فراموش نميشه درست مثل عشق اول كه با توجه به تحقيقات به عمل آمده ثابت شده تا آخر عمر فراموش نميشه. گلوریا18th November 2007, 08:36 AMمن این قضیه رو تجربه کردم و شاید به همین دلیل که در تاپیک معایب اون رو به عنوان عیبی که هرگز نمی تونم اصلاحش کنم نام بردم. من علیرغم گذشته ای که داشتم نمی دونم بگم از شانس خوبم بوده یا چیز دیگه خیلی از مسائل رو فراموش کردم و می کنم ، دیدم خیلی از آدما رو که مو به مو ، جز به جزء مسائل براشون مهمه و یادشون نمی ره ولی من سعی نمی کنم که خاطرات بد رو به یادم بسپرم چون می دونم جز نابود کردن خودم و دست و پا زدن در گذشته و پایمال کردن حال و آینده ام چیز دیگه ای نصیبم نمی شه. اما یکی دو مورد در طول این سالیان سال هست که هیچ موقع نمی تونم فراموشش کنم و مثل یه کابوس یه بختک همیشه همراهمن، با اینکه همیشه در تلاشم اونها رو از پس زمینه مغزم کنار بزنم ولی بد جوری چسبیدن و خیال کنده شدن هم ندارند. و فکر کنم همونطور که مهناز عزیز و الادا جون گفت چون در این دو مورد به شدت احساساتم تحریک شده و ضربه دیده ، حتی اگر بمیرم و دوباره به دنیا بیام اون لحظه ها و اون صحنه ها همیشه پیش چشمم خواهند بود.:( kozaz19th November 2007, 02:54 AMقبل از هر چیز می خوام گلایه کنم از الادا !!! شما دیگه چرا این حرف رو میزنی ؟ چیزی به اسم عشق اول و آخر و وسط دروغی بیش نیست . از شما بعید بود نوشتن چنین چیزی !!! من نمی دونم شما از روی چه منبع گفتید که اثبات شده ولی جالبه بدونید تمام دنیا الان بر این باور رسیدن که عشق ممکن در هر سنی و در هر شرایطی بوجود بیاد و چیزی به اسم عشق اول رویای کودکانه ای بیش نیست !!! ادامه ... راستش خاطرات بد باید شامل گذشت زمان بشه ! خیلی چیزها رو گذر زمان حل میکنه و البته و صد البته که باید صبر داشت و مقاوم بود . خاطرات بد مثل بیماری سرماخوردگی می مونه ! باید دوره بیماری طی بشه تا بیمار حالش خوب بشه وگرنه قرص و دارو زیاد کارساز نیست ! اتفاقا" حالا که حرف از مسائل اثبات شده پیش اومد باید بگم امروزه اثبات شده که خیلی نباید گیر داد روی فراموش کردن خاطرات بد ! بعضی ها میگن گذشته رو باید فراموش کرد اما سوال اینجاست آیا زمان "حال" تاثیر گرفته از دیروز و گذشته ما نیست ! آیا زمان حال در آینده ما موثر نیست !؟ پس چگونه می توانیم فردا روزی بگوییم گذشته ها گذشته و باید فراموش کرد ! بنظر من اتفاقا" نباید فراموش بلکه باید آموخت و درس گرفت . باشد که تکرار اشتباه نکنیم که همانا تکرار مکررات عین حماقت هستش . در مورد مسائل عاطفی و عشقی خیلی خیلی در این تالار صحبت شده ولی بازهم باید اون فردی که مشکل براش پیش میاد خودش و خودش مشکلش رو حل کنه . اصولا" بنظر من هیچ انسانی ارزش نداره که آدم بخواد بخاطرش قطره ای اشک بریزه ! واقعا" که چی ؟! در هر حال خاطرات بد گذشته نیاز به تحلیل و آنالیز دارند تا بصورت تجربه در بیایند ! بازهم تکرار میکنم هر گذشته ای تجربه نیست مگر اینکه دقیقا" موشکافی بشه و علل پیش اومدن اون مشکلات در گذشته ریشه یابی بشه . یکی نیست به من بگه : تو اگه بیل زنی یه بیل ... !!!:d در هر حال با گذشته زندگی کردن بدترین کاری هستش که میشه انجام داد چون فکر میکنم به مرور زمان باعث بیماری های زیادی میشه که اگر شانس بیاری افسردگی کمترین و خفیف ترین بیماری هستش که میگیری . کزاز amirala19th November 2007, 11:45 AMاگر خانم الادا در مورد عشق اول معتقدند كه فراموش نميشه (البته برطبق مستندات ) بخاطر اون احساس لذت وخوشايندي كه براي تجربه اول داريد مثل چشيدن يه طعم تازه براي اولين بار مثل خوردن يه غذاي خوشمزه با كساني كه دوستشون داريد نهاد شما ميل به خوشي و لذت داره بنابراين اون اولين طعم لذت رو هرگز فراموش نمي كنه پس ما مي تونيم اون خاطرات خوب روهم فراموش نكنيم و اين دست خود آدمها ست كه خاطرات خوش را بيشتر توي ذهنشون نگهدارند يا خاطرات بد الان بعداز خواندن اين پست من چشمهاتون رو ببنيد وزيباترين خاطره عمرتون رو به ياد بياوريد البته با هموناحساسي كه اون زمان داشتيد بعداز اون بلافاصله يه خاطره بد رو به خاطر بياوريد مي بينيد اين دست خودتون است كه كدوم خاطره مدام باشما باشه كدوم احساس هميشه همراهتون باشه وروي همه زندگيتون تاثير بذاره پس خواهش مي كنم ديگه بعد ازاين نشنوم كه كسي بگه من نمي تونم شما در واقع نمي خواهيد كه بتونيد نمي تونم وجود نداره به هيچ وجه به هيچ وجه شكوفه19th November 2007, 01:45 PMآقاي اميراعلا. درسته كه نتونستن وجود نداره. ولي در خيلي از مواقع آدما براي توانستن يا نياز به كمك دارن يا راهنمايي.گاهي شرايطي وجود داره كه شايد نشه بلافاصله كمك گرفت. مثل يه استخون شكسته كه بد جوش خورده. آدم خودش كه نمي تونه ترميمش كنه. سخته، خرج داره، درد داره، زمان مي بره، صبوري و بازسازي مي خواد و همه اينها رو با هم داشتن آسون نيست و كار هركسي نيست. منم مي دونم كه مي تونم ببخشم يا فراموش كنم.لابد مي تونم چون بقيه تونستن. ولي الان برام فراهم نيست كه همه آيتم هاي لازم رو جمع كنم. اين چيزي كه شما مي گين درسته ولي خيلي ايده آليسم هم نباشيد. elada19th November 2007, 02:04 PMقبل از هر چیز می خوام گلایه کنم از الادا !!! شما دیگه چرا این حرف رو میزنی ؟ چیزی به اسم عشق اول و آخر و وسط دروغی بیش نیست . از شما بعید بود نوشتن چنین چیزی !!! من نمی دونم شما از روی چه منبع گفتید که اثبات شده ولی جالبه بدونید تمام دنیا الان بر این باور رسیدن که عشق ممکن در هر سنی و در هر شرایطی بوجود بیاد و چیزی به اسم عشق اول رویای کودکانه ای بیش نیست !!! ادامه ... راستش خاطرات بد باید شامل گذشت زمان بشه ! خیلی چیزها رو گذر زمان حل میکنه و البته و صد البته که باید صبر داشت و مقاوم بود . B] کزاز امير خان اين حرف شما يعني اينكه اصلا عشق وجود نداره و من هم بحث نميكنم داره يا نه . ولي حرف من چيز ديگه اي لطفا دقت كنيد شما وقتي سنتون كم هست وقتي از بچه گي در كارتون ها عشق را ديديد و براتون به تصوير كشيدن يك تصوير رويايي از اون داريد تا اينكه به سن بلوغ و جواني مي رسيد و طبق اون باورهاي غلط دلبسته شخصي مي شويد. اولين باري كه دلبسته ميشيد را هيچ موقع فراموش نميكنيد يعني اگر ضربه بخوريد چندين بار ديگه هم ضربه بخوريد باز اون اولين باره بيشتر عذابتون خواهد داد. بله در امريكا اين تحقيق را كردند راستش من الان مقالش را ندارم ولي يادمه سعي كرده بودند افراد را با عشق اولشون روبه رو كنند حتي مثلا فردي كه ازدواج كرده با ديگري و بچه داشته و همشون بلافاصله ضربانشون تند شده و دچار هيجان شدند و عده اي بلافاصله خاطراتي كه شايد ماله خيلي سال پيبش بوده را به وضوح به خاطر آوردند ولي در رابطه با افراد ديگه اينطور نشده حتي طبق همه پرسي كه انجام دادند زن و مردهاي 50 ساله هم ابراز كردند وقتي گاهي بر حسب تصادف عشق قديمي را ديديم دوباره همانقدر هيجان زده شديم و گاهي همانقدر اندوهگين. شايد اصلا دفعه اول عاشق هم نبودند ولي در اون شرايط چون اولين كساني بودند كه به هم محبتي وراي سايرين داشتند براي هميشه در ذهنشون حك ميشه كه يادمه در انتها نوشته بود برخي روانشناسان معتقدند كه خوشا به حال كساني كه با عشق اول خود ازدواج ميكنند! kozaz19th November 2007, 03:17 PMامیدوارم کسانی که تصمیم به ازدواج با عشق اولشون رو میگیرن حداقل به سن بلوغ عقلی و روحی رسیده باشند . چون اصولا" عشق اول تو سن پایین پیش میاد و متاسفانه در کشور ما در %90 مواقع منجر به جدایی و طلاق و هزارجور بدبختی میشه ! کافی هستش اندکی به آمار و ارقام نگاه کنید تا همه چیز ثابت بشه . خب مسلما" همه قبول داریم که اولین باری که حس میکنی عاشق کسی هستی خیلی حس جدید و نو و تازه ای هستش شاید برای همین هستش که میگن عشق اول !!! ولی بازهم میگم چه بهتر که بجای کلمه بی اساس عشق اول بگیم (اولین عشق و جدیدترین احساس) ! متاسفانه در فرهنگ ما یک عده کم سواد و عامه و ... براحتی میایند می گن هیچ عشقی اولین عشق نمیشه و هر انسان یک بار میتونه عاشق بشه و اگر همون بار اول به عشقش نرسید دیگه همه چیز تموم هستش !!! همین جا با تمام وجود به عنوان کسی که بیشتر از چند بار عاشق شده :d میگم که اصلا" اینطوری نیست و حتی باید بگم کیفیت عشق 3 یا 4 و ... خیلی خیلی از بار اول بهتر بوده ! چون در عشق اول من شاید عاشق خودم بودم و عاشق شناخت احساسات درونی خودم . پس اگر میگم عشق اول دروغ هستش فقط به این دلیل که معمولا" واژه عشق اول مترادف با عشق اول و آخر هستش !!! که واقعا" انتقال این باور به بچه ها (اونم دوستان کم سن و سال) واقعا" هزار بار از گناه کبیره که مسلمون ها بهش اعتقاد دارند بدتر و سنگین تر هستش .بخدا خاطرات عشق اول رو هم میشه فراموش کرد و باید این موضوع رو درک کرد که در این دنیا هزاران هزار نفر وجود دارند که بتونیم باهاشون عاشقانه زندگی کنیم . حسشون کنیم و شیفته اونا بشیم و با خودمون به روزهای بد و خاطرات بد شکست های عاطفی لبخند بزنیم . این رو میپذیرم که شاید بعد 8 -7 سال که عشق اولم رو دیدم شاید هیجان زده هم شدم چون داشتم خودم رو میدیدم و برای من اون دختر مهم نبود بلکه دوره ای از زندگی خودم بودش که با اون بودم ! ولی باور کنید حتی کوچکترین احساسی بوجود نیومد ! حتی وقتی پسرش رو هم بهم نشون داد و حتی گفت اسمش رو گذاشته "امیرعلی" !!!!!!:eek: من فقط تعجب کردم ! در حای که خود اون خانم خیلی راحت اعتراف میکرد همسرش به مراتب از من بهتر هستش و حتی گفت اگر با من زندگی میکرد محال بود اینقدر احساس خوشبختی بکنه ولی بازهم با اینکه با نفرت از هم جدا شدیم اسم پسرش رو هم اسم من گذاشته !!! چون شاید بنوعی نمی خواسته خاطرات گذشته برای اون بمیره نه امیر . امیر برای اون مرده بوده ولی این خاطرات و این وجود خودش در گذشته بوده که باعث شده خیلی چیزها رو فراموش نکنه با اینکه با توجه به شناخی که ازش دارم الان هر دوتامون بعد از این همه سال کوچکترین حسی نسبت به هم نداریم در هر حال چه بار اول و چه بار صدم اگر عاشق شدیم مهم نیست ! مهم اینه که درست عاشق بشیم و عاشق یک انسان واقعی بشیم نه عاشق کمبودهای روحی و روانی خودمون . ادامه دارد ... کزاز moosie20th November 2007, 01:46 AMمیشه قضیه عشق رو بیخیال شین؟؟؟ چه ربطی داره به این تاپیک؟؟! راستش منم با نظر امیر علای عزیز موافقم و یه کمی هم با نظر شکوفه جون. اینکه "دست خودمون هست خاطرات بد رو فراموش کنیم یا نه" درسته و همینطور اینکه "ما میتونیم فقط خاطرات خوب رو در ذهنمون ثبت کنیم و خاطران بد رو بریزیم دور". اما به قول شکوفه این کار شرایط خاصی میخواد، اما به نظر من غیر ممکن نیست. فکر کنم بهترین راه فراموش کردن نسیت، بلکه کنار اومدن با اون قضیه هست که تو ذهن ما مونده و اذیتمون میکنه. برای مثال مرگ عزیزان، مسلما برای هر کسی تحملش خیلی مشکله و هیچ وقت هم فراموش نمیشه. اما اگر به خودمون بقبولونیم که این قانون طبیعت هست و خود ما هم بزودی به دیدار اونها خواهیم رفت تحملش آسونتر میشه و خاطره بدش هم کمتر اذیتمون میکنه. شكوفه20th November 2007, 08:09 AMمصطفي موضوعات باهم خيلي فرق مي كنن. مثلا تو بخواي مرگ عزيزت و فراموش كني يا خيانت همسرت و ؟!! با كدومش راحت تر كنار مياي؟ موضوعي كه مي خواي فراموش كني يا ببخشي در كيفيت بخشش و زحمتي كه تو براي بخشيدنش بايد بكشي خيلي فرق مي كنه. بايد ديد چطوري با احساسات تو بازي شده و تا كجا زخمت عميقه. و من اين و مطمئن مي گم كه هركسي توانايي بخشش يا فراموش كردن هرچيزي رو نداره. مگر خيلي روش كار بشه. گلوريا يه موضوعي رو گفت از اينكه مادرش و يه نفر اذيت كرده. شايد اون يه نفر اگر خودش و اذيت مي كرد مي بخشيد و فراموش مي كرد. اما نتونسته به خاطر مادرش اين موضوع و فراموش كنه. پس بازم اينجا نميشه براي همه موارد يه نسخه عمومي پيچيد amirala20th November 2007, 08:40 AMشكوفه خانوم براي هيچ موردي در زمينه روانشناسي وانساني نميشه نسخه عمومي پيچيداين رو همه ميدونن كه روحيات آدمها باهم فرق ميكنه ويه روش ونوع برخورد رو حتي براي دوتادوقلوهم نمي شه بكار برد ولي اينها ئي كه بنده عرض كردم يا مصطفي يا ... در بيشتر مواقع جواب داده پس ما مي تونيم از تجربيات ديگران استفاده كنيم اون كاري كه به نفعمون هست ورنج كمتري رو متحمل بشيم خيلي وقتها آدم با همون استخوان شكسته ائي كه بد جوش خورده خيلي خوب كنار مي آد و زندگي ميكنه و مشكلي هم براش پيش نمي آدتازه اين مال كسي است كه دكتر ودوا نداره يا آگاهي نداره ولي ما كه مي دونيم مثلانبايد سم رو بخوريم چرا بايد اين كارو بكنيم حفظ خاطرات آزاردهنده واجازه دادن به اونها كه روي همه زندگي ما تاثير منفي بذاره درست حكم خوردن اون سم رو داره گلوریا20th November 2007, 09:04 AMولي اينها ئي كه بنده عرض كردم يا مصطفي يا ... در بيشتر مواقع جواب داده پس ما مي تونيم از تجربيات ديگران استفاده كنيم اون كاري كه به نفعمون هست ورنج كمتري رو متحمل بشيم خيلي وقتها آدم با همون استخوان شكسته ائي كه بد جوش خورده خيلي خوب كنار مي آد و زندگي ميكنه و مشكلي هم براش پيش نمي آدتازه اين مال كسي است كه دكتر ودوا نداره يا آگاهي نداره ولي ما كه مي دونيم مثلانبايد سم رو بخوريم چرا بايد اين كارو بكنيم حفظ خاطرات آزاردهنده واجازه دادن به اونها كه روي همه زندگي ما تاثير منفي بذاره درست حكم خوردن اون سم رو داره منهم معتقدم آدم باید گذشته رو فراموش کنه و در زندگی حالش دخالت نده، از تجربیات گذشته برای حال استفاده بکنه ، این اصلیه که نیاز به تمرین داره و به همین راحتی نیست که بگیم فراموش می کنیم ، پس فراموش شد :eek: خیلی سخته ولی نشدنی نیست. فقط آقای امیر علاء انشاأالله که تا حالا پیش نیومده باشه براتون ولی بارها شنیدم که می گن درد لعنتی همین که شب می شه می آد سراغم، تا زمانی که کار می کنم و سرپام درد ندارم ولی همین که می شینم ، درد امانم رو می بره !!!!! این جاست که مشکل ما شروع می شه ، در خلوت و سکوت شبه که تمام اون خاطرات می آد سراغ آدم، اونطوری هم نیست که مستقیماً به اون فکر کنی ، یه دفعه می بینی از یه چیز بی ربط به اون موضوع، یه دفعه سر از 20 سال قبل، 2 ماه قبل و... در می آری و به اون خاطرات می رسی، amirala20th November 2007, 10:34 AMولي ميشه جلوش رو گرفت همونطوري كه وقتي مشغولي حواست نيست و بهش فكر نمي كني خوب شب هم كه ميشه كنترل اين ماشين رو به دست بگيريد و درست زماني كه داره منحرف ميشه ترمز كنيد و مي تونيد سريع ذهنتون رو معطوف خاطرات خوش و يا حتي يه كاراداري يا يه كارروزمره به هرحال هرچي غير از اون فكر آزاردهنده بكنيد همه اينها دست خودمونه و هيچ توجيهي براي خودخوري و آزاردادن خود وجود نداره همه اينها نياز به تمرين داره بايد اين احساس نياز درشما بوجود بياد كه بخواهيد اون مسئله رو فراموش كنيد تازمانيكه نخواهيد هيچ اتفاقي نخواهد افتاد ros137920th November 2007, 11:15 AMمنهم معتقدم آدم باید گذشته رو فراموش کنه و در زندگی حالش دخالت نده، از تجربیات گذشته برای حال استفاده بکنه ، این اصلیه که نیاز به تمرین داره و به همین راحتی نیست که بگیم فراموش می کنیم ، پس فراموش شد :eek: خیلی سخته ولی نشدنی نیست. فقط آقای امیر علاء انشاأالله که تا حالا پیش نیومده باشه براتون ولی بارها شنیدم که می گن درد لعنتی همین که شب می شه می آد سراغم، تا زمانی که کار می کنم و سرپام درد ندارم ولی همین که می شینم ، درد امانم رو می بره !!!!! این جاست که مشکل ما شروع می شه ، در خلوت و سکوت شبه که تمام اون خاطرات می آد سراغ آدم، اونطوری هم نیست که مستقیماً به اون فکر کنی ، یه دفعه می بینی از یه چیز بی ربط به اون موضوع، یه دفعه سر از 20 سال قبل، 2 ماه قبل و... در می آری و به اون خاطرات می رسی، گلوريا خوشبحالت كه اين فكر و خيال فقط شبها مياد سراغت من كه همه روزم هم خراب ميشه و هرچي تلاش ميكنم كه از فكرش بيام بيرون و خودم رو مشغول ميكنم فايده ايي نداره حتي بستگي به ميزان مشكل داره باور كنيد حتي شده ماهها منو مشغول و ناراحت كرده اما .... :( amirala20th November 2007, 11:26 AMقطعا اون اندازه ائي كه بايد شماروناراحت بكنه نكرده وگرنه تابحال يه فكري به حال اين افكار آزاردهنده كرده بوديد ros137920th November 2007, 11:38 AMقطعا اون اندازه ائي كه بايد شماروناراحت بكنه نكرده وگرنه تابحال يه فكري به حال اين افكار آزاردهنده كرده بوديد شايد باور نكرديد حتي زندگيم فلج شد !!!! اما نمي تونم از فكر و خيالش بيرون بيام يعني به قول شكوفه ميزانش خيلي متفاوت است و هر كاري كردم تاثيري نداشت حتي با مسافرت رفتن !!!! اثري نداشت حتي وقتي با ديگران هستم و باهام صحبت ميكنند من فكرم جاي ديگه ايي . منظورم اينه كه اونقدر ضربه بدي خوردم كه هنوز تو شوك هستم ... :( amirala20th November 2007, 03:03 PMخوب اين خيلي خوبه كه ميدوني الان توي شوك هستي پس يه تكوني به خودت بده و از شوك بيابيرون ببين اون فكري كه زندگي تورو فلج كرده ارزش اينوداره كه تورواز همه لذتهائي كه مي تونسته تابحال نصيبت بشه دورنگه داره ؟؟؟ قطعا نداشته پس بلند شو و يه فكر اساسي كن اين خيلي خوبه كه الان احساست رو متوجه مي شي پس خيلي راحت مي توني يه فكري براشون بكني leili7f20th November 2007, 04:52 PM[quote=ros1379;257680]شايد باور نكرديد حتي زندگيم فلج شد !!!! اما نمي تونم از فكر و خيالش بيرون بيام يعني به قول شكوفه ميزانش خيلي متفاوت است و هر كاري كردم تاثيري نداشت حتي با مسافرت رفتن !!!! اثري نداشت حتي وقتي با ديگران هستم و باهام صحبت ميكنند من فكرم جاي ديگه ايي . منظورم اينه كه اونقدر ضربه بدي خوردم كه هنوز تو شوك هستم ... :( [/quot سلام اگر اشتباه نکنم یک ماجرای احساسی برای شما بوده ....... چه مدت ازش گذشته ؟ اگر مدت زمان طولانی نیست خب طبیعی هستش که این حالتها رو داشته باشی برای من هم چنین حالاتی بوجود اومد مثل یک بغضی توی گلوم بود ولی خوب میشه مطمئن باش خود من طوری بودم که وقتی غذا میخوردم غذا از گلوم پایین نمیرفت ........ الان خیلی بهترم گهگاه بعضی افکار به سراغ آدم میان ولی خیلی کمرنگ تر از قبل ......... ros137921st November 2007, 08:52 AM[quote=ros1379;257680]شايد باور نكرديد حتي زندگيم فلج شد !!!! اما نمي تونم از فكر و خيالش بيرون بيام يعني به قول شكوفه ميزانش خيلي متفاوت است و هر كاري كردم تاثيري نداشت حتي با مسافرت رفتن !!!! اثري نداشت حتي وقتي با ديگران هستم و باهام صحبت ميكنند من فكرم جاي ديگه ايي . منظورم اينه كه اونقدر ضربه بدي خوردم كه هنوز تو شوك هستم ... :( [/quot سلام اگر اشتب سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2462]
-
گوناگون
پربازدیدترینها