واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اگر دریابیم که فقط پنج دقیقه برای بیان آنچه میخواهیم بگوییم فرصت داریم، تمام باجه های تلفن از افرادی پر میشد که میخواهند به دیگران بگویند:آنها را دوست دارند!" چگونه محبوب معبود شویم؟ از دو راه: 1- عمل به فرامین او 2- دوست داشتن خلق. 1- عمل به فرامین و احکام او: در طول زندگی بایستی احکام و فرامین او را به جای آورد. "اٌشو" راه رسیدن به حضور حق را در قالب حکایتی چنین مینگارد: روزی عارف کبیری در خانه اش نشسته بود، پیرمردی از روستایی دور به دیدن او آمد و گفت: "ای قدیس! چه گویم که به خدا برسم و محبوب او شوم؟!" عارف نگاهی به او کرد و گفت: "خوش بگذران، با شادی ات خدا را نیایش کن!" لحظاتی بعد مرد جوانی به حضور عارف رسید و گفت: "چه کنم تا به خدا برسم؟" عارف گفت: "زیاد خوش گذرانی نکن!" جوان تشکر کرد و رفت. یکی از شاگردانش که آن جا نشسته بود گفت: "استاد بالاخره معلوم نشد که باید خوش بگذرانیم یا نه!" عارف گفت: "سیر و سلوک روحانی و رسیدن به حضور حق مانند بندبازی است که چوبی در دست دارد گاهی آن چوب را به طرف راست و گاهی به طرف چپ میبرد تا تعادل خود را روی بند نگه دارد. آن چوب را چوب تعادل گویند!" به خاطر بسپار: تعادل و میانه روی یگانه راه حصول به خلوت حق میباشد! "گوراناک" - شاعر ژرف اندیش- در این باره میسراید: به قلب خویش بنگر آنجا "او" سلطان تو، مسکن دارد. به "او" و نه خویش عشق بورز! همچون "او" اندیشه کن خواست "او" را بخواه و آن چنان که "او" فرمان میدهد، عمل کن. نفس کوچک خود را رها کن، و در درگاه نیلوفرین او کمال سرور را پیدا کن! زیباترین شکل اطاعت از فرامین خداوند گردن نهادن به خواست اوست همچون: فضیل عیاض". حکایت تبسم "فضیل عیاض": گویند سی سال بود که هیچ کس "فضیل عیاض" را خندان ندیده بود، مگر آن روز که پسرش بمرد و او تبسم کرد! گفتند: "ای خواجه! چه وقت این است؟" فضیل گفت: رضا، شادی دل است به تلخی قضا! اکنون دانستن که خداوند راضی بود به مرگ این پسر، من نیز موافقت کردم و رضای او را تبسم کردم! آیا ما میتوانیم این گونه از سر ایمانی لجام گسیخته تن به رضایت حضرت دوست دهیم؟ تکرار میکنم! همه چیز در جهان دو طرف دارد. اگر ما به فرامین خداوند گوش دهیم، باید مطمئن باشیم که او هم به درخواست های ما گوش میدهد مانند: این دلداده درویش ژنده پوش! حکایت دلداده درویش ژنده پوش: "روزی در یک روستا، درویشی در حال گذر بود. در همان حال کودکی بر پشت بام یکی از خانه ها بازی میکرد. به ناگه بر لب بام آمد و در مقابل چشمان وحشت زده اهالی به پایین پرتاب شد. درویش به محض مشاهده صحنه فریاد زد: "او را نگه دار!". سقوط شتابناک کودک آرام شد. درویش دوید و کودک را در میان زمین و هوا گرفت و در مقابل حیرت اهالی، کودک را سالم به آنان برگرداند! مردم به دور درویش حلقه زدند و او را از اولیاءالله دانستند و هر یک به تعارف صفت غریبی را به درویش نسبت دادند. درویش اهالی را ساکت کرد و گفت: "اینان که میگویید، من نیستم! من فقط بنده معمولی خداوند هستم که به فرامین او گوش جان سپرده و عمل کرده ام و لحظه ای که این صحنه را دیدم، گفتم، خدایا، او را نگه دار! زیرا من با او- منظور خداوند است- دوست هستم و عمری به دستورات او گوش کردم و عمل نمودم و اینک از او یک درخواست کردم و او اجابت نمود، پس میبینید که اتفاق مهمینیفتاده است. آنگاه درویش کوله پشتی خویش بر دوش گرفت و از مقابل دیدگان متحیر مردم روستا در غبار زمان محو شد. ببینید چقدر ساده است! بیایید از همین امروز یک چنین ارتباطی را با حضرت دوست برقرار کنیم اما خطاهای خود را مانند دوست بهلول توجیه نکنیم! حکایت بهلول و آب انگور: روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام میشود؟ بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو میپاشم. آیا دردت میآید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات میپاشم. آیا دردت میآید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!! 2- دوست داشتن خلق: "استیفن لوید" میگوید: "اگر مرگ شما نزدیک بود و فقط فرصت یک تلفن کردن را داشتید، به چه کسی تلفن میکردید؟ و چه چیزی میگفتید؟" "کریستوفر مورلی" در جواب "استیفن لوید" میگوید: "اگر دریابیم که فقط پنج دقیقه برای بیان آنچه میخواهیم بگوییم فرصت داریم، تمام باجه های تلفن از افرادی پر میشد که میخواهند به دیگران بگویند: آنها را دوست دارند!" و "هریت بیچر استو" با نگاهی خیس و دلی پر درد به خاطر این نگفتن ها! میسراید: "تلخ ترین اشک هایی که بر سر مزار رفتگان ریخته میشود به خاطر کلمات ناگفته و کارهای ناکرده است!" از "خواجه عبدالله انصاری" پرسیدند: خلوت حق کجاست؟ خواجه گفت: جایی که "من و تو" نباشیم! توجه کنید! جایی که "من و تو" نباشیم! یعنی، "ما" باشیم! اما، چگونه میتوان ما شد و در خلوت حق حضور یافت؟ با دوست داشتن خلق! اما تا زمانی که به خود عشق نورزیم، چگونه میتوانیم به خدا و خلق خدا عشق بورزیم؟ از آنجا که فرمول (خود= خلق= خدا) همیشه برقرار است، پس، ابتدا باید خود را دوست داشت. ما معمولا به دلیل سر زدن اشتباهاتی، در طول زندگی از خود گله مند میباشیم و در نهایت، احساس گناه کرده و در نتیجه خود را به خاطر همین احساس دوست نداریم. روانشناسان معتقدند: "برای دوست داشتن خود باید ابتدا خویش را ببخشیم و احساس گناه را از خود دور کنیم و باور کنیم که ما به دنیا آمده ایم تا اشتباه کنیم و به خود اجازه بدهیم تا گاهی، کمیساده دل و ناشی باشیم!" "امانوئل" میگوید: "ویرانگرترین، بی ثمرترین و راکدترین نیروها احساس گناه است!" "احساس گناه یعنی، حذف کردن اراده خداوند در زمین!" باید بدانیم که ما به دنیا آمدیم تا اشتباه کنیم، زیرا ما تعالی پیدا نخواهیم کرد، مگر آنکه اشتباه کنیم! بعد از بخشیدن اشتباهات خود قهرا اشتباهات دیگران را هم خواهیم بخشید. آیا تا به حال خود را بخشیده اید؟ یک آزمایش! روبه روی آینه بایستید و تمرکز کنید با دقت به رنگ چشم ها، خطوط مورب و موازی صورت خود را نگاه کنید! بعد از چند لحظه تمرکز، احساس میکنید که سالهاست خود را در آینه به این دقت نگاه نکرده اید. سپس پنج بار با آرامش و از صمیم قلب با ذکر نام کوچک خود به تصویر بگویید: ... جان دوستت دارم، ... جان خیلی دوستت دارم. من همه کارهایت را تایید میکنم! من به خوبی میدانم که تو بی گناهی! ... جان من خیلی دوستت دارم. آیا میتوانید به دفعات یاد شده این کار را انجام دهید؟ اگر توانستید که بسیار خوب به شما تبریک میگویم! شما خود را دوست دارید، پس دیگران را هم میتوانید دوست داشته باشید و در نهایت خداوند را و رابطه شما به این شکل میشود: (خدا=خلق=خودم). اما اگر نتوانستید! نگران نباشید، 98 درصد از مردم نمیتوانند این کار را به خوبی انجام دهند! برگردید به گذشته، اشتباهات خود را ببخشید و بدانید که اگر اشتباه نبود، هرگز بشر متعالی نمیشد. آزمایش بعدی! یک برگ کاغذ بردارید و بالای آن بنویسید افرادی که به من بدی کرده اند، از جمله: عزیزانم را از من گرفته اند و به هر نحوی عامل رنجش شدید من شده اند. نام این افراد را بنویسید: (به صورت ستونی) سپس به روی هر اسم خوب تمرکز کنید و چهره آن فرد را در نظر بگیرید. لحظاتی بعد، روبروی نامش بنویسید: دوستت دارم، از گناه تو گذشتم! آیا میتوانید این کار را بکنید؟ یقین بدانید اگر نتوانید این کار را بکنید و دیگران را ببخشید، هرگز قادر به بخشودن خود نخواهید بود. یک پیشنهاد! خود را ارزیابی کنید. میپرسید چگونه؟ ارزیابی یعنی چه؟ به بیانی ساده: ارزیابی یعنی، نگاهی به صفات خوب یا بد خود داشتن؛ به عبارتی، صفات خود را تحلیل کردن و در نهایت، تقویت صفات خوب و تضعیف صفات بد است... . چکیده مطالب: - همه چیز در این جهان دوطرفه است، پس اگر میخواهید خداوند به سخنان شما گوش فرا دهد، به سخنان او گوش دهید! - گوش کردن به سخنان خداوند به نوعی، یعنی، دوست داشتن او! پس او را با عمل به فرامینش دوست داشته باشید تا او نیز شما را دوست داشته باشد! - فراموش نکنید! دوست داشتن خلق= دوست داشتن خالق. - اگر این نکته را دریابیم که در وجود هر انسانی روح خداوند خانه گزیده، آیا باز هم حاضر میشویم به کسی توهین کنیم؟ برای آنکه مردم دوستتان بدارند، باید ابتدا خودتان را دوست بدارید! - از اشتباهات خود دلگیر نباشید، ما به این جهان آمده ایم تا اشتباه کنیم، اگر اشتباه نمیکردیم، هرگز متعالی نمیشدیم. - هر اشتباه یعنی، یک تجربه! اما مراقب باشید گاهی یک اشتباه همه عمر را به باد خواهد داد! - از اشتباه کردن نترسید! ترسوها هرگز پیشرفت نخواهند کرد! - خود را ببخشید تا بتوانید دیگران را هم ببخشید! - اطرافیان خویش را دوست بدارید و در هر زمان ممکن به آنها شفاف و روشن بگویید: که دوستشان دارید، قبل از آنکه با حسرت و اشک بر سر گور آنان این سخن را بگویید! - برای راهیابی به خلوت خاص حق باید ابتدا آغوش خویش را بر روی خلق بگشایید! *جان کلام: دوست داشتن خلق را از همین امروز تجربه کن تا آثار شگرف دوست داشتن خالق را به تماشا بنشینی!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 761]