واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ماريون كوتيار: هنوز ابتداي راهم
سينمايجهان- ترجمه آرش آذرپور:
نامزدي ماريون كوتيار در فيلم «زندگي همچون گل سرخ» براي دريافت اسكار شگفتآور بود، اما شگفتيها وقتي بيشتر شد كه او برنده اين جايزه شد.
كوتيار در اين گفتوگوي كوتاه از علايقش ميگويد. گفتوگويي از ميان مصاحبههاي مختلف او با نشرياتي چون فيگارو، پاري مچ و پروميه گزينش شده است. نكته قابل ذكر اينكه واژه پياف كه در اين گفتوگو به آن اشاره شده، به معناي گنجشك است.
* بعد از موفقيت سري فيلمهاي تاكسي، ميخواستيد كار در اين حرفه را متوقفسازيد. چرا؟
خودم را در تنگنا حس ميكردم، درحالي كه هميشه روياهاي بزرگي داشتم. شايد ميترسيدم آنگونه كه دوست داشتم پيش نرود. بعد در يك آن ترجيح دادم كه مسيرم را كاملا عوض كنم ورؤياي بچگيام را پي بگيرم.
* هميشه ميخواستيد بازيگر شويد؟
بله، در زندگي آرزوهاي بسياري داشتهام و بازيگر بودن اجازه آن را به من ميدهد. بهنظرم وجه ماجراجويانه اين شغل بزرگ و زيباست كه باعث ميشود در آن چيزهاي قوي وعالي پيدا كنيم.
* پيش از فيلمبرداري كودكي به زيارتگاه ترز مقدس در ليزيو رفتيد كه پياف به او اعتقاد داشته است...
ترز مقدس حقيقتاً قسمتي از پياف محسوب ميشود، اما نه من. پياف قبل از شروع هر كار بزرگي به ليزيو ميرفت. اعتراف ميكنم كه رابطه خاصي با تزر مقدس داشتم. از او كمك خواستم و مرا ياري داد.
* قبل از فيلم دلهرهاي از پذيرش اين نقش داشتيد؟
ترس، نه. اما براي لحظاتي سرگيجه داشتم. بعضي صحنههاي فيلمنامه را كه ميخواندم ميخواستم سريع ورق بزنم و به جلو بروم. بهخود گفتم: نه خوب اينها را نگاه كن، بايد با آن يكي بشوي. به اين ماجرا اعتماد داشتم. ميدانستم كه روح پياف مرا همراهي خواهد كرد، احساس ميكردم كه مرا تنها نخواهد گذاشت.
* چه زماني به نقش رسيديد؟
زماني كه از قضاوت كردن در مورد او دست كشيدم. آن روز دوباره به سمت كودكي او رفتم.
* و همزمان به سمت كودكي خودتان؟
ترسهاي كودكانه پياف و هراسش از انزوا درهاي شناخت شخصيت را به رويم باز كردند و كليد آنرا به دست سپردند. فهميدم كه با ترس از تنهايي به هركاري دست ميزده تا هرگز به آن دچار نشود. من خودم احتياج ندارم دور و برم شلوغ باشد. در پي آن نيستم كه مرتب در جمع دوستان زندگي كنم.تنهايي را خيلي دوست دارم. روشي كه اختيار كرده بودم هيچ تضميني نميداد.
درواقع انتخابم اين بود كه تكرار نكنم و بدون هيچ سؤالي خودم را دراين كار بيندازم. در واقع هيچ وقت از خودم نپرسيدم چگونه اين نقش را بازي خواهم كرد. تنها ميخواستم به نقش برسم و آن را درك كنم.
* قبلا نيز در فيلم «چيزهاي زيبا »آواز خوانده ايد. اين كار را دوست داريد ؟
هميشه آواز خواندن را دوست داشتم. شيوهاي براي بيان خويشتن كه بهنظرم بسيار رهايي بخش ميآمد. چرا كه ميتوانيم هر چيزي را هرزماني بخوانيم ،درحالي كه اگر هر جايي بازي كنم مرا ميگيرند و ميبرند به تيمارستان!(مي خندد)
* در بعضي صحنههاي آوازي، صداي شماست كه ميشنويم. چالش بزرگي بود؟
من ميتوانم درست آواز بخوانم، ولي جنس صداي استثنايي ندارم. اما اين كار را دوست دارم. در المپيا ( سالن بسيار معروف نمايش و آوازدرپاريس ) جايي كه مشغول گرفتن يك صحنه بسيار مهم بوديم، احساس كردم كه ميتوانم مثل پياف بخوانم. پيشبيني شده موسيقي شروع شود و خيلي زود تصوير قطع شود.
لب زدن را بلد هستم. اما متن آواز نه، هيچ افسوسي ندارم كه كامل ياد گرفتم. سپس وسط برداشت خراب كردم. مطمئن بودم كه مهم نيست چرا كه اين صحنه به نمايش در نخواهد آمد. همان موقع يك نفر كه اسمش را بگذاريم اديت، آستين مرا گرفت و تا آخر آهنگ كشاند.
* بعد از پايان فيلمبرداري، پياف را چگونه ميبينيد؟
فكر ميكردم با پايان فيلمبرداري شخصيت آن از ذهن من پاك خواهد شد اما نه... پس بهخودم گفتم كه همه چيز به آرامي صورت خواهد گرفت. اما هنوز پياف اينجاست، سخت بتوانم از آن خلاص شوم. متوجه شدم كه نميخواهم بگذارم برود و از تنها رها كردن او ميترسم.
* زندگي كردن با پياف شما را نميترساند ؟
چند ماه فراموش نشدني را با پياف گذراندم. او تبديل شد به يك آشناي قديمي. وقتي صداي او را از راديو ميشنوم، احساس ميكنم كه يك دوست قديمي را باز يافته ام. من تنها بازيگري نيستم كه چنين احساسي دارد. براي مثال ژوليت بينوش حتما يك رابطه شخصي با ژرژ ساند را حفظ كرده است.
درتمام زندگي ام با او در ارتباط خواهم بود و اين موجب خشنودي ام است. اين يك وزنه نيست. يعني از آن زمان دركارديگري شركت نكرده ام. خودم را آماده كاركردن نميبينم. خيلي مايل هستم دست به يك تجربه كاملاً متفاوت بزنم. حتما تئاتر كارخواهم كرد؛ بيترديد بازي دريك تراژدي از فدر كه او را خيلي دوست دارم.
* شما تاكنون با تيم برتون و ريدلي اسكات كار كرده ايد. تصور ميكنيد كه روزي يك كارنامه كاري واقعي درهاليوود شكل بدهيد ؟
من هميشه روياهايي داشتم كه اجباراً به حد و اندازه اش فكر نكرده ام. به لطف پياف چيزهايي بسياري برايم در حال اتفاق افتادن است. اولين چيزي كه آرزويش را داشته ام، داشتن نقشهاي بزرگ بوده است مثل همين نقش؛ نقشي بزرگ و اولين ايفاي نقش من كه شايسته اين كلمه است. داستانها، شخصيتها وكارگردان هاي بسياري كه امروز مرا وسوسه ميكنند آمريكايي هستند.
* آيا اين هراس وجود دارد كه در 32 سالگي اين نقش تبديل به نقش زندگي تان شود و شما را ديگر رها نكند؟
اين چنين نقشهايي بسيار نادر هستند، اما هنوز حرفهاي زيادي براي گفتن دارم و خودم را ابتداي راه احساس ميكنم.
تاريخ درج: 4 خرداد 1387 ساعت 12:32 تاريخ تاييد: 4 خرداد 1387 ساعت 17:40 تاريخ به روز رساني: 4 خرداد 1387 ساعت 17:35
شنبه 4 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]