تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1807480789




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معناي عشق


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: صفحه ها : [1] 2 3 4 5 6 7 8 9 10 mahtabi28th August 2007, 09:42 AMای بی خبر از سوخته وسوختنی عشق آمدنی است نه آموختنی خوب دوستان عزیز بنا به اقتضای شرایط این تاپیک رو می زنم تا به هم کمک کنیم. خوب می دونم که توی این سایت کلی آدم داریم که یا عاشقن، یا عاشق بودن و حالا در حال فراموش کردنن چون با شکست توی عشقشون مواجه شدن و یا شاید در حال گام گذاشتن به این چاه ویلن. خوب واسه کسانی که عاشقن بهترین کمکی که می تونیم تو این بحثها بکنیم اینه که چشم و گوشش رو باز کنیم تا آینده رو بهتر ببینه و با سر تو گل فرو نره، واسه اونی که در حال گام گذاشتنه هم همینطور اما کار اصلی ما برای اون کسیه که در حال گذار از این مسیره یعنی گذشت از یه راه دشوار و بی بازگشته که با درد و عذاب روبروست. حتما کسائی هستن که تجربیاتی تو این زمینه دارن. راستش می خواستم اول تو بخش روانشناسی این تاپیک رو بزنم ولی دیدم احساس لطیف یه عاشق حیفه که به نقد روانشناسی کشیده بشه. اینجا ما در واقع به همدرد احتیاج داریم نه به نقد کشیدن شدن. بهر حال خوشحال می شم دوستان نظری، پیشنهادی، یا تجربه ای که به ما هم کمک کنه اگه داشته باشن ما رو مستفیظ کنن. شاید حرفهای شما راهگشای یکی از دوستانتون باشه. پس یا علی مدد با تشکر فریبا patris28th August 2007, 08:41 PMمن يكبار عاشق شدم ولي انقدر زجر كشيدم و ناراحتي ديدم كه قابل بيان نيست و وقتي ميگم عاشق شدم با هوس اشتباهش نميگيرم MAAAH28th August 2007, 08:49 PMمن 1بار عاشق شدم ولی حالا میفهمم که اون عشق نبود واز روی بچگی بود...اما حالا...یه محبتی اومده تو زندگیم که تازه میفهمم که دوست داشتن واقعی یعنی چی؟!به قول دکتر شریعتی دوست داشتن از عشق هم برتر است و واقعا" هم همینطوره.عشق یکدفعه جرقه میزنه و زود خاموش میشه.ولی دوست داشتن کم کم بوجود میاد و هی رشد میکنه.دوست داشتن همیشه برای رشد جا داره ولی عشق نه... mahtabi30th August 2007, 10:50 PMدوستان عزیزم اینجا میخواهیم تفاوتهای بین عشق و دوست داشتن رو مطرح کنیم. من البته این مطلب رو از یه سایت گرفتم اما شما ها هم اگر نظری در این مورد داشته باشین ممنون می شم همراهی بفرمائین. تفاوت عشق و دوست داشتن تفاوت عاشق بودن و کسی را دوست داشتن بین کسی کهعاشق شده است و کسی که تنها شخصی را دوست دارد تفا وتهایی است . نکات زیر به شماکمک خواهد کرد تا این تفا وتها را درک کنید. 1- هنگام دیدن کسی که عاشقاو هستید تبش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهید شد اما هنگامی که کسی را میبینید که آنرا دوست دارید احساس سرور و خوشحالی می کنید. 2- هنگامی که عاشقهستید زمستان در نظر شما بهار است ولیکن هنگامی که کسی را دوست دارید زمستان فقطفصلی زیبا (زمستانی زیبا) است. 3- وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنیدخجالت می کشید ولیکن هنگامی که به کسی که دوستش دارید می نگرید لبخند خواهید زد. 4- وقتی در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه که در ذهن دارید بیانکنید اما در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آن را دارید. 5- در مواجهشدن با کسی که عاشقش هستید خجالت می کشید و یا حتی دست و بای خود را گم می کنید امادر مورد فردی که دوستش دارید راحتتر بوده و توانایی ابراز وجود خواهید داشت. 6- شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید مستقیم و طولانی نگاه کنید(زل بزنید)اما می توانید در حالی که لبخند ی بر لب دارید مدتها به چشمان فردی کهدوستش دارید نگاه کنید. 7- وقتی معشوقه شما گریه میکند شما نیز گریه خواهیدکرد و اما در مورد کسی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او میکنید. 8- احساس عاشق بودن و درک آن از طریق نگاه ( دیدن ) است اما در درک دوست داشتن بیشتراز طریق شنوایی است ( از طریق ابراز علاقه بصورت کلامی). 9- شما می توانیدیک رابطه دوستی را بایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودنببندید چرا که حتی اگراینکار را بکنید - عشق همانند قطره ای در قلب شما و برایهمیشه باقی خواهد ماند. با تشکر فریبا mahtabi1st September 2007, 07:55 PMجای تعجبه من که والله تو این مدت که با بچه ها آشنا شدم نصف + 1 شونو عاشق دیدم نمی دونم چرا قابل نمی دونن اینجا یه نظری تجربه ای چیزی درج کنن. با تشکر فریبا sara-l1st September 2007, 09:25 PMفريباي عزيز هميشه گفتن وقايعي كه جزيي از زندگي آدم هستش خيلي سخته( منم كه ميبيني الان دارم مينويسم از همه چي واقعا" ديگه دلم گرفته بود گفتم بنويسم شايد سبك بشم و شايد به درد كسي بخوره) . عشق هم گاهي مثل يك ويروس ميمونه چيزي كه آدم رو آلوده ميكنه و مدتها عاشقش ميشي گاهي وقتا با اينكه ميدوني كارت اشتباه با اينكه حتي مي دوني تكرار خيلي عادت بديه اما اون اشتباه رو انجام ميدي من كه الان دارم مي نويسم خيلي نوشتنش شايد برام سخت باشه با اينكه ميدونستم اشتباه ميكنم اما همين طور اشتباهم رو ادامه دادم . حتي به خودم ميگفتم اگه اشتباه بزرگترين اشتباه زندگيمه بزار باشه اما قشنتگترين اشتباه زندگيمه . بعد از گذروندن دوران راهنمايي كه تو اون سن حساس بودم با اينكه داراي خانواده خوبي بودم اما اون دوران حساس رو گذروندم و حالا با مشكلات اون سن كنار اومدم نميدونم ميدونين يا نه كه اكثرا" دخترها تو همون سن 14 /15 سالگيه كه بيشتر تحت تاثير عواطفشون قرار ميگيرن و تا يكي بگه دوستش داره امثرا" باور ميكنيم . بعد از اينكه به دوران پيش دانشگاهي رفتم مدت 4 سال تنها بودم و به خودم اجازه ندادم كه كسي رو واردخلوت تنهايي هام كنم خودم بودم و خداي خودم و تنهايي هامو حافظ ميخوندم كاش همونطور عاشق حافظ ميموندم و بازم خلوتم رو با عشق به حافظ پر ميكردم مدتها بود كه سيستمم گوشه اتاقم افتاده بود و خاك ميخورد و حتي آهنگم گوش نميدادم باهاش داداشم هم ديگه هميشه تو اتاق خودش مشغول كار خودش بود پشت سيستم خودش كار ميكرد به دليل شرايط كاريش adsl گرفته بودش و يه روز منو ديد كه خيلي ارومو بيصدا نشستم خواست بهم لطف كرد و يه خط از نتش رو به سيستم من وصل كرديم از اون روز اومدم نت و همه چيز از اون روز شروع شد 21 سالم بود محكم بودم اينقدر از خودم كه فكرشم نميكردم به اين روز بشينم اينطور داغون باشم اول از همه برادرم منو با نيك صالحي آشنا كرد و بعد خودم با جستجو تالارش رو پيدا كردم . تا اينكه يه روز براي خودم با ايديم رفتم تو روم اولين بارم بود اخرين بارم هم شد همون روز كه اي كاش دستم ميشكست و نميرفتم يكي پي ام داد باورتون شايد نشه همون روز كه با اون شخص حرف ميزدم به دليل مورد اعتماد بودنم انتخاب شده بودم كه برم با يه دختر از اقوام مون صحبت كنم و راهنماييش كنم كه نره دنبال دوستي هاي نتي . اوايل خيلي سخت بودم و به هيچ وجه باهاش ارتباط حاضر نبودم برقرار كنم كارم زياد بود هيچ وقت وقت نداشتم براي چت كردن و اين برنامه ها .. مادرم مريض بود و خيلي از مسائل خونه رو دوش من بود نميدونم چيشد كه يه روز در اثر فشار عصبي زياد بهش جواب دادم اول دوستيمون بعد از يك ماه آشنايي قرار گذاتشيم از يزد بود اسمشم محمد بود 3 تا راه گذاشتيم تا يكيش رو انتخاب كنيم و قرار شد سر قولمون بمونيم راه 1 اين بود كه فقط به عنوان دوستي باشه و راه دوم اين بود كه ديگه ادامه نديم و راه سوم هم اين بود كه قول بديم براي هم باشيم براي ازدواج . اون راه سوم رو انتخاب كرد و من راه دوم رو اما قبوول نكرد و مدام پافشاري كرد و منم خب يه ادم بودم ديگه سنگ كه نبودم اروم اروم نرم شدم خودم هم نفهميدم چه جوري.ادم مذهبي و با ايماني بود همه جور با هم ساختيم با خيلي از مشكلات هم اونم بد نبود نميگم بد بود چون ميدونم نبود . به خيلي چيزها گير ميداد . قرار شد بياد شمال ببينمش اما همش امروز و فردا ميكرد . خيلي وقتا باهم دعوا ميكرديم قيد هم رو ميزديم اما دوباره مي اومد و اشتي ميكرد و من به خيال اينكه ديگه دعوامون نشه ميموندم چون پسر پاكي بود قبولش داشتم از تمام كاراش با اينكه پيشش نبودم خبر داشتم بهش ميگفتم نميشه ما باهم بمونيم اما ميگفت ميشه اينقدر گفت و گفت : هزاران بار شايد بهم گفت تو تمام زندگيمي باور نميكردم اما دقيقا" روزي كه باور كردم تمام زندگيشم اون تمام زندگيشو شكوند . مدت 8 ماه با هم بوديم و اكثر دوستام تو نت ميدونستن .تا اينكه ديگه محمد نميتوسنت نت بياد. كم كم بهونه ها شروع شد ولي ميگفت بهانه نيست هميشه اميدوارم ميكرد ميگفت همش 6 ماه برام صبر كن فقط 6 ماه خيلي بهم اميدواري ميداد ميدونستم بيخود ميگه اما نميخواستم باور كنم نميدونم چرا ؟ شايد چون دوستش داشتم شايد شده بود يه عادت . بخاطرش از خيلي ها گذشتم . هميشه فكر ميكردم مياد چون ... نه خيال بود نه توهم نه عشق نه دوستداشتن فقط يه آرزوي محال بود اونم تو خا نواد ه اش مشكل داشت اما نمي دونم چي دقيقا" زماني كه من به بودنش بهش اعتماد پيدا كردم يه روز صبح بهم يه اس ام اس داد كه الان حرم امام رضاست و برام دعا ميكنه كه خوشبخت بشم و ازم خواسته بود كه ببخشمش به خاطر بدي هايي كه در حقم كرده و ازم ميخواست كه ازش ناراحت نباشم . باورم نميشد همه چيز رو در يك اس ام اس خلاصه كنه و بهم بگه اخرشم نفهميدم چي شد ازش خواستم فقط براي يكبارم شده باهاش خداحا فظي كنم تاما حتي نخواست جوابم رو بده . نميدونم چرا خدا اونو سر راهم قرار داد فقط ميدونم يه اشتباه بود . اما اينقدر ميدونم كه خيلي با رفتنش تنها شدم خيلي هم سنگدل شايدم شكسته شايدم تو خودم گم شدم . اينم يه قصه اينترنتي بود شايد قشنگ نبود اما برام سنگين بود . نميدونم ديگه چي بگم ... فقط آرزو ميكنم كه دل هيچكي نشكنه . وقتي دلم شكستا تازه فهميدم دل اونهايي رو كه شكوندم چي كشيدن خيلي از خودم بدم اومد .... مثل اين فيلمهايي كه آخرشون گاهي مشخص نميشه چي شده اين داستانم اينشكلي بودش و حالا ديگه نه اون ساراي شيطون بودم نه اروم ديگه واقعا" برام انرژي نموند بعد از اون . از همه پسر ها و دخترها ميخوام كه واقعا" فكر كنن كه با ديگرون چيكار ميكنن بدونن كه خيلي سخته دل هيچكس رو به بازي نگيرين تا آخرش به بهونه هاي به سفر رفتن و مشكلات خانوادگي و خيلي چيزهاي ديگه اونو از زندگيتون خط بزنين باور كنين وقتي باهاش اينكار رو ميكنين بهش كمك نمي كنين بلكه نه تنها روحا" جسما" هم از بين ميبرينش . هزار راه نرفته بود....:d .sefid.2nd September 2007, 12:10 AMاي كه مي پرسي نشان عشق چيست! عشق چيزي جز ظهور مهر نيست عشق يعني مهر بي چون و چرا ؛ عشق يعني كوشش بي ادعا عشق يعني مهر بي اما اگر ؛ عشق يعني رفتن با پاي سر عشق يعني دل تپيدن بهردوست ؛ عشق يعني جان من قربان اوست عشق يعني خواندن از چشمان او ؛ حرفهاي دل بدون گفتگو عشق يعني عاشق بي زحمتي ؛ عشق يعني بوسه بي شهوتي عشق ، يار مهربان زندگي ؛ بادبان و نردبان زندگي...... mahtabi2nd September 2007, 12:33 AMالبته بنده در حضور دکتر اصلا جرأت ابراز وجود ندارم ولی روی صحبتم با سارای گل هستش. خیلی متأثر شدم از قصه غصه تو عزیز دلم. اینکه هنوز هم وقتی از اون حرف میزنی رعایتشو می کنی و ازش بدگویی نمی کنی خودش دردناکه. البته من نمی دونم که چقدر از این ماجرا گذشته و این زمان خیلی تعیین کننده است. در واقع شما در مرحله تطبیق هستید. اینکه نوشتی سنگدل شدی البته خوب اینم از عوارض طبیعیه این مرحله است. ولی بنظر من گوشه نشینی و عزلت و سنگدلی باری از دوشت بر نمی داره. در واقع باید برای خودت یه جور برنامه ریزی هایی بکنی تا کمتر اوقات تنهایی داشته باشی. بیشتر با دوستان و خانواده باشی. تا سایه اش رفته رفته تو زندگیت کمرنگ باشه تا اون جفت واقعی در زندگیت بیاد و با جابجایی این مرحله رو به طور کامل بتونی پشت سر بگذاری. بار دیگه از دکتر بخاطر جسارت و صحبت در حضور ایشون عذرخواهی می کنم و از دوستان دیگه هم خواهش می کنم که ما رو تو این مسیر همراهی کنن. با تشکر فریبا MAAAH2nd September 2007, 02:44 AMعشق را با هيچ تصويري نميتوان نشان داد ... ولي همه تصويري از عشق در ذهن خود دارند... .sefid.2nd September 2007, 03:21 AMهمه چیز گویاست!:confused: لطفاً همه خود را محک بزنیم؟!;) بعض از آدم ها به تو فکر می کنند ، بعضی از آنها به تو توجه می کنند ، بعضی ها عاشقت می شوند ، بعضی ها آرزو دارند هدیه آنها را بپذیری ، بعضی ها فکر می کنند که تو برای آنها یک هدیه هستی ، بعضی ها دلتنگت می شوند ، بعضی ها قدرتت را تحسین می کنند ، بعضی ها فقط می خواهند با تو حرف بزنند ، بعضی ها فقط می خواهند دستت را بفشرند ، بعضی ها می خواهند که تو همیشه شاد باشی ، بعضی ها فقط می خواهند با تو باشند ، بعضی ها حمایت تو را می خواهند ، و بعضی ها شانه هایت را برای گریه هایشان . . . ، و همه احتیاج دارند تا این ها را به تو بفهمانند ، اما هرگز از آرزوی کسی مگریز ، شاید این تنها چیزی باشد که آنها در زندگی دارند. عاشقان عشق را فخر می فروشند! ارزانش مفروش عشق بلندتر از آن است که زیر کوتاه نگاهی عتاب آلود پامالش کنی عشق حقیقی تر از آن است که پشت ابرهای حیاهای نارستین ، پنهانش کنی عشق یتیم تر از آن است که به دست رودخانه ی روزگارش بسپاری از صلیب های کهنه ی سنتی که به گردن می کشیم امید معجزه نیست عشق مسیحای زندگی است که دیگر بار زنده بودنت را اعجاز می کنند به صلیب سنتش مکش. sara-l2nd September 2007, 07:38 AM. عاشقان عشق را فخر می فروشند! ارزانش مفروش عشق بلندتر از آن است که زیر کوتاه نگاهی عتاب آلود پامالش کنی عشق حقیقی تر از آن است که پشت ابرهای حیاهای نارستین ، پنهانش کنی عشق یتیم تر از آن است که به دست رودخانه ی روزگارش بسپاری از صلیب های کهنه ی سنتی که به گردن می کشیم امید معجزه نیست عشق مسیحای زندگی است که دیگر بار زنده بودنت را اعجاز می کنند به صلیب سنتش مکش. اما الان تو اين زمونه كيه كه بتونه درك كنه اين جمله هاي قشنگ رو . من و اون هم مدام از اين حرفها به هم ميزديم اما فقط حرف بود درست زمانيكه من بهش وابسته شدم خودش رو كشيد كنار انگار اومده بود تا فقط من بشكنم چيز زيادي از اين ماجرا نگذشته شايد 48 ساعت هستش كه تمام شده و اينقدر تحملش برام سخت بود كه اومدم اينجا نوشتم تا دو ساعت ديگه يه امتحان مهم داره كه هفته پيش مرحله اولش رو قبول شدم با نمره عالي ولي حالا نميدونم با اين روحيه و اين دل شكسته چه طور برم سر امتحان . مدام با خودم فكر ميكنم كه اي كاش هنوز هموني بودم كه بهش اعتماد نداشتم كاش دوستش نداشتم و هرچند كه ديگه نبايد داشته باشم . باور كنين خيلي سعي ميكنم خودم باشم اما بازم وقتي يادم مي افته ها احساس ميكنم خيلي داغون شدم تو اين 8 ماه دوستي . نميدونم شايد انتظار بيخوديه كه ازخودم دارم دلم ميخوواد يه ساعته فراموشش كنم . برام دعا كنين كه بتونم يك ساعته فراموشش كنم البته از ديروز نتونستم هنوز . فقط ميدونم كه خيلي خسته ام وبايد اين امتحان رو با موفقيت بدم ديشب رو به دليل افكار مختلف نتونستم بخوابم .خوبيه اينجا حداقل ايننه كه وقتي ميايي اينجا احساس ميكني تنها نيستي . .sefid.2nd September 2007, 08:25 AMسارای گرامی ام؛ چون تالار ادبیات بود،نمی خواستم به سبک تالار "روانشناسی" باهات حرف بزنم! لذا این ابیات رو برات گذاشتم! سارا؛ تبلور عشق واقعی فقط در وجود ذیجود حضرت حق باریتعالی است. مابقی در بهترین حالتش یک محبت،یا دوستی هست که البته هزاران بار شکسته میشه و خواهد شد. آدمی بشری استکه که "به" "شر" ، عالی ترین نام های "مقدس" آفرینش رو آلوده میکنه، و یکی از زیباترین زمزمه های طبیعت، "عشق" است؛ عشقی که در آن رضایت درون موج می زند، عشقی که فقط محبت به همراه دارد،آنهم دوطرفه، عشقی که خواب و روز و شب راحتی به ارمغان می آورد، نه تشویش و دل شوریدگی! و... سارا؛ به خودت بیا! تو در مرکز کائنات قرار داری! تو موجود شریفی هستی! تو بهترین مخلوق آفرینشی! تو شعر زندگی هستی! از غم رها شو و پشت پایی بزن بر همه صفحه های تاریک خویش، قدمهایت را استوار بردار و به خود آی! تو می توانی! یادت باشد که کسی دیگر ناجوانمرد بود و شکر خدا که او دیگر نیست! ولی تو الان هستی چه می خواهی بکنی؟! در گذشته بمانی! نه نه ! از همین الان؛ نگاهت به جلو گامهایت پیش رونده! بسوی هدفی که تا انتهای همین روز به نتیجه اش برسانی و به خو ببالی که "من می توانم" ، "من می توانم".... sara-l2nd September 2007, 09:27 AMسارای گرامی ام؛ چون تالار ادبیات بود،نمی خواستم به سبک تالار "روانشناسی" باهات حرف بزنم! لذا این ابیات رو برات گذاشتم! سارا؛ تبلور عشق واقعی فقط در وجود ذیجود حضرت حق باریتعالی است. مابقی در بهترین حالتش یک محبت،یا دوستی هست که البته هزاران بار شکسته میشه و خواهد شد. آدمی بشری استکه که "به" "شر" ، عالی ترین نام های "مقدس" آفرینش رو آلوده میکنه، و یکی از زیباترین زمزمه های طبیعت، "عشق" است؛ عشقی که در آن رضایت درون موج می زند، عشقی که فقط محبت به همراه دارد،آنهم دوطرفه، عشقی که خواب و روز و شب راحتی به ارمغان می آورد، نه تشویش و دل شوریدگی! و... سارا؛ به خودت بیا! تو در مرکز کائنات قرار داری! تو موجود شریفی هستی! تو بهترین مخلوق آفرینشی! تو شعر زندگی هستی! از غم رها شو و پشت پایی بزن بر همه صفحه های تاریک خویش، قدمهایت را استوار بردار و به خود آی! تو می توانی! یادت باشد که کسی دیگر ناجوانمرد بود و شکر خدا که او دیگر نیست! ولی تو الان هستی چه می خواهی بکنی؟! در گذشته بمانی! نه نه ! از همین الان؛ نگاهت به جلو گامهایت پیش رونده! بسوی هدفی که تا انتهای همین روز به نتیجه اش برسانی و به خو ببالی که "من می توانم" ، "من می توانم".... دكتر سفيد حالا ديگه مطمئنم كه ميتونم . چون به اين نتيجه رسيدم كه لياقتش همونقدر بود . ممنونم از راهنماييتون . اين كمكتون رو فراموش نميكنم با خوندن اين حرفا فكر ميكنم حتي يك ساعت هم براي فرامو ش كردنش زيادي بود .كاش زودتر مينوشتم تا اينقده اذيت نميشدم . حالا از بقيه دوستانم ميخوام بيان بنويسن تا تايپيك به اين خوبي غير فعال نميشه . دكتر حرفاتونو شايد هزار بار خوندم حفظشون مي كنم تا زماني كه هستم تا هروقت نا اميد شدم بهش نگاه كنم و دوباره باور كنم كه هستم و بايد بود و ايستاد و زندگي كرد... چه خوب شد دوباره قبل اينكه برم سر امتحان اومدم فروم بازم تشكر از دكتر سفيد. .sefid.2nd September 2007, 10:05 AMسارا؛ اینم به پاس فهم و درک بالای شما، به شما و همه دوستان خوبم در این تالار که عمیقانه می اندیشند، خالصانه و خاضعانه آفرین و درود می فرستم. دلا مرگ شقایق را کسی اینجا نمی فهمد! غم دلهای عاشق را کسی اینجانمی فهمد دلم مست هوای عشق ثابت بود و امابدان،مجنون لایق راکسی اینجا نمی فهمد شکوه بیت های دفتر عمرم به نام توست ولی سازموافق را کسی اینجا نمی فهمد به هرم جوشش عشقت خزیدم تا کویر ما چرا چشمان صادق را کسی اینجا نمی فهمد؟ به ذوق انتظار تو نشستم زیر نخلستان دلا نخلان باسق را کسی اینجا نمی فهمد دلم حیران و سرگردان میان رنگ و تزویر است! ولی روح حقایق را کسی اینجا نمی فهمد همه فصل بهار ما خزانی بی تامل بود چرا قدر دقایق را کسی اینجا نمی فهمد؟ MAAAH2nd September 2007, 02:29 PMدکتر سفید عزیز،وقتی این مطالب دلنشین و جالب و منطقی شمارو خوندم دیدم که نمیشه فقط با سپاس از شما بزرگوار تشکر کرد.واقعا" از شما و زحماتتون تشکر میکنم...کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند سارای عزیزم زندگی با تمام بدیهاش و خوبیاهش ادامه داره،خدا وقتی غمی رو میده توان تحملشم میده اون توانایی رو درون خودت پیدا کن...موفق باشی دوست مهربونمکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند patris2nd September 2007, 04:06 PMجناب اقاي دكتر سفيد مشكل حل شد. ghoroobefarda2nd September 2007, 11:16 PMعشاق عزيز اگر يك نگاه به رخ شقايق كه نماد عشق است بندازيد ، خواهيد ديد كه قلبش سوخته و وجودش آتش گرفته و از گرماي وجودش دشت عريان ، سراسر رنگ است . من فكر مي كنم عاشقي كه راحت به وصال مي رسه هنوز امتحانش رو پس نداده. راهيست راه عشق كه هيچكسش كناره نيست آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نيست هرگه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست ما را از منع عقل مترسان ومي بيار كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست از چشم خويش بپرس كه ما را كه مي كشد جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست او را به چشم پاك توان ديد چون هلال هر ديده جاي جلوه آن ماه پاره نيست ghoroobefarda5th September 2007, 07:34 PMراستي مي دونستيد كه عشق برادر سكوته . چون عاشق هميشه در آتش عشق مي سوزه و دم بر نمياره . عاشق بي صداست اما نگاهش با معشوق حرف ميزنه . به قول معروف رنگ رخساره خبر مبدهد از سر درون . و معشوق اگه امروزي باشن دو حالت دارن 1. يا اصلا نمي فمن كه چشمان عاشق چي ميگه . يعني هيچ وقت عاشقي اون رو نمي فهمند 2. يا اونقدر نامردن كه از اين عشق سوئ استفاده ميكنن و بعد عاشق بدبخت و دل شكسته رو رها مي كنن اما معشوق ديروزي بعد كمي ناز و ادا يا عاشق ميشه يا عاشق كش . mahtabi5th September 2007, 08:08 PMدوستان عزیزم غروب فردا و آقا رضا یه عرض کوچیک خدمت شما و بقیه سروران گرامی دارم. پستاتون بسیار زیباست، ادبیه، قشنگه، حرف نداره ولی موضوع تاپیک این نیست. با عرض شرمندگی اگه دوست دارید که متن یا اشعار ادبی یا عاشقانه ای درج کنید شکر خدا تو بخش ادبیات به اندازه موهای سر تاپیکهای رنگ و وارنگ هست اینجا رو حقیر تأسیس کردم تجربیاتتون رو در صورت امکان درج کنین. اصلا تجربیات سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 572]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن