واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فرمانده شهيد ابوالقاسم اسماعيل زادهشهيد در بخشى از وصيّت نامهى خود به پدر، مادر و همسر خوداين چنين توصيه مىكند: «نمىگويم برايم گريه نكنيد چون فرزند،پارهى جگر پدر ومادر است. گريه كنيد، ولى از غريبى امام حسين (ع)هم فراموش نكنيد؛ گريه كنيد بر غريبى و مظلوم بودن حسين (ع)؛ درآن هنگام كه در قتلگاه تك و تنها بود.

نام و نام خانوادگى: ابوالقاسم اسماعيل زاده نام پدر: عبداللّه تاريخ و محّل تولّد: 12/4/1341، گناباد تاريخ ومحلّ شهادت: 6/5/1367، اسلامآباد غرب آخرين سمت: فرماندهى گردان امام صادق (ع)ابوالقاسم اسماعيلزاده ـ فرزند عبداللّه ـ در تاريخ دوازدهم تيرماه 1341 در شهرستان گناباد به دنيا آمد. وى در خانوادهاىمذهبى، متدّين و كشاورز بزرگ شد. پدرش در مورد رفتار او اينچنين مىگويد: «رفتارش با ساير فرزندانم تفاوت داشت؛ اخلاق نيكوو صبر زيادى داشت.»ابوالقاسم دوران ابتدايى را در سال 1347 در دبستان مظفّر و دوران راهنمايى را در سال 1355 در مدرسهى راهنمايى خواجه نصيرالدّين طوسى به پايان برد و سپس در رشتهى علوم تجربى دردبيرستان دكتر على ريعتى گناباد به تحصيل مشغول شد.در ايّام فراغت كارگرى مىكرد كه بتواند مخارج تحصيل خود رادرآورد. در سه ماه تعطيلى براى كارگرى به مشهد مىرفت.به مطالعه، به خصوص كتابهاى دينى و مذهبى علاقهمند بود.نوجوانى پر جنب و جوش و اهل خير و عامالمنفعه شركت مىكرد.بسيار متديّن و مذهبى و از نظر اخلاقى فردى نمونه و رفتارش مؤدّبانه بود و به همه احترام مىگذاشت. هيچ كس كوچكترينمورد رنجشى از او نديد. به افراد متدّين و مذهبى نيز علاقه داشت.با شروع انقلاب اسلامى جزو پيشتازان تمام راهپيمايىها بود.بعد از اتمام دورهى تحصيل و اخذ مدرك ديپلم وارد سپاه پاسداران گناباد شد.ابوالقاسم اسماعيل زاده در 18 سالگى و دو روز بعد از آغازجنگ به منطقه جنگى اعزام شد و در تمام دوران جنگ در جبهه حضور مؤثّرى داشت.در پشت جبهه مدّتى مسئول سپاه بيدخت، كاخك و واحد بسيجگناباد بود و سازمان دهى نيروها را بر عهده داشت. مدّتى نيز به عنوان مسئول پادگان قدس به آموزش نظامى بسيجيان مىپرداخت.در ابتداى جنگ مدّتى مسئول گروهان گردان نصراللّه لشكر 5نصر بود و بعد از وارد به لشكر ويژهى شهدا، به فرماندهى گردان امام صادق (ع)برگزيده شد.در يكى از مرخّصىها كه خانوادهاش به او پيشنهاد ازدواج داده بودند با اين شرط كه با يكى از بستگان شهدا يا جانبازان باشد، قبول نمود و در 21 سالگى با خانم بتول خواجه رضا شهرى ـ كه خواهريكى از جانبازان بود ـ ازدواج كرد. ثمرهى اين ازدواج يك پسر بهنام رسول است كه در تاريخ اوّل فروردين ماه سال 1365 به دنيا آمد.بعد از يك هفته از ازدواج دوباره به جبهه رفت.بسيار شجاع بود و در همه حال به امام عشق مىورزيد. به آيت اللّه خامنهاى و حجت الأسلام رفسنجانى علاقه داشت وسخنرانىهاى ايشان را به دقّت گوش مىداد.همسر ايشان مىگويد: «در ايّام مرخّصى مرتبا در مأموريّت بود ودر جهت تبليغ و اعزام نيرو فعّاليّت مىكرد. معمولاً بسيار كم در خانهبود. گاهى اوقات تذكّر مىدادم كه شما در مرخّصى هستيد، مسئوليّتى نداريد. ولى ايشان مىگفتند: ما هر كجا باشيم بايد با وظيفه خود عمل كنيم.» برادرش ـ مهدى اسماعيلزاده ـ مىگويد: «شهيد خيلى متواضع وفروتن بود و به زير دستان خود بسيار با مهربانى رفتار مىكرد. اصلاًاهل تظاهر نبود. تا زمان شهادت كسى نمىدانست كه او چه كارهاست. هر وقت از او سؤال مىشد كه چه كاره است؟ مىگفت: منجارو كش سپاهم و در جبهه يك رزمندهى عادى.» مسئوليّتهايش بعد از شهادت معلوم شد.يكى از همرزمان شهيد مىگويد: «يك شب در حين آموزش در پادگان قدس، با صداى زمزمه وگريهى شخصى بيدار شدم. وقتى دقّت كردم ديدم شهيد اسماعيل زاده با يك حالت تواضعى دارد باخداى خويش رازونياز مىكند و نماز شب مىخواند؛ من مدتّى او رانگاه كردم امّا او متوجّه من نشد. شهيد خودش را ساخته بود و 8 سال در ارتباط با خدابود و در آخرين روزهاى جنگ خداوند مزدش را داد.او هميشه آرزوى شهادت داشت.»حسين زرنژاد ـ يكى از دوستان شهيد ـ مىگويد: «وقتى قطعنامهى598 از طرف جمهورى اسلامى ايران قبول شد، ايشان در اتاق گردان خيلى ناراحت بود و مى گفت: جنگ تمام شد و به آرزويمان نرسيديم.»ابوالقاسم اسماعيل زاده، در تاريخ 6/5/1367 در اسلام آبادغرب و در عمليّات مرصاد بر اثر اصابت تير به ناحيهى شكم بهدرجهى رفيع شهادت نايل گرديد و در بهشت شهداى گناباد به خاكسپرده شد.شهيد در بخشى از وصيّت نامهى خود به پدر، مادر و همسر خوداين چنين توصيه مىكند: «نمىگويم برايم گريه نكنيد چون فرزند،پارهى جگر پدر ومادر است. گريه كنيد، ولى از غريبى امام حسين (ع)هم فراموش نكنيد؛ گريه كنيد بر غريبى و مظلوم بودن حسين (ع)؛ درآن هنگام كه در قتلگاه تك و تنها بود. مادرم گريه كن ولى به ياد فاطمهى (س)پهلو شكسته و به ياد شهيدان اسلام و به ياد مظلومى شهيد بهشتى. همسرم مىدانى بهترين دعاى حضرت فاطمه (س)براى شوهرش ـ حضرت على(ع) ـ اين بود: خداوندا، مرگ شوهرم راشهادت در راهت قرار بده.» بخش حريم رضوي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 787]