واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - یزدان سلحشور یک- گذارههای زیر را برای چهارمین شب منتقدان پیشنهاد میکنم: الف- نظری ندارم با این همه... ب- نظری ندارم چون... ج- نظری دارم اما نمیخواهم خودم را درگیر... د- نظر مثبتی دارم... همین! ه- نظر مثبتی دارم... ای بابا چرا نمیگذارید حرف بزنم! و- نظر منفی دارم با این همه ...همه چیز خوب بود! ز- نظر منفی دارم ای فلانفلان شدهها! حالا که چی؟! ک- نظر مثبت دارم ای فلانفلان شدهها! چاکریم! ل- من که برنده نشدم پس بگیر [بومب]! ن- من که برنده شدم پس بگیر [یه ماچ این طرف یه ماچ اون طرف]! ح- من برنده شدم اما خوب برنده نشدم [میدونستی که من/ تو رو دارم.../ چرا لوح سفید و/ به سیاهی نشوندی]! ط- من برنده شدم خوبم برنده شدم با این همه... آخه این چه وضعشه [صدای پای گل میاد / فردوسیپور کجایی/ نقد من نقد تو / نقد همه مبارک]؟! دو- من یکی از برندههای این شب هستم. دو تا جایزه سوم گرفتم که اگر دست خودم بود همان ها را هم به خودم نمیدادم! کارهای خوبی را به جشنواره ارائه ندادم و انتظاری هم نداشتم چون اصلا یادم نبود که مطلب دادهام برای مسابقه متن سینمایی! [میخواهید باور کنید میخواهید باور نکنید] بعد از خوانده شدن اسمم به عنوان برنده، تازه یادم آمد یک روز مانده به آخر وقت مقرر - برای ارسال آثار - هر چیزی که دم دستم آمد از اینترنت فراهم کردم و به زحمت توانستم با سرعت پایین آن روز سرورها [شما که نمیدانید کدام روز بود پس لطفا برداشت سیاسی رنگی فتنهای نکنید] پرینت بگیرم و ... مطمئنم خیلی از کسانی هم که خیلی بهتر از من مینویسند و اثر هم فرستادند برای مسابقه اما از برندهها نبودند چون بهترین کارهاشان را نفرستاده بودند... آره! حالا به نظرم آنهایی که دلخورند، نباید باشند چون عملا کل قصه را جدی نگرفته بودند عین بنده و البته چون خوششانسیهاشان را جای دیگر میآورند کرور کرور [برخلاف امثال بنده که بدشانسیهامان را جای دیگر می آوریم کرور کرور] اینجا بدشانسی آوردند جهت دفع بلا [صد بار به خودم گفتهام وقتی یک صندوق صدقات میبینی بدو سر صف وایسا! به گوشم نمیرود که نمیرود! برعکس دوستان که صندوق پستی گوگل راهم میبینند زود دست به جیب میبرند که باید برای همه ما سرمشق باشد]. سه- وقتی با دو دست پر از هدایای معنوی [معنویات در این مملکت- برعکس مادیات - 20 کیلو 20 کیلو در اختیار آدم است و آدم نمیداند در نبود آژانس و نداشتن اتومبیل شخصی، چطور باید این همه معنویات را ازاین سر شهر ببرد به آن سر شهر آن هم درساعت 9 شب روز تعطیل] از در سالن اجتماعات ارسباران آمدم بیرون، یکی از منتقدان باسابقه که بیرون ایستاده بود و داشت از دور بدبختیام را در بارکشی معنویات دید میزد، فرمود: «خوب به هم جایزه میدین! هی... یزدان سلحشور هی ...یزدان سلحشور!» من از این عزیز دلبند تشکر میکنم که با انتقاد سازندهاش بنده را متوجه این نکته کرد که من هم به داورها جایزه دادهام یا قرار است بدهم و تازه یادم افتاد به دست «صلحجو» وقتی که در «ایران» نقد فیلم می نوشت یک روز یک لیوان چای دادم که البته در این روزگاری که کسی دم آب سرد کن هم دست مردم، لیوان آب نمی دهد، البته کار مهمی بوده! چهار- وقتی بار اول رفتم بالا که جایزه سوم یادداشت سینمایی را بگیرم یکی بزرگوارانی که در صف اهداکنندگان جایزه ایستاده بود، گفت: «حقت بود!» و من نفهمیدم که این جمله مال برنده شدنم بود یا سوم شدنم! پنج- تشکر می کنم و عذر میخواهم! نشریه یومیهای که که جایزه اول را به خاطر انتشار یادداشت درآن گرفتم خبر این جایزه را با ذکر نام این حقیر سراپا تقصیر درج کرد، اما از ذکر نام نشریه تخصصیای که جایزه دوم را به خاطر انتشار نقد در آن گرفتم ...[اوا خاک به گورم! مگر میشود خودداری کرده باشند حتی اسم تنها نشریه تخصصی فیلمنامهنویسی در خاورمیانه را که از سر اتفاق دولتی هم هست و مشکل خطی و زیرخطی و بدخطی هم ندارد فراموش کرده بودند یا مثل همیشه، اینترنتشان کند بود یا مشکل داشت یا هیچ کدام] بنابراین من از آن یکی تشکر و از این یکی عذرخواهی میکنم!54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]