واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تمام ماجراهای قاتل آهنینخبر درگیری به دست برادران قرایی چهارشنبه شب، هفتم اردیبهشت ماه بود که به ماموران کلانتری جنت آباد غرب داده شد. البته در آن زمان هنوز خبری از قتل نبود و گزارش اولیه نشان می داد دو مرد جوان زخمی شده اند.
آن روز که رضا جاودانی مجری معروف برنامه پربیننده قوی ترین مردان ایران جمله معروف «این که می مونه» را در وصف جوانمردی های قوی ترین مردان ایران می گفت، هرگز فکر نمی کرد این جوانمردی ها در همان برنامه باقی بماند و برای امیر قرایی یکی از شرکت کنندگان که لقب قوی ترین مرد ایران را در یکی از این مسابقات کسب کرده و آن را یدک می کشد، خارج از این گود دیگر خبری از آن جوانمردی ها نباشد و این قدرت آهنین تبدیل به خشمی شود که جان جوانی را گرفته و جوان دیگر را ناقص کند. انگار سه میلیون تومان پول برای برادران قرایی بهایی بالاتر از جان یک انسان و جوانمردی هایی که فقط برای دوربین تلویزیون ساخته شده بود داشت. خبر درگیری به دست برادران قرایی چهارشنبه شب، هفتم اردیبهشت ماه بود که به ماموران کلانتری جنت آباد غرب داده شد. البته در آن زمان هنوز خبری از قتل نبود و گزارش اولیه نشان می داد دو مرد جوان زخمی شده اند. مطابق گزارش پلیس، این پرونده با اعلام یکی از همسایه ها که شاهد درگیری بوده تشکیل شد. زمانی که ماموران به محل رسیدند هیچ کدام از مجروحان در محل نبودند و هر دوی آن ها را برای درمان به درمانگاهی در آن اطراف رسانده بودند. فردای آن روز حمید، دوست «ا. ق» که با ضربه شمشیر او زخمی شده بود بدحال و از درمانگاه به بیمارستان پیامبران برده شد. ساعاتی بعد این جوان که به خاطر قطع شدن یکی از شریان های اصلی دستش به کما رفته بود مرگ مغزی شد و دیگر چشم باز نکرد! بنابراین تحقیقات از برادر او توسط بازپرس شعبه 4 دادسرای جنایی تهران شروع شد. «مدتی بود که حمید و امیر با هم درگیری داشتند. البته آن ها دوست قدیمی بودند و من اصلاً فکر نمی کردم امیر دست به چنین کاری بزند. مشکل آن ها بر سر سه میلیون تومان اختلاف حساب به وجود آمده بود. چند ماه آن درگیری ادامه داشت. حمید می گفت که این پول را بدهکار نیست و امیر هم اصرار داشت آن را پس بگیرد. همه ما سعی داشتیم این اختلاف را حل کنیم. اما آن شب، آن شب سیاه ...» مرد جوان بقیه جملات را با گریه می گوید: «در سفره خانه نشسته بودیم. خبری هم نبود، اصلاً قرار نبود دعوایی رخ دهد، یک مهمانی دوستانه داشتیم. هر چند وقت یک بار من و برادرم چنین مهمانی هایی را برگزار می کردیم. امیر و برادرانش هم می آمدند، اما از وقتی که با حمید دچار مشکل شده بودند دیگر در این مهمانی ها شرکت نداشتند. چند ساعتی گذشت و قرار بود سر صحبت برای حل مشکل توسط بچه ها باز شود که پیامکی به برادرم رسید. حمید عصبی شد، رنگش تغییر کرد. فهمیدیم این پیامک از سوی امیر است، هیچ چیز تا این اندازه نمی توانست برادرم را عصبی کند. آن جوانمردی که قرایی ها جلوی دوربین تلویزیون از آن صحبت می کردند و آقای مجری هم مرتب بر آن تاکید می کرد، این بار توسط مادر مقتول تمام قد به نمایش گذاشته شد. مادری که پسرش را در اوج جوانی از دست داده بود وقتی فهمید که او دچار مرگ مغزی شده، برگه ای را در پرونده پزشکی او امضا کرد که دست پزشکان را در استفاده از اعضای بدن فرزندش برای پیوند به بیماران محتاج باز می گذاشتچند دقیقه بعد یک پیامک دیگر آمد و به فاصله های بسیار نزدیک 3 یا 4 پیامک به گوشی برادرم فرستاده شد. امیر با حرف های تحریک کننده از برادرم می خواست که بیرون سفره خانه بیاید تا با هم دعوا کنند. من چند بار جلوی برادرم را گرفتم اما پیامک آخر که پر از فحش و بد و بیراه بود، آن قدر او را عصبی کرد که دیگر نتوانست تحمل کند و بیرون رفت.» برادران قرایی بیرون بودند با شمشیر و قمه و ... «امیر به برادرم حمله کرد. بچه ها بیرون آمدند تا آن ها را از هم دور کنند و اجازه ندهند دعوا شود. امیر و علیرضا فریاد می زدند و فحاشی می کردند. ما نان و نمک همدیگر را خورده بودیم و من اصلاً فکر نمی کردم چنین رفتاری از او سر بزند. دوستی که جلو رفته بود تا مانع ضربه خوردن حمید شود با قمه امیر زخمی شد و چهار انگشتش به زمین افتاد. حمید هم ضربه عمیقی به دستش خورد. درگیری که تمام شد حمید به سمت درمانگاه رفت. همان نزدیکی ها درمانگاهی بود. من فکر نمی کردم حمید آن قدر بدحال باشد، چون راه می رفت. دوست زخمی مان را برای پیوند انگشت به بیمارستان رساندیم که البته فایده ای نداشت!چند ساعتی گذشته بود که سراغ برادرم رفتم. به من گفتند او را به بیمارستان پیامبران در آریاشهر منتقل کرده اند. فهمیدم شرایط بدی دارد. خودم را به بیمارستان رساندم. برادرم به کما رفته بود. پزشکان گفتند امیدی به زنده ماندن او نیست. یک روز بعد اعلام کردند دچار مرگ مغزی شده، و این پایان راه برادرم بود.»اهدای اعضای بدن مقتول آن جوانمردی که قرایی ها جلوی دوربین تلویزیون از آن صحبت می کردند و آقای مجری هم مرتب بر آن تاکید می کرد، این بار توسط مادر مقتول تمام قد به نمایش گذاشته شد. مادری که پسرش را در اوج جوانی از دست داده بود وقتی فهمید که او دچار مرگ مغزی شده، برگه ای را در پرونده پزشکی او امضا کرد که دست پزشکان را در استفاده از اعضای بدن فرزندش برای پیوند به بیماران محتاج باز می گذاشت. با این امضا مادر حمید همه اعضای قابل استفاده بدن فرزندش را بخشید و وقتی گواهی فوت حمید را به صورت قانونی به او دادند سیه پوش ایستاد و با همه وجودش برای فرزندش عزاداری کرد. با این برگه بود که پرونده مسیر دیگری پیدا کرد. این بار امیر و برادرش علیرضا به اتهام قتل تحت پیگرد قانونی بودند. اما مرد آهنین پا به فرار گذاشته بود. «ا. ق» به گفته برادرش زمانی که فهمید حمید به کما رفته است دیگر به خانه بازنگشت و فرار کرد. زمانی که ماموران به خانه امیر قرایی رفتند او متواری شده بود و علیرضا و پدرش که در خانه بودند با دستور قضایی به دادسرای جنایی تهران انتقال داده شدند.
بازجویی از پدر و برادر امیر قرایی علیرضا که این بار در برابر بازپرس عموزاد رئیس شعبه 4 بازپرسی قرار گرفته بود، مجبور بود به سوالات او پاسخ دهد. او در بازجویی ها گفت: «قرار نبود قتلی انجام شود و قرار نبود که حمید کشته شود. امیر خیلی از دست حمید عصبانی بود. می گفت حمید حق ندارد به او زور بگوید.»علیرضا به بازپرس توضیح داد که چرا در آن درگیری شرکت کرده بود: «رفته بودم تا امیر کار دست خودش ندهد. او خیلی عصبانی بود. من خبر نداشتم با خودش قمه یا شمشیر دارد، وقتی دعوا آغاز شد او قمه اش را بیرون کشید. امیر پسر مهربانی است و من نمی دانم چرا این کار را کرد! آن شب ما رفته بودیم که با هم صحبت کنیم. البته من اصلاً نمی دانستم پیامک هایی که امیر برای حمید می فرستد در چه مورد است. فکر می کردم امیر برای این که با حمید بیرون از سفره خانه صحبت کند، به او پیامک می فرستد. وقتی حمید بیرون آمد و آن طور خشمگین به برادرم حمله کرد، فهمیدم که امیر با عصبانیت و خشم برای حمید پیامک فرستاده است. امیر به خاطر رفتارهای حمید خیلی عصبی بود.» او در مورد این که دعوا چطور آغاز شد گفت: «حمید و امیر درگیر شدند و افراد دیگری هم که در آن سفره خانه بودند بیرون آمدند. امیر آن قدر عصبانی بود که نمی توانست خودش را کنترل کند و رفتارهای حمید هم بیشتر او را تحریک می کرد. درگیری 5 دقیقه هم طول نکشید و من نمی دانم در این چند دقیقه چطور دو نفر ناکار شدند! اول دوست حمید زخمی شد؛ او برای میانجی گری آمده بود. امیر ابتدا به دست او کوبید، خون که پاشید مرد جوان با داد و فریاد کنار رفت. بعد امیر به حمید حمله کرد. همه سمت برادرم رفتند و من هم برای این که او آسیب نبیند، به کمک او رفتم. او ضربه ای هم به دست حمید زد. حمید حالش خوب بود، نمی دانم چرا این طور شد!» پدر امیر می گوید از این که پسرش کجاست خبر ندارد: «اگر می دانستم قطعاً او را وادار به تسلیم می کردم. اطمینان دارم که او خودش را تسلیم خواهد کرد. او نیاز به فرصت دارد تا بتواند در مورد اتفاقی که افتاده درست فکر کند. آن روز وقتی که به خانه آمد خیلی حالش بد بود. عصبی و ناراحت چند تکه لباس برداشت و رفت، به کسی هم چیزی نگفتپدر امیر قرایی که بعد از این حادثه توسط پلیس بازداشت شد، اتهامی جدای از درگیری پسرش دارد. او به اتهام نگهداری مواد مخدر در بازداشت است. پدر امیر در مورد پسرش به بازپرس گفت: «امیر فرزند بزرگ من است. او همیشه ورزش می کرد و واقعاً جوان خوبی بود. من نمی دانم چرا این اتفاق افتاد! او گفته بود که با حمید مشکل دارد، اما من در جریان این درگیری ها نبودم. وقتی فهمیدم او درگیر شده و شخصی را تا پای مرگ رسانده است که حمید در کما بود. آن روز ما برای این که بتوانیم حمید را ببینیم و آنچه که لازم دارد در اختیارش بگذاریم، به بیمارستان رفتیم. در بخش آی. سی. یو بستری بود، اجازه ندادند ما در بیمارستان بمانیم و درگیری هایی نیز ایجاد شد. ما حمیدد را دوست داشتیم.» پدر امیر می گوید از این که پسرش کجاست خبر ندارد: «اگر می دانستم قطعاً او را وادار به تسلیم می کردم. اطمینان دارم که او خودش را تسلیم خواهد کرد. او نیاز به فرصت دارد تا بتواند در مورد اتفاقی که افتاده درست فکر کند. آن روز وقتی که به خانه آمد خیلی حالش بد بود. عصبی و ناراحت چند تکه لباس برداشت و رفت، به کسی هم چیزی نگفت.» خانواده «ا. ق» بسیار نگران پدرشان هستند. برادر کوچک امیر وقتی از این ماجرا باخیر شد در حالی که مسافرت خارج از کشور بود، خود را به تهران رساند. او با حضور در دادسرای جنایی تهران قول داد که برادرش را تسلیم کند و خواستار آزادی پدرش شد. او به بازپرس گفت: «پدرم بیمار است و به خاطر بیماری که دارد مواد مخدر مصرف می کند. او وضعیت جسمی خوبی ندارد. من قول می دهم امیر را تسلیم کنم و از شما می خواهم که پدرم را آزاد کنید.» بازپرس عموزاداز برادر کوچک امیر خواسته تا او را هر چه زودتر تحویل دهد و آزادی پدر امیر را مشروط به تسلیم او کرده است. دو هفته از این قتل گذشته؛ امیر قرایی، مرد آهنین منتخب قوی ترین مردان ایران به اتهام قتل تحت تعقیب پلیس سراسر کشور است و پرونده او تا زمان بازداشتش باز خواهد ماند. بخش ورزشی تبیانمنبع: مجله تماشاگر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 638]