واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چهارچرخي كه لنگ مي زندسال ها پيش و در نبود مجموعه هاي طنز در تلويزيون، مديران شبكه سوم به صرافت توليد مجموعه هاي روتين شبانه در اين رابطه افتادند كه اوج آن را در سال هاي مياني دهه 1370 و ابتدايي دهه 1380بود .
مجموعه هاي ياد شده در ابتدا به دليل تازگي فرم و محتوا به شدت مورد توجه قرار گرفته و در برخي موارد به پديده اي اجتماعي تبديل شدند. به عنوان مثال مي توان به شخصيت هاي مريم و رامين در جنگ 77 و ببخشيد شما؟ و خشايار مستوفي در سري نخست زير آسمان شهر اشاره كرد. كارهاي ياد شده اغلب فرم آيتمي داشته و كمتر در قالبي دنباله دار جاي مي گرفتند.اما پس از مدتي مخاطبان اين دسته از آثار را پس زده و خواهان داستان هاي جذاب تري شدند كه در اين دگرديسي به مجموعه هايي مانند شب هاي برره و چارخونه تغيير شكل دادند. اما اين مجموعه ها نيز به دليل ضعف هاي شديد محتوايي و بي توجهي به فيلمنامه همچنان در سطح مانده و مخاطبان بالقوه بسياري را از دست دادند.اين عدم موفقيت شبكه پربيننده سوم را به سوي ملودرام هاي خانوادگي 90 قسمتي چون ترانه مادري و دلنوازان سوق داد كه با اقبال عموم نيز روبه رو شدند.اكنون شبكه يادشده پس از مدت ها به سوي يك طنز شبانه با تمام خصوصيات منحصر به فرد خود رفته و خواهان جذب مخاطب انبوه در خلا مجموعه هاي جذاب پس از تعطيلات نوروزي است. چهارچرخ ساخته جواد مزدآبادي كه تله فيلم هاي طنزآميزي هم در كارنامه خود دارد، درباره مرد ميانسالي به نام ذبيح است كه به شكل بيمارگونه اي عاشق خودرو بوده و مي خواهد با پس انداز خود پرايد دوستش را خريداري كند.اين داستان ساده و پيش پا افتاده شباهت فراواني با نمونه هاي مشابه پيش از خود داشته و به تكرار آنها براي حصول نتيجه پرداخته است. داشتن دو دختر دم بخت، همسر غرغروي آشناي مجموعه هاي طنز شبانه در كنار شخصيت هاي بانمكي چون دايي خانواده همگي با كمترين خلاقيت ممكن در جاي خود قرار گرفته و چهارچرخ را پديد آورده اند.چهارچرخ ساخته جواد مزدآبادي كه تله فيلم هاي طنزآميزي هم در كارنامه خود دارد، درباره مرد ميانسالي به نام ذبيح است كه به شكل بيمارگونه اي عاشق خودرو بوده و مي خواهد با پس انداز خود پرايد دوستش را خريداري كند.در قسمت هاي نخست كار قاعدتا مي بايست شخصيت ها معرفي شده و بيننده با آنها آشنا شود. اما عملا اين كار در اينجا صورت نگرفته و در رابطه با شغل شخصيت مركزي داستان -ذبيح- تنها به چند صحنه كوتاه بسنده شده است.دخترهاي او نيز دستكمي از پدر نداشته و اساسا فاقد هويت مشخصي هستند. جالب اينكه نسرين و مريم از دو طيف دانشجو و خانه دار انتخاب شده اند اما تفاوت اندكي با يكديگر از جنبه هاي گوناگون داشته و به هيچ وجه شاخصه هاي نسل جديد را در خود ندارند.در ارتباط با شخصيت هاي ديگر ماجرا -فضلي و رضا- نيز اين اتفاق به گونه اي ديگر رخ داده است. رضا در شب خواستگاري
نخست خود را منتقد فيلم معرفي كرده و شوخي هاي نسبتا بامزه اي را شكل داده است اما در ادامه به دامان كليشه ها بازگشته و اثري از نوآوري هاي اوليه در آن به چشم نمي خورد.هر چند كه به نظر مي رسد انتخاب شغل منتقد سينما براي رضا بيشتر شبيه به تسويه حساب هاي شخصي نويسنده با اين گروه بوده وگرنه ضرورت چنداني در رابطه با اين شغل در اين مجموعه طنز احساس نمي شده است!.تيپ آشناي زن غرغرو با جيغ هاي بنفش را كه رضا عطاران در مجموعه هاي شبانه طنز باب كرده در اينجا نيز ادامه يافته و زن ذبيح آن را به كليشه اي ترين وجه امتداد بخشيده است. براي نمونه به بخش گم شدن پول ها و داد و فريادهاي همسر ذبيح در برابر نگراني و پريشاني همسرش توجه كنيد تا دريابيد با چه شخصيت عجيب و غريبي روبه رو هستيد.در اين ميان تنها شخصيت دايي به واسطه ظرافت هاي به كار رفته در آن جذاب و دوست داشتني از كار درآمده و نوعي كمدي مبتني بر كلام را عرضه كرده كه اتفاقا خريداران زيادي هم ميان بينندگان تلويزيوني دارد. شوخي هاي او با ذبيح در هر دو شب خواستگاري بسيار خوب نوشته شده و در اجرا نيز موفق از آب درآمده است. به عنوان مثال مي توان به شوخي اش با ذبيح در رابطه با جهيزيه دخترانش اشاره كرد.مجموعه هاي طنز شبانه اساسا بازيگر محور بوده و به دلايل گوناگون از جمله ضعف در فيلمنامه، به بازيگران آزادي عمل زيادي داده شده تا آنها با بداهه پردازي هاي خويش كار را پيش ببرند. چهارچرخ نيز در اين رابطه از اين قانون نانوشته
تخطي نكرده و با انتخاب بازيگران پركار در اين گونه آثار بقاي خود را تضمين كرده است.حميد لولايي كه با شخصيت خشايار مستوفي در زير آسمان شهر به شهرتي غيرقابل تصور رسيده بود، انتخابي كاملا كليشه اي براي نقش ذبيح بوده كه تفاوت چنداني در بازي اش نيز به چشم نمي خورد.براي اثبات اين امر اين شخصيت را در كنار صدري مجموعه خوش نشين ها قرار دهيد تا بازي هاي مشابه او كاملا به چشم بيايد.لرزش دست و واكنش هاي هيستريك كه ديگر به مولفه هاي بازيگري او تبديل شده از فرط تكرار به مرز انفجار رسيده كه تماشاي آن براي بيننده تلويزيوني امري طاقت فرساست!.ديگر بازيگران نيز در چنبره تكرار گرفتار شده و تنها به كپي برداري از خويش مشغولند. بهنوش بختياري، مريم اميرجلالي، اصغر سمسارزاده و شهرام قائدي بدون كمترين خلاقيتي به ايفاي نقش هاي خود پرداخته اند. در اين بين تماشاي بازي بازيگر با استعدادي مثل شهرام قائدي كه نقش هاي خوب كمي هم نداشته، به شدت غم انگيز بوده و خبر از هدر رفتن استعدادي درخشان را مي دهد.جواد مزدآبادي كه تاكنون كارهاي زيادي را در قاب كوچك ساخته، توانايي زيادي در توليد كار كمدي نداشته و با توجه به توليد همزمان كارش بايد فكري به حال كيفيت نسبتا پايين كارش كرده و آن را از اين وضعيت بحراني خارج سازد.سينما وتلويزيون تبيان محمد جليلوند / ايرنا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 405]