واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > کثیریان، کیوان - "شبهای زغال اختهای من " گرچه اولین فیلم غیر آسیایی ونگ کاروای است اما مایهای که فیلمهای پیشین او دارند را حفظ کرده است و همانطور که خود کاروای میگوید فیلمی است درباره سرنوشت. فیلم مسیر یکطرفه ای را از خیانت به سوی فراموشی واز آنجا به سوی اعتماد و سر انجام به عشق طی می کند. آدم های فیلم همگی با مشکلات ذهنی و عاطفی درگیرند. آنها درمواجهه با هم زبان عشق را در نمی یابند و با اینکه در کنار هم هستند میان شان شکافی عمیق از بیگانگی وجود دارد و عشقی را که در چند قدمی شان حضور دارد درک نمی کنند. شخصیت های فیلم همگی تجربه های ناموفقی را در عشق از سر گذرانده اند. فیلم نگاهی موشکافانه دارد به این ناکامی و ناتوانی انسان ها در ابرازعشق و حفظ آن. دنیایی که کاروای در این فیلم - و البته سایر آثارش - خلق می کند قوانین خود را بنا می نهد و شاید کاملا رئال نباشد اما با فضاسازی، حس و حال فیلم و شیوه متفاوتش در روایت بدیع و خلاقانه داستان وهمچنین صمیمیت و سادگی موجود در لحن فیلم، مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد و اورا به برداشت های مختلف وا می دارد. استفاده خلاقانه از شهر و لوکیشن هایی مثل کافه، رستوران، بار،کازینو، ترن هوایی و ... و تبدیل آنها به عناصر معناساز از دیگر نکات برجسته فیلم است. آنچه زبان و لحن سینمایی کاروای را متفاوت و جذاب می کند استفاده ویزه از رنگ، تصاویر اسلوموشن همراه با موسیقی و حرکات دوربین - که با سرگشتگی و نا آرامی مطبوعی چون روحی سرگردان لابه لای آدم ها حرکت می کند - و فضاسازی با زوایای منحصر به فرد دوربین روی دست و فیلترهای رنگارنگ است. «شب های زغال اخته ای من» پر است از دیالوگ های به یاد ماندنی و جملاتی که با حد اکثر دقت بر زبان کاراکتر ها جاری می شود و این نیز از ویژگی های آثار کاروای است. فیلم با یک تکان عاطفی شروع می شود. در نیویورک، دختری - لیزی - از رابطه پنهانی نامزدش با دختری دیگر با خبر می شود و به کافه ای می آید که آن ها با هم ملاقات کرده اند. آشنایی با صاحب همان کافه اولین اتفاق تازه در زندگی اوست. جوانی سرزنده و در عین حال عجیب و غریب. وقتی لیزی به دنبال پاسخ این سوال است که چرا باید نامزدش دیگری را به او ترجیح دهد، بحثی که صاحب کافه - جرمی - در باب کیک زغال اخته و کیک های سیب وپنیر و هلو و شکلات مطرح می کند تلنگری جدی بر ذهنیات او وارد می آورد. اینکه تقصیر کیک زغال اخته نیست اگر مشتریان آن را انتخاب نمی کنند و کیک زغال اخته عیبی ندارد اگر مردم سراغ کیک های دیگر می روند. این، محور تماتیک فیلم است. صاحب کافه خود نیز درگیر یک ماجرای عاطفی مشابه بوده است؛ دختر روس مورد علاقه اش - کاتیا - اورا رها کرده و با دیگری رفته است و حالا او اسم کاتیا را به روسی روی شیشه کافه اش نوشته است. یکی از موتیف های مهم فیلم ، "کلید" است که درفیلم به یک شخصیت بدل شده است. جرمی در کافه اش کلید هایی را جمع کرده که عاشقان مورد خیانت قرار گرفته به او سپرده اند تا به طرف خیانتکار بازپس دهد ولی بیشتر کلیدها همانجا مانده اند. هرکلیدی که جرمی جمع کرده نشانه ای از جدایی و پایان یک رابطه عاطفی است. جدایی کسانی که تا به حال با هم بوده اند و احتمالا از یک خانه استفاده میکردند و حال، کلید آن را به عنوان نشانه قطع فصل اشتراکشان به طرف مقابل پس می دهند. اما ظاهرا تمام طرف های مقابل، کلید تازه ای برای ارتباط تازه برگزیده اند و قید کلید پیشین را زده اند. جرمی در پاسخ به اینکه میان صاحبان این کلیدها چه اتفاقی افتاده پاسخ جالبی می دهد؛ "اتفاق زندگی" و این عبارت، جوهره فیلم است . صاحبان این کلیدها وقتی با واقعیت زندگی رو به رو شده اند نتوانستند حضور دائمی هم را تحمل کنند و ازهم جدا شده اند، حتی زن و شوهری که به قول جرمی آنقدر ساده لوح بوده اند که گمان می کردند می توانند یک عمر با هم زندگی کنند. آنها یا به زعم لیزی با کسی فرار کرده اند یا به قول جرمی شاید احساسشان را به هم از دست داده اند. یکی از بخش های درخشان فیلم، دیالوگی است که همینجا میان لیزی و جرمی شکل می گیرد. جرمی وقتی می خواهد قصه کلیدی را که مال خود اوست تعریف کند در کوتاه ترین جملات بیشترین اطلاعات را به ما و لیزی درباره خودش ، ملیتش، دلیل علاقه اش به جمع کردن کلید ، ماجراهای کودکی اش و رابطه عاشقانه اش می دهد. این نمونه خوبی از دیالوگ های بسیار دقیق و با کارکرد چند وجهی در فیلم است .او به لیزی می گوید این کلید مال جوانکی است که از منچستر انگلیس به نیویورک آمد تا دنیا را عوض کند اما به دختری دلباخت که جمع کردن کلید و تماشای غروب را دوست داشت، اما دختر سرآخر، غروب را به کلید ها ترجیح داد و یک غروب با دیگری رفت. او در جواب لیزی که چرا دنبالش نرفته هم پاسخ کوتاه اما پر از اطلاعاتی می دهد که علاوه بر پاسخ لیزی، حاوی اطلاعات مهمی است از اتفاقی که درکودکی اوافتاده است. او می گوید که در کودکی مادرش او را به پارک می برده و توصیه می کرده که اگر گم شد همانجا بایستد تا مادر، او را پیدا کند اما یکروز مادر نیامد، خودش گم شد و دنبال چیزی رفت که گم کرده بود. بحثی که جرمی درباره دلیل دور نینداختن کلید ها مطرح می کند هم محور مضمونی فیلم را تقویت می کند؛ او معتقد است اگر کلیدها را دور بیندازیم درها برای همیشه بسته می مانند. اما جرمی هم در نهایت پس از دیداری دوباره با کاتیا درمی یابد که گاهی اگر کلید را هم داشته باشی در باز نمی شود و گاهی اگر هم در باز شود آدمی که دنبالش می گردی آنجا نیست. از اینجا به بعد جرمی کلیدهای رابطه را دور می اندازد و تنها به انتظار سرنوشت می ماند. مبحث دوربین مدار بسته کافه هم علاوه بر تاثیر در بافت تصویری فیلم ، بار دراماتیک نیز پیدا کرده است. جرمی اعتراف می کند که این دوربین جلوی دزدی را نمی گیرد بلکه کارکردش مثل یک دفتر خاطرات است. او حضور دوربین را دوست دارد چون یادآوری می کند که جلوی چشمانش چه عمری را از دست می دهد. این دوربین وقتی لیزی اظهار تمایل می کند نگاهی به فیلم ضبط شده آن بیندازد کارکرد دیگری هم می یابد. وقتی لیزی - احتمالا - فیلم قرار نامزدش با دختری دیگررا می بیند به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد و به این تصمیم می رسد که باقیمانده پایبندی اش به رابطه با نامزدش را نیز فراموش کند و آنجاست که برای فراموشی، کار و سفر را انتخاب می کند. حال لیزی به مرحله فراموشی پا گذاشته است. از نیویورک دور و دورتر می شود تا به آدم دیگری تبدیل شود. از اینجا دو داستان فرعی فیلم بهانه هایی است تا لیزی این ضربه را فراموش کند و به زندگی بازگردد. روایت فیلم را از این نقطه به بعد - به بهانه نامه های پر تعدادی که لیزی به جرمی می نویسد - لیزی به عهده می گیرد. پلیس همیشه مستی که هنوزعاشق همسر خیانتکارش مانده است نخستین کسی است که توجه او را جلب می کند. اینجا هم اتفاق زندگی روی داده است. مرد - آرنی - هنگامی عاشق همسرش شده که ماشین دختر 17 ساله را به دلیل مستی راننده اش متوقف کرده. او با چشمکی به دام عشق او گرفتار آمده اما در ادامه، با عشق سختگیرانه اش دختر را کلافه کرده است. دختر - سولین - برای رهایی از این عشق دست و پاگیر، به خیانت های پیاپی و علنی روی می آورد ولی آتش عشق آرنی شعله ور می ماند و او را به یک دائم الخمر بدل می کند که بارها و بارها توبه شکسته و خود را سلطان این کارمی داند. آرنی هم راه خودش را برای فراموشی انتخاب کرده است.راهی که لیزی با کار بی امان و سفرهای پیاپی برای خود برگزیده است. اتفاق زندگی برای آرنی وقتی به ایستگاه پایانی می رسد که سولین به او می گوید برایش ارزشی ندارد و آدمی تمام شده است. عشق آرنی تنها با نابودی او می تواند پایان گیرد و خودکشی در همان مکان آشنایی، بهترین کار است. سوگواری سولین برای آرنی در همان مکان آشنایی با آرنی و مرگ او از سکانس های درخشان فیلم از آب در آمده است. لیزی اینجا در می یابد که زن خیانتکار این قصه هم می تواند بدون نفرت از شوهر، برای خیانت خود دلایل قانع کننده ای داشته باشد. دلیل او برای جدایی اش از آرنی ازدست دادن احساسش به اوست. لیزی این جمله را پیش از این از جرمی هم شنیده بود. سولین برای فراموشی، شهر را ترک می کند ولی لیزی می داند که این کار برایش کمتر از مرگ نیست. لیزی در اینجا در می یابد که آنچه از آدم ها در خاطر بقیه می ماند اهمیت دارد. آرنی می تواند به عنوان یک عاشق دلشکسته در یادها بماند یا یک پلیس شرافتمند و یا یک بیمار دائم الخمر. لیزی حالا برایش مهم می شود که با چه تصویری در ذهن جرمی مانده است؛ دختری دلشکسته یا دختری که کیک زغال اخته دوست دارد. لیزی باز وارد مرحله تازه ای می شود. اودر جا به جایی های مکرر خود با دختر قماربازی آشنا می شود که ازکودکی یادگرفته عدد بعد از 10، یازده نیست بلکه سرباز است! لیزی قماربازان را آدم هایی می یابد که همه چیزشان را روی غریزه ریسک می کنند. او یاد میگیرد که همین کار رابکند.پس تمام دارایی اش را که برای خریدن یک اتومبیل پس انداز کرده به دختر قمارباز - لسلی - می دهد تا درصورت برد سهمی بگیرد. او اعتماد و ریسک را توامان تجربه میکند. وقتی لسلی می گوید که قمار آن شب را باخته و در عوض ماشینش را به لیزی می بخشد و وقتی از آموزه های پدرش درباره اعتماد می گوید، لیزی را تا مرز بی اعتمادی به همه پیش می برد. پدر لسلی به او توصیه کرده که به همه اعتماد کند ولی همیشه ورق ها را بر بزند که طبعا معنی آن اینست که به هیچ کس اعتماد نکند حتی به خودش چون ممکن است در لحظاتی که میداند کار درست چیست آن را انجام ندهد. اما وقتی لسلی پس از مرگ پدرش فاش می کند که قمار آن شب را برده و می خواهد اتومبیل را به یادگار از پدر نگاه دارد و تصمیم دارد سهم لیزی را بدهد لیزی در می یابد که اعتماد چه چیز پیچیده ای است. او برای جرمی مینویسد که داشت یاد می گرفت به کسی اعتماد نکند ولی نشد. او حالا با گرفتن سهمش از لسلی به هدف ساده اش که خریدن یک اتومبیل است دست می یابد. او با وجود مخالفت لسلی ترجیح می دهد همان اتومبیلی را که دوست دارد بخرد حتی اگر قیمتش گران تر از حد معمول باشد. او درمی یابد که در به دست آوردن آنچه می خواهد، درنگ نکند چرا که ممکن است دیگر هرگز به دستش نیاورد. پس راه نیویورک را در پیش می گیرد تا به جرمی بپیوندد. به واسطه همان کیک زغال اخته - به نشانه خواستن مشترک چیزی که معمولا مردم به سراغش نمی روند - میان ان دو، رویداد عشق رخ می دهد و این دستاورد بزرگی است که طرفین با پختگی و استفاده از تجربیات دیگران به آن دست یافته اند. حالا لیزی که به هنگام رفتن از نیویورک سعی کرده بود برای گذشتن از خیابان دور ترین مسیر را انتخاب کند، به این نتیجه رسیده که گذشتن از خیابان، مشکل نیست مهم آن است که کسی ان طرف خیابان منتظرت باشد. *** ونگ کاروای کارگردان پنجاه و دو ساله هنگ کنگی - چینی که در رشته گرافیک تحصیل کرده، عاشق عکاسی است و چند سالی در تلویزیون کار کرده است. او اولین فیلمش «همچنان که اشک ها می بارند» را در سال ۱۹۸۸ساخت و بعد از آن فیلم هایی چون" روزهای وحشی بودن" (۱۹۹۱)، "چانگ کینگ اسپرس" (۱۹۹۴)، "فرشتگان سقوط کرده" (۱۹۹۵)،" خوشحال با هم" (۱۹۹۷ - برنده جایزه کارگردانی جشنواره کن)، "در حال و هوای عشق" (۲۰۰۰) و" ۲۰۴۶" (۲۰۰۴) را کارگردانی کرده است. او کارگردانی یکی از اپیزودهای «اروس» به همراه آنتونیونی و سودربرگ را نیز در کارنامه دارد و ریاست داوران جشنواره کن را نیز تجربه کرده است. «شب های زغال اخته ای من» که نامزد دریافت نخل طلای شصتمین دوره کن ۲۰۰۷ شد، فیلم افتتاحیه آن نیز بود. این اولین فیلم انگلیسی زبان اوست و جودلا( جرمی - بازیگر فیلم هایکوهستان سرد و کلوزر)، نورا جونز( لیزی - ستاره هندی - امریکایی موسیقی جاز در اولین تجربه سینمایی اش) ، ریچل وایز(سولین - بازیگر فیلم باغبان وفادار) و ناتالی پورتمن (لسلی - بازیگر فیلم های لئون و کلوزر) وکت پاور(کاتیا - گیتاریست مشهور) از جمله بازیگران آنند . فیلمبرداری این فیلم را داریوش خنجی انجام داده است موسیقی فیلم را هم ری کودر ساخته است که با فضای فیلم - که غالبا در کافه و بار و کازینو می گذرد- به شدت هماهنگ است. این فیلم محصول مشترک هنگ کنگ، چین و فرانسه در سال ۲۰۰۷ است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 354]