تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكيزه جان مى‏نمايد و روزى را زياد مى‏كند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804718107




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جدال نیم ساعته وطن خانوم، زن 50 ساله با پلنگ +عکس


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: به گزارش آخرین نیوز، همشهری سرنخ نوشت: مدت‌ها بود که داستان‌های مختلفی درباره دیده شدن پلنگ در بین عشایر روستای دشستان در استان بوشهر پیچیده بود. مردم هرازگاهی از زبان یکی از چوپان‌ها می‌شنیدند که در کوهستان پلنگی دیده شده که از دور به گوسفندها خیره می‌شود اما هنوز تعداد زیادی از مردم روستا این حرف‌ها را باور نمی‌کردند و می‌گفتند که چوپان‌ها احتمالا حیوان دیگری را با پلنگ اشتباه گرفته‌اند؛ تا اینکه حمله پلنگ درنده به زن میانسالی به نام وطن در روستا پیچید و تبدیل شد به یک داستان مهیج. حالا دیگر همه باورشان شده بود ماجراهایی که چوپان‌ها از حضور پلنگ در کوهستان تعریف کرده بودند حقیقت داشت اما آنچه که بیشتر از حضور پلنگ در منطقه اهمیت داشت، ماجرای درگیری وطن‌خانم با این حیوان درنده بود. درگیری‌ای که نیم‌ساعت به طول انجامید و سرانجام با فرار پلنگ و مجروح شدن زن میانسال خاتمه یافت.  
http://www.hamshahrimags.com/Images/News/Smal_Pic/28-9-1389/IMAGE634283774390156250.jpg
وطن خانوم؛ زني که پلنگ را شکست داد ساعت حدود چهار بعدازظهر 9 آذرماه بود و وطن‌ خانم داشت آماده می‌شد که قبل از تاریک شدن هوا، گوسفندها را به آغل برگرداند. چند صد متر آن طرف‌تر یعنی در خانه آنها، دختر و همسرش کم‌کم داشتند نگران او می‌شدند؛ چرا که وطن‌خانم باید ساعت چهار از چرا برمی‌گشت و برای همین آنها مدام به بیرون سرک می‌کشیدند تا شاید اثری از او ببینند و برای بردن گوسفندها به آغل کمکش کنند. هر چه آمدن وطن دیرتر می‌شد، خانواده او بیشتر نگرانش می‌شدند، تا اینکه سر و کله زن میانسال پیدا شد و خانواده‌اش با دیدن او شوکه شدند. وقتی وطن‌خانم با دست‌وروی خونین در آخرین پیچ کوهستان نمایان شد و چشم خانواده‌اش به او افتاد، آنها از دیدن ظاهر آشفته او فهمیدند که حدسشان درست بوده و اتفاق بدی برای او افتاده است.    در بیمارستان دختر بزرگ وطن درباره روز حادثه می‌گوید: «مادرم حال خوشی نداشت و به شدت از دست و صورتش خونریزی داشت. حالش آن‌‌قدر بد بود که حتی در لحظه اول نمی‌توانست برای ما تعریف کند که ماجرا از چه قرار بوده و چرا به آن حال و روز افتاده. خیلی سریع او را به یکی از بیمارستان‌های برازجان منتقل کردیم و در بین راه از کلمات و جمله‌های دست و پا شکسته‌ای که از دهانش بیرون می‌آمد حدس زدیم که پلنگ به او حمله کرده اما باز هم باورمان نمی‌شد.» بالاخره وطن به بیمارستان رسید و خیلی سریع به بخش اورژانس منتقل شد تا اقدامات اولیه برای درمان او صورت بگیرد.    حمله پلنگ وقتی که حال وطن کمی بهتر شد، ماجرای روز حادثه را این‌طور تعریف کرد: «هر روز همسرم گوسفندان را برای چرا به کوهستان می‌برد و من در خانه به کارهای دیگر رسیدگی می‌کردم اما به خاطر اینکه آن روز کاری برای شوهرم پیش آمده بود و او باید به شهر می‌رفت، من مجبور شدم که گوسفندان را به چرا ببرم.» از شانس بد وطن‌خانم، آن روز سگ گله هم انگار ناخوش بود و همراه زن میانسال و گله به کوهستان نرفت تا همه چیز برای حادثه‌ای که قرار بود اتفاق بیفتد، آماده باشد. «چند ساعتی در کوهستان بودم و در این مدت‌ گوسفندها یک دل سیر علف خوردند. داشتم کم‌کم گله را برای برگرداندن آماده می‌کردم که صدای زوزه یک حیوان به گوشم رسید.» وطن اول فکر کرد که دارد اشتباه می‌کند ولی یکدفعه چشمش افتاد به پلنگی که داشت به گله نزدیک می‌شد: «تا چشمم به پلنگ افتاد فهمیدم که قصد دارد گوسفندانم را تلف کند. به خاطر همین، برای نجات جان گوسفندان تبری را که همراهم بود برداشتم و به سمت پلنگ رفتم و سعی کردم او را بترسانم. فکر می‌کردم که اگر تبر را در دست من ببیند می‌ترسد و دور می‌شود اما تا چشمش به من افتاد به طرفم حمله کرد. چند بار سنگ به طرفش پرتاب کردم و سعی کردم با تبر چند ضربه به او بزنم. در همان حال با داد و فریاد می‌خواستم کاری کنم که پلنگ بترسد و فرار کند اما فایده‌ای نداشت.»  با هر سنگی که وطن خانم به طرف پلنگ پرتاب می‌کرد، حیوان چند متر عقب‌تر می‌رفت اما دوباره به زن میانسال نزدیک می‌شد و می‌غرید. وطن خانم با این شگرد توانست چند ثانیه‌ای پلنگ را از خودش دور کند اما حیوان درنده سرانجام با پرشی بلند خود را به طعمه‌اش رساند و به سر و صورتش چنگ انداخت. «از فشارهایی که با چنگالش به دست و صورتم وارد کرده بود، بدنم سست شده بود اما باز مقاومت کردم و سعی می‌کردم که تبر از دستم نیفتد. هر طوری بود توانستم دستم را بالا بیاورم و با تبر چند ضربه به او بزنم و همین ضربه‌ها باعث نجاتم شد.» نیم‌ساعتی از مبارزه زن میانسال و پلنگ گذشت و انگار ضربه‌هایی که او به حیوان زده بودم، باعث شد که پلنگ بی‌حال شود. به همین خاطر سرانجام حیوان درنده که می‌دید حریف طعمه‌اش نمی‌شود، راه فرار را در پیش گرفت و با رها کردن وطن‌‌خانم در کوهستان پا به فرار گذاشت. «من با اینکه حال خیلی بدی داشتم با هر سختی‌ای که بود گله را جمع کردم و راهی خانه شدم. سرودستم زخمی شده بود و درد زیادی احساس می‌کردم. از طرفی ترس و وحشت هم باعث شده بود که حسابی بی‌حال شوم اما باید هر طوری بود گله را به آغل بر‌می‌گرداندم.»    معالجه حالا که چند روزی از درگیری زن میانسال با پلنگ درنده می‌گذرد، او هنوز در بیمارستان و تحت معالجه پزشک است. دختر وطن درباره حال او می‌گوید: «جراحت‌هایی که چنگال پلنگ در بدن مادرم به وجود آورده بود در بعضی از نواحی بدنش خیلی عمیق بود که پزشکان برایش بخیه زدند. در این چند روز هر چند ساعت یک‌بار زخم‌های او ضدعفونی شده است و همچنین برای جلوگیری از انتقال بیماری‌های احتمالی پلنگ به مادرم، یک واکسن هاری هم به او تزریق شده است. در کل زخم‌های او رو به بهبودی هستند و حال عمومی او خوب است و هنگامی که خطر عفونت زخم‌ها از بین برود قرار است که او را مرخص کنند.» دختر وطن در ادامه درباره سابقه حضور پلنگ در منطقه می‌گوید: «در منطقه کوهستانی دشستان که بیشتر، عشایر در آنجا زندگی می‌کنند چند باری شایعه شده بود که بعضی‌ها پلنگی را در منطقه دیده‌اند اما خیلی‌ها این خبر را باور نمی‌کردند.آن پلنگ تا به حال به کسی نزدیک نشده بود و بعد از اینکه مادرم با آن حیوان درگیر شد هم دیگر کسی آن را ندید و معلوم نیست که به کجا فرار کرده اما حالا دیگر همه باور کرده‌اند که پلنگ در منطقه حضور دارد و با دقت بیشتر گوسفند‌ها را به چرا می‌برند.» سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 751]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن