تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ مرد و زن مؤمنى نيست كه دست محبت بر سر يتيمى بگذارد، مگر اين كه خداوند به اندازه ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816349059




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پهلوان پنبه


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پهلوان پنبه
پهلوان پنبه   نويسنده: كتايون كيائي   پهلوان به كسي مي‌گويند كه در مقايسه با مردم عادي، از توان جسمي و تحمل بالايي برخوردار باشد و به غير از زور بازو، شجاعت هم داشته باشد. «پهلوان پنبه» هم به كسي گفته مي‌شود كه با وجود ظاهري تنومند و هيكل درشت؛ تحمل و توان پاييني داشته باشد. اما چرا پنبه؟ يكي از مشاغلي كه با آمدن دستگاه‌هاي اتوماتيك و لوازم خواب مدرن؛ رو به فراموشي است، شغل حلاجي است. كار حلاجي، كار پر زحمت و هنرمندانه‌اي است. حلاج‌ها با كمان و ابزار مخصوصي كه دارند، پنبه را از دانه جدا مي‌كنند و بعد به اصطلاح پنبه را مي‌زنند تا باز شود و براي تهيه‌ي پارچه‌هاي پنبه‌اي و دوخت تشك و لحاف و بالش، استفاده شود. امروزه كار جداسازي پنبه از دانه، به وسيله‌ي ماشين انجام مي‌شود و بيشتر مردم، مايل به استفاده از تشك‌ها و پتوهاي كارخانه‌اي هستند؛ اما در زماني نه چندان دور، حلاجي، شغل پررونقي بود و در هر محله و بازار؛ مي‌شد چند دكان حلاجي پيدا كرد. روزهاي جشن هم؛ دكان حلاج‌ها ديدني بود. چون اكثر آنها با پنبه، آدمكي پنبه‌اي مي‌ساختند و جلوي دكانشان مي‌گذاشتند. آدمكي كه به دليل هيكل بزرگ و بازوهاي كلفتي كه داشت، به پهلوان پنبه معروف بود .اصطلاحي كه به مرور زمان، تبديل به ضرب‌المثل شد. در زندگي روزمره هم، ضرب‌المثل «پهلوان پنبه»؛ براي كساني كه هيكل درشت ولي توان ضعيفي دارند به كار مي‌رود وهم به طور كلي؛ در مورد كساني كه خيلي ادعا دارند، ولي در حقيقت، كاري از آنها بر نمي‌آيد. اما جناب «مولانا» در «مثنوي»، داستان يكي از اين پهلوان پنبه‌ها را نقل كرده كه بسيار خواندني است. (1) در زمان‌هاي قديم، خالكوبي، رواج زيادي داشت و دلاك‌ها به غير از شستشوي مردم در حمام، آنها را خالكوبي هم مي‌كردند و هر دلاكي كه طراحي‌اش بهتر بود، سرش شلوغ‌تر بود. اما چون اين عمل با وسايل ابتدايي آن روزگار، خيلي دردناك و طاقت‌فرسا بود، اكثر مردها و زن‌ها، نقش‌هاي كوچك روي دستشان و يا بخصوص خانم‌ها، خال روي صورتشان؛ خالكوبي مي‌كردند. اگر مردي مي‌آمد و نقش بزرگي روي بدنش خالكوبي مي‌كرد، خبرش توسط دلاك در شهر و محله مي‌پيچيد. در همان روزگار، يك روز مرد قوي هيكلي به نزد دلاكي رفت و گفت: «وسايلت را بياور و روي پشتم خالكوبي كن!» دلاك گفت: «چشم! چه نقشي مي‌خواهي؟» مرد لباس‌هاش را بيرون آورد و گفت: «مي‌خواهم نقش يك شير قوي هيكل را كه غرش‌كنان در حال حمله است؛ پشت من خالكوبي كني. سر پر يال و كوپاش روي كتفم باشد و پاهايش روي كمرم!» دلاك با دست به پشت مرد زد و گفت: «ماشاءالله پهلوان! حتماً كشتي ‌گير هستي! چنان شيري برايت بكشم كه وقتي لباست را بيرون مي‌آوري، حريفانت فرار كنند!» مرد خنديد و گفت: «حريفان من؛ همين كه هيكل مرا مي‌بينند؛ غش مي‌كنند! ديگر به فرار نمي‌رسد. حال برو وسايل كارت را بياور كه فكر مي‌كنم تا غروب؛ كارمان طول مي‌كشد.» دلاك رفت و وسايلش را آورد و بعد با حوصله، نقش شيري غران را بر پشت مرد كشيد. سپس سوزن را برداشت و به پشت مرد زد. يك دفعه فرياد مرد بلند شد و داد زد: «چه مي‌كني؟ اين سوزن بود كه به پشتم زدي يا جوالدوز (2)!؟» دلاك گفت: «سوزن خالكوبي است.» مرد با عصبانيت گفت: «پس چرا اين قدر درد داشت؟» دلاك خنديد و گفت: «پهلوان! درد سوزن كه نبايد براي تو مهم باشد! انگار پشه‌اي، فيلي را نيش بزند!» و بعد سوزن را دوباره فرو كرد. مرد بلندتر از قبل داد زد و گفت: «صبر كن ببينم! تو الان كدام قسمت شير را سوزن مي‌زني؟» دلاك جواب داد: «دمش را!» مرد سر جايش جابه‌جا شد و گفت: «نمي‌خواهد دمش را خالكوبي كني! قدرت شير به پنجه‌هايش است. دم هم نداشته باشد، از قدرتش چيزي كم نمي‌شود.» دلاك تعجب كرد ولي سرش را تكان داد و گفت: «باشد! هر چه پهلوان بگويد. «و باز هم سوزن را فرود آورد. مرد اين دفعه نعره‌اي كشيد و گفت: «چه مي‌كني مردك!؟» دلاك دست از كار كشيد و گفت: «از شما بعيد است پهلوان! خوب خالكوبي درد دارد!» مرد به دلاك اشاره كرد كه صبر كند و كاسه‌اي آب خورد و گفت: «الآن كدام قسمت شير را سوزن زدي؟» دلاك گفت: «يال شير را!» مرد لحظه‌اي فكر كرد و گفت: «من عجايب بسياري از قدرت شير ماده شنيده‌ام. مي‌گويند از شير نر هم شجاع‌تر است. بخصوص اگر توله شير هم داشته باشد. وقتي شير نر به توله‌هايش نزديك مي‌شود، چنان غرشي مي‌كند كه شير نر هم فرار مي‌كند! بهتر است از خير يال و كوپالش بگذري و برايم شير ماده خالكوبي كني!» دلاك نگاهي به مرد كرد و گفت: «هر جور پهلوان بخواهد!» مرد چشم‌هايش را بست و منتظر شد ولي اين بار؛ درد سوزن بيشتر از دفعات قبل بود. با فرياد مانع كار دلاك شد و پرسيد: «اين دفعه كدام قسمت شير را سوزن زدي؟» دلاك اخمي كرد و گفت: «شكمش را!» مرد گفت: «شكم انبار لاشه‌هايي است كه شير بي‌رحمانه مي‌درد! شكمش را هم خالكوبي نكن!» يك دفعه دلاك عصباني شد و وسايلش را جمع كرد. مرد پرسيد: «چكار مي‌كني؟» دلاك گفت: «آخر مرد حسابي! اين چه شيري است؟» شير بي‌يال و دم و اشكم كه ديد اين چنين شيري خدا كي آفريد؟» (3) مرد گفت: «براي تو چه فرقي دارد؟ تو كارت را بكن!» دلاك لباس‌هاي مرد را بقچه كرد و به دستش داد و گفت: «عمو پهلوان پنبه! تو مرد اين كار نيستي! طاقت خالكوبي يك شير درنده غران كه چه عرض كنم! طاقت خالكوبي نقش يك پشه را هم نداري!» پی نوشت ها :   1. اصل داستان به نظم و بسيار شيرين است. در اين مطلب، داستان بازنويسي شده و با حذف و اضافات نقل شده است. 2. سوزن جوالدوز، سوزنهاي بزرگ و كلفتي است كه براي دوختن پارچه‌هاي گوني بافت، استفاده مي‌شود. 3. در بعضي نسخه‌ها به اين شكل روايت شده است: شير بي دم و سر و اشكم كه ديد اين چنين شيري خدا هم نافريد   منابع: * ـ ريشه‌هاي تاريخي امثال و حكم (ج1)، تأليف استاد مهدي پرتوي آملي؛ انتشارات سنايي. ** ـ امثال و حكم (ج2)، تأليف استاد دهخدا، انتشارات اميركبير. *** ـ مثنوي معنوي، سروده جناب مولانا. نشريه ي شاهد نوجوان،شماره 56.  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 438]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن