واضح آرشیو وب فارسی:مهر: /علوم انساني و چالش اشتغال/بينيازي بنگاههاي اقتصادي به اقتصاددانها نيازمند بررسي جدي است
استاد اقتصاد دانشگاه تهران در همايش «علوم انساني و چالش اشتغال» گفت: آموزش علم اقتصاد به عنوان يكي از علوم انساني را بايد از نقطهنظر نفوذ دانشآموختگان اين علم در بازار كار، مورد بررسي قرار ميدهيم و پاسخي براي اين پرسش جستوجو ميكنيم كه علل و عوامل بينيازي بخش خصوصي به دانشآموختگان اقتصاد، و اشغال جايگاه آنان توسط ديگران در بخش دولتي چيست.
به گزارش خبرنگار مهر، عصر ديروز در همايش «علوم انساني و چالش اشتغال» كه در تالار فردوسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران برگزار شد، دكتر بايزيد مردوخي، استاد اقتصاد دانشگاه تهران، پيرامون موضوع«سازگاري دوره هاي آموزش عالي علوم انساني با نيازهاي بازار كار ـ مورد علم اقتصاد» سخنراني كرد.
دكتر مردوخي سخن خود را با اشاره به فضاي پيش آمده در عصر حاضر آغاز كرد و گفت: هزاره سوم عصر آموزش و فناموزي براي زندگي در جامعه دانايي است. در جامعه دانايي، دانش آموختگان آموزش عالي بايد داراي چه ويژگي هايي باشند تا بتوانند با چالش هاي جهاني و جهان فرهنگ هاي متعدد كنار بيايند؟
وي تاكيد كرد: پيوند بين آموزش عالي و دنياي كار در جامعه دانايي، از اهميت زيادي در فرآيند توسعه برخوردار است و بدون ترديد، اشتغال دانش آموختگان آموزش عالي به يكي از پيچيده ترين و بحث انگيزترين موضوع عاي زمانه ـ به ويژه در جامعه ما ـ تبديل شده است.
دكتر مردوخي در ادامه به تاثير پيشرفتهاي اقتصادي در مسائل سياسي و اجتماعي پرداخت و گفت: جهاني شدن توسعه اقتصادي، به آزادسازي اقتصادها از قيد مقررات تنظيمي و به ايجاد دولت هاي حداقلي منجر مي شود و در نتيجه، ايجاد فرصتهاي اشتغال به تقاضاي بازار واگذار مي شود. دولتها و بوروكراسيهاي دولتي كه سرچشمه تقاضاي كار به ويژه براي دانشآموختگان آموزش عالي در رشتههاي علوم انساني بودند، اينك اهميت خود را از اين نظر از دست دادهاند و لاغر شدن دولتهاي فربه و رواج كار به صورت قراردادي، به ايجاد بازارهاي بيشتر رقابتي در بخش غيردولتي منجر شده است.
وي گفت: اين در حالي است كه تقاضاي آموزش عالي به شدت در حال رشد است كه تا حدودي نتيجهي سياست تودهاي كردن آموزش عالي دولت و تا حدودي هم ناشي از اين حقيقت است كه چشمانداز اشتغال براي افراد فاقد مهارت و تخصص، به سرعت رو به زوال ميرود.
دكتر مردوخي سپس به وضعيت جامعه دانشجويي ايران پرداخت و گفت: دانشجوي نوعي امروز ايران، احتمالاً سني بين 18 تا 25 سال دارد، عمدتاً مؤنث است و به احتمال زياد، جوياي كار. اين دانشجو احتمالاً براي تحصيلات خود، پول ميپردازد و يا در هر صورت، هزينه فرصتي براي آمدن سر كلاس خود در نظر مي گيرد. او در مقابل پول پرداختي و فرصت و وقت خود، انتظاراتي از آموزش عالي دارد و چشم به راه كسب يك شغل خوب و يا ارتقاي شغلي است.
وي با اشاره به چالش آموزش عالي در سده جديد گفت: چالش آموزش عالي در قرن بيست و يكم، ايجاد تغييراتي است كه دانشآموختگان را از تعادلي مطلوب بين دانش نظري، مهارت تخصصي، دانش چرايي و مهارتهاي ضروري اجتماعي و زباني، برخوردار نمايد.
دكتر مردوخي ويژگيهاي دانشآموخته آموزش عالي داراي راه با عنوان «مثلث شايستگي» ناميد و آنها را در سه عنوان ذكر كرد: نخست استعدادهاي آكادميك، مانند دانش و دانايي تخصصي، سهولت بهكارگيري اين دانايي، تفكر منطقي و تحليل نقادانه، استعدادهاي مشكلگشايي، برقراري ارتباط نوشتاري و گفتاري، توانايي بهكارگيري آمارها و دادههاي كمي و انجام مأموريتهاي پژوهشي.
وي سپس به ساير ويژگيهاي دانشآموخته آموزش عالي پرداخت و گفت: دومين ويژگي مهارتهاي توسعهي شخصي و اجتماعي، از قبيل اعتماد به نفس و خودتنظيمي، خلاقيت، استقلال، تمايل به ادامهي يادگيري، آگاهي وسيع از امور بينالمللي. ويژگي سوم شايستگيهاي كسب و كار، مانند رويكردهاي مثبت نسبت به فرصتها و تهديدها، سهولت در اولويتگذاريوظايف، شايستگي روبهرويي با اشخاص و ارايهي خويشتن، قدرت رهبري و كار در گروه، شايستگي فناوري.
دكتر مردوخي گفت: اين شايستگيها بايد در بطن آموزشهاي عالي تعبيه شده باشند. آموزش عالي در حوزه علوم انساني، سابقهاي ديرينهتر از ديگر رشتههاي آموزش عالي رسمي در ايران دارد. ادبيات، حقوق، هنرها، جامعهشناسي،تاريخ، جغرافيا، باستانشناسي ربانشناسي، روانشناسي، اقتصاد و... جايگاه ويژهاي در اولين نهاد رسمي آموزش عالي در ايران يعني دانشگاه تهران داشتهاند. به استثناي ادبيات، حقوق قضايي و هنرها كه در بستر دانشهاي سنتي و بومي كشور شكل گرفتند، بقيه رشتههاي علوم انساني، از آثار و منابع غربي براي آموزش، تغذيه كردند و همچنان پس از نزديك به يك قرن از همان سرچشمه بهره ميبرند. با توجه به اينكه دانش جهان، ميراث بشر و مادر تمدن بشري است، تغذيه از اين منبع مادري بشري نه خطاست و نه خلاف. آنچه كه قابل نكوهش است، اين است كه چيزي به آن نيافزودهايم، يا به يافتههاي آن باور نداشتهايم، يا در كاربرد آن سهلانگار بوده، و يا آن را بومي نكردهايم.
وي تاكيد كرد: دانستهها و يافتههاي پارهاي از رشتههاي علوم انساني، در تدبير امور شخصي، خانوادگي، بنگاهي، و يا ملي به كار ميروند و در بسياري از موارد تعيينكننده و سرنوشتسازند. علم اقتصاد، همانند پزشكي و مهندسي، كاربردهاي مشخصي در حيات فردي و زندگي اجتماعي دارد و دانشجويان اقتصاد به عنوان طبيبان و مهندسان نهادهاي خصوصي و عمومي آموزش ميبينند. اما در جامعه ما، به ندرت چنين نقشي به دانشآموختگان اقتصاد واگذار شده است. سالهاي متمادي است كه در بنگاههاي خصوصي، نيازي به تخصص اقتصاد احساس نشده است و در بخش عمومي و دولتي نيز، در تصميمسازيها و تصميمگيريها، جاي آنها را ديگران اشغال كردهاند.
استاد اقتصاد دانشگاه تهران در پايان به وضعيت دانشآموختگان رشته اقتصاد پرداخت و گفت: آموزش علم اقتصاد به عنوان يكي از علوم انساني را بايد از نقطهنظر نفوذ دانشآموختگان اين علم در بازار كار، مورد بررسي قرار ميدهيم و پاسخي براي اين پرسش جستوجو ميكنيم كه علل و عوامل بينيازي بخش خصوصي به دانشآموختگان اقتصاد، و اشغال جايگاه آنان توسط ديگران در بخش دولتي چيست. به نظر من اين برخي از اين عوامل عبارتند از بي نيازي به اين كارشناسان در بنگاههاي، وجود بازار تضمين شده براي مصرف كنندگان مطيع ايراني و نبود جو رقابت، فقدان شرايط مناسب براي صادرات غير نفتي،سطح دانش آموختگان اقتصاد، محدوديت جهان بيني و آگاهي تاريخي اين دانش آموختگان، كمبود كارهاي پژوهشي استادان در مورد ايران، ضعف فرهنگي، استقلال دانشكده هاي اقتصادي در تعيين نيازها.
چهارشنبه 1 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 293]