واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آمریکا - آمریکایی ها 37 سال پیش ادعا کردند که از جنگ ویتنام درس آموخته اند اما تجربه افغانستان، عراق و وسوسه لیبی خلاف آن را اثبات کرد ژنرال وسلی کلارک ماه مارس سال 1974 بود . من سرباز جوانی بودم در نشست تحقیقاتی در خصوص دخالت نظامی آمریکا در ویتنام و درست و نادرست های این دخالت. افسر ارشدی که برای ما سخنرانی می کرد ناگهان در میانه کلام خود را قطع کرده و رو به من و دیگر حاضران کم سن و سال حاضر گفت: شما جوانان امروز دیگر هیچگاه در طول زندگی خود ارتش آمریکا را در حال دخالت در ناآرامی های داخلی کشوری دیگر نخواهید دید. به یاد دارم که وی در این خصوص گفت: ما درس خود را برای یک تاریخ از ویتنام گرفتیم. از آن تاریخ تا کنون ما بارها در کشورهای دیگر دخالت نظامی داشته ایم. امروز هم که معمر قذافی دست به حرکت های خشونت بار زده باز صداهای آشنا به گوش می رسد: سریع باش امریکا، کاری بکن، دست به دخالت نظامی بزن. شاید با این شیوه بتوانیم دموکراسی را بهتر برقرار کنیم اما بهتر است پیش از آنکه به گزینه حمله نظامی فکر کنیم و یا منطقه ممنوع پرواز را لحاظ کنیم به آنچه فکر کنیم که در ویتنام آموختیم: 37 سال گذشته با دخالت های آمریکا در منطقه همراه بوده است. برخی از انها را شاید بتوان موفقیت آمیز خواند: پاناما در سال 1989، جنگ خلیج فارس در 1991 ، جنگ بالکان در سالهای 1995 تا 2000، دخالت نظامی در سومالی در بازه زمانی دو ساله از 1992 تا 94. برخی از این دخالت های نظامی در مقطع زمانی کوتاه مدت جواب داد و البته در بلند مدت چندان به کار نیامد. به عنوان نمونه تجربه هایتی در سال 1994 نشان داد که این حضور نمی تواند در دراز مدت جواب دهد. برخی تجربه های دخالت نظامی مانند حضور در افغانستان و عراق هم هنوز ادامه دارند و نمی توان قاطعانه در خصوص نتیجه انها نظر داد. در این جنگ ها هم نیروی انسانی هزینه شد و هم دلارهای آمریکا بر باد رفت. در این مسیر برخی دیکتاتورها را نیز هدف قرار دادیم. دیکتاتورهایی مانند صدام حسین و البته با معمر قرافی هم تا پیش از سال 2003 و معامله با این کشور برخوردهایی شده بود . در خصوص حضور نظامی ما در لیبی باید به سخنان وزیر دفاع وقت در سال 1984 مراجعه کنیم. از ان تاریخ تا کنون بی شک شرایط حاکم بر جهان تغییر کرده است. در این فضا می توانیم شرایطی را در نظر بگیریم که باید محقق شود تا شاید دخالت نظامی آمریکا در کشوری ثانی مشروع به نظر برسد: 1. منافع ملی آمریکا در خطر باشد و به این باور برسیم که این حمله ارزشش را دارد: جنگ ما در لبنان در سال 1982 میلادی به این دلیل بود که گمان کردیم پس از خروج اسرائیل از بیروت باید برای منافع ملی خود در بیروت دست به سلاح ببریم. اما پس از آنکه انفجار در بیروت در میان نیروهای آمریکایی 241 کشته بر جای گذاشت ، امریکایی ها وادار به عقب نشینی شدند. پس از این تراژدی بود که همه ما به این نتیجه رسیدیم که حضور نظامی ما در لبنان ارزشش را نداشت . در 1999 زمانی که خود را درگیر ماجرای صربستان و کوزوو کردیم آقای بیل کلینتون در جامه رئیس جمهوری وقت تاکید کردند که امریکا قرار نیست در گروه های نظامی جدی به این منطقه برود. در نهایت اما برای کاهش هزینه های انسانی و مالی جنگی که افکار عمومی با ان مخالف بود، بیل خلف وعده کرد و ما درگیر این ناآرامی های فرامرزی هم شدیم. در سال 2001 میلادی زمانی که به افغانستان حمله کردیم می دانستیم که این حرکت تنها بازخورد حمله یازدهم سپتامبر است . ما هنوز در افغانستان در حال جان کندن هستیم و دلیل آن در منفعت ملی ما در این مبارزه ریشه دارد. ما باید برای تامین امنیت خود با شبه نظامیان و تندروها در افغانستان و پاکستان بجنگیم. چگونه در خصوص لیبی امروز به این باور برسیم که منفعت ما در حمله نظامی است ؟ تامین امنیت دستیابی به چاه های نفت برای همه ما اولویت است. اما به نظر می رسد که لیبی تنها تامین کننده نفت مورد نیاز ما نیست. اگر لیبی در کار نباشد ما می توانیم نفت مورد نیاز خود را از عربستان سعودی تامین کنیم. دیگر منافع ملی ما از پیچیدگی بیشتری برخوردار هستند. البته که ما باید بر اساس شعارهایی که تا کنون دادیم از جنبش های مردمی و دموکراسی خواه در منطقه حمایت کنیم اما باید بدانیم که دست ما در حال حاضر در افغانستان و عراق لای پوست گردو است . در خصوص بحث انسانی هم بله این مساله که انسان های بیگناه در حال کشته شدن هستند حائز اهمیت است اما دارفور و سکوت ما را به یاد اورید . انچه در لیبی اتفاق می افتد وحشتناک است اما آیا قابل قیاس با جنایت رخ داده در دارفور است ؟ اگر در لیبی گزینه دخالت نظامی را انتخاب کنیم این جنگ ، نبرد ما و قذافی خواهد بود و باید تا پایان آن را ادامه دهیم. 2. شناسایی هدف و شناسایی مسیر برای رسیدن به آندر سال 1989 زمانی که به پاناما حمله کردیم در حقیقت تمام قد نیروهای نظامی خود را وارد ماجرا کرده و دیکتاتور را به حاشیه راندیم و دولت دموکراتی را بر تخت سلطنت نشاندیم. ماجرا در سومالی در سال های 19932 تا 1994 کاملا متفاوت بود. ابتدا با بهانه کمک های انسان دوستانه وارد ماجرا شدیم و سپس حضور نظامی خود را بسط و گسترش دادیم. برنامه ای که برای به پایین کشیدن قدرتمندان در این کشور در سر داشتیم شکست مفتضحانه ای خورد و کشته شدن 18 امریکایی خون هموطنان انها را به جوش آورد . در نهایت وادار به عقب نشینی شدیم. نه به هدف رسیدیم و نه در مسیر درست قرار گرفتیم. در لیبی نیز اگر بحث انسانی مطرح است باید هم با دولتمردان و هم با معترضان وارد مذاکره شویم و برای ما اهمیتی نداشته باشد که چه کسی برگ برنده را در دست خواهد گرفت. تنها باید حمام خون به راه افتاده را متوقف کنیم و به زخمی ها برسیم و در شکل گیری سیاسی لیبی اندک دخالتی نداشته باشیم. اما اگر نیت ما خلاصی از شر دیکتاتور است باید بدانیم که اعلام منطقه ممنوع پرواز به تنهایی کفایت نمی کند. 3. ابتدا برآورد هزینه کنید سپس حمله. در هایتی در سال 1994 مساله رهایی ما از دست دیکتاتور بود. ما حمله را برنامه ریزی کرده ، هشدار دادیم و سپس انچه را که گفتیم عملی کردیم. در عراق در سال 2003 میلادی هیچگونه مسیر مشخصی برای رسیدن به دموکراسی وجود نداشت . ما برای عراق پس از جنگ هیچ برنامه ای نداشتیم. ما صدام حسین را از کرسی قدرت پایین کشیدیم اما هیچ گزینه مناسبی برای جانشینی او نداشتیم. در لیبی هم نمی دانیم که اعضای اپوزیسیون چه می خواهند. نمی دانیم که اگر قذافی را به زور از خانه بیرون کنیم صاحبخانه بعدی چه برای ما در چنته خواهد داشت . در بهترین شرایط لیبی هم مانند دیگر کشورها دارای سیستم انتخابات آزاد خواهد بود. این نکته ها و درس های دیگری که از تاریخ حضور نظامی در کشوری دیگر اموخته ایم باید سرمشق امروز و دیروز ما باشد. قرار نیست لیبی باز اشتباهات گذشته را به مایادآوری کند. واشنگتن پست دوازدهم مارس / ترجمه: سارا معصومی 48
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 494]