تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى مردم همانا نمازگزار هنگام نماز با پروردگار بزرگ و بلند مرتبه اش مناجات مى كند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798765245




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

موش کوچولوی شجاع


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: موش کوچولوی شجاع
موش
روزی روزگاری موشی بود که درون لانه ای زندگی می کرد. لانه ی خانواده ی آن موش از سرزمین موش ها خیلی دور بود. اما آن موش تا به حال هیچ گاه بیرون از لانه نرفته بود. هیچ کدام از خانواده ی موش ها در نزدیکی آن ها زندگی نمی کردند. چون این موش نزد نا مادری و نا پدری خود بزرگ شده بود. او زمانی که تازه به دنیا آمده بود پدر و مادرش زیر پای یک شیر بزرگ له شدند و فقط او که در لانه مانده بود زنده ماند. دوستان پدر و مادرش که هیچ بچه ای نداشتند او را به فرزندی قبول کردند و بعد از مرگ آن دو نتوانستند خود را به سرزمین موش ها برسانند و در همان جا درون لانه شان زندگی کردند.  آن ها بعد از حادثه هیچ گاه به موش کوچولو اجازه ی بیرون رفتن را ندادند و همیشه خودشان برای تهیه ی غذا بیرون می رفتند و آن هم سریع بر می گشتند. موش کوچولو همیشه از مادرش و پدرش درباره ی گذشته می پرسید. خانواده ی ما کجا هستند؟ هم بازی های من کجا زندگی می کنند؟ چرا من مدرسه نمی روم؟ چرا من اجازه ی خروج از لانه را ندارم؟ مادرش می گفت: چند روز دیگر هم تحمل کن ولی او همیشه همین را می گفت.  آن ها به موش کوچولو گفته بودند که دنیای خارج از لانه خطرناک است. موش ها خیلی کوچکند به همین دلیل باید تحمل می کردند. اما یک روز که مامان موش و بابا موش برای تهیه غذا بیرون رفته بودند موش کوچولو تصمیم گرفت بیاید بیرون و دنیای خارج از لانه را ببیند او از لانه بیرون آمد دور و برش همه سبز و زیبا بود و صدای پرندگان سر تا سر جنگل را پر کرده بود. موش کوچولو وقتی درختان را دید این طور تصور کرد کههیولاهایی هستند با قامتی بلند که موهای پریشان دارند و پایشان محکم است. او سریعاً برگشت داخل لانه و بیشتر نگاه کرد. متوجه شد که هیچ چیز تغییر نکرده باز هم بیرون آمد به سبزه و درختان همه سلام کرد. چون از همه ی آن ها می ترسید و هنوز گمان می کرد این ها همان غول هایی هستند که مادر برایش تعریف کرده است همین طور که با همه چیز سلام می کرد و جلو می رفت متوجه شد هیچ چیز تغییری نکرده است. با خود می گفت: چههیولاهای مغروری. چون من موش هستم حتی سرشان را خم نمی کنند؛ با من سلام کنند. ناگهان در یک چشم به هم زدن دنیا برای موش تغییر کرد چشمانش را با ترس باز کرد.هیولای قرمزی روبرویش ایستاده بود. چه بویی می داد.
موش
موش با خود گفت: این تیر هیولا بود یا سلام کرد. به طرفش رفت. گفت: چه کوچک است. این برای شکم گرسنه من خوب است سیرم می کند. همین که دهانش را باز کرد یک چیزی محکم به سرش خورد...  و این داستان ادامه دارد ...  بخش کودک و نوجوان تبیان منبع: هفته نامه محلی استان بوشهر(بیرمی)  نویسنده: سحر پولادی نژادمطالب مرتبط:تنهایی های مادربزرگ مهربان دوستی کبک و طوطی شنل قرمزی تصمیم بزرگ خرس کوچولو آواز بزغاله ماهی گُلی مغرور و پسرك بازیگوش پرواز 3 جوجه در آسمان آبی ماجرای مزرعه‌دار تنبل و مرد زرنگ ماجرای دوستی زنبور کوچولو با پروانه ها ما دیگه مدرسه نمی ریم!!! 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 532]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن