تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم را به غير از زبان خود، دعوت كنيد، تا پرهيزكارى و كوشش در عبادت و نماز و خوبى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816356935




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جشن حنابندان در جبهه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جشن حنابندان در جبههبا بچه ها برای تماس با منزل به مخابرات رفته ایم. همتی یک مشت پول یک تومانی و دو تومانی صلواتی در دست دارد و مرتب سکه می اندازد و بچه ها به نوبت شماره می گیرند و صحبت می کنند. نوبت به صالحی می رسد.از تغییر چهره و لحن صحبتش می فهمم خبر ناگواری شنیده می گوید: به مدرسه دیوار به دیوار منزلمان موشک زدند.وقتی فرقانی تماس می گیرد، درحالی که گوشی را در دست می فشارد، با اضطراب رو به ما می گوید:«همین الان یه موشک اومد تو محلمون، منیریه.»نام کتاب: جشن حنابنداننویسنده: محمدحسین قدمیناشر: سوره مهر صدای زوزه قارقارکی در هوا توجهم را جلب می کند، وقتی به آسمان تاریک خیره می شوم رد سرخی از موشک های دوربرد اهدایی شوروی به صدام را می بینم که به سوی تهران می رود.با بچه ها برای تماس با منزل به مخابرات رفته ایم. همتی یک مشت پول یک تومانی و دو تومانی صلواتی در دست دارد و مرتب سکه می اندازد و بچه ها به نوبت شماره می گیرند و صحبت می کنند. نوبت به صالحی می رسد.از تغییر چهره و لحن صحبتش می فهمم خبر ناگواری شنیده می گوید: به مدرسه دیوار به دیوار منزلمان موشک زدند.وقتی فرقانی تماس می گیرد، درحالی که گوشی را در دست می فشارد، با اضطراب رو به ما می گوید:«همین الان یه موشک اومد تو محلمون، منیریه.»
حنابندان
خانواده لایقی و همتی هم گفتند: «ما الان مشغول جمع کردن شیشه های شکسته خونه هستیم.» اهل منزل ما هم به منزل پدر پناهنده شده بودند؛ چون یکی از آن موشک های «الحسین» به اطراف میدان امام حسین خورده، شیشه خانه ما را هم شکسته بود.همتی می گوید:«حالا کی هوس تهرون به سرش زده؟ لواسانی جواب می دهد که: مگه دیوونه ایم. اینجا که امنیتش بهتره، تهرون موشک بارونه!¤¤¤نیمه های شب است. همه خوابیده اند. نمی دانم چرا خوابم نمی برد. غرق در فکر و خیال هستم. به فردای بچه ها می اندیشم. صدای خروپف بعضی ها آدم را یاد سمفونی شیرهای خفته می اندازد. می خواهم از جا بلند شوم تا بیرون از ساختمان قدم بزنم. ناگهان پرده ورودی کنار می رود و شبحی، فانوس به دست، داخل می شود. همه را برانداز می کند. خودم را به خواب می زنم. زیر نور کم رنگ فانوس، نمی توانم قیافه اش را بشناسم. چند لحظه می گذرد همین طور ایستاده نگاهش دور می زند. یعنی چه کار دارد؟ شاید دنبال جای خالی می گردد تا بخوابد یا به دنبال پتوی اضافه است و می خواهد تک بزند. حرکاتش مشکوک است. پاورچین پاورچین حرکت می کند. پتویی را که روی اکبری کنار رفته به رویش می کشد. چند پتوی دیگر را هم جا به جا می کند و خارج می شود. دوست دارم او را بشناسم. پشت سرش بیرون می روم؛ ولی هیچ اثری از او نیست. خدایا، جرقه ای از اخلاص و ایثار این بسیجیان را بر جان ما هم بیفکن.حالا که خوابم نمی برد، بهتر است کمی قدم بزنم و با مهتاب و ستاره ها خلوت کنم. یک نفر، بقچه در بغل، به قصد حمام به سرعت از کنارم می گذرد و در تاریکی گم می شود. آن طرف تر به نگهبان خسته نباشی می گویم. صدای کسی که، آفتابه به دست، به دستشویی می رود، سکوت شب را می شکند.- اهه... اهه...اولی...دومی.... سومی... بالاخره چهارمی خالی است.یک نفر کنار منبع آب وضو می گیرد. با وضو بودن در اینجا جزء کارهای معمولی است . اگر بی وضو باشی تعجب دارد. این جمله یادم نمی رود که برادری گفت:«در جبهه نماز شب خواندن کار خارق العاده ای، نیست بلکه یک عمل معمولی است.»یک نفر کنار منبع آب وضو می گیرد. با وضو بودن در اینجا جزء کارهای معمولی است . اگر بی وضو باشی تعجب دارد. این جمله یادم نمی رود که برادری گفت:«در جبهه نماز شب خواندن کار خارق العاده ای، نیست بلکه یک عمل معمولی است.»به چادر حسینیه ذوالفقار نزدیک شده ام. صدای ناله و گریه می آید. رفتم تا سرکی بکشم و این زاهد شب را شناسایی کنم! داخل شدم. الله اکبر! بیش از 40 نفر خود را با کلاه و اورکت و چفیه استتار کرده بودند و نماز شب می خواندند استغفار می کردند و اشک می ریختند. بی اختیار می نشینم و به حال زار خودم اشک می ریزم. لحظاتی بعد، وقتی که صدای ملکوتی قرآن از بلندگوی تبلیغات بلند می شود. ناله آن بسیجی های عاشق هم قطع شده قبل از وقت اذان و روشن شدن چراغ های حسینیه یکی پس از دیگری، در حالی که دستشان را جلوی صورت گرفته بودند تا شناخته نشوند، از چادر خارج می شوند. من هم طوری بیرون آمدم که کسی مرا نشناسد!بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع : سوره مهر 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن