واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: t="اعدام پدر رویا وقتی رویا 3 سال بیشتر نداشت" src="http://www.news.niksalehi.com/khabar/100887646167.jpg" width="150" height="100" border="0" /> جاي خالي پدر زماني كه رويا دختري 3 ساله بود، پدرش در زندان اعدام شد. براي اين دختر معناي پدر فقط چند جملهاي است كه مادرش در مورد او ميگويد: يك قاچاقچي بود، من نتوانستم برايش كاري بكنم و اعدامش كردند. سرنوشت پدر رويا هميشه براي اين دختر 15 ساله مبهم ماند و او فقط ميداند پدرش يك اعدامي است. رويا ميگويد، آنچه براي پدرش اتفاق افتاده است باعث شد تا او ديگر نتواند درس بخواند. او ادامه ميدهد: وقتي به مدرسه رفتم، دوستانم سراغ پدرم را ميگرفتند و من حرفي براي گفتن نداشتم. ميدانستم كه پدرم اعدام شده است اما هيچ وقت نميتوانستم واقعيت را به آنها بگويم. هرچه بزرگتر ميشدم و بيشتر ميفهميدم چه اتفاقي افتاده است، بيشتر ناراحت ميشدم. رويا اولين بارمصرف مواد مخدر را در 11سالگي تجربه كرد. او ميگويد: فقط به پدرم فكر ميكردم. چرا او بايد اعدام ميشد و من تنها ميماندم و حتي نميتوانستم بگويم كه چرا مرده است؟ ذهنم خيلي مشغول اين ماجرا بود و مادرم هم با مردي رابطه داشت كه اصلا دوستش نداشتم. او هم معتاد بود و مادرم هم داشت كمكم معتاد ميشد. يك روز به خانه دوستم رفتم و برايش درد دل كردم، حالم خيلي بد بود، به من گفت براي اينكه فراموش كني بيا اين سيگار را بكش.وقتي سيگار را كشيدم حالم دگرگون شد و مدتي نميتوانستم كاري كنم و آرام در گوشهاي افتاده بودم. بعد از اينكه به حالت عادي برگشتم، ديگر نميتوانستم آن نوع سيگار را ترك كنم و شدم يك هروئيني به تمام معنا، عملم آنقدر بالا رفت كه ديگر هرويين هم جوابگو نبود. مادر رويا مدتي بعد از اعتياد دخترش متوجه اين ماجرا شد اما: مادرم چون خودش معتاد شده بود نميتوانست كاري كند كه من از اين اعتياد خلاص شوم. اوايل كه فهميده بود از سهميهاي كه مرد معتاد برايش ميآورد به من ميداد. مرد معتاد كه مادرم را ترك كرد، مجبور بودم مواد خودم و مادرم را تامين كنم و اين آغاز جرايمي بود كه مرتكب ميشدم. براي تامين مواد حاضر بودم هر كاري بكنم؛ سرقت، جيببري و ... . سوار اتوبوس ميشدم و چون كم سن و سال بودم كسي به من شك نميكرد، جيب مردم را در اتوبوس ميزدم و كيف آنها را هم خالي ميكردم تا اينكه به فكرم رسيد از دستگاههاي خودپرداز سرقت كنم. اين كار آسان نبود. روش ديگري را بايد انتخاب ميكردم. تصميم گرفتم از عابر بانك پول بدزدم كه مبالغ خوبي از اين راه به دست ميآوردم. گاهي ميشد از يك عابر بانك 200 هزار تومان به دست ميآوردم، اما در يكي از اين سرقتها عابر بانكي پيدا كردم كه پول زيادي در آن بود و همين هم باعث شد تا دستگير شدم. من سعي كردم همه پولي كه در آن است را بردارم و براي اين كار سعي كردم مدرك شناسايي جعلي درست كنم كه توسط پليس بازداشت شدم. بيشتر عابر بانكهايي كه سرقت ميكردم، رمز داشتند و صاحبانشان رمز را كنار كارت ميگذاشتند و اين كار مرا آسان ميكرد. رويا 6 ماه است كه در كانون اصلاح و تربيت است. او منتظر محاكمه و ابلاغ حكم است. آنچه براي رويا آزاردهندهتر از تحمل يك حصار است، رفتار مادرش ريحانه است. رويا ميگويد: از وقتي زنداني شدم مادرم ديگر سراغي از من نگرفت. او خودش به مواد اعتياد دارد و من هزينههاي او را تامين ميكردم با اين حال حاضر نيست ديگر مرا ببيند و چون نميتوانم برايش مواد ببرم، مرا ترك كرده و وقتي تماس هم ميگيرم جوابم را نميدهد. رويا دختري بسيار ضعيف و لاغر است، دندانهاي جلوي او افتاده و او در 15 سالگي بسيار پيرتر از سنش به نظر ميرسد. اين دختر حالا كه مواد را ترك كرده از اينكه چنين ظاهري دارد، ناراحت است و ميگويد: مصرف مواد و سيگار دندانهايم را از بين برد و به دختري بسيار لاغر و ضعيف تبديل شدم. از اينكه چنين ظاهري دارم، اصلا خوشحال نيستم و پولي هم ندارم كه بتوانم دندانهايم را درست كنم. مادرم مرا تنها گذاشته و پدرم اعدام شده و خودم هم فردي رها شده در اين دنيا هستم. رويا بشدت افسرده شده و فكر ميكند زندگي را از دست داده است، هر چند مددكارانش ميكوشند به او كمك كنند، اما رويا نميداند چطور بايد با دوران سخت محكوميت كنار بيايد، آن هم در تنهايي مطلق. مريم عفتي جام جم سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]